زندگینامه حضرت نوح (ع)::
وى نوح فرزند لامک فرزند متوشلخ فرزند اخنوخ (ادریس) است. و نسب او به شیت فرزند آدم (ع) مىرسد تاریخ نویسان بر این باورند که حضرت نوح (ع) اولین رسولى است که خداى سبحان او را به سوى اهل زمین فرستاد، و به او فرمانداد تا قومش را آگاه کند و آنان را از عذاب خدا برحذر نماید .
چنان که در قرآن مجید آمده است : «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم (وگفتیم) آگاه کن قومخود را قبل از آن که ایشان را عذابى دردناک بیاید»[1] .
و در آیة دیگرى آمده است :«و ما تا رسولى نفرستیم هرگز کسى را عذاب نکنیم»[2] .
در برخى از روایتها آمده است که نوح(ع) نخستین هشدار دهندة و رسول بود ولى از آیة :«و چون قوم نوح رسولان راتکذیب کردند آنها را غرق کردیم.» چنین بر مىآید، که قبل از نوح نیز فرستادگانى وجود داشتهاند .
امام محمّد باقر (ع) در حدیثى که صاحب کتاب اکمال الدین و اتمام النعمه روایتکرده است مىفرماید : «ما بین آدم و نوح ده نسل بود که همة آنان پیامبر بودند.»[3] . نام نوح (ع) درچهل و سه مورد در قرآن کریم ذکر شده است و داستان کامل او در بسیارى از سورههاى قرآن آمده است که از جملة این سورها، اعراف ، هود ، مؤمنون ، شعراء ، و قمر هستند . وهم چنین سورةخاصى به نام او وجود دارد. و تمام اینسوره اشاره دارد به بعثت ، رسالت و روش دعوت او و گفتگوهایى که با قومش داشتهاست.
پرستش بتها
پرستش بتها در بین قوم نوح رایج بود . و آنان در گمراهى و کفر بهسر مىبردند .پس خداوند نوح (ع) را به سوى قومش فرستاد، تا آنان را به سوى خدا دعوت کند. او چنین کرد و در میان آنان «نهصد و پنجاه سال درنگ کرد.» [4] ولیکن این مدت طولانى نتیجه بخش نبود .
تنها عده کمى از آنان به رسالت او ایمان آوردند ، و اکثریت قوم بر پرستش بتها باقىماندند؛ بتهایى که مشهورترین آنها «ود ، سواع، یغوث، یعوق، ویسرا » بودهاند.
نوح (ع) تمام تلاش خودرا به کاربست تا قوم خود را به راه راست بازگرداند. اما پندهاى وى تنها بر کفر و سرکشى آنان افزود. سرکشى آنان تا به این حد رسید که پدر به فرزند خود توصیه مىکرد تا هنگامىکه زنده است از نوح (ع) پیروى نکند .
دلایل روگردانى قوم نوح (ع):
نوح (ع) قومش را برحذر کرد که اگر به خداى یکتا ایمان نیاورند عذابى بر آنان فرود خواهد آمد .
نوح (ع) به سبب بیم از این که اگر قومش به خدا مشرک شوند در هلاکت مىافتند ، راههاى سعادت و نیکبختى را براى آنان بیان کرد . اما قوم وى به جاى این که به پندهاى او گوشبدهند و از او اطاعت کنند تا خدا وند آنان را شامل آمرزش و امداد خود گرداند، دچار غرور و گمراهى گشتند .
آنان نبوت او را انکار نمودند و وى را آزار دادند، و به او تهمت دروغ بستند. زیرا او را انسانى از قوم خود مىدیدند که مانند آنها مىخورد و مىآشامید . قوم نوح سپس او را گمراهشمردند و نیز گفتند که تنها فرومایگان قوم- یعنى فقرا و مساکین و مستضعفین – به او ملحق شدند .
قرآن کریم در این باره اشارهاى مىکند ومىفرماید: «پس آن عده از قومش که کافر شدند گفتند ما تو را جز انسانى مانند خود نمىبینیم و کسانى را که از تو پیروى کردند جز گروهى اراذل سادهلوح نمىبینیم ؛ وبراى شما فضیلتى نسبت به خود نمىبینیم بلکه شما را دروغگو تصوّر مىکنیم»[5] .
قرآن مجید هم چنین در ایة دیگرى مىفرماید : «اشراف قومش به او گفتند : ما تو را در گمراهى آشکارى مىبینیم؛ گفت اى قوم من! هیچگونه گمراهى در من نیست ؛ ولى من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانیانم؛ رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىکنم و خیرخواه شما هستم ؛ و از خداوندچیزهایى مىدانم که شما نمىدانید.
آیا تعجب کردهاید که دستور آگاه کننده پروردگارتان بوسیلة مردى از شما به شما برسد ، تا (از عواقب اعمال خلاف) بیمتاندهد (و در پرتو این دستور) و پرهیزکارى پیشه کنید، شاید مشمول رحمت الهىگردید؟!»[6] .
با وجود این که اشراف و کافران مقابل دعوت او ایستادند ، اما نوح (ع) در مقابل به دعوت و فراخوان خود ادامه داد .ایشان در حالى که با وسایل مختلف و از طریق گفتگو سعى مىکرد آنان را قانع کند، انتظار پاداش عملش را به صورت مال یا مقام نداشت و تنها خواستة او پاداش وجزاى الهى بود.
اشراف و کفّار بین خود و بین فقرا و وتهیدستانى که از نوح تبعیت مىکردند تفاوتهاى مالى و اجتماعى مىدیدند و از قبول دعوتش امتناع مىنمودند. آنان شرطهایى براى نوح تعیین کردند؛ که مىبایست شرطها را به اجرا در بیاورد ، تا آنان ایمان بیاورند .
از جمله این که فقرا و مستمندان را ازخود دور کند و آنها را از دعوت خارج سازد. ولى نوح (ع) خواست آنان را نپذیرفت؛ زیرا فقرا به او و دعوتش ایمان آورده او براین باور بودند که بازگشت حقوق از دست رفتة شان که بوسیله طبقه ستمگر چپاول شده بود، بهدست نوح (ع) وبا دعوت او محقق مىشود .
نوح (ع) خواستة اشراف را نپذیرفت؛ زیرا به آنچه که انجام مىداد آگاه بود و بصیرت مند. و اشراف و کفار بههیچ وجه نمىتوانستند او را در صورتى که به آنان روى آورد از جزا و عقاب اخروى نجات دهند . روشى که نوح برگزید توانست تمایز و تفاوت طبقاتى (اجتماعى) را از بین ببرد، و تنها الگوى مورد قبول در تفاوت گذاشتن و برترى جویى را تقواى الهى ونزدیکى به خداوند قرارداد :
قرآن مجید کلام خدا نوح را چنین ذکر مىکند : «اى قوم من ! به من خبر دهید اگر من دلیل روشنى از پروردگارم داشته باشم ، و از نزد خودش رحمتى به من داده و بر شما مخفى مانده باشد، آیا ما مىتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم ، با این که شما کراهت دارید ؟ ! اى قوم من بهخاطر این دعوت اجر و پاداشى از شمانمىطلبم؛ اجر من تنها بر خداست. و من، آنها را که ایمان آوردهاند ، بخاطر شما از خود طرد نمىکنم.
چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد (اگر آنها رااز خود برانم در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود)؛ ولى شما را قومى جاهل مىبینم. اى قوم من چه کسى مرا در برابر (مجازات) خدا یارى مىدهد اگر آنان را طرد کنم ؟ آیا اندیشه نمىکنید ؟ !»[7] .
نوح در آیات زیر خود را به قومش هشداردهنده وبیم دهنده معرفى مىکند: «اى قوم من، من براى شما بیم دهنده آشکارىهستم.»[8] وى آنان را به پرستش خداوند دعوت مىنماید: «که خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید»[9] .
بطوریکه مطیع و فرمانبردار همه فرامین الهى باشند. نوح (ع) آنان را به تقواى الهى وپانهادن در مسیر راستین و مقیّد شدن به طاعت خداوند متعال دعوت نمود؛ چرا کهاو فرستاده و رهبرى است که نهى و فرمان او آنان را بهراه هدایت و استقامت دعوتمىنماید .
هم چنان که خداوند گناهان آنان را که با گناه کفر شروع شده و با آشوبگرى و جنایت در رفتار عملى منحرف ادامه یافته است مىبخشد ، و آنان را مهلت مىدهد و عذاب را تنها در وقت معلوم نازل مىنماید. این مساله در قرآن کریم چنین آمده است : «واگر چنین کنید خداوند گناهانتان را مىآمرزد و تا زمان معینى شما را عمر مىدهد ؛ زیرا اگر مىدانستید، هنگامى که اجل الهى فرا رسد ،تأخیرى نخواهد داشت»[10] .