سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی، یکی از دو [نوع] خویشاوندی است[ : خویشاوندی سببی و نَسَبی] . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
مجله آرامش-آبان1392-شماره نهم ، مجله آرامش-بهمن1392-شماره دهم ، «{دوره جدید،ش1،فروردین1395}» ، « {د ج،ش12،فروردین ماه1396خورشیدی} » ، مجله آرامش-اسفند1391-شماره اول ، مجله آرامش-اسفند1392-شماره یازدهم ، «{دوره جدید،ش4،تیرماه 1395}» ، «{دوره جدید،ش6،شهریور 1395}» ، « { ش27 ، شهریورماه1398خورشیدی } » ، « {ش18-اسفند1396خورشیدی} » ، مشاوره و روانشناسی ، قرآن،آزادی و حقوق بشر ، شعر و ادبیات متعهد و مردمی ، مجله آرامش-فروردین1392-شماره دوم ، پرتوی از قرآن ، پهلوی اول ، تاریخ ایران زمین ، « مجله آرامش-شهریور1393-شماره17 » ، « مجله آرامش-مهر93-شماره18» ، مجله آرامش-فروردین1393-شماره دوازدهم ، مجله آرامش-خرداد1392-شماره چهارم ، مجله آرامش-خرداد1393-شماره چهاردهم ، مجله آرامش-اردیبهشت1393-شماره سیزدهم ، رضاشاه ، (مجله آرامش-تیر1393-شماره 15) ، مجله آرامش-مهر1392-شماره هشتم ، مناسبتها ، مجله آرامش-تیر1392-شماره پنجم ، «{دوره جدید،ش2،اردیبهشت1395}» ، اخلاق در قرآن ، اخلاق در قرآن ، قرآن ، آزادی و حقوق بشر ، تاریخ ایران زمین ، پهلوی اول ، رضاشاه ، « {دوره جدید،ش11،اسفند 1395خورشیدی} » ، قرآن ، آزادی و حقوق بشر ، مجله آرامش-مرداد1392-شماره ششم ، « {دوره جدید،ش7،مهر 1395} » ، « { ش23 ، اسفند ماه 1397خورشیدی } » ، تاریخ معاصر ایران ، پهلوی اول ، رضاشاه ، پهلویها ، رضاخان ، « {ش17-بهمن1396خورشیدی} » ، « مجله آرامش-آذر93-شماره19» ، مجله آرامش-اردیبهشت92-شماره سوم ، شبه مدرنیته مستبدانه ، تاریخ عصر پهلوی ، روان شناسی،روان درمانی اگزیستانسیال ، مناسبتهای ملی و میهنی ، « {ش16-آذر1396خورشیدی} » ، « {دوره جدید،ش9،دی1395} » ، « {دوره جدید،ش10،بهمن 1395خورشیدی} » ، « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } ، « { ش22 ، بهمن ماه1397خورشیدی } » ، « {جدید-ش14-خرداد96ش} » ، « { ش20- تیرماه1397خورشیدی } » ، پاسخ به سوالات و شبهات قرآنی ، آیاتی از کتاب نور و روشنایی ، «مجله آرامش-مرداد1393-شماره16» ، «{دوره جدید،ش3،خرداد1395}» ، «{دوره جدید،ش5،مرداد 1395}» ، تبریک و تهنیت دوستانه... ، تاریخ تحلیلی ایران زمین ، تاریخ تحلیلی ایران ما ، رضاشاه ، پهلوی اول ، « { ش 29 ، فروردین 1399خورشیدی } » ، #مهسا_امینی ، #نیکا_شاکرمی ، #مهسا_امینی،#ژینا_امینی ، « {جدید،ش13،اردیبهشت1396خورشیدی} » ، « مجله آرامش-بهمن93-شماره20 » ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی ، ویروس کرونا؟! ، مناسبتهای ملی و دینی ، سرگرمی ، عکسهای یادگاری ، فال روزانه ، فال روزانه حافظ ، فال ، گفتگو و مصاحبه ، شعر و زندگی ، روزها و یادها ، پرتوی از قرآن حکیم ، مجله آرامش-شهریور1392-شماره هفتم ، محمدرضاشاه پهلوی ، مشاوره و روانشناسی ، رهایی از اعتیاد ، مطالب دینی و اعتقادی ، مطالب روانشناسی ، مقالات جامعه شناسی ، مناسبتهای ملی و مذهبی ، مناسبتها، مناسبتهای ملی و مذهبی ، مناسبتهای ملی و باستانی ، کلمات راهگشاء و طلایی ، هنر و ادبیات متعهد ایران ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی » ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی} » ، « {دوره جدید،ش8/ 30آذر95خورشیدی} » ، « {ش15-تیرماه1396خورشیدی} » ، « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } » ، « { ش25 ، اردیبهشت 1398خورشیدی } » ، « { ش26 ، مرداد1398خورشیدی } » ، « { ش 28 ، آبان ماه 1398خورشیدی } » ، « { ش 28 ، دی ماه 1398خورشیدی } » ، #مهسا_امینی ، « { ش20- مرداد ماه1397خورشیدی } » ، رضاشاه ، پهلوی اول ، ، روان درمانی اگزیستانسیال ، روان شناسی ، تاریخ دوران پهلوی ، تاریخ زندان، پهلویها، پهلوی دوم ، تسلیت ، توحید و رهایی ، جملات زندگی ساز ، خسرو گلسرخی ، دکتر علی شریعتی،هیهات مناالذله ، دکتر محمد مصدق ، دکترشفیعی کدکنی ، رضاخان ، آرامش ، آرامش جسم و روان ، آرامش و زندگی ، اخبارروانشناسی و روانپزشکی ، اختلالات خواب ، پهلویها ، پیام توحید و رهایی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :68
بازدید دیروز :138
کل بازدید :483291
تعداد کل یاداشته ها : 481
103/2/6
12:23 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
aramesh[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
« اسفند1391-شماره اول »[32] « فروردین1392-شماره دوم »[11] « اردیبهشت1392-شماره سوم »[4] خرداد1392-شماره چهارم[10] « تیر1392-شماره پنجم »[7] « مرداد1392-شماره ششم »[6] « شهریور1392-شماره هفتم »[1] « مهر1392-شماره هشتم »[8] « آبان1392-شماره نهم »[107] « بهمن1392-شماره دهم »[66] « اسفند1392-شماره یازدهم »[26] « فروردین1393-شماره دوازدهم »[10] « اردیبهشت1393-شماره سیزدهم »[9] « خرداد1393-شماره چهاردهم »[9] « مجله آرامش-تیر1393-شماره 15 »[7] « مجله آرامش-مرداد1393-شماره 16 »[3] « مجله آرامش-شهریور1393-شماره 17 »[11] « مجله آرامش-مهر93-شماره18»[13] « مجله آرامش-آذر93-شماره19»[5] « مجله آرامش-بهمن93-شماره20 »[4] «{دوره جدید،ش1،فروردین1395}»[45] «{دوره جدید،ش2،اردیبهشت1395}»[7] «{دوره جدید،ش3،خرداد1395}»[2] «{دوره جدید،ش4،تیرماه 1395}»[19] «{دوره جدید،ش5،مرداد 1395}»[2] «{دوره جدید،ش6،شهریور 1395}»[21] « {دوره جدید،ش7،مهر 1395} »[5] « {دوره جدید،ش8/ 30آذر95خورشیدی} »[1] « {دوره جدید،ش9،دی 1395} »[2] « {دوره جدید،ش10،بهمن1395} »[4] « {دوره جدید،ش11،اسفند1395} »[6] « {د ج،ش12،فروردین ماه1396خورشیدی} »[36] « {جدید،ش13،اردیبهشت1396خورشیدی} »[2] « {جدید-ش14-خرداد96ش} »[3] « {ش15-تیرماه1396خورشیدی} »[1] « {ش16-آذر1396خورشیدی} »[3] « {ش17-بهمن1396خورشیدی} »[4] « {ش۱۸-اسفند1396خورشیدی} »[16] « {ش19-اردیبهشت ماه1397خ»[4] « { ش20- تیرماه1397خورشیدی } »[3] « { ش21- مرداد ماه1397خورشیدی } »[1] « { ش22 ، بهمن ماه1397خورشیدی } »[2] « { ش23 ، اسفند ماه 1397خورشیدی } »[6] « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } »[4] « { ش25 ، اردیبهشت1398خورشیدی } »[1] « { ش26 ، مرداد1398خورشیدی } »[1] « { ش27 ، شهریورماه1398خورشیدی } »[17] « { ش 28 ، آبان ماه 1398خورشیدی } »[1] « { ش 29 ، دی ماه 1398خورشیدی } »[1] « { ش 30 ، فروردین 1399خورشیدی } »[7] « { ش 31 ، اردیبهشت 1399خورشیدی } »[2] 《 ش32-شهریور 1399خورشیدی 》[1] 《 ش33-مهر 1399خورشیدی 》[1] 《 ش34-آبان 1399خورشیدی 》[4] 《 ش35- آذر 1399خورشیدی 》[2] « ش36 ، اسفند 1399خورشیدی »[1] « شماره37، فروردین1400خورشیدی »[18] « شماره 38،اردیبهشت1400خورشیدی »[32] « شماره 39، خرداد 1400خورشیدی »[1] « شماره 40 ، مردادماه 1400خورشیدی »[3] « شماره 41 ، شهریور 1400خورشیدی »[3] « شماره 42 ، آبان ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره 43 ، دی ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره44 ، بهمن ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره45 ، فروردین 1401خورشیدی »[1] « شماره46 ، خرداد ماه 1401خورشیدی »[5] « شماره47 ، مرداد ماه 1401خورشیدی »[2] « شماره48 ، شهریورِ1401خورشیدی »[6] « شماره49 ، مهرماه1401خورشیدی »[2] «شماره50،اسفندماه1401خورشیدی»[9] «شماره51،فروردین1402خورشیدی»[3] «شماره52،اردیبهشت1402خورشیدی»[1] «شماره53،خرداد1402خورشیدی»[7] «شماره54تیرماهِ1402خورشیدی»[3] «شماره55مرداد1402خورشیدی»[2] مرداد 2[1] آبان 2[2] آذر 2[2]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
یا صاحب الزمان (عج) مجله آرامش « تارنمای شخصی مهدی گل محمدی » پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) پایگاه تحلیلی( فصل انتظار) سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani قاصدک جاده های مه آلود قیدار شهر جد پیامبراسلام هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir ) مجله پیام توحید مهندس محی الدین اله دادی بلوچستان نشریه حضور مسیر عرشیان تراوشات یک ذهن زیبا پاتوق دوستان غزل عشق کلینیک تخصصی پوست و تناسب اندام-ایده آل بابای آسمانی محمد قدرتی یه دختره تنها شاه تورنیوز Note Heart غزلیات محسن نصیری(هامون) ... یاس ... wanted دفتر احسان رویابین تینا!!!! عرفان وادب کاروجدان allah is my lord منتظر باران فرهنگی بهار عشق شناخت کافی ღای دریغاღ خط خطی ها عدالت جویان نسل بیدار سینا حاج زاده HADAFE SORKH ghamzade رویایی زندگی کردن... جامع ترین وبلاگ خبری مقاله های تربیتی ارتــــش ســــرخ///AK زازران ♥®♥شایگان خواندنی های ایران جهان دانشجو دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر آسمان آبی پنجره ای رو به باغ مجله پارسی نامه سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ مجله الکترونیکی گوناگون مجله جهان داستان آموزش زبان دات کام مجاز نیوز طب سنتی خبرگزاری آریا تارنمای مهدی گل محمدی-2 سرزمین عجایب-برترین ترفندهای وب آموزش بورس

یادداشتهای یک زندانی سیاسی-12

 

یادداشتهای چهار ساله یک نفر زندانی از زندان و زندانیان شهربانی-قسمت دوازدهم

(یادداشتهای یک زندانی سیاسی در عصر رضاشاهی)-12


موضوع این قسمت ::

( تمارضِ داداشِ تقی‌زاده برای داشتن چراغِ پریموس در زندان قصر )



هرچند وقت یک‌ دفعه، مرضِ داداش ظاهر شده و بروز می‌کرد و به قول خودش «اعاده بیماری برای یادآوری زندان بود تا فراموش نکند که او مریض است و موجبات حق داشتن ِپریموس، در وجود علیل او هنوز باقی است و منتفی نشده است» حمله مرض به این ترتیب شروع می‌شد که قبلا رنگ از صورت داداش می‌پرید، چشم‌هایش چپ و از حدقه بیرون می‌جست، سوراخ‌های دماغش گشاد و صداهای مخوفی از آن بیرون می‌آمد! در این موقع بیچاره در حالی که دکمه کت را باز و پیراهن را تا سینه بالا کشیده بود، «طاق‌واز» روی زمین یا تخت‌خواب سفری خود می‌خوابید و آن وقت شکم... آرام آرام مثل لاستیک تویی اتومبیل و دوچرخه یا توپ فوتبال که با تلمبه مشغول باد کردنش باشند، شروع به تورم و بالا آمدن می‌کرد...


یکی از بزرگ‌ترین اختلافِ تقریبا «لاینحل» بین زندانیان با زندان، داشتن پریموس و چراغ خوراک‌پزی و نظایر آن بود. زندانیان به این وسایل علاقه زیادی داشتند زیرا غذای زندان که اغلب اوقات غیر قابل خوردن و «ماسیده» بود جز با جوشانیدم و گرم کردن و اضافه کردن مقداری نمک و احیانا قدری روغن، به وسیله دیگری مورد قبول معده قرار نمی‌گرفت، با این وضع آن‌ها حق داشتند که داشتن پریموس و اقسام دیگر چراغ‌های خوراک‌پزی را یک موضوع حیاتی و قابل بسی توجه برای خود بدانند. اما... متاسفانه مقررات زندان چنین حقی به زندانیان نداده و آن‌ها مجاز نبودند چیزهایی را که با نفط [نفت] و آتش سر و کار داشت، داشته باشند.



بیشتر بخوانیم ::


یک مبارزه شدید بین زندان و زندانیان در این خصوص همیشه جریان داشت و زندان هر وقت که در صدد آزار و اذیت محبوسین برمی‌آمد، قبل از همه به جمع‌آوری و ضبط چراغ‌ها اقدام می‌نمود و آن وقت بود که صدای زندانیان به آسمان می‌رفت – اعتصاب غذا، نزاع بین آن‌ها و مامورین زندان شروع و افسران و مدیر زندان مورد تهدید و اهانت قرار گرفته و گاهی اغتشاش و آشوب به حدی بالا می‌گرفت که بعد از یک شبانه‌روز ناچار می‌شدند چراغ‌ها را به صاحبان آن مسترد دارند.


بین هزار و ششصد هفتصد نفر از زندانیان قصر، عده‌ای قریب به سی نفر (از سران بختیاری و چند نفر مریض واقعی) وجود داشتند که از «جار و جنجال» چراغ خوارک‌پزی دور و اجازه داشتن آن و حتی منقل، برای کشیدن تریاک به آن‌ها داده شده بود!
از جمله مریض‌ها بکی (داداش تقی‌زاده) بود که در جریان اخیر واقعه آذربایجان و بعد از آذرماه 1325 در تبریز تیرباران شد. داداش تقی‌زاده از اهالی رضاییه و مردی عامی و بسیار ساده بود.
یکی از محبوسین راجع به هوش و حافظه و استعداد داداش مطلب قابل توجه زیر را حکایت می‌کرد:
«چون داداش اظهار تمایل زیادی به تحصیل فارسی و خواندن و نوشتن آن می‌نمود با زحمات زیاد و صرف مبلغ زیادی موفق شدیم یک جلد کتاب سال اول دبستان برای او تهیه نماییم. آن مرحوم بعد از سه ماه که نزد سی نفر از زندانیان سیاسی درس خواند، 21 حرف از حروف الفبا را به خوبی یاد گرفت فقط نقصی که داشت موقع خواندن، دال را به جای سین و موقع نوشتن دو نقطه ت را پایین آن می‌گذاشت!» با این وصف مردی خوش‌صحبت و خوش‌مشرب بود.

او به جرأت قسم می‌خورد که شخصا در باغ ملکی خود در رضاییه سی‌ونه رقم انگور کاشته بود و موقعی که به آزمایش چهلمی پرداخت پلیس سر رسیده و توقیفش کرد و نگذاشت مطالعات خود را ادامه دهد! وقتی از اسامی ارقام «سی‌ونه‌گانه» انگورش از او سوال می‌کردیم، تا شش هفت رقم از انگورها را به سرعت می‌شمرد و از آن به بعد آن‌قدر اسامی را تکرار می‌کرد که به زحمت تا پانزدهمی می‌رسید در این وقت ساکت شده، دست را روی پیشانی می‌گذاشت و از حافظه خود شکایت می‌نمود!
آن مرحوم به قدری از انگور و باغ و نوع انگور برای هم‌صحبتِ خود حرف می‌زد که واقعا شخص هوس خوردن انگور را هم نمی‌کرد و هر وقت او را با کسی مشغول صحبت می‌دیدیم می‌دانستیم که «موضوع انگور مطرح است».

در اوقاتی که زندان سر بی‌مهری پیش می‌گرفت و چراغ‌های خوراک‌پزی محبوسین را جمع‌آوری و ضبط می‌کرد، داداش از نظر اجازه‌ای که برای «پریموس» داشت مقام شامخی بین محبوسین احراز می‌کرد و محبوسین برای آن‌که از پریموس او استفاده کنند به او تملق می‌گفتند و در چنین ایامی، همه با ولع خاصی خود را به حرف‌های داداش که البته راجع «به انواع مختلفه انگور» بود، علاقه‌مند و مشتاق نشان داده و گاهی هم به منظور جلب توجه او «آب دهن مزمزه می‌کردند» مجوز داداش در داشتن پریموس مرض عجیب او بود!
مرضی که واقعا کم‌نظیر و تمام اطباء زندان را گیج کرده و با مشورت‌های زیاد با یکدیگر، علت و چگونگی آن را نتوانسته بودند تشخیص دهند!

هرچند وقت یک‌ دفعه، مرضِ داداش ظاهر شده و بروز می‌کرد و به قول خودش «اعاده بیماری برای یادآوری زندان بود تا فراموش نکند که او مریض است و موجبات حق داشتن پریموس، در وجود علیل او هنوز باقی است و منتفی نشده است»


حمله مرض به این ترتیب شروع می‌شد که قبلا رنگ از صورت داداش می‌پرید، چشم‌هایش چپ و از حدقه بیرون می‌جست، سوراخ‌های دماغش گشاد و صداهای مخوفی از آن بیرون می‌آمد!
در این موقع بیچاره در حالی که دکمه کت را باز و پیراهن را تا سینه بالا کشیده بود، «طاق‌واز» روی زمین یا تخت‌خواب سفری خود می‌خوابید و آن وقت شکم... آرام آرام مثل لاستیک تویی اتومبیل و دوچرخه یا توپ فوتبال که با تلمبه مشغول باد کردنش باشند، شروع به تورم و بالا آمدن می‌کرد و این تورم تدریجی آن‌قدر علنی و محسوس بود که تمام اشخاصی که اطراف داداش بودند به خوبی آن را می‌دیدند و اشخاص بی‌اطلاع تصور می‌کردند که «چیزی نخواهد گذشت که شکم او منفجر می‌شود!» در این هنگام صدای نعره داداش آن‌قدر جان‌گداز و خوف‌ناک می‌شد که غیر قابل تحمل و واقعا بسیار رقت‌انگیز بود!

من که برای دفعه اول چنین صدایی را از اطاق داداش شنیده و به سرعت خود را به آن‌جا رسانیده و ناظر این صحنه عجیب شدم چقدر تعجب کردم که با تمام «هم‌دردی» که زندانیان سیاسی در این قبیل موارد از خود نشان می‌دادند مع‌هذا جز من کسی به سراغ او نیامده و در مقابل استمداد من هم به طور عادی جواب می‌دادند «نگران نباش حمله‌ایست که به زودی رفع می‌شود».

علاج رفع این تورم عجیب و اعاده صحت داداش، فقط تنقیه بود که با نهایت تعجب شنیدم که تمام وسایل آن را خود مریض شخصا و پیش از باد کردن شکم با دیدن علایم قبلی با دست خود فراهم و بعد مثل «یک بچه حرف‌شنو» دراز کشیده و منتظر فرا رسیدن موقع استفاده از «الیکاتور» می‌ماند! در آن وقت هم فقط وجود یک نفر کافی بود تا به او کمک کرده و... وقتی با داداش خیلی نزدیک و محشور شدم، اغلب اوقات از بیماری‌اش اظهار تعجب و نگرانی کرده و او را به مراجعه به مریض‌خانه زندان و تصمیم جدی به مداوای مرضش تحریص و تشویق می‌نمودم ولی تعجبم بیش‌تر می‌شد که می‌دیدم با آن همه اظهار نگرانی من، او اعتنایی به موضوع نداشت و حتی خود را به شنیدن نصایح من بی‌علاقه و ناراحت نشان می‌داد. تا روزی که من موقع گردش در حیاط، اصرار را از حد گذرانیدم و او را مردی لاقید نامیدم، آن روز داداش قدری عصبانی و تند شد و با جملاتی که عینا در خاطرم نیست به من حالی کرد که «این بیماری مصلحتی است و او قادر است هر وقت که بخواهد شکمش را چون خیک متورم کند»! البته برای من قبول این ادعای حیرت‌انگیز بسیار دشوار بود و نمی‌توانستم باور کنم که اختیار چنین کاری در دست خود شخص باشد و او چون حیرت مرا دید ناگاه به طرف یکی از باغچه‌های حیاط که تازه تخم چمن پاشیده بودند خیره و بعد از مختصر دقتی گفت: فلانی، «من خودم هم دلم برای این کار تنگ شده، خیال دارم شش هفت روز دیگر...» باز هم باغچه را نگاهی کرده خندید و بدون آن‌که دیگر چیزی بگوید از من سوا شد.

دو روز از آوردن عده‌ای از 53 نفر به کریدور 7 می‌گذشت. در بین این عده چهار نفر دکتر طب و دو نفر دانشجوی سال آخر دانشکده طب وجود داشت که وعده داداش سر رسید و هنگام عصر که کنار باغچه نشسته بود با کنایه به من گفت: «امشب وقتش است! ساعت 9 شب» وقتی صدای داداش را شنیدم و به اطاقش رفتم نزدیک بود از تعجب، دیوانه و از شدت خنده که از بیم ملامت رفقا در دهان خفه می‌کردم، منفجر شوم!
زیرا در حالی که شکم مریض آرام آرام بالا می‌آمد، دکتر یزدی و دکتر بهرامی و دکتر حسن و دکتر مرتضی سجادی در یک صف و دو نفر دانشجوی دانشکده طب در صف دیگر قرار گرفته با قیافه وحشت‌زده و متعجب و با چشمان فراخ و دریده به بالا آمدن تدریجی شکم داداش نگاه می‌کردند و دکتر بهرامی که کمی جلوتر از دیگران بود با انگشت خود از این بالا آمدن تقلید نموده به هریک از «جهش» شکم، بلااراده انگشتش را به طرف بالا تکانی می‌داد! کم‌کم اطاق از محبوسین تازه‌وارد پر شد، جمعی هم از بیرون اطاق گردن کشیده مات و مبهوت شکم داداش را که چون خیکی که کسی درونش بدمد متورم می‌شد تماشا می‌کردند.

وقتی سکوت اولیه که ناشی از تعجب بود پایان یافت ناگاه داد و فریاد همه این آقایان بلند شد و آن‌قدر سر و صدا در اطاق داداش پیچیده بود که دستورات آقایان اطبا را کسی نمی‌شنید و اگر آقای سردار رشید سر نمی‌رسید و به زحمت به دکتر یزدی حالی نمی‌کرد که داداش در چنین وضعی جز به یک نفر و آن هم برای کمک در تنقیه به کس دیگری احتیاج ندارد شاید بدبخت داداش به کلی نفله می‌شد! دکتر با تردید از اظهار سردار، همه را از اطاق خارج کرد و درب را بست. بعد از ربع ساعت که صدای شلیک خنده دکتر از آن‌جا شنیده شد، محبوسین تازه‌وارد به رفع خطر انفجار شکم و محبوسین قدیمی به نتیجه مثبت استعمال الیکاتور مطمئن و خیال‌ها راحت شد! صبح زود وقتی به اطاق داداش رفتم او حال عادی داشت و با کمال اشتها صبحانه خود را می‌خورد! ضمن صرف آن بعد از آن‌که مرا اخلاقا ملزم کرد که رمز بیماری او را در زندان فاش نکنم گفت:
«در اثر تصادفی دانستم که خوردن چند پر یونجه شکمم را به وضع عجیبی که دیده‌ای متورم می‌کند شدت و ضعف این تورم مربوط به کم و زیاد خوردن یونجه و طبعا به اراده خود من است و هر وقت مصمم به این کار شدم چند پر یونجه از بین چمن‌ها پیدا کرده و می‌خورم و مثل شب گذشته عده‌ای از اطبای تحصیل‌کرده را مَچَل می‌کنم»!




منبع: فریدون جمشیدی ، مجله خواندنیها، شماره پنجاه‌وچهارم، سه‌شنبه 8 اسفند 1329، صص 25 و 26.

 

 


ادامه دارد.....

100/2/3::: 11:39 ص
نظر()