سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زینت بخش مرد، دانش و بردباری اوست [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
مجله آرامش-آبان1392-شماره نهم ، مجله آرامش-بهمن1392-شماره دهم ، «{دوره جدید،ش1،فروردین1395}» ، « {د ج،ش12،فروردین ماه1396خورشیدی} » ، مجله آرامش-اسفند1391-شماره اول ، مجله آرامش-اسفند1392-شماره یازدهم ، «{دوره جدید،ش4،تیرماه 1395}» ، «{دوره جدید،ش6،شهریور 1395}» ، « { ش27 ، شهریورماه1398خورشیدی } » ، « {ش18-اسفند1396خورشیدی} » ، مشاوره و روانشناسی ، قرآن،آزادی و حقوق بشر ، شعر و ادبیات متعهد و مردمی ، مجله آرامش-فروردین1392-شماره دوم ، پرتوی از قرآن ، پهلوی اول ، تاریخ ایران زمین ، « مجله آرامش-شهریور1393-شماره17 » ، « مجله آرامش-مهر93-شماره18» ، مجله آرامش-فروردین1393-شماره دوازدهم ، مجله آرامش-خرداد1392-شماره چهارم ، مجله آرامش-خرداد1393-شماره چهاردهم ، مجله آرامش-اردیبهشت1393-شماره سیزدهم ، رضاشاه ، (مجله آرامش-تیر1393-شماره 15) ، مجله آرامش-مهر1392-شماره هشتم ، مناسبتها ، مجله آرامش-تیر1392-شماره پنجم ، «{دوره جدید،ش2،اردیبهشت1395}» ، اخلاق در قرآن ، اخلاق در قرآن ، قرآن ، آزادی و حقوق بشر ، تاریخ ایران زمین ، پهلوی اول ، رضاشاه ، « {دوره جدید،ش11،اسفند 1395خورشیدی} » ، قرآن ، آزادی و حقوق بشر ، مجله آرامش-مرداد1392-شماره ششم ، « {دوره جدید،ش7،مهر 1395} » ، « { ش23 ، اسفند ماه 1397خورشیدی } » ، تاریخ معاصر ایران ، پهلوی اول ، رضاشاه ، پهلویها ، رضاخان ، « {ش17-بهمن1396خورشیدی} » ، « مجله آرامش-آذر93-شماره19» ، مجله آرامش-اردیبهشت92-شماره سوم ، شبه مدرنیته مستبدانه ، تاریخ عصر پهلوی ، روان شناسی،روان درمانی اگزیستانسیال ، مناسبتهای ملی و میهنی ، « {ش16-آذر1396خورشیدی} » ، « {دوره جدید،ش9،دی1395} » ، « {دوره جدید،ش10،بهمن 1395خورشیدی} » ، « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } ، « { ش22 ، بهمن ماه1397خورشیدی } » ، « {جدید-ش14-خرداد96ش} » ، « { ش20- تیرماه1397خورشیدی } » ، پاسخ به سوالات و شبهات قرآنی ، آیاتی از کتاب نور و روشنایی ، «مجله آرامش-مرداد1393-شماره16» ، «{دوره جدید،ش3،خرداد1395}» ، «{دوره جدید،ش5،مرداد 1395}» ، تبریک و تهنیت دوستانه... ، تاریخ تحلیلی ایران زمین ، تاریخ تحلیلی ایران ما ، رضاشاه ، پهلوی اول ، « { ش 29 ، فروردین 1399خورشیدی } » ، #مهسا_امینی ، #نیکا_شاکرمی ، #مهسا_امینی،#ژینا_امینی ، « {جدید،ش13،اردیبهشت1396خورشیدی} » ، « مجله آرامش-بهمن93-شماره20 » ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی ، ویروس کرونا؟! ، مناسبتهای ملی و دینی ، سرگرمی ، عکسهای یادگاری ، فال روزانه ، فال روزانه حافظ ، فال ، گفتگو و مصاحبه ، شعر و زندگی ، روزها و یادها ، پرتوی از قرآن حکیم ، مجله آرامش-شهریور1392-شماره هفتم ، محمدرضاشاه پهلوی ، مشاوره و روانشناسی ، رهایی از اعتیاد ، مطالب دینی و اعتقادی ، مطالب روانشناسی ، مقالات جامعه شناسی ، مناسبتهای ملی و مذهبی ، مناسبتها، مناسبتهای ملی و مذهبی ، مناسبتهای ملی و باستانی ، کلمات راهگشاء و طلایی ، هنر و ادبیات متعهد ایران ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی » ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی} » ، « {دوره جدید،ش8/ 30آذر95خورشیدی} » ، « {ش15-تیرماه1396خورشیدی} » ، « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } » ، « { ش25 ، اردیبهشت 1398خورشیدی } » ، « { ش26 ، مرداد1398خورشیدی } » ، « { ش 28 ، آبان ماه 1398خورشیدی } » ، « { ش 28 ، دی ماه 1398خورشیدی } » ، #مهسا_امینی ، « { ش20- مرداد ماه1397خورشیدی } » ، رضاشاه ، پهلوی اول ، ، روان درمانی اگزیستانسیال ، روان شناسی ، تاریخ دوران پهلوی ، تاریخ زندان، پهلویها، پهلوی دوم ، تسلیت ، توحید و رهایی ، جملات زندگی ساز ، خسرو گلسرخی ، دکتر علی شریعتی،هیهات مناالذله ، دکتر محمد مصدق ، دکترشفیعی کدکنی ، رضاخان ، آرامش ، آرامش جسم و روان ، آرامش و زندگی ، اخبارروانشناسی و روانپزشکی ، اختلالات خواب ، پهلویها ، پیام توحید و رهایی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :39
بازدید دیروز :138
کل بازدید :483262
تعداد کل یاداشته ها : 481
103/2/6
7:29 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
aramesh[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
« اسفند1391-شماره اول »[32] « فروردین1392-شماره دوم »[11] « اردیبهشت1392-شماره سوم »[4] خرداد1392-شماره چهارم[10] « تیر1392-شماره پنجم »[7] « مرداد1392-شماره ششم »[6] « شهریور1392-شماره هفتم »[1] « مهر1392-شماره هشتم »[8] « آبان1392-شماره نهم »[107] « بهمن1392-شماره دهم »[66] « اسفند1392-شماره یازدهم »[26] « فروردین1393-شماره دوازدهم »[10] « اردیبهشت1393-شماره سیزدهم »[9] « خرداد1393-شماره چهاردهم »[9] « مجله آرامش-تیر1393-شماره 15 »[7] « مجله آرامش-مرداد1393-شماره 16 »[3] « مجله آرامش-شهریور1393-شماره 17 »[11] « مجله آرامش-مهر93-شماره18»[13] « مجله آرامش-آذر93-شماره19»[5] « مجله آرامش-بهمن93-شماره20 »[4] «{دوره جدید،ش1،فروردین1395}»[45] «{دوره جدید،ش2،اردیبهشت1395}»[7] «{دوره جدید،ش3،خرداد1395}»[2] «{دوره جدید،ش4،تیرماه 1395}»[19] «{دوره جدید،ش5،مرداد 1395}»[2] «{دوره جدید،ش6،شهریور 1395}»[21] « {دوره جدید،ش7،مهر 1395} »[5] « {دوره جدید،ش8/ 30آذر95خورشیدی} »[1] « {دوره جدید،ش9،دی 1395} »[2] « {دوره جدید،ش10،بهمن1395} »[4] « {دوره جدید،ش11،اسفند1395} »[6] « {د ج،ش12،فروردین ماه1396خورشیدی} »[36] « {جدید،ش13،اردیبهشت1396خورشیدی} »[2] « {جدید-ش14-خرداد96ش} »[3] « {ش15-تیرماه1396خورشیدی} »[1] « {ش16-آذر1396خورشیدی} »[3] « {ش17-بهمن1396خورشیدی} »[4] « {ش۱۸-اسفند1396خورشیدی} »[16] « {ش19-اردیبهشت ماه1397خ»[4] « { ش20- تیرماه1397خورشیدی } »[3] « { ش21- مرداد ماه1397خورشیدی } »[1] « { ش22 ، بهمن ماه1397خورشیدی } »[2] « { ش23 ، اسفند ماه 1397خورشیدی } »[6] « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } »[4] « { ش25 ، اردیبهشت1398خورشیدی } »[1] « { ش26 ، مرداد1398خورشیدی } »[1] « { ش27 ، شهریورماه1398خورشیدی } »[17] « { ش 28 ، آبان ماه 1398خورشیدی } »[1] « { ش 29 ، دی ماه 1398خورشیدی } »[1] « { ش 30 ، فروردین 1399خورشیدی } »[7] « { ش 31 ، اردیبهشت 1399خورشیدی } »[2] 《 ش32-شهریور 1399خورشیدی 》[1] 《 ش33-مهر 1399خورشیدی 》[1] 《 ش34-آبان 1399خورشیدی 》[4] 《 ش35- آذر 1399خورشیدی 》[2] « ش36 ، اسفند 1399خورشیدی »[1] « شماره37، فروردین1400خورشیدی »[18] « شماره 38،اردیبهشت1400خورشیدی »[32] « شماره 39، خرداد 1400خورشیدی »[1] « شماره 40 ، مردادماه 1400خورشیدی »[3] « شماره 41 ، شهریور 1400خورشیدی »[3] « شماره 42 ، آبان ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره 43 ، دی ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره44 ، بهمن ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره45 ، فروردین 1401خورشیدی »[1] « شماره46 ، خرداد ماه 1401خورشیدی »[5] « شماره47 ، مرداد ماه 1401خورشیدی »[2] « شماره48 ، شهریورِ1401خورشیدی »[6] « شماره49 ، مهرماه1401خورشیدی »[2] «شماره50،اسفندماه1401خورشیدی»[9] «شماره51،فروردین1402خورشیدی»[3] «شماره52،اردیبهشت1402خورشیدی»[1] «شماره53،خرداد1402خورشیدی»[7] «شماره54تیرماهِ1402خورشیدی»[3] «شماره55مرداد1402خورشیدی»[2] مرداد 2[1] آبان 2[2] آذر 2[2]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
یا صاحب الزمان (عج) مجله آرامش « تارنمای شخصی مهدی گل محمدی » پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) پایگاه تحلیلی( فصل انتظار) سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani قاصدک جاده های مه آلود قیدار شهر جد پیامبراسلام هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir ) مجله پیام توحید مهندس محی الدین اله دادی بلوچستان نشریه حضور مسیر عرشیان تراوشات یک ذهن زیبا پاتوق دوستان غزل عشق کلینیک تخصصی پوست و تناسب اندام-ایده آل بابای آسمانی محمد قدرتی یه دختره تنها شاه تورنیوز Note Heart غزلیات محسن نصیری(هامون) ... یاس ... wanted دفتر احسان رویابین تینا!!!! عرفان وادب کاروجدان allah is my lord منتظر باران فرهنگی بهار عشق شناخت کافی ღای دریغاღ خط خطی ها عدالت جویان نسل بیدار سینا حاج زاده HADAFE SORKH ghamzade رویایی زندگی کردن... جامع ترین وبلاگ خبری مقاله های تربیتی ارتــــش ســــرخ///AK زازران ♥®♥شایگان خواندنی های ایران جهان دانشجو دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر آسمان آبی پنجره ای رو به باغ مجله پارسی نامه سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ مجله الکترونیکی گوناگون مجله جهان داستان آموزش زبان دات کام مجاز نیوز طب سنتی خبرگزاری آریا تارنمای مهدی گل محمدی-2 سرزمین عجایب-برترین ترفندهای وب آموزش بورس

ای خلایق-

هل من ناصر ینصرنی،-

 آیا یاری گری نیست؟؟؟؟؟

که حسین را یاری کند؟

این پیام زنده حسینی-

به تمام مردمان تاریخ است.

اگر دین دارید،دینداران-

و اگر آزاده اید،آزادگان-

و یا هر دو،_

ای دینداران موحد و آزاده جهان-

ای عاشقان ترقی و تکامل-

راه سعادت آفرین علی،-

راه سرخ حسینی-

راه و مکتب پاک اهل بیت-

راه پاک فاطمه،-

در افشای فتنه و غصب و خیانت!

و باید گفت در یک کلام-

ای یاران، و ای عاشقان،-

راه حق را یاری کنید.

            

                         ******

  

 ای وجدانهای بیدار انسانی،-

و ای هواه خواهان و یاری گران،-

اسلام اموی و سفیانی!

 

ما خون پاک و جوشنده حسین را،

 از تاریخ مطالبه خواهیم نمود،-

ما با سلاح اندیشه و علم و عمل-

به جهاد فکری و قلمی-

جهل و جعل و خیانت می رویم-

 

زیرا مذهب ما-

 مذهب شیعه 12امامی جعفری-

مکتب تحقیق،اندیشه و عمل،-

مذهب پاک اهل بیت(ع)،-

یعنی اسلام خالص و ناب محمدی.

 

 

نویسنده:: امید،ناظر بخش ادبی مجله آرامش


92/8/15::: 9:17 ع
نظر()
  

                                              در پاک داشتن چهار چیز از چهار چیز

 

هر که باشد اهل ایمان ای عزیز

پاک دارد چار چیز از چار چیز

 

از ریا اول زبانرا پاک دار

خویشتن را بعد از این مومن شمار

 

پاک دار از کذب و از غیبت زبان

تاکه ایمانت نیفتد در زبان

 

پاک اگر داری عمل را از ریا

شمع ایمان تو را باشد ضیا

 

چون شکمرا پاک داری از حرام

مرد ایمان دار باشی والسلام

 

هر که دارد این صفت باشد شریف

ور ندارد دارد ایمان ضعیف

 

هر که باطن از حرامش پاک نیست

روح او را ره سوی افلاک نیست

 

هر که اندر عمل اخلاص نیست

در جهان از بندگان خاص نیست

 

هر که را کارش برای حق بود

کار او پیوسته با رونق بود

 

ادامه دارد.


  

پیام امید به روشنفکر مسئول

(تفسیر سوره روم)

بخش 4

دکتر علی‌ شریعتی

 



   
             
         

پس بهتر است رومی‌ها پیروز شوند تا ایرانی‌ها و زرتشتی‌ها. چه تفسیری!؟ اولاً زرتشتی‌ها در عصر خود پیغمبر مثل مسیحی‌ها اهل کتاب تلقی شدند و با آنها هم معامله جزیه و معامله اهل کتاب شده است و از حضرت امیر رسماً در نهج البلاغه که دست خودمان هست راجع به مجوس (زرتشتی‌ها) سؤال می‌شود، صریحاً می‌فرماید، آنها کتابی داشتند و پیغمبری، پیغمبرشان را کشتند و کتابش را سوزاندند خود پیغمبر با زرتشتی‌هایی که در یمن بودند معامله اهل کتاب کرده است و ثانیاً این چه افتخاری است برای مؤمنینی که در زیر ضربات شکنجه امیه بن خلف جان می‌دهند؟ و چرا باید از پیروزی امپراطور روم، شادمان بشوند؟ این چه جور خوشحالی است!؟ مثل خوشحالی بعضی از ما‌ها برای پیروزی کندی است. این چه افتخاری است؟ مثل خبری که درباره پیغمبر اسلام در آن روایات است که: «ولدت فی زمن الملک العادل» خود شما مطلع‌اید که ملکش خیلی عادل بوده است! و ثانیاً پیغمبر اسلام از یک ملت دیگر است، در زیر نظام ابوسفیان و ابوجهل زندگی می‌کند، آن وقت افتخار می‌کند که در یک جایی دیگر از دنیا ملک عادلی هست، این چه جور رجزخوانی است، من آنم که رستم جوانمرد بود!


بعضی از مفسران نوشته‌اند که مؤمنون مقصود کسانی هستند که به کتاب آسمانی و دین آسمانی معتقدند، یعنی همان رومی‌ها جزء مؤمنون هستند؛ در صورتی که مطلع نیستند پس از اینکه پیغمبر اسلام مبعوث به رسالت شد، مسیحیت اگر هم درست باشد، دیگر غلط است چه رسد به مسیحیت رومی که اسلام و پیغمبر اسلام آن را مشرک می‌داند، چه جور مؤمنند که معتقد به تثلیث‌اند!


مؤمنون همین‌هایی هستند که به وسیله قرآن معرفی می‌شوند یعنی این گروه ناتوان و ضعیف مکه که نتوانسته‌اند مهاجرت کنند، چون جایی برای رفتن ندارند، حتی در خود مدینه هم جایی ندارند، اینها پیروز و خوشحال می‌شوند و نفس می‌کشند.


مساله خیلی روشن است، یک قانون جهانی است، این قانون را سوره روم مطرح می‌کند، قانون «امر» یک جبر تاریخی است.

این است که خود نفس قدرت، نفس جهانگیری، نفس فتوحات و کشورگشایی و استعمار ملت‌ها به وسیله جنایتکاران حاکم بر سرنوشت ملتها، و غول‌های بزرگ دنیا مرگ و زوال خودشان را می‌آفرینند، قدرت استعماری زوال خودش را در دامن خودش پرورش می‌دهد و الان می‌بینیم قدرت استعماری به میزانی که خشن‌تر می‌شود، به میزانی که متجاوز‌تر می‌شود چگونه از درون به مرگ و زوال و سقوط نزدیک‌تر می‌شود و عاقبت با چه رسوایی آنچه را تصاحب کرده می‌گذارد و فرار می‌کند - آن چنان که غول معاصر‌مان ویتنام را - و جنگ را «ویتنام»ی می‌کند.


در این دو غول بزرگ، به خاطر بزرگ بودن، به خاطر تجاوزکاریشان، آن چنان تضاد پیدا می‌شود که به دنبال خودخواهی‌ها، حماسه‌گری‌ها نظامی، رجزخوانی‌های پوک، رفتن به طرف امپریالیسم، به طرف میلیتاریسم و همچنین وحشی شدن، جهان‌خوار شدن، نفس شایستگی بقاء و قدرت‌های تولیدی و مادی در درون‌شان پوک و نتیجتاً دو نیروی جوانی که در داخل باید مشغول کار باشند و تولید کنند، در صحنه‌های دور و بیگانه جنگ آن چنان به روی هم چنگ می‌زنند و می‌کشند و کشته می‌شوند، تا یکدیگر را ضعیف کنند و به هلاکت برسند. و برای نیل به این هدف می‌بینیم که خشایارشا هزاران جوان ایرانی را به یونان می‌فرستد تا آتن را به َآتش بکشند، غرور ایجاد شده در میلیتاریسمی که به اوج خود رسیده، همه جوان‌های ایرانی را بسیج می‌کند به مدیترانه می‌فرستد که آتن را آتش بزنند و پایتخت قدرت جهان را فتح کنند. حال باید ملاحظه کرد که چقدر نیرو و چقدر طلا و هنر و تکنیک در این راه به کار می‌رفته و از بین می‌رود. هزاران جوان کشاورز و تولیدکننده ایرانی که متکفل مخارج پیرمرد و پیرزنی هستند بسیج می‌کند و در مقابل هر یک نفر سرباز که به جبهه می‌رود 7، 8 یا 9 نفر در پشت جبهه باید برای او کار کنند تا او بتواند در جبهه بجنگد، تمام این نیرو و مایه‌های ذخیره زندگی تبدیل به اسلحه و نیروی هدر دهنده در صحراهای دور و ناشناخته جنگ روی در روی دشمن‌هایی که معلوم نیست چرا با آنها دشمن‌اند می‌گردد. ماکس وبر برای افراد ارتش تعریف عجیبی دارد، می‌گوید:

«ارتش مجموعه افرادی هستند که با هم جنگ می‌کنند بدون اینکه همدیگر را بشناسند، به خاطر کسانی که نمی‌جنگند، اما همدیگر را می‌شناسند»

مثل نادر خان خودمان ایرانی و خراسانی این همه بدبخت را بسیج می‌کند و هند را فتح می‌کند، تاج را از دست سلطان هند، محمد شاه می‌گیرد و بعد هم می‌گذارد به سرش می‌گوید: مرحمت عالی زیاد، فقط پزی می‌دهد، حالا ملاحظه کنید به خاطر پز آقا، ما چقدر تاوانش را داده‌ایم.


خشایارشاه برای به آتش کشیدن آتن هزاران کشتی و بَلَم آن زمان را با صدها هزار نیروی انسانی در مدیترانه به آب می‌اندازد و تصادفاً دریا طوفانی می‌شود، گزارش می‌دهند که کشتی‌ها پشت سرهم غرق می‌شوند و بهترین جوان‌های ایرانی به قعر دریا می‌روند، فرمان می‌دهد که «موج‌های بی‌تربیت را به شلاق ما بزنید»!! و در قعر اقیانوس بهترین نسل و نیروی ما از بین می‌روند و ثمره سال‌ها کار و تکنیک و نیروی انسانی و مادی همه نابود می‌شوند.



از آن طرف هم به این طرف با همین شکل لشکرکشی می‌کنند و پز می‌دهند که آقا ما تا مدائن آمده‌ایم، حالا چقدر نیروی ذخیره انسانی و نسل جوان رومی در سرزمین بیگانه، با عده‌ای که آسیا را نمی‌شناسند، و نمی‌دانند که دعواشان بر سر چیست، جنگ می‌کنند و فاتح یا نابود می‌شوند، و یا به صورت یک تیپ فاسد و منحرف به مملکت خودشان بر می‌گردند.



این جبر است، جبر قدرت‌هایی که تبدیل می‌شوند به قدرت متجاوز، قدرت گرگ و ددمنشی، میلیتاریسم، جهان خواری، امپریالیسم، و استعمار دنیا و چون جبراً تضاد ایجاد می‌شود، در این تضاد و درگیری‌های پوک و پوچ، طرفین آنقدر به هم حمله می‌کنند و همدیگر را شکست می‌دهند که نسل بعد که همه ذخیره‌هاشان را فدای جنگ نموده‌اند به شکل دو هیکل گنده، اما از درون پوک و پوچ در می‌آیند، به طوریکه درست 30 سال بعد از قضیه روم، همین عربها که الان یا دشمن و جزء مشرکین‌اند و یا جزء مسلمانها «همین نسل، نه نسل بعد» به صورت یک عده مسلمان دو تا سه چهار هزار نفری، پنج هزار نفری، مثل یک طوفان تمام پیرامون عربستان را دور می‌زنند و به پادگان‌های ایران حمله می‌کنند، و تا ارتش ایران می‌خواهد به خودش بجنبد و آن همه اسب را یراق و آن همه طلا‌ها و نشانها را به خودش بچسباند و مشغول تهیه مقدمات بشود، قوای عرب ایران را می‌گیرد وتا وقتی امپراطور روم از مستی و سپاه روم از عیاشی فراغت بیابند و بسیج بشوند و آذوقه اضافه جمع‌آوری کنند، و اضافات و رتبه‌ها را بدهند، دشمن از دروازه‌ها گذشته و کار تمام شده است.

پس این دو قدرت به شکلی در می‌آیند که 30 یا 35 سال بعد از پیام روم مصعب بن خارجه، سارقی که در قسمت‌های شرقی مرز ایران بود و پیش از اسلام با دور و بری‌های خودش به دهات و شهرهای مرزی ایران که از حیث آب و هوا آباد و خوش بود حمله می‌کرد و آنجا را می‌چاپید و غارت می‌کرد و تا وقتی برای سرکوبی او می‌آمدند در بیابانها و صحرا‌های دور گم می‌شد، با نیروی کمکی که عمر از مدینه می‌فرستد امپراطوری عظیم ایران را شکست می‌دهد.

بزرگ‌ترین پادگان نظامی دنیا، پادگان جی اصفهان بوده، یا لااقل بزرگترین پادگان مرکزی امپراطوری ایران، طبری می‌نویسد که افسر و فرمانده پادگان جی از پادگان بیرون می‌آید و آن طرف هم صف مسلمانها دیده می‌شود، در حدود سه هزار نفر که یک پارچه کرباسی، همه لباسشان، یک شمشیر همه اسلحه شان، آمدند روی در روی پادگان عظیم بین المللی جی ایستادند، رئیس پادگان با ارتشی که دارای تکنیک بسیار عالی است با بهترین سلاح‌ها آرایش جنگی می‌دهد. اول مسلمانها پیشنهاد می‌کنند که جنگ تن به تن بکنیم، آقا که حال جنگیدن را ندارد، از پیشنهادی که شده راه فراری می‌جوید و می‌گوید، افتخاراتمان را بگوییم، اجداد و نسب‌مان را مطرح می‌کنیم و هر کس که افتخارش بیشتر است او اول حمله را شروع کند، مسلمانها قبول می‌کنند، به این بیچاره عرب برهنه می‌گوید تو کیستی؟ او هم در جواب می‌گوید، من پسر آقامم، و خودش تا قارون بزرگ در زمان هخامنشیان می‌تواند بشمارد - چون همه اجدادش که مشخص و معلومند مگر آن وسط‌ها که یک اشکالاتی ایجاد شده، سند نیست! - پس مسلم است که اول باید رئیس پادگان جی اصفهان حمله را شروع کند، نیزه را به افسر مسلمانی می‌زند که شاهنامه، آنها را مسخره می‌کند: «برهنه سپهبد، برهنه سپاه». این عرب سپهبد برهنه، از اسب در اثر ضربه می‌افتد که بلافاصله مثل یک گنجشک می‌پرد روی اسبش و می‌گوید آقا حالا نوبت بنده است بیا جلو، بخور آقا، می‌گوید نه دیگر، حالا برویم با هم صحبت کنیم - از طریق سیاسی مساله را حل کنیم، این کار راه حل نظامی ندارد - جواب می‌گوید خیلی خوب، هر دو می‌روند و می‌نشینند! دو ساعت بعد، از پادگان می‌آیند بیرون. آقای رئیس پادگان نظامی جی اصفهان در برابر چهار سپاهی برهنه که «ز شیر شتر خوردن و سوسمار...» قراردادی امضا می‌کند که در تاریخ بشر نمونه نداشته است. در چه تاریخی؟ سال 18 یا 19 هجری است، یعنی هشت سال ده سال بعد از مرگ پیغمبر است، امپراطور شرق به زانو در می‌آید و این قرار داد را به دست خود برای همین مسلمانها امضا می‌کند، همین عرب‌هایی که هیچ چیز نبودند.



این تمام قدرت بلوک شرق است. طرف مقابل کی بوده است؟ همین نسلی که مخاطب سوره روم است که خودشان را مسخره می‌کردند، شرق و غربِ چی؟ دنیای چی؟ و همین نسل است که یک چنین قراردادی را با امپراتور شرق امضا می‌کند. از جمله مواد قرارداد، این است که عرب‌ها می‌گویند هر وقت ما بخواهیم به یکی از شهر‌های شما حمله کنیم (چون هر شهری پادگان مستقل داشته) و سپاه کم داشته باشیم، شما باید کمک بدهید، می‌گوید چشم آقا، می‌دهیم، هر وقت ما اسب لازم داشتیم باید شما بدهید، می‌گوید چشم آقا، - این خیلی خوشمزه است - هر وقت یکی از ما‌ها در شهری از شهر‌های شما پیاده راه می‌رود و با یکی از شما‌ها در طول راه برخورد کند که سواره بود او باید بلافاصله طبق این مقررات ماده 7 از اسب پائین بیاید و اسبش را تقدیم کند و بگوید شما بفرمائید آقا، و سپهبد زیر این سند را هم امضا کرده. حداکثر 31 سال - حداقل 20، 25 سال - بعد از نزول سوره روم است که مسلمانها یک چنین قراردادی را با بزرگ‌ترین غول شرقی امضا می‌کنند و بعد هم همین مؤمنون چنین قرار دادی را با غول غرب به امضا می‌رسانند. در همین دوره است که سه هزار نفر مسلمان به رهبری عمروعاص به بزرگ‌ترین قلعه‌های نظامی دنیا در مصر به بابیلون که رومی‌ها آن را در تصرف خود داشتند، حمله می‌کنند.



این قلعه قلعه‌ای است که در زیریک تپه و به قدری مغرور و محکم و تسخیرناپذیر است که در حال حاضر با اینکه یک قسمت از آن مخصوص پادگان نظامی مصر است سایر قسمت‌ها را برای رفت و آمد توریست‌ها باز گذاشته‌اند، چنین قلعه‌ای که با تمام اسلحه و محافظین رومی محافظت می‌شد، معلوم نیست چه طور شد این دو سه هزار نفرسپاه گرسنه و فقیر و برهنه مثل تیر در عمق آن فرو رفتند، و بعد از مدتی بابیلون فتح شد، با تسلیم شدن بابیلون تمام سپاه روم از مقاومت در برابر مسلمانها مأیوس شدند، مثل «دین بین فو»ی ویتنام.

بنابراین با یک میلیون سپاه مجهز، مسلح و تربیت شده و نظام یافته، دیگر جرأت روبرو شدن با مسلمانها را نداشتند، این بود که مسلمانها، هم در جبهه غرب و هم در جبهه شرق، هیچ گاه با یک مقاومت درست روبرو نشدند. به طوری که بیچاره یزدگرد را چنان درازش کرده بودند که برای دفاع از مدائن، سپاه مجهز و پرورش یافته و مدرن خودش را به زنجیر بست که فرار نکند. جنگ ذات السلاسل چیست؟ خوب، به این شکل مسلم است که سرباز به چه شکل می‌جنگد، آخر معلوم نیست با چه کسی باید بجنگد، با آن کسی که معلوم نیست چه دشمنی با ما دارد، یا با آن کسی که پای آقا را در زنجیر کرده؟ جبهه مخلوط می‌شود و در همان مراحل اولیه که مسلمانها حمله می‌کنند و سپاه ایران یا روم در مقابل سربازان اعراب ظاهر می‌شوند، بی‌درنگ قوای آنها فرو می‌ریزد.

الم غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون، روم شکست خورد در خاور نزدیک وآنها بعد از شکست خوردنشان پیروز خواهند شد، در ‌اند سال.

لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المومنون، اینها چنان همدیگر را بکوبند و بزنند که عامل فساد و فحشا و تخدیر و انحراف ذهنی و یاس و ناتوانی، نظام‌ها و روابط اجتماعی و طبقاتی و سازمانهای اداری و روحیه نظامی‌شان را از درون بپوساند، و بهترین نیروهایشان را در صحنه جنگ‌های فرساینده نابود کنند و با دو ضربه شما - گدا گشنه‌ها - از میان بروند.

و یومئذ یفرح المؤمنون، این مؤمنون اسیر بیچاره و بدبخت و گرسنه نفس می‌کشند «ینصر الله» به پیروزی و یاری خداوند ینصر من یشاء هر کس را که بخواهد به نصر خودش، به یاری خود پیروز می‌کند، و این به آن معنی نیست که هر کس را دلش خواست، بلکه هر کسی که شایستگی پیروزی داشته باشد، خداوند پیروزش می‌کند، و هو العزیز الرحیم، این دو صفت مختلف است، و هو العزیز الرحیم، عزیز به معنای عزت بخش و قدرت بخش است و توانا و مسلط، رحیم یعنی کسی که دارای رحمت است، خداوند یک چنین گروه ضعیفی را که در راه هدف و آرمانشان تلاش می‌کنند به رحمت خودش عزت می‌بخشد، هو العزیز، و هو الرحیم، هر دو صفت را دارد، تمام این صفات متناسب با مطالبی است که قبلاً مطرح می‌کند هو العزیز الرحیم.

وعد الله لایخلف الله وعده و لکن اکثر الناس لا یعلمون، این وعده خداوند است که هر فئه و هر اقلیت کوچکی را، اگر بر راه خودشان بروند، بر یک گروه بسیار نیرومند و بزرگ پیروز خواهد کرد، وعده‌ای است که همه جا، و به همه بشریت اعلام کرده، وعده خداوند هرگز خلاف نمی‌شود. اما اکثر مردم متوجه نیستند، کسانیکه روشنفکر هستند، نمی‌دانند که وعده خداوند نسبت به قانون اصلی و ناموس خلقت راست است، اما چی را می‌دانند؟ یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا، فقط همین ظاهر مسائل و تشکیلات و قدرت‌ها را خبر دارند که دنیا دست کیست، کجا اسلحه چقدر است و کجا سرمایه‌داری چقدر است، کجا نیرو نیست و کجا نیرو هست؛ ارزیابی مسائل، اما بر اساس ظاهر؛ عقلشان به چشمشان است.

یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون، اینها نمی‌دانند که آخر کار چیست و از آن غافل‌اند، پشت این ظاهر‌ها را نمی‌توانند بخوانند. یک مرتبه، همین آدم عاجز و مایوسی را که به یاس سیاسی و فلسفی روشنفکرانه دچار شده و مسائل جهان را ارزیابی کرده است، به یک تفکر بزرگتر می‌خواند، می‌گوید اصلاً از نظر ارزیابی قدرت‌ها و تفسیر مسائل سیاسی روز بیا بیرون، جهان انسان و نظام کائنات و ناموس حاکم بر خلقت را بیندیش، تا بتوانی مسایل را عمیق ارزیابی کنی و به جای تفسیر سیاسی اخبار روز - که تمام ایدئولوژی و روشنفکری تو از آن گرفته شده - ریشه‌های قانونی جبر تاریخ و جبر عالم و مشیت الهی را بفهمی.

اولم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق... به دو کلمه تکیه می‌کند یعنی الا بالحق - و اجل مسمی - مگر تفکر نمی‌کنید پیش خودتان که خداوند، زمین و آسمان و هر چه در میان زمین و آسمان است، جامعه، نظام، قدرت‌ها، آدم‌ها، افراد، طبقات، همه را نیافریده است مگر به دو چیز، یکی بر اساس حق، «همین‌طور بیخودی نیست که زور فقط غالب باشد و سرنوشت بشریت دست چند قدرت مانند قدرت قیصر و کسری باشد». نه، اینها یک قدرت‌های روزمره است و فردا نابود می‌شود، اینها حوادث و بحث روز است، قانون کلی خلقت و مسیر کل تاریخ و قانون حاکم بر جامعه و کائنات را بیندیش و بعد نتیجه‌گیری کن که بفهمی که عالم بر حق خلق شده است. بنابراین جامعه و سرنوشت انسانها هم بر حق خلق شده است، و اجل مسمی یعنی یک مدت معین، پس قدرت‌هایی که بر دنیا حکومت می‌کنند و دیگران همه اسیر آنها هستند و آنها مسلط بر همه و بر همه جا، و می‌خواهند به خودشان و به دیگران وانمود کنند که ازلی هستند و نابود ناشدنی؛ نمی‌دانند که جبر تاریخ بر این است که هر قدرتی به زوال منتهی می‌شود، و حق هم این است.

بنابراین گر چه هم امپراطوری غرب و هم امپراطوری شرق برهمه جا مسلط‌اند به خاطر جبر اجل مسمی، در فرصت معین، عمر مشخص و محدود، مسلماً رو به زوال خواهند رفت و شما می‌توانید و باید به آینده سرنوشت خودتان و به نابودی آنها مطمئن باشید، جبر تاریخ مطرح است برای امید به آینده و خطاب به این گروه کوچک مبارز با دستهای خالی، که امید به آینده و پیروزی می‌دهد، و ان کثیراً من الناس بلقاء ربهم لکافرون، بعد از مساله فلسفی و جهان، مساله تاریخ را مطرح می‌کند، همه دنیا که عربستان و امپراطوری شرق و عرب نیست، تاریخ را ملاحظه کن تا ازاین محدوده زمانی قرن هفتم بیرون بیایی، اولم یسیرو فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم چیز عجیبی است چقدر ارتباط با هم دارد، نیمه روشنفکر‌ها و یا شبه روشنفکرها، مگر تمام زمین را سیر نمی‌کنند؟ نرفته‌اند ببینند پایان کار کسانی که پیش از اینها بوده‌اند چه شده است، و جبر تاریخ و جبر ناموس حاکم بر خلقت، به این قدرت‌های حاکم بر زمین چه آورده است، پایان کار قدرت‌ها را در دنیا ببیند بعد سرنوشت و سرگذشت قدرت‌های حاکم بر زمان حاضر را ارزیابی کنند و نتیجه بگیرند، نه در محدوده مکه، مدائن و قسطنطنیه؛ آنها چه بودند؟

کانوا اشد منهم قوه آنها ازا ین دو امپراطوری روم و ایران، ازاین دو قدرت حاکم شرق وغرب نیرومند‌تر و زورمند‌تر بودند و باز هم نابود شدند، تاریخ و آثار باستانی را مطالعه کنید، آن وقت خواهید دید که از این دو قدرتی که بر ما حکومت می‌کنند به نسبت زمان خودشان و به نسبت ضعف مستعمره‌هاشان پر قدرت‌تر بودند، کانوا اشد منهم قوه (معلوم نیست که در وضع حاضر صحبت می‌کنم یا اشاره به قرن هفتم است) و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها، که آن قدرت‌ها تمام زمین را کاویدند و زیر و رو کردند، و بیشتر از اینها که اکنون زمین و همه جای آن را استعمار می‌کنند، همه کس و همه جا را استعمار کردند، عمروها از ریشه عَمَرَ می‌باشد، آنها بیشتراز اینها زور داشتند و دنیا را استعمار کردند، و عمروها اکثرمما عمروها و جائتهم رسلهم بالبینات و آنگاه فرستادگان، پیامبرانشان، برای آنها بینات آوردند، «بینات» (چه لغت عجیبی اینجا به کار رفته). بینات، دلیل، حجت، روشنایی، نشانه، یعنی آن چیزی که مسائل را روشن می‌کند، راه را نشان می‌دهد، حجت را تمام می‌کند، تعیین تکلیف می‌کند، خوب و بد را از هم مشخص می‌کند، حق و باطل و رشد و غی را از هم کاملاً جدا می‌کند و به آگاهی همه می‌رساند، وهمه را نسبت به زمان خود و جامعه‌شان خودآگاه می‌کند، این بینه‌ها را موقعی آورد که مردم در ظلمتی از تبلیغات و شایعه‌سازی‌ها واستحمارها و یاس و امثال اینها، به وسیله دستگاه‌ها فرو رفته بودند و گیج و گنگ بودند، نمی‌دانستند چه کار کنند - و حکومت جور نیز در ظلمتی از غرور و خودخواهی، و اعتماد پوچ به قدرت، و زور خویش- شمع‌ها و چراغ‌ها را به وسیله این بینه‌ها برافروخت، این فرستادگان رسیدند و در این شبستان تاریک و در این زمان درهم و آشفته‌ای که جهت‌ها گم می‌شود و راه حق و باطل از هم تشخیص داده نمی‌شود و هر کس آگاهی نسبت به سرنوشت خود و جامعه‌اش را از دست داده و قدرت‌ها به غرور، و مردم به ذلت و خفقان و جهل و یاس گرفتار شده‌اند، این بینه‌ها را آوردند.

 

ادامه دارد.


  

 

زندگینامه مسلم بن عقیل(ع)

داستان زندگی مسلم بن عقیل (ع)

 

روزشمار حرکت حضرت مسلم به کوفه تا شهادت::

 


15 رمضان 60: رسیدن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن‏ عقیل به کوفه برای بررسی اوضاع.


5 شوال 60: ورود مسلم بن عقیل به کوفه،استقبال مردم از وی و شروع آنان به بیعت.


11 ذی قعده 60: نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین و فراخوانی به ‏آمدن به کوفه.


8 ذی حجه 60: دستگیری هانی،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار.

نفر،سپس پراکندگی‏ آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفی شدن در خانه طوعه. تبدیل کردن امام.

 حسین‏«ع‏» حج را به عمره در مکه، ایراد خطبه برای مردم و خروج از مکه همراه با 82 نفر از افرادخانواده و یاران به طرف کوفه.


9 ذی حجه 60: درگیری مسلم با کوفیان،سپس دستگیری او و شهادت مسلم بر بام‏ دار الاماره کوفه.

 

 

شناسنامه مسلم بن عقیل علیه السلام::

 
جناب مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت علی علیه السلام است. مسلم همسر رقیه دختر حضرت علی علیه السلام است که مادرش کلبیه بود. وی  به سال 60 ه.ق شهید گشت و از اجله بنی‌هاشم و کسی است که سید الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. وی صاحب رأی و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت.

 

چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حسین علیه السلام اعلام داشتند. حسین بن علی او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهالی کوفه بیعت بگیرد. اما یزید، عبیدالله بن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و عبیدالله مردم را از بیعت حسین علیه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

 

 

مسلم بن عقیل(ع),زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع),شهادت مسلم بن عقیل(ع)

 

نامه های کوفیان

 


زمانی که دوازده هزار نامه با بیش از بیست و دو هزار امضا از طرف کوفیان به دست امام حسین علیه ‏السلام رسید، آن حضرت تصمیم گرفت به نامه ‏های ایشان پاسخ دهد. از این رو، نماینده ‏ای از طرف خود برای بررسی اوضاع و سنجش روحیه مردم به کوفه فرستاد. به این منظور، نامه ‏ای برای ایشان نوشت و مسلم بن عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خویش را به عنوان سفیر و نماینده به کوفه فرستاد.
مأموریت خطیر مسلم در سفر به کوفه، تحقیق درباره این بود که آیا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشتیبانی از امام حسین علیه ‏السلام و عمل به نامه ‏هایی که نوشته‏ اند هستند یا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل یکی از شیعیان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طنین ‏انداز گردید و شیعیان نزد او رفت و آمد و با امام علیه ‏السلام بیعت می ‏کردند. در تاریخ آمده که دوازده، هجده و یا به نقل از ابن کثیر، چهل هزار نفر با مسلم بیعت نمودند.


نامه مسلم در کوفه به امام حسین علیه السلام
مسلم پس از چهل روز بررسی اوضاع کوفه، نامه‏ ای به این مضمون به امام حسین علیه‏ السلام نوشت: «آنچه می ‏گویم حقیقت است. اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه آماده پشتیبانی شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کنید».  امام  که از احساسات عمیق کوفیان با خبر شده بود، تصمیم گرفت به سوی این شهر حرکت کند.


ورود ابن زیاد به کوفه
ابن زیاد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشیده وارد کوفه شد. مردم که شنیده بودند امام علیه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با دیدن عبیداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خیر مقدم گفتند. پسر زیاد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پیش می ‏رفت تا به آنجا رسید. نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) که گمان می ‏کرد او امام حسین علیه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد: از اینجا دور شو.

من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نیز با تو ندارم. ابن زیاد جواب داد: در را باز کن. در این لحظه مردی که پشت سر او بود صدایش را شنید و به مردم گفت: او حسین علیه‏ السلام نیست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبیداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نیز پراکنده گشتند.

 

هانی بن عروه

 


مسلم می ‏دانست دیر یا زود عبیداللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگیری و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصمیم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نیروی بیشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به همین منظور خانه هانی بن عروه را برگزید و هانی نیز به رسم جوان‏مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعیان شیعه بوده، از اصحاب پیامبر (ص) به شمار می ‏آید.


دستگیری هانی
پس از آنکه ابن زیاد از مخفی‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزویر، میزبان او، هانی را دستگیر کرده، زمینه را برای دستگیری مسلم و دیگر بزرگان فراهم سازد. هانی که میزبان مسلم بود، می ‏دانست عبیداللّه‏ قصد دستگیری او را دارد. لذا بیماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می ‏کرد. ابن زیاد چند نفر را طلبید و نزد هانی فرستاد.

 

آنان سرانجام هانی را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد با دیدن هانی به او گفت که با پای خویش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسید. هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در این هنگام عبیداللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با دیدن او، دانست که انکار سودی ندارد. عبیداللّه‏ با تازیانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگین نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند.


طوعه زنی جوانمرد

 
مسلم، غریب و تنها در کوچه‏ های کوفه می ‏گشت. نمی ‏دانست کجا برود. افزون بر تنهایی، هر لحظه بیم آن می ‏رفت او را دستگیر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ای، زنی را دید که بر درِ خانه ایستاده است. تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبید. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشامیدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و دید که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ای بنده خدا! برخیز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏ اش حلال ندانست.

مسلم از جای خویش برخاست و چنین گفت: من در این شهر کسی را ندارم که یاری ‏ام کند. طوعه پرسید: مگر تو کیستی؟ و پاسخ شنید: من مسلم بن عقیل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پیامبر (ص) بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذیرایی کرد.

 


سخنان عبیداللّه‏ برای دستگیری مسلم
با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبیداللّه‏ از ترس او و یارانش از قصر بیرون نمی ‏آمد. لذا به افراد خویش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. آنان نیز همه مسجد را زیر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و یارانش آنجا نیستند. سپس عبیداللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پیدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر دیگران حلال است و هر کس او را نزد ما بیاورد، به اندازه دیه ‏اش پول خواهد گرفت».

تهدید و تطمیع عبیداللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دلیل ترس و به طمع رسیدن به جایزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی‏گاه مسلم را لو داد. عبیداللّه‏ با شنیدن این خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگیر کنند.

 

مسلم بن عقیل(ع),زندگی نامه مسلم بن عقیل(ع),شهادت مسلم بن عقیل(ع)

 

امان دادن به مسلم و دستگیری او

 
مسلم در درگیری با سربازان عبیداللّه‏، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشیری صورتش را درید. با اینکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی یارای مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ریختند و دسته‏ های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی ‏داشت و بر آنها یورش می ‏برد.

 

وقتی ابن اشعث به آسانی نمی ‏تواند مسلم را دستگیر کند، دست به نیرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می ‏دهی؟ ما به تو امان می ‏دهیم و ابن ‏زیاد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار دیگر امان دادنش را تکرار کرد و این بار مسلم به دلیل زخم‏هایی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چیره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبیداللّه‏ بردند.

 

شهادت حضرت مسلم

 
کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم‏ بن عقیل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد.
مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می ‏گفت، خدا را تسبیح می ‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن!
جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و… پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردند.

 

منبع:tarikhaneh.com

 


  

خداحافظی فرهاد مجیدی از فوتبال

خداحافظی فرهاد مجیدی

کاپیتان استقلال که 23 سال فوتبال بازی کرد،‌ عصر امروز و پس از بازی با مس کرمان در ورزشگاه آزادی کفش‌هایش را آویخت. او در روز هفتم آبان که هم شماره پیراهنش است،‌ با استقلال وداع کرد. با توجه به اینکه دیدار استقلال – مس آخرین بازی خانگی استقلال در نیم فصل اول است، مجیدی در استادیوم آزادی و در کنار هواداران استقلال، برای همیشه از فوتبال خداحافظی کرد. 

 

در متن خداحافظی فرهاد مجیدی که در اختیار ایسنا قرار گرفته، آمده است::
 
هیچ وقت دوست نداشتم زمان خداحافظی ام را از قبل مشخص کنم. مدتی پیش، به این تصمیم رسیدم که امروز روز خداحافظی از فوتبال است. از فردا همان جایی می ایستم که شما می‌ایستادید. زیر برف، یخ، باران و آفتاب سوزان. اما این بار من باید به شما احترام بگذارم و تشکر کنم، درست همان کاری که شما برای من انجام دادید.
 
تمام خاطره‌ها، خوشی‌ها و لحظه‌های تلخی که در طول سالیان حضور در استقلال داشته‌ام امروز جلوی چشمانم هستند. تلخ ترین خاطره‌ام “4خرداد 1390 ” است که روی قلبم حک شده و به هیچ وجه پاک نخواهد شد. روزی که در مراسم تشییع جنازه ناصرخان شرکت کردم و در بهشت زهرا (س) برای همیشه از وی جدا شدم.
 
به من حق دهید که با دشواری از این پیراهن دل بکنم، هر کدام از ستاره‌های آن، مدال‌هایی بودند که همه ما به آن افتخار می‌کردیم. من به بیشتر آرزوهای فوتبالی خود رسیده‌ام و دوست داشتم با قهرمانی در آسیا از فوتبال خداحافظی کنم اما این امر میسر نشد. امیدوارم در آینده به تنها آرزوی دست نیافته ورزشی ام در کنار هواداران عزیز برسم.
 
 
هواداران عزیز و دوست داشتنی!
 
بازیکنان می‌روند ولی استقلال بزرگ باقی می‌ماند. پیراهنی که سال‌ها نام من بر آن نوشته می‌شد را دوست داشته‌ام و همواره دوست خواهم داشت. پیراهن “آبی” که بر تن بازیکنان بزرگی چون غلامحسین مظلومی و حسن روشن بوده یا همان بازوبندی که مدتها علی جباری، برادران بیانی، امیر قلعه نویی یا جواد زرینچه بر بازوان خود می بستند از جمله خاطرات ماندگارم هستند.
 
 
تقدیر این بود که در ایران پیراهنی جز پیراهن پرافتخار “آبی” بر تن نکرده و با استقلال از دوران قهرمانی خداحافظی کنم. ازهمه افرادی که این فرصت را برای من فراهم کرده و مرا حمایت نمودند خصوصا “امیر قلعه نویی” قدردانی می نمایم.
 
 
فرهاد مجیدی امروز به خط آخر سال‌های بازی خود رسیده و وقت آن شده تا پیراهن شماره 7 که میراث بزرگانی چون «مجید نامجو مطلق » است را به بازیکنان تازه نفسی تقدیم کنم که قرار است آینده فوتبال کشور را رقم بزنند.
 
 
هواداران همیشگی!
 
از فردا دیگر بازیکن استقلال به شمار نمی‌آیم ولی همواره یکی از شما خواهم بود و برای قهرمانی استقلال دعا خواهم کرد. هر چه دارم از استقلال و هوادارانش است و هر کجا که باشم برای سربلندی استقلال تلاش خواهم کرد.
 
چقدر سخت است پایان بردن این نامه، همین طور نام‌ها مقابل چشمانم رژه می‌رود، از تمام مربیانی که در این سال‌ها برایم زحمت کشیدند، از مدیرعامل محترم باشگاه جناب آقای فتح ا…زاده و دیگر مدیران گذشته، کارشناسان، بازیکنان، کادر پزشکی، تدارکات، اهالی رسانه، دوستان، خانواده خصوصا پدر و مادر عزیزم و تک تک آن هوادارانی که در این سال‌ها همراهی‌ام کردند، کمال سپاسگزاری و قدردانی را دارم.
 
 
در پایان لازم است برای تیم ملی کشورم که با درایت جناب آقای علی کفاشیان، رییس فدراسیون فوتبال و مربی بزرگش کارلوس کی روش، تلاش بازیکنان و دعای خیر مردم عزیز به جام جهانی صعود کرد، آرزوی موفقیت نمایم.
 
خدای من شاهد است که در تمام این سال‌های طولانی با تمام توانم بازی کردم و اگر قصوری از من سر زده از همه پوزش می‌طلبم.
مجیدی‌ها می‌آیند و می روند، اما آنچه باقی می‌ماند نام “استقلال” است که پشتش به شما هواداران، مثل همیشه گرم خواهد ماند. زنده باد ایران، زنده باد استقلال.
 
برادر کوچک شما
فرهاد مجیدی


  

پگاه آهنگرانی دستگیر شد!

پگاه آهنگرانی

به گزارش کافه سینما، صبح امروز خبرگزاری فارس خبرداد که “پ. الف”. یکی از بازیگران زن سینمای ایران شب گذشته بازداشت شده است. آهنگرانی ساعتی بعد خبر بازداشت اش را در تماس خبرنگاه کافه سینما تکذیب کرد. اما در همین رابطه ساعتی بعد منیژه حکمت مادر پگاه آهنگرانی، در گفت‌وگویی با ایسنا، درباره مطالب منتشر شده پیرامون صدور حکم محکومیت پگاه آهنگرانی اظهار کرد: وی در دادگاه بدوی به ریاست قاضی “مقیسه” به 18 ماه حبس تعزیری محکوم شده است. 

وی توضیح داد: پگاه آهنگرانی قریب به سه سال است که از طرف دادسرای امنیت تهران ممنوع‌الخروج است و به‌رغم دعوت از سوی جشنواره‌های مختلف، موفق به حضور در آن‌ها نشده است. به عنوان مثال، هم‌اینک فیلم «دربند» که این بازیگر برای بازی در آن موفق به دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شده، بدون وی در جشنواره شیکاگو حضور دارد.

منیژه حکمت، کارگردان تهیه‌کننده سینما و مادر پگاه آهنگرانی در پایان ابراز امیدواری کرد که با توجه به شرایط حال حاضر کشور و جو همدلی ایجاد شده بین مردم و بویژه هنرمندان، محدودیت‌های اعمال شده بر روی این بازیگر و سینماگر کاسته شده و در رای صادر شده تجدیدنظر شود./کافه سینما


  

خداوند، پروردگار من و شماست; او را بپرستید (نه من، و نه چیز دیگر را)! این است راه راست!; س‏ذللّه (51)

هنگامی که عیسی از آنان احساس کفر (و مخالفت) کرد، گفت: «کیست که یاور من به سوی خدا (برای تبلیغ آیین او) گردد؟» حواریان ( شاگردان مخصوص او) گفتند: «ما یاوران خداییم; به خدا ایمان آوردیم; و تو (نیز) گواه باش که ما اسلام آورده‏ایم. (52)

پروردگارا! به آنچه نازل کرده‏ای، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروی نمودیم; ما را در زمره گواهان بنویس!» (53)

و (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند; و خداوند (بر حفظ او و آیینش،) چاره‏جویی کرد; و خداوند، بهترین چاره‏جویان است. (54)

(به یاد آورید) هنگامی را که خدا به عیسی فرمود: «من تو را برمی‏گیرم و به سوی خود، بالا می‏برم و تو را از کسانی که کافر شدند، پاک می‏سازم; و کسانی را که از تو پیروی کردند، تا روز رستاخیز، برتر از کسانی که کافر شدند، قرارمی‏دهم; سپس بازگشت شما به سوی من است و در میان شما، در آنچه اختلاف داشتید، داوری می‏کنم. (55)

اما آنها که کافر شدند، (و پس از شناختن حق، آن را انکار کردند،) در دنیا و آخرت، آنان را مجازات دردناکی خواهم کرد; و برای آنها، یاورانی نیست. (56)

اما آنها که ایمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنان را بطور کامل خواهد داد; و خداوند، ستمکاران را دوست نمی‏دارد.» (57)

اینها را که بر تو می‏خوانیم، از نشانه‏ها(ی حقانیت تو) است، و یادآوری حکیمانه است. (58)

مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است; که او را از خاک آفرید، و سپس به او د: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد. (بنابر این، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست.) (59)

اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو; بنابر این، از تردید کنندگان مباش! (60)

هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود; آنگاه مباهله کنیم; و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. (61)

این همان سرگذشت واقعی (مسیح) است. (و ادعاهایی همچون الوهیت او، یا فرزند خدا بودنش، بی‏اساس است.) و هیچ معبودی، جز خداوند یگانه نیست; و خداوند توانا و حکیم است. (62)

اگر (با این همه شواهد روشن، باز هم از پذیرش حق) روی گردانند، (بدان که طالب حق نیستند; و) خداوند از مفسده‏جویان، آگاه است. (63)

بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است; که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم; و بعضی از ما، بعضی دیگر را -غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد.» هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!» (64)

ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم، گفتگو و نزاع می‏کنید (و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی می‏نمایید)؟! در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا اندیشه نمی‏کنید؟! (65)

شما کسانی هستید که درباره آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید; چرا درباره آنچه آگاه نیستید، گفتگو می‏کنید؟! و خدا می‏داند، و شما نمی‏دانید. (66)

ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی; بلکه موحدی خالص و مسلمان بود; و هرگز از مشرکان نبود. (67)

سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند; همچنین) این پیامبر و کسانی که (به او) ایمان آورده‏اند (از همه سزاوارترند); و خداوند، ولی و سرپرست مؤمنان است. (68)

 

ادامه دارد.

 


  

آیا ندیدی کسانی را که بهره‏ای از کتاب (آسمانی) داشتند، به سوی کتاب الهی دعوت شدند تا در میان آنها داوری کند، سپس گروهی از آنان، (با علم و آگاهی،) روی می‏گردانند، در حالی که (از قبول حق) اعراض دارند؟ (23)

این عمل آنها، به خاطر آن است که می‏گفتند: «آتش (دوزخ)، جز چند روزی به ما نمی‏رسد. (و کیفر ما، به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است.)» این افترا (و دروغی که به خدا بسته بودند،) آنها را در دینشان مغرور ساخت (و گرفتار انواع گناهان شدند). (24)

پس چه گونه خواهند بود هنگامی که آنها را برای روزی که شکی در آن نیست ( روز رستاخیز) جمع کنیم، و به هر کس، آنچه (از اعمال برای خود) فراهم کرده ، بطور کامل داده شود؟ و به آنها ستم نخواهد شد (زیرا محصول اعمال خود را می‏چینند). (25)

بگو: «بارالها! مالک حکومتها تویی; به هر کس بخواهی، حکومت می‏بخشی; و از هر کس بخواهی، حکومت را می‏گیری; هر کس را بخواهی، عزت می‏دهی; و هر که را بخواهی خوار می‏کنی. تمام خوبیها به دست توست; تو بر هر چیزی قادری. (26)

شب را در روز داخل می‏کنی، و روز را در شب; و زنده را از مرده بیرون می‏آوری، و مرده را زنده; و به هر کس بخواهی، بدون حساب، روزی می‏بخشی.» (27)

افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند; و هر کس چنین کند، هیچ رابطه‏ای با خدا ندارد (و پیوند او بکلی از خدا گسسته می‏شود); مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهای مهمتری تقیه کنید). خداوند شما را از (نافرمانی) خود، برحذر می‏دارد; و بازگشت (شما) به سوی خداست. (28)

بگو: «اگر آنچه را در سینه‏های شماست، پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن را می‏داند; و (نیز) از آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه می‏باشد; و خداوند بر هر چیزی تواناست. (29)

روزی که هر کس، آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر می‏بیند; و آرزو می‏کند میان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانی زیادی باشد. خداوند شما را از (نافرمانی) خودش، برحذر می‏دارد; و (در عین حال،) خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است.» (30)

بگو: «اگر خدا را دوست می‏دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد; و گناهانتان را ببخشد; و خدا آمرزنده مهربان است.» (31)

بگو: «از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید! و اگر سرپیچی کنید، خداوند کافران را دوست نمی‏دارد.» (32)

خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد. (33)

آنها فرزندان و (دودمانی) بودند که (از نظر پاکی و تقوا و فضیلت،) بعضی از بعض دیگر گرفته شده بودند; و خداوند، شنوا و داناست (و از کوششهای آنها در مسیر رسالت خود، آگاه می‏باشد) . (34)

(به یاد آورید) هنگامی را که همسر «عمران‏» گفت: «خداوندا! آنچه را در رحم دارم، برای تو نذر کردم، که «محرر» (و آزاد، برای خدمت خانه تو) باشد. از من بپذیر، که تو شنوا و دانایی! (35)

ولی هنگامی که او را به دنیا آورد، (و او را دختر یافت،) گفت: «خداوندا! من او را دختر آوردم -ولی خدا از آنچه او به دنیا آورده بود، آگاهتر بود- و پسر، همانند دختر نیست. (دختر نمی‏تواند وظیفه خدمتگزاری معبد را همانند پسر انجام دهد.) من او را مریم نام گذاردم; و او و فرزندانش را از (وسوسه‏های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می‏دهم.» (36)

خداوند، او ( مریم) را به طرز نیکویی پذیرفت; و به طرز شایسته‏ای، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد); و کفالت او را به «زکریا» سپرد. هر زمان زکریا وارد محراب او می‏شد، غذای مخصوصی در آن جا می‏دید. از او پرسید: «ای مریم! این را از کجا آورده‏ای؟!» گفت:«این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی می‏دهد.» (37)

در آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگی در مریم،) پروردگار خویش را خواند و عرض کرد: «خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‏ای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را می‏شنوی!» (38)

و هنگامی که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند که: «خدا تو را به‏» یحیی «بشارت می‏دهد; (کسی) که کلمه خدا ( مسیح) را تصدیق می‏کند; و رهبر خواهد بود; و از هوسهای سرکش برکنار، و پیامبری از صالحان است.» (39)

او عرض کرد: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که پیری به سراغ من آمده، و همسرم نازاست؟!» فرمود: «بدین گونه خداوند هر کاری را بخواهد انجام می‏دهد. س‏ذللّه (40)

(زکریا) عرض کرد: «پروردگارا! نشانه‏ای برای من قرار ده!» گفت: «نشانه تو آن است که سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهی گفت. (و زبان تو، بدون هیچ علت ظاهری، برای گفتگو با مردم از کار می‏افتد.) پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ،) بسیار یاد کن! و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو! (41)

و (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته; و بر تمام زنان جهان، برتری داده است. (42)

ای مریم! (به شکرانه این نعمت) برای پروردگار خود، خضوع کن و سجده بجا آور! و با رکوع‏کنندگان، رکوع کن! (43)

(ای پیامبر!) این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی می‏کنیم; و تو در آن هنگام که قلمهای خود را (برای قرعه‏کشی) به آب می‏افکندند تا کدامیک کفالت و سرپرستی مریم را عهده‏دار شود، و (نیز) به هنگامی که (دانشمندان بنی اسرائیل، برای کسب افتخار سرپرستی او،) با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتی; و همه اینها، از راه وحی به تو گفته شد.) (44)

(به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خداوند تو را به کلمه‏ای ( وجود باعظمتی) از طرف خودش بشارت می‏دهد که نامش «مسیح، عیسی پسر مریم‏» است; در حالی که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیت خواهد بود; و از مقربان (الهی) است. (45)

و با مردم، در گاهواره و در حالت کهولت (و میانسال شدن) سخن خواهد گفت; و از شایستگان است.» (46)

(مریم) گفت: «پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد، در حالی که انسانی با من تماس نگرفته است؟!» فرمود: «خداوند، این‏گونه هر چه را بخواهد می‏آفریند! هنگامی که چیزی را مقرر دارد (و فرمان هستی آن را صادر کند)، فقط به آن می‏گوید: «موجود باش!» آن نیز فورا موجود می‏شود. (47)

و به او، کتاب و دانش و تورات و انجیل، می‏آموزد. (48)

و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل (قرار داده، که به آنها می‏گوید:) من نشانه‏ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‏ام; من از گل، چیزی به شکل پرنده می‏سازم; سپس در آن می‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏ای می‏گردد. و به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلایان به برص ( پیسی) را بهبودی می‏بخشم; و مردگان را به اذن خدا زنده می‏کنم; و از آنچه می‏خورید، و در خانه‏های خود ذخیره می‏کنید، به شما خبر می‏دهم; مسلما در اینها، نشانه‏ای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید! (49)

و آنچه را پیش از من از تورات بوده، تصدیق می‏کنم; و (آمده‏ام) تا پاره‏ای از چیزهایی را که (بر اثر ظلم و گناه،) بر شما حرام شده، (مانند گوشت بعضی از چهارپایان و ماهیها،) حلال کنم; و نشانه‏ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‏ام; پس از خدا بترسید، و مرا اطاعت کنید! (50)

 

ادامه دارد.


92/8/15::: 6:14 ع
نظر()
  

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

1- اتقو الله هولاء المارقه الذین یشبهون الله بانفسهم.

 

ترجمه فارسی:: از خدا نشناسانی که خدای را مانند خود می پندارند، به خدا پناه ببرید.

 

 

گر بلهوسان شب به خدا روی آرند                      

چون صبح شود،دل از خدا بردارند

پرهیز کنید از این خدانشناسان                           

کز جهل خدای را چو خود پندارند

 

__________________________________________________

 

2-احتجب الله عن العقول کما احتجب عن الابصار و عن من فی السماء احتجابه-

کمن فی الارض.

 

ترجمه فارسی:: خداوند از اندیشه ها پنهان است، همچنان که از دیدگان نهفته است و از چشم اهل آسمان پنهان است، آن چنانکه از نظر اهل زمین پوشیده است.

 

 

آن سان که خداوند نهان از دیده است

زاندیشه ما نیز نهان گردیده است

از دیده اهل آسمان پنهان است

آن گونه که از اهل زمین پوشیده است

 

ادامه دارد.

 

پایان قسمت اول.


  

 

(( رازهای موفقیت )) ::

 

روز اول
از کارهایی که ناچاری انجام دهی لذت ببر. نق زدن تنها تو را خسته‌تر می‌کند و نمی‌گذارد کار را درست انجام دهی، اما اگر با موفقیت مانند یک دوست رفتار کنی، مثل سگ همه جا به دنبالت خواهد بود.

روز دوم
سعی کن کارهایت را از صمیم قلب انجام دهی، نه به صرف این که ناچاری انجام دهی. باید به کارت ایمان داشته باشی. یک جریان آب ضعیف، تنها نیمی از باغچه را آبیاری می‌کند.

روز سوم
همه چیز را همانطور که هست بپذیر. خواستن تنها، چیزی را تغییر نمی‌دهد. خواستن، باد را از وزیدن باز نمی‌دارد و برف را به آب نبات تبدیل نمی‌کند. اگر می‌خواهی چیزها را بهتر از خودشان تبدیل کنی، با آنها همان گونه که هستند مواجه شو.

روز چهارم
تمرین کن تا از درون شاد باشی. اجازه نده دیگران برای شاد کردن تو تصمیم بگیرند. خودت رئیس کارخانة شادی‌سازی باش.

روز پنجم
ذهنت را همانند ابر سفیدی که در آسمان است، آزاد کن. تلاش کن، اما نتایج کار را واگذار تا با هم کار بیایند. برای ابر چه فرقی می‌کند باد از کدام سو بوزد. چرا وقتت را برای چیزی که در کنترل تو نیست، تلف می‌کنی؟

روز ششم
وقتی تصمیم به انجام کاری می‌گیری، از خود نپرس: من چه می‌خواهم؟ بلکه بپرس: چه کاری به نفع همه است؟ اگر به فکر منافع دیگران باشی، دیگران در کنارت کار خواهند کرد و کمکت خواهند کرد تا موفق شوی.

روز هفتم
هنگام تصمیم‌گیری ابتدا نباید بپرسی، از این کار چه نفعی عایدم خواهد شد؟ پرسش درست این است که: چه کاری به نفع همه است؟ خانه زمانی مستحکم خواهد شد که همة دیوارهایش استوار باشند.

روز هشتم
وقتی کار به مشکل می‌خورد، نه دیگران را سرزنش کن و نه خود را، انسان وقتی شنا یاد می‌گیرد که از فرو رفتن در آب نترسد.

روز نهم
برای موفقیت در هر کار، باید ابتدا تصویر واضحی از نقشة کار داشته باشی. آنگاه، همان طور که در باد شدید، نخ بادبادک را محکم نگه می‌داری، باید هدفت را هم به همان محکمی نگه داری.

روز دهم
اگر طرحی در عمل مشکل‌تر از آن شد که فکر می‌کردی، دلسرد نشو. همه چیز این دنیا همین طور است، خصوصاً اگر ارزشمند باشد. لاجرم خود حبابی بیش نبود، زیبا اما توخالی.

روز یازدهم
مشکلات ما را قوی و به سمت پیروزی‌های بزرگ‌تر هدایت می‌کنند. کوهنوردی آسان نیست، اما منظره‌ای هم که از قله کوه دیده می‌شود، بسیار زیباست.

روز دوازدهم
اراده‌ات را قوی کن. خود را وارد به انجام کارهایی کن که برایت مشکل‌اند. سپس آنها را با جدیت انجام بده. بعد از مدتی خواهی دید که اراده‌ات همانند گرزی فولادی سخت و درخشان شده است.

روز سیزدهم
با انرژی کامل روی کارهایت تمرکز کن. شیشه‌های رنگی کلیسا، هنگام عبور نور از آنها بسیار زیبا و درخشان می‌شوند. کارهایت را هم اگر با انرژی انجام دهی، شفاف و زیبا خواهند شد.

روز چهاردهم
هنگامی که قصد انجام کاری را داری، از خود نپرس: دیگران آن را چگونه و با چه روشی انجام داده‌اند؟ بلکه بپرس: چگونه می‌توانم آن را درست و به بهترین وجه ممکن انجام دهم. این را بدان که همواره حقیقتی تازه در انتظار کشف شدن است. بدون احساس وجود این حقایق، کریستف کلمب هرگز به آمریکا نمی‌رسید و گراهام بل تلفن را اختراع نمی‌کرد.

روز پانزدهم
هر کاری را با جان و دل انجام بده. اگر شعاع انرژی‌ات را مانند ذره بینی که نور خورشید را متمرکز می‌کند، روی موانع تمرکز دهی، هر مانعی که سر راهت باشد خواهد سوخت.

روز شانزدهم
امروز را آغازی تازه بدان. چرا به چیزی که دیروز اتفاق افتاده، یا انجام شده فکر می‌کنی؟ زندگی رودخانه‌ای است که مدام به سمت آینده در جریان است. هیچ قطره‌ای از آن دوبار از زیر یک پل رد نمی‌شود. کار را با روشی تازه انجام بده، بهتر از همیشه.

روز هفدهم
افکار و رویاهایت را بسط بده. هنگامی که در بیرون چمنزاری پهناور است که از هر سو تا افق امتداد دارد. چرا خود را در آغل حبس کنی.

روز هجدهم
نگذار افکار و ذهنیاتت به صورت عادت درآیند. سعی کن هرگز در جا نزنی. هر روز از زاویه‌ای تازه به کارها نگاه کن. زندگی یک صحنة پر از ماجراست. به اطرافت نگاه کن: نشانه‌های زیبایی وجود دارند که به کشفیات تازه اشاره می‌کنند.

روز نوزدهم
مهم‌ترین چیز احساسی است که نسبت به کارت داری. وجود رنگ‌های تیره در یک تابلوی نقاشی. نشانة افسردگی نقاش آن تابلوست. رنگ‌های روشن، حاکی از وجود روشنایی و انرژی در زندگی نقاش آن تابلوست. هر کاری را با شادی انجام بده، تادیگران را هم شاد کنی.

روز بیستم
زندگی مثل یک تاب است که هم می‌تواند سرگرم کننده باشد و هم حال به هم‌زن. اگر هر بار که تاب می‌خوری احساس شگفتی کنی، لذت تاب خوردن را احساس خواهی کرد. در زندگی هم هر بار که کاری را انجام می‌دهی، از انجام آن شگفتی احساس کن.

روز بیست و یکم
حرف حق را بپذیر و کاری به گویندة آن نداشته باش. مثلاً اگر بوی دود را احساس می‌کنی و طوطی‌ات فریاد بزند که: خانه آتش گرفت! آیا به مهمان‌هایت خواهی گفت: این طوطی نمی‌فهمد چه می‌گوید؟

روز بیست و دوم
عقاید را با حقایق اشتباه نکن. حقیقت مانند دانة بادام است، و عقاید پوستة آن دانة بادام هستند. اگر به دنبال حقیقت هر چیز هستی، باید پوسته را بکنی، تا خود دانه را ببینی.

روز بیست و سوم
قبل از انجام هر کار مهمی، اول ببین چه احساسی نسبت به انجام آن داری. آیا آن کار را مهم می‌دانی؟ آیا واقعی به نظرت می‌رسد؟ آیا به دیگران کمک می‌کند؟

روز بیست و چهارم
هنگام غلیان احساسات، هیچ تصمیم مهمی نگیر. در این صورت اشتباه خواهی کرد. اول درونت را آرام کن. ذهن مانند یک دریاچه است. هنگام غلیان احساس، دریاچه مواج است. دریاچه هنگامی نور ماه را منعکس می‌کند که آرام باشد.

روز بیست و پنجم
هنگام مواجه شدن با مشکلی یادت باشد که حتماً راه حلی وجود دارد. زیرا هر چیز با جفتش به وجود می‌آید. بعد از هر سقوطی ، صعودی و بعد از هر شبی، روزی وجود دارد. ذهنت را روی راه حل‌ها متمرکز کن. برای بیرون آمدن از یک اتاق باید در را پیدا کنی، نه این که به دیوارها فکر کنی.

روز بیست و ششم
همواره از نعمت‌هایی که زندگی به تو بخشیده است، شاد باش و به خاطر آنچه که نداری گله‌مند نباش. ساختمان با سنگ‌هایی ساخته می‌شود که در دسترس‌اند، نه با سنگ‌های حیاط خانة دیگران.

روز بیست و هفتم
سعی کن مثل ماشین خرابی که خاموش نمی‌شود، دائماً در حال عذرخواهی نباشی. با این کار توجه دیگران را به اشتباهاتت جلب خواهی کرد. تلاش کن که بهترین را انجام دهی. آن‌گاه لبخند بزن و حرکت کن. تنها خداوند کامل است.

روز بیست و هشتم
هر کار خیری که در این دنیا انجام دهی، بیش از هر کس به خودت کمک خواهد کرد، به تو قدرت و انرژی و درک بیشتر خواهد بخشید. اگر خودت نقاشی کنی، دیگران از تماشای آن لذت خواهند برد. ضمن آنکه در حین کار تجربه‌ات هم در نقاشی بیشتر شده است.

روز بیست و نهم
برای عمل کردن از درونت فرمان بگیر. برای تفکر از درونت راهنمایی بجو. زیرا درک و آگاهی را باید دریافت کنی و نمی‌توانی خودت خلق کنی. زمین هنگامی گرم می‌شود که به سمت خورسید متمایل باشد.

روز سی‌ام
هر چیز که راست و درست باشد، به نفع تو و دیگران خواهد بود. خداوند بهتر از هر کس می‌داند که چه چیز به تو شادی واقعی می‌بخشد. آیا یک گیاه می‌فهمد که باد، آن را تقویت می‌کند یا باران ملال آور باعث رشد گل‌های زیبا می‌شود.

روز سی و یکم
هرگز مغرور نشو، زیرا غرور میکروبی کشنده است. غرور به تدریج عقل را زایل می‌کند و باعث می‌شود هیچ کاری را بدرستی انجام ندهی.

 

نویسنده: ابراهیم-(( راز موفقیت-شروع دوباره برای رسیدن به اهداف ))


  
<      1   2   3   4   5   >>   >