مردان و زنان باایمان، ولی (و یار و یاور) یکدیگرند; امر به معروف، و نهی از منکر میکنند; نماز را برپا میدارند; و زکات را میپردازند; و خدا و رسولش را اطاعت میکنند; بزودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرارمیدهد; خداوند توانا و حکیم است! (71)
خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است; جاودانه در آن خواهند ماند; و مسکنهای پاکیزهای در بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته); و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه اینها) برتر است; و پیروزی بزرگ، همین است! (72)
ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است; و چه بد سرنوشتی دارند! (73)
به خدا سوگند میخورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفتهاند; در حالی که قطعا سخنان کفرآمیز گفتهاند; و پس از اسلامآوردنشان، کافر شدهاند; و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفتند، که به آن نرسیدند. آنها فقط از این انتقام میگیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و کرم) خود، بینیاز ساختند! (با این حال،) اگر توبه کنند، برای آنها بهتر است; و اگر روی گردانند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد; و در سراسر زمین، نه ولی و حامی دارند، و نه یاوری! (74)
بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعا صدقه خواهیم داد; و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!» (75)
اما هنگامی که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند! (76)
این عمل، (روح) نفاق را، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این بخاطر آن است که از پیمان الهی تخلف جستند; و بخاطر آن است که دروغ میگفتند. (77)
آیا نمیدانستند که خداوند، اسرار و سخنان درگوشی آنها را میداند; و خداوند دانای همه غیبها (و امور پنهانی) است؟! (78)
آنهایی که از مؤمنان اطاعت کار، در صدقاتشان عیبجویی میکنند، و کسانی را که (برای انفاق در راه خدا) جز به مقدار (ناچیز) توانائی خود دسترسی ندارند، مسخره مینمایند، خدا آنها را مسخره میکند; (و کیفر استهزاکنندگان را به آنها میدهد;) و برای آنها عذاب دردناکی است! (79)
چه برای آنها استغفار کنی، و چه نکنی، (حتی) اگر هفتاد بار برای آنها استغفار کنی، هرگز خدا آنها را نمیآمرزد! چرا که خدا و پیامبرش را انکار کردند; و خداوند جمعیت فاسقان را هدایت نمیکند! (80)
تخلفجویان (از جنگ تبوک،) از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند; و کراهت داشتند که با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند; و (به یکدیگر و به مؤمنان) گفتند: «در این گرما، (بسوی میدان) حرکت نکنید!» (به آنان) بگو: «آتش دوزخ از این هم گرمتر است!» اگر میدانستند! (81)
از اینرو آنها باید کمتر بخندند و بسیار بگریند! (چرا که آتش جهنم در انتظارشان است) این، جزای کارهایی است که انجام میدادند! (82)
هرگاه خداوند تو را بسوی گروهی از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کنارهگیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلفان بمانید!» (83)
هرگز بر مرده هیچ یک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (برای دعا و طلب آمرزش،) نایست! چرا که آنها به خدا و رسولش کافر شدند; و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند! (84)
مبادا اموال و فرزندانشان، مایه شگفتی تو گردد! (این برای آنها نعمت نیست; بلکه) خدا میخواهد آنها را به این وسیله در دنیا عذاب کند، و جانشان برآید در حالی که کافرند! (85)
و هنگامی که سورهای نازل شود (و به آنان دستور دهد) که: «به خدا ایمان بیاورید! و همراه پیامبرش جهاد کنید!»، افرادی از آنها ( گروه منافقان) که توانایی دارند، از تو اجازه میخواهند و میگویند: «بگذار ما با قاعدین ( آنها که از جهاد معافند) باشیم!» (86)
(آری،) آنها راضی شدند که با متخلفان باشند; و بر دلهایشان مهر نهاده شده; از این رو (چیزی) نمیفهمند! (87)
ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند، با اموال و جانهایشان جهاد کردند; و همه نیکیها برای آنهاست; و آنها همان رستگارانند! (88)
خداوند برای آنها باغهایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است; جاودانه در آن خواهند بود; و این است رستگاری (و پیروزی) بزرگ! (89)
و عذرآورندگان از اعراب، (نزد تو) آمدند که به آنها اجازه (عدم شرکت در جهاد) داده شود; و آنها که به خدا و پیامبرش دروغ گفتند، (بدون هیچ عذری در خانه خود) نشستند; بزودی به کسانی از آنها که مخالفت کردند (و معذور نبودند)، عذاب دردناکی خواهد رسید! (90)
ادامه دارد.
از آنها{منافقان} کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: «او آدم خوشباوری است!» بگو: «خوشباور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد; و (تنها) مؤمنان را تصدیق میکند; و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند!» و آنها که رسول خدا را آزار میدهند، عذاب دردناکی دارند! (61)
آنها برای شما به خدا سوگند یاد میکنند، تا شما را راضی سازند; در حالی که شایستهتر این است که خدا و رسولش را راضی کنند، اگر ایمان دارند! (62)
آیا نمیدانند هر کس با خدا و رسولش دشمنی کند، برای او آتش دوزخ است; جاودانه در آن میماند؟! این، همان رسوایی بزرگ است! (63)
منافقان از آن بیم دارند که سورهای بر ضد آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: «استهزا کنید! خداوند، آنچه را از آن بیم دارید، آشکار میسازد!» (64)
و اگر از آنها بپرسی(: «چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!»)، میگویند: «ما بازی و شوخی میکردیم!» بگو:« آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره میکردید؟!» (65)
(بگو:) عذر خواهی نکنید (که بیهوده است; چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهی از شما را (بخاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگری را عذاب خواهیم کرد; زیرا مجرم بودند! (66)
مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آنها امر به منکر، و نهی از معروف میکنند; و دستهایشان را (از انفاق و بخشش) میبندند; خدا را فراموش کردند، و خدا (نیز) آنها را فراموش کرد (،و رحمتش را از آنها قطع نمود); به یقین، منافقان همان فاسقانند! (67)
خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، وعده آتش دوزخ داده; جاودانه در آن خواهند ماند -همان برای آنها کافی است!- و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته; و عذاب همیشگی برای آنهاست! (68)
(شما منافقان،) همانند کسانی هستید که قبل از شما بودند (و راه نفاق پیمودند; بلکه) آنها از شما نیرومندتر، و اموال و فرزندانشان بیشتر بود! آنها از بهره خود (از مواهب الهی در راه گناه و هوس) استفاده کردند; شما نیز از بهره خود، (در این راه) استفاده کردید، همان گونه که آنها استفاده کردند; شما (در کفر و نفاق و استهزای مؤمنان) فرو رفتید، همان گونه که آنها فرو رفتند; (ولی سرانجام) اعمالشان در دنیا و آخرت نابود شد; و آنها همان زیانکارانند! (69)
آیا خبر کسانی که پیش از آنها بودند، به آنان نرسیده است؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و «قوم ابراهیم» و «اصحاب مدین» ( قوم شعیب) و «شهرهای زیر و رو شده» ( قوم لوط); پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند، (ولی نپذیرفتند;) خداوند به آنها ستم نکرد، اما خودشان بر خویشتن ستم میکردند! (70)
ادامه دارد.
سیمای امام علی (ع) در آینه قرآن و حدیث
مریم معینی نیا
دوران زندگانی علی بن ابیطالب(ع) در پرتو همجواری با شخص اوّل اسلام ـحضرت محمد(ص)ـ از کودکی تا بزرگسالی و به تبع آن رشد و اعتلای روحی و فکری در نزد ایشان و برخورداری از انفاس قدسی و تعالیم نبوی؛ همچنین ایفای نقش تاریخی و حسّاس و سرنوشتساز حضرت علی(ع) در مقاطع مختلف از دوران پرفراز و نشیب رسالت پیامبر اسلام(ص)، سبب بوجود آمدن فضایل و مناقب خاص و ویژهای در وجود ایشان گردید که بعد از پیامبر(ص)، به عنوانِ شخص دوم عالم اسلام شناخته شد؛ و در این خصوصیات کسی هم تراز و هم پایه با ایشان نبوده است.
حضرت علی(ع) در تمام مراحل نبوّت، یک لحظه از یاری و پشتیبانی رسول خدا سستی و غفلت ننمود و تاریخ اسلام را سرشار از فداکاریها و شجاعتها و دلاوریهای خود کرد. تمامی این فضایل و نیز کسب مقام دامادی پیامبر(ص) که حاکی از علاقه و محبت رسول خدا به حضرت علی(ع) بود، بدون شک حسادت برخی را برانگیخت و دشمنیهانی را علیه او فراهم ساخت که تا زمان حیات پیامبر(ص)، جرأت علنی کردن آن را نداشتند و آن را مخفی میداشتند. اما این دشمنیهای پنهانی پس از رحلت پیامبر(ص)، در امر جانشینی و خلافت پس از رسول اکرم(ص) و خانهنشین کردن بیست و پنج ساله? حضرت علی(ع) گواه این مطلب است. لذا کتمان کردن حقایق و فضایل علی(ع) از سوی مخالفان و معاندان، امری طبیعی و بدیهی بود. لکن، علیرغم تمامی این تلاشها در نادیده گرفتن فضایل و مناقب علی بنِ ابیطالب(ع)، قرآن کریم به عنوان اوّلین و مهمترین دلیل و سند ما مسلمانان، به فراخور مقاطع مهم تاریخی صدر اسلام، آیات متعددی را درباره? حضرت علی(ع) ذکر کرده که دقت و تفحّص در شأن نزول آن آیات، سیمای علی(ع) را در آن کتاب آسمانی ترسیم و شأن و مرتبت قدسی و الهی آن حضرت را بر مشتاقان حق و حقیقت مبرهن و آشکار میسازد. از دیگر متون معتبر در دریافت مقام والای علی(ع)، احادیث و روایات منقول از رسول خدا(ص) است که خود دریچهای دیگر در اثبات فضایل آن حضرت است.
در این مقال برآنیم تا سیمای علی بن ابیطالب(ع) را در آیات متعددی از قرآن کریم و نیز احادیث نبوی دریابیم.
شأن نزول آیاتی از قرآن در ثبوت مقام علی(ع) ::
1. ماجرای لیلةالمبیت یا خوابیدن علی(ع) بر بستر پیامبر(ص) در شب هجرت، در اکثر منابع شیعی چون تاریخ یعقوبی، مروج الذهب مسعودی، الأرشاد مفید و جز آن آمده است. قابل توجه آنکه در کتب معتبر اهل سنّت مانند ابن هشام، تاریخ طبری و کامل ابن اثیر نیز این واقعه بهگونه مشروح ذکر شده است.
ابن هشام در ابتدای خبر هجرت، به این مطلب اشاره دارد که همه? اصحاب هجرت کردند و هر کس ماند گرفتار حبس یا فتنه شد مگر علی بن ابیطالب و ابوبکر.1 سپس ماجرای خوابیدن حضرت علی(ع) بر رختخواب رسول خدا در شب هجرت ایشان به مدینه و پوشیدنِ جامه? سبز حضرمی ـکه بهدستور پیامبر برای محفوظ ماندن علی(ع) از آسیب دشمنان بودـ را آورده است. سپس از هجوم کفار قریش در صبحگاه به بستر پیامبر(ص) و دیدن علی به جای ایشان سخن گفته است.2 طبری در کتاب تاریخش ماجرای فوق را مشروح ذکر کرده است.3 ابن اثیر نیز، ضمن ذکر ماجرای لیلة المبیت، در خاتمه افزوده است، که کفّار قریش، هنگامی که علی(ع) را به جای پیامبر(ص) در بستر یافتند او را زدند و بهسوی مسجد الحرام بردند و ساعتی او را نگه داشتند سپس رهایش کردند.4 ذکر کامل این روایت تاریخی در منابع فوق، اهمیت اقدام علی(ع) در شب هجرت را بهعنوان یکی از فضایل خاص برای آن حضرت تصریح میکند.
در أمالی شیخ مفید از امام چهارم(ع) روایت شده که آیه: «و من الناس من یّشری نفسهُ ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤوف بالعباد» (بقره،2/ 207) درباره? علی(ع) و خوابیدن ایشان در بستر پیامبر(ص) به هنگام هجرت شبانه? رسول خدا از مکه بهسوی مدینه نازل شده است.5 لذا اهمیّت اقدام شجاعانه? علی(ع) از نزول این آیه در شأن و منزلت ایشان، به ثبوت رسیده است.
2. یکی از سورههای معروف قرآن که شأن نزول آن را دربار? علی(ع) ذکر کردهاند، سوره عادیات در جریان سریه ذات السلاسل است.6 در پارهای از مآخذ شیعی، برخلاف گزارشی که از این سریّه در منابع معتبر سنّی چون ابن هشام،7 طبری8 و غیر آن آمده است، ماجرا به این صورت رخ داد که با اعزام عمروبنعاص کار بهانجام نرسید و مقصود حاصل نشد. بلکه پس از مأمور شدن علی بن ابیطالب، دشمن از پای درآمد و خاطر رسول خدا و سایر مسلمانان از آنها آسوده شد. طبرسی در مجمعالبیان آورده :
بعضی گفتهاند سور? عادیات وقتی نازل شد که رسول خدا، علی(ع) را به جنگ ذاتالسلاسل فرستاد، و علی(ع) لشگر دشمن را شکست داد و این در حالی بود که قبل از آن در چند نوبت افرادی با لشکریانی رفته بودند و نتوانستند کاری صورت دهند و به نزد پیامبر(ص) بازگشتند. این ماجرا در حدیثی طولانی از امام صادق(ع) روایت شده است. و آن را ذات السلاسل خواندهاند زیرا که علی(ع) شکست فاحشی به مشرکان داد و عدهای را کشت، جمعی را اسیر کرد، و اسیران را در طناب آنچنان به هم بست که گویی در غل و زنجیراند. وقتی این سوره نازل شد، رسول خدا(ص) از خانه بهمیان مردم آمد و نماز صبح را خواند و در نماز همین سوره(عادیات) را تلاوت کرد. بعد از آن که نمازش تمام شد، اصحاب گفتند: ما این سوره را نشنیده بودیم، رسول خدا(ص) فرمود: بله، علی بر دشمنانش ظفر یافت و خدایتعالی این سوره را فرستاد و جبرییل امشب با آوردن آن، فتح علی(ع) را به من مژده داد؛ چند روز بیشتر نگذشت که علی(ع) با غنایم و اسیران رسید.9
3. از دیگر آیاتی که دربار? شایستگی و منزلت حضرت علی(ع) نازل شده است، آی?: «الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرّاً و علانیةً فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوفّ? علیهم و لا هم یحزنون» (بقره، 2/274) است. یعنی، کسانی که مالهای خود را در شب و روز، نهان و آشکار انفاق میکنند، برای ایشان در نزد پروردگار پاداشی است و آنان نه ترسی دارند و نه اندوهگین میشوند. در مجمعالبیان در ذیل آیه? فوق آمده است: از ابن عباس در سبب نزول این آیه چنین روایت شده که علی بن ابیطالب(ع) چهار درهم داشت؛ یکی را در شب، دیگری را در روز، سومی را به طور مخفیانه و چهارمی را آشکارا صدقه داد و این آیه در شأن آن حضرت نازل شد. طبرسی گوید: این معنی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روایت شده است؛ عیاشی در تفسیر خود و شیخ مفید در اختصاص و شیخ صدوق در عیون نیز نقل کردهاند.10
در تفسیر المیزان آمده است:
افراد مختلفی از ابن عباس روایت کردهاند و در تفسیر آیه?: «و یطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً» (دهر، 76/8) گفتهاند، این آیه در شأن علی بن ابیطالب(ع) و فاطمه«علیهاالسلام» دختر رسول خدا نازل شده است. و در روایتی از ابن عباس چنین آمده، حسن و حسین بیمار شدند و رسول خدا(ص) با جمعی از صحابه از ایشان عیادت کرد. مردم به علی(ع) گفتند بهتر است برای بهبودی فرزندانت نذری کنی. علی و فاطمه و فضّه کنیز آنها نذر کردند که اگر کودکان بهبود یابند سه روز روزه بدارند. بچهها بهبودی یافته و اثری از آن کسالت باقی نماند. علی(ع) سه من جو قرض کرد و فاطمه?علیهاالسلام? یک من آن را دستاس و سپس خمیر کرد و پنج قرص نان به تعداد خانواده پخت، و سهم هر کس را جلویش گذاشت تا افطار کنند. در همین زمان سائلی (به در خانه آمده) گفت: سلام بر شما اهل بیت، من مسکینی از مساکین مسلمان هستم، مرا اطعام دهید که خدا شما را از موائد بهشتی طعام دهد.
خاندان پیامبر(ص) آن سائل را بر خود مقدم شمرده، افطار خود را به او دادند، و آن شب را جز آب چیزی نخوردند و شکم گرسنه دوباره نیّت روزه کردند. هنگام افطار روز دوم طعام را پیش روی خود نهادند تا افطار کنند، یتیمی بر در خانه ایستاد، آن شب هم یتیم را بر خود مقدم داشته و در شب سوم نیز اسیری آمد و همان عمل را با او کردند. صبح روز چهارم که شد، علی(ع) دست حسن و حسین را گرفت و نزد رسول خدا آمدند. پیامبر اکرم(ص) وقتی بچهها را دید که از شدت گرسنگی میلرزند، فرمود: چقدر بر من دشوار است که شما را در چنین حالی ببینم؛ آنگاه با علی(ع) و کودکان به سوی فاطمه«علیهاالسلام» رفت و او را در محراب یافت که از فرط گرسنگی چشمهایش گود افتاده بود. از مشاهده? این وضع ناراحت شد؛ در همین حال جبرییل نازل شد و عرضه داشت: این سوره را بگیر، خدا تو را در داشتن چنین اهل بیتی تهنیت میگوید، آنگاه آیات را قرائت کرد.11
4. از دیگر آیات مهم نازل شده در شأن و منزلت حضرت علی(ع)، آیه?: «انّما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الّذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکوة و هم راکعون» (مائده، 5/55) است. امامیه معتقد است، این آیه نص در ولایت و خلافت آن حضرت است. زیرا تنها اوست که در حال رکوع انگشتر خود را به سائل داد.12 علامه طباطبایی در تفسیر المیزان آورده:
اجماع علما و اهل حدیث از همه? فرق اسلام این است که تنها حضرت علی(ع) انگشتر خود را در حال رکوع نماز به تصدّق داد. از اینرو، خداوند پاس عملش را نگهداشته و آن آیه را در شأن حضرت علی(ع) فرستاده است، و میبینیم که رسول خدا(ص)، او را از میان همه? اصحاب خود به این کلمات اختصاص داده و امر ولایتش را آشکار ساخت و فرمود: «من کنت مولاهُ فعلی? مولاهُ، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.»13
5. از دیگر آیاتی که میتواند بیانگر شأن و فضیلتی درخور توجه برای اهلبیت پیامبر(ص) و از جمله حضرت علی(ع) باشد، آیه? مباهله (آل عمران، 3/61) است. این ماجرا از وقایع مهم تاریخ اسلام در سال دهم هجری است. در ماجرای مباهله بهدستور خداوند، رسول اکرم(ص) موظف شد تا با فرزندان و خاندانش در مقابل رؤسای قوم مسیحی که در پذیرش آیین جدید مقاومت کرده و حقانیت آن را زیر سؤال میبُردند، به ملاعنه و نفرین کردن بر یکدیگر بپردازند، و در این مراسم، اهلبیت ایشان یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین او را همراهی میکردند. وقتی مسیحیان نجران آنها را دیدند گفتند: اینها همان چهرههایی هستند که اگر خدا را سوگند دهند تا همه? کوههای جهان را از جای برکند، خدا چنان کند. بنابراین دست از مباهله برداشتند و بهشرط پرداخت جزیه با مسلمانان از در صلح و دوستی در آمدند.14
قابل ذکر است، آیات متعددی در قرآن کریم در شأن و مرتبت حضرت علی(ع) نازل شده است که بهطرح و بررسی مهمترین و معروفترین آنها پرداخته شد؛ چرا که ذکر تمامی آنها در محدوده? این مقال نمیگنجد.
مقام و منزلت علی(ع) در احادیث نبوی ::
1. حدیث یوم الدّار:
بعد از نزول آیه? مبارکه? «و انذر عشیرتک الأقربین» (شعراء، 26/214)، پیامبر اکرم(ص)، علی(ع) را که در آن روز پانزده سال بیشتر نداشت خواست و به او گفت که طعامی آماده سازد و عموم خویشاوندان را که شامل همه? فرزندان عبدالمطلب، یعنی عموها و عمو زادهها و عمه زادههای پیامبر بودند دعوت کند. تعداد آنان از چهل نفر تجاوز نمیکرد. چون برای بار سوم آنها را جمع کرد و غذا صرف شد، پیامبر در جمع آنها سخن گفت و فرمود: هیچکس از برای کسان خود، چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خدایم به من فرمان داده که شما را بهسوی او بخوانم. کدامیک از شما یاور و پشتیبان من خواهد بود تا برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد. سکوت بر مجلس حاکم شد و هیچکس جواب مثبت نداد. تنها علی(ع) که از همه کوچکتر بود از جای برخاست و اعلام پشتیبانی از پیامبر خدا کرد. چون پیامبر سه بار این سخن را گفت و هر بار علی(ع) برخاست، گردن او را گرفت و فرمود: این برادر من، وصیّ من و خلیفه? من در میان شماست؛ سخن او را بشنوید و فرمان او را ببرید.15
این حدیث بیانگر فضیلتی در خور توجه برای حضرت علی(ع) است که از همان ابتدای بعثت، آمادگی برای هر گونه فداکاری در راه حمایت از رسول خدا را اعلام میکند.
2. حدیث منزلت:
دربار? عدم حضور علی(ع) در غزوه? تبوک و ماجرای آن آمده است: رسول خدا در سفر تبوک، علی بن ابیطالب را در میان اهل خویش گذاشت. منافقان گفتند: برای خلاصی از دست او، وی را همراه نبرده است! در این وقت علی(ع) سلاح گرفته و در جَرف به رسول خدا رسید و آنچه را منافقان گفته بودند به عرض آن حضرت رسانید. پیامبر(ص) فرمود: دروغ میگویند، من بهخاطر آنچه در پشت سر گذاشته بودم تو را در آنجا نگه داشتم، برگرد و به جای من در اهل من و خودت بمان. آیا راضی نیستی که نسبت به من مانند هارون به موسی باشی، جز آن که پیامبری بعد از من نمیآید (أفلا ترضی یا علی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی، اِلاّ انهُ لا نبی بعدی). در این هنگام علی(ع) به مدینه بازگشت و رسول خدا به سفر ادامه داد.16
این حدیث، پس از حدیث یوم الدّار از مهمترین احادیث در بیان مقام و شأن علی بن ابیطالب(ع) است که به حدیث منزلت مشهور شده و راویان زیادی آن را در کتب خویش ذکر کردهاند.17
3. حدیث غدیر خم:
ابن هشام که اخبار حجة الوداع را از شروع سفر تا پایان مناسک در دوازده روایت دنبال کرده است،18 در روایت سیزدهم بدون پرداختن به کیفیت مراجعت پیامبر(ص) به مدینه، فقط با عبارت: «ثم قفل رسول الله»، به برگشت اشارهای کرده و آنگاه از اقامت آن حضرت در بقیه? ذی الحجه و صفر، در مدینه و اعزام اسامة بن زید برای جنگ با رومیان سخن بهمیان آورده است؛19 و هیچ اشارهای به حدیث غدیر و مسأله امامت و جانشینی علی(ع) نکرده است.
طبری و ابن اثیر هم اخبار حجة الوداع را به تفصیل ذکر نکردهاند و از مسأله جانشینی و وصایت پیامبر(ص) دربار? علی(ع) و حدیث معروف غدیر خم هیچ سخنی نگفتهاند.20 به این ترتیب، این سئوال به ذهن متبادر میشود که این منابع، علیرغم توجه عام به سیره و زندگی پیامبر(ص) که در بعضی موارد حتی کوچکترین جزییات زندگی آن حضرت را به تفصیل ذکر کردهاند، چگونه روزهای زیادی از عمر پیغمبر را که هر دقیقه و ثانیه آن، با قول، فعل و یا تقریر آن حضرت میتوانست مبیّن حکم جدید و دستور العمل تازهای باشد، نادیده انگاشه و بدون اشاره به حادثه یا واقعه? مهمی چون غدیر خم و مسأل? امامت و جانشینی پس از رسول خدا(ص)، به قسمت دیگر پرداخته باشند؟!
ما مسلمانان معتقدیم که پیامبر اکرم(ص) در هیچ شرایطی، جامعه و مردم را از داشتن امام بینیاز نمیدید، حتی اگر تعداد آنها اندک و احتمال بروز شکاف و اختلاف ضعیف باشد، و میفرمود: «اذا خرج ثلاثه، فی سفرٍ فلیؤمر علیهم احدهم»، اگر دو یا سه نفر در سفری بودید، یکی را به عنوان رییس و مدبّر خود انتخاب کنید.21 این امر بیانگر نیاز انسان به رهبری و نظم است.
پیامبری که از بیم اختلاف سه نفر در سفر، به آنها دستور میدهد تا یک نفر را به عنوان امیر و رییس خود انتخاب کنند، چگونه میتوانسته امت اسلام را پس از خود، بدون تعیین سرپرست و زمامدار که در حلّ و فصل مشکلات مرجع باشد، رها کند و مسلمانان را در سلکی منظم در نیاورد؟! در حالی که نصّ صریح ایشان در واگذاری وصایت، جانشینی و خلافت مسلمانان به حضرت علی(ع) در بیان حدیث غدیر، نشان اهمیت فراوانی است که حضرت برای امر رهبری و پیشوایی مردم قایل بود.22 مسأله رهبری مسلمانان پس از پیغمبر آنقدر مهم و حساس بود که خداوند جبرییل را نزد محمد(ص) فرستاد تا آن حضرت در حال حیات خویش برای ولای علی(ع) از مردم، شاهد و گواه بگیرد و پیش از وفات خود، حضرت را بهنام امیرالمؤمنین نامگذاری نماید، و پیامبر(ص) نُه نفر از اصحاب مشهور و یاران خود را بهعنوان شاهد فراخواند.23 همچنین در بازگشت از حج در غدیر خم به پیامبرش فرمود: «یا ایها الرسول، بلّّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته…» (مائده، 5/67)، و پس از ابلاغ خلافت و امامت علی(ع) از سوی رسول خدا(ص) با حدیث معروف: «من کنت مولاهُ فهذا علیّ? مولاهُ»24، خطاب به عموم مسلمانان و اعلام رسمی جانشین و رییس حکومت اسلامی پس از نبی، آی?: «الیوم اکملت لکم دینکم…» (مائده/3) بر پیامبر(ص) نازل شد که نزول این آیه، بهمنزله? تبریک و شادباش به رسول خدا بود و اینکه وی با اعلام ولایت، کمال دین را اعلام کرد، همچنین تأکید بر این نکته بود که اگر پیامبر(ص) نصّ ولایت را بر مردم ابلاغ نمیکرد، دین اسلام به کمال نمیرسید.
به جز این سه حدیث معروف در خصوص شأن و منزلت علی(ع)؛ بهگواهی تاریخ، در مقاطع مختلف از دوران رسالت نبوی که در تمامی آن لحظات، علی(ع) همنشین و همکار و همنفس با پیامبر(ص) بود و بهعنوان نخستین مرد ایمان آورنده، پشت سر رسول خدا نماز گزارد.25
نمونههای فراوانی از سخنان و روایتهای پیامبر(ص)، در بیان ویژگیهای مختص حضرت علی(ع) و ترسیم سیمای واقعی ایشان و مقام و مرتبت الهی وارد شده است. چنانکه در مقام دامادی پیامبر(ص)، یعقوبی آورده است: وقتی علی بن ابیطالب، فاطمه «علیهاالسلام» دختر رسول خدا را بهسوی مدینه آورد، هنوز با او ازدواج نکرده بود، و دو ماه پس از هجرت، رسول خدا فاطمه «علیهاالسلام»را به او تزویج کرد.26 مسلم است که حضرت فاطمه «علیهاالسلام»خواهان بسیاری داشت و در کتب معتبر تاریخ اسلام آمده که ابوبکر و عمر هر یک خواهان فاطمه «علیهاالسلام» بودند، لیکن چون خواست خود را با پیامبر(ص) در میان نهادند، رسول خدا(ص) گفت منتظر قضای الهی است.27 و هنگامی که حضرت علی(ع)، فاطمه «علیهاالسلام» را از رسول خدا خواستگاری کرد، پیامبر(ص) پذیرفت. چون عدهای لب به اعتراض گشودند، فرمود: «ما أنا زوجتّه و لکن اللّه زوجّه»، من فاطمه را به علی تزویج نکردم، بلکه خدا او را تزویج کرد.28
مسأله ازدواج حضرت فاطمه «علیهاالسلام»بهعنوان تنها دختر و بازمانده? رسول خدا با علی(ع) امری است مهم، بهطوری که وقتی عاص بن وائلِ سهمی، به طعنه، پیامبر(ص) را ابتر و منقطع از نسل میخواند،29 خداوند سوره کوثر را در شأن و منزلت فاطمه زهرا «علیهاالسلام»نازل میکند.
ابن هشام روایت کاملی را دربار? حضور حضرت علی(ع) در جنگ اُحد ذکر کرده و آورده است که وقتی جنگ در اُحد شدید شد، رسول خدا(ص) در حفرهای که دشمن کنده بود افتاد و علی(ع) او را یاری کرد و دستش را گرفت، «فأخذ علیّ بن ابیطالب بید رسول اللّه»30؛ و در ادامه مینویسد: برخی از آگاهان به من خبر دادند که ابن ابی نجیح گفت: روز اُحد منادی ندا میداد: «لا سیف الاّ ذو الفقار ـ و لا فتی الاّ علی».31 طبری نیز جریان نبرد تن به تن حضرت علی(ع) با پرچمدار مشرکان یعنی ابی طلحه را آورده است.32 از حملات مکرر حضرت علی(ع) در صحنه? جنگ اُحد مینویسد و اینکه جبرییل گفت: ای پیامبر خدا، از خود گذشتگی این است و پیامبر گفت: او از من است و من از اویم. جبرییل گفت: من نیز از شمایم. گوید در این وقت بانگی برآمد که شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نیست.33
در جریان فتح قلعه? خیبر نیز، پیامبر(ص) به نوبت، ابوبکر و عمر را برای فتح قلعه? یهودیان خیبر فرستاد و آنان هر یک رفتند و برگشتند اما آنجا را فتح نکردند، تا آنکه پیامبر(ص) فرمود: «فردا پرچم را بهدست مردی میدهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبر خدا نیز او را دوست دارند و خدا بهدست او قلعهها را فتح میکند.»34 پس از آنکه علی(ع) عازم منطقه میشود، خیبر را فتح و از در آن بهعنوان سپر استفاده میکند در حالی که هشت نفر نمیتوانستند آن را پشت و رو کنند.35
اخبار مورخین در خصوص دلاوری و شجاعت حضرت علی(ع) در عرصه? پیکار با یهودیان خیبر، بخصوص نقل جمله? معروف پیامبر(ص) در شأن و مقام وی در فتح قلعه، بیانی دیگر از فضایل و مناقب علی بن ابیطالب(ع) در تاریخ اسلام است.
در خاتمه قابل ذکر است، این مقال تنها بخشی از آیات و احادیثی را که در خصوص حضرت علی(ع) در قرآن و کلام نبی اکرم(ص) آمده است، مورد بررسی و مداقّه قرار داده و در حکم گامی کوچک، در شناخت سیمای تابناک و عالمگیر امیرمؤمنان علی(ع) است.
پاورقیها:
1. ابن هشام، عبدالملک، سیرة النبویّه، 2/480 (4 جلدی)، لبنان ـبیروت، دار احیاء التراث العربی، 1413 هـ/1993 م.
2. همان/481 ، 482.
3. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، 3/911،913 (الرسل و الملوک)، بیروت، مؤسسة عز الدّین، چ 2،1407.
4. ابن اثیر، عز الدّّین، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، 2/928، ترجمه? سید حسین روحانی، بیجا، چ 1، انتشارات اساطیر، 1370 هـ.
5. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، 2/135، نشر بنیاد علمی و فرهنگی علامه طباطبایی با همکاری نشر فرهنگی رجاء و انتشارات امیرکبیر، چ 5،1370.
6. مفید، محمد بن نعمان، الأرشاد، 2ـ1/51، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، بیجا، انتشارات علمیه اسلامیه، بیتا.
7. سیره? ابن هشام، 4/272، 273.
8. تاریخ طبری، 3/16.
9. تفسیر المیزان، 20/800، 801.
10. همان، 2/566.
11. همان، 20/364، 365.
12. همان، 6/6.
13. همان، 6/30، 31.
14. ابن سعد، ابو عبدالله محمد بن سعد، الطبقات الکبری، 1/375،358، لبنان، دار بیروت، 1405هـ، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، 2/82،83، دار بیروت، بیتا.
15. تاریخ طبری، 2/865 ـ 867؛ تاریخ ابن اثیر، 2/877 ـ 879.
16. سیره? ابن هشام، 4/163.
17. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه اکبر ثبوت و محمد شریف رازی، 5/334 و 14/14، تهران، نشر کتابخانه? بزرگ اسلامی، 1363، قشیری نیشابوری، ابوالحسن مسلمبن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق موسی شاهین لاشین و احمد عمر هاشم، 5/22، ح2404، بیروت، مؤسسة عز الدّین، 1407 هـ.
18. سیره? ابن هشام، 4/248 ـ 253.
19. همان/252.
20. تاریخ طبری، 4/1311؛ تاریخ ابن اثیر، 3/1172 ـ 1174.
21. مرتضی مطهری، امامت و رهبری، 1/211.
22. «من کنت مولاهُ فهذا علیّ? مولاهُ» ر. ک: طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الاحتجاج، تعلیق سید محمد باقر موسوی خراسانی، 1/60، بیروتـ لبنان، مؤسسة الاعلمی، چ 3، 1410؛ المسند حنبل، 2/57، احادیث/95و641 و961و964و1310؛ کلینی، یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، ترجمه و شرح سید هاشم رسولی محلاتی، 2/43، انتشارات چهارده معصوم «علیهاالسلام»، بیتا، تاریخ یعقوبی، 2/112.
23. مفید، محمد بن نعمان، أمالی، ترجم? حسین استاد ولی/29، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1364.
24. طبرسی الاحتجاج، 1/60؛ اصول کافی، 2/43؛ سایر منابع آمده در پانوشت شماره 22.
25. تاریخ طبری، 3/867؛ سیره? ابن هشام، 1/240؛ تاریخ ابن اثیر، 2/871 ـ 875.
26. تاریخ یعقوبی، 2/41.
27. طبقات الکبری، 8/11.
28. تاریخ یعقوبی، 2/41.
29. سیره? ابن هشام، 2/393.
30. همان، 3/85.
31. همان/106.
32. تاریخ طبری، 3/1022.
33. همان/1026.
34. سیره? ابن هشام، 3/349 ، 350؛ تاریخ طبری، 3/1146، 1147؛ تاریخ ابن اثیر، 3/1069، 1070.
35. سیره? ابن هشام، 3/350.
پایان.
لیست افراد معروف متولد ماه تیر
-لیست برخی از افراد معروف متولد ماه تیر - ایرانی ::
1-سیمین بهبهانی (شاعر)
2-صمد بهرنگی (نویسنده)
3-صادق چوبک (نویسنده)
4-داود رشیدی (بازیگر)
5-عباس کیارستمی (کارگردان)
6-سهراب شهید ثالث (کارگردان)
7-روحانگیز سامینژاد (اولین هنر پیشه ی زن)
8-فاطمه گودرزی (بازیگر)
9-شادی پریدر (نخستین استاد بزرگ شطرنج بانوان ایران)
10-محمود فکری (فوتبالیست)
11-عباس مرادی (دروازه بان بزرگ)
12-مصطفی رحماندوست (شاعر)
13-نسرین مقانلو (بازیگر)
14-سحر ولد بیگی (بازیگر)
15-هدیه تهرانی (بازیگر)
16-رضا شفیعی جم (بازیگر)
17-گلشیفته فراهانی (بازیگر)
18-وحید هاشمیان (فوتبالیست)
19-نیوشا ضیغمی (بازیگر)
20-الناز شاکردوست (بازیگر)
-برخی از افراد معروف متولدماه تیر-فرنگی ::
آن لیندبرگ (نویسنده آمریکایی)
ژان کوکتو (نویسنده فرانسوی)
هلن کلر (نویسنده آمریکایی)
مارک شاگال (نقاش روس)
رامبراند (نقاش هنلدی)
مارسل پروست (نویسنده فرانسوی)
ولادیمیر پوتین (رییس جمهور سابق روسیه)
اینگمار برگمن (نویسنده و کارگردان سوئدی)
لویی آرمسترانگ (نوازنده جاز آمریکایی)
راکفلر (سرمایه دار آمریکایی)ژولیوس سزار (سردار روم)
جان گلن (فضانورد آمریکایی)
جینالو لوبریجیدا (هنرپیشه ایتالیایی)
هنری هشتم (پادشاه فرانسه)
محمد داود خان (اولین رییس جمهور افغانستان)
بی نظیر بوتو (نخست وزیر پیشین پاکستان)
پایان.
امام علی{ع} رو بفرزندش حسن علیه السلام نمود و فرمود ::
یا بنى انت ولى الامر من بعدى و ولى الدم فان عفوت فلک و ان قتلت فضربة مکان ضربة.
(پسر جانم پس از من تو ولى امرى و صاحب خون من هستى اگر او را ببخشى خود دانى و اگر بقتل رسانى در برابر یک ضربتى که بمن زده است یکضربت باو بزن.)
چون على علیه السلام در اثر سمى که بوسیله شمشیر از راه خون وارد بدن نازنینش شده بود بیحال و قادر بحرکت نبود لذا در اینمدت نمازش را نشسته میخواند و دائم در ذکر خدا بود،شب 21 رمضان که شهادتش نزدیک شد دستور فرمود براى آخرین دیدار اعضاى خانواده او را حاضر نمایند تا در حضور همگى وصیتى دیگر کند.
اولاد على علیه السلام در اطراف وى گرد گشتند و در حالیکه چشمان آنها از گریه سرخ شده بود به وصایاى آنجناب گوش میدادند،اما وصیت او تنها براى اولاد وى نبود بلکه براى تمام افراد بشر تا انقراض عالم است زیرا حاوى یک سلسله دستورات اخلاقى و فلسفه عملى است و اینک خلاصه آن ::
ابتداى سخنم شهادت بیگانگى ذات لا یزال خداوند است و بعد برسالت محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله که پسر عم من و بنده و برگزیده خداست،بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احکام الهى است،مردم را که در بیابان جهل و نادانى سرگردان بودند بصراط مستقیم و طریق نجات هدایت فرمودهو بروز رستاخیز از کیفر اعمال ناشایست بیم داده است.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! مشرکان ناپاکند; پس نباید بعد از امسال، نزدیک مسجد الحرام شوند! و اگر از فقر میترسید، خداوند هرگاه بخواهد، شما را به کرمش بینیاز میسازد; (و از راه دیگر جبران میکند;) خداوند دانا و حکیم است. (28)
با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام میشمرند، و نه آیین حق را میپذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند! (29)
یهود گفتند: «عزیر پسر خداست!» و نصاری کفتند: «مسیح پسر خداست!» این سخنی است که با زبان خود میگویند، که همانند گفتار کافران پیشین است; خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف مییابند؟! (30)
(آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را; در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتائی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار میدهند! (31)
آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند; ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند! (32)
او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند! (33)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! بسیاری از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را بباطل میخورند، و (آنان را) از راه خدا بازمیدارند! و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) میسازند، و در راه خدا انفاق نمیکنند، به مجازات دردناکی بشارت ده! (34)
در آن روز که آن را در آتش جهنم، گرم و سوزان کرده، و با آن صورتها و پهلوها و پشتهایشان را داغ میکنند; (و به آنها میگویند): این همان چیزی است که برای خود اندوختید (و گنجینه ساختید)! پس بچشید چیزی را که برای خود میاندوختید! (35)
تعداد ماهها نزد خداوند در کتاب الهی، از آن روز که آسمانها و زمین را آفریده، دوازده ماه است; که چهار ماه از آن، ماه حرام است; (و جنگ در آن ممنوع میباشد.) این، آیین ثابت و پابرجا(ی الهی) است! بنابر این، در این ماهها به خود ستم نکنید (و از هرگونه خونریزی بپرهیزید)! و (به هنگام نبرد) با مشرکان، دسته جمعی پیکار کنید، همان گونه که آنها دسته جمعی با شما پیکار میکنند; و بدانید خداوند با پرهیزگاران است! (36)
نسیء ( جا به جا کردن و تاخیر ماههای حرام)، افزایشی در کفر (مشرکان)است; که با آن، کافران گمراه میشوند; یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام می کنند، تا به مقدار ماههایی که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد); و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده; و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمیکند! (37)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا هنگامی که به شما گفته میشود: «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینی میکنید (و سستی به خرج میدهید)؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شدهاید؟! با اینکه متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست! (38)
اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی میکند، و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرارمیدهد; و هیچ زیانی به او نمیرسانید; و خداوند بر هر چیزی تواناست! (39)
اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد; (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت;) آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که دومین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت); در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود میگفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در این موقع، خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد; و با لشکرهایی که مشاهده نمیکردید، او را تقویت نمود; و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد، (و آنها را با شکست مواجه ساخت;) و سخن خدا (و آیین او)، بالا (و پیروز)است; و خداوند عزیز و حکیم است! (40)
(همگی به سوی میدان جهاد) حرکت کنید; سبکبار باشید یا سنگین بار! و با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید; این برای شما بهتر است اگر بدانید! (41)
(اما گروهی از آنها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک (و در دسترس)، و سفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی میکنند; ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آنها دور (و پر مشقت) است، (سرباز میزنند;) و بزودی به خدا سوگند یاد میکنند که: «اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت میکردیم!» (آنها با این اعمال و این دروغها، در واقع) خود را هلاک میکنند; و خداوند میداند آنها دروغگو هستند! (42)
خداوند تو را بخشید; چرا پیش از آنکه راستگویان و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی؟! (خوب بود صبر میکردی، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!) (43)
آنها که به خدا و روز جزا ایمان دارند، هیچ گاه برای ترک جهاد (در راه خدا) با اموال و جانهایشان، از تو اجازه نمیگیرند; و خداوند پرهیزگاران را میشناسد. (44)
تنها کسانی از تو اجازه (این کار را) میگیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، و دلهایشان با شک و تردید آمیخته است; آنها در تردید خود سرگردانند. (45)
اگر آنها (راست میگفتند، و) اراده داشتند که (بسوی میدان جهاد) خارج شوند، وسیلهای برای آن فراهم میساختند! ولی خدا از حرکت آنها کراهت داشت; از این رو (توفیقش را از آنان سلب کرد; و) آنها را (از جهاد) باز داشت; و به آنان گفته شد: «با «قاعدین» ( کودکان و پیران و بیماران) بنشینید!» (46)
اگر آنها همراه شما (بسوی میدان جهاد) خارج میشدند، جز اضطراب و تردید، چیزی بر شما نمیافزودند; و بسرعت در بین شما به فتنهانگیزی (و ایجاد تفرقه و نفاق) میپرداختند; و در میان شما، افرادی (سست و ضعیف) هستند که به سخنان آنها کاملا گوش فرامیدهند; و خداوند، ظالمان را میشناسد. (47)
آنها پیش از این (نیز) در پی فتنهانگیزی بودند، و کارها را بر تو دگرگون ساختند (و به هم ریختند); تا آن که حق فرا رسید، و فرمان خدا آشکار گشت (و پیروز شدید)، در حالی که آنها کراهت داشتند. (48)
بعضی از آنها میگویند: «به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم)، و ما را به گناه نیفکن»! آگاه باشید آنها (هم اکنون) در گناه سقوط کردهاند; و جهنم، کافران را احاطه کرده است! (49)
هرگاه نیکی به تو رسد، آنها را ناراحت میکند; و اگر مصیبتی به تو رسد، میگویند: «ما تصمیم خود را از پیش گرفتهایم.» و بازمیگردند در حالی که خوشحالند! (50)
بگو: «هیچ حادثهای برای ما رخ نمیدهد، مگر آنچه خداوند برای ما نوشته و مقرر داشته است; او مولا (و سرپرست) ماست; و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند!» (51)
بگو: «آیا درباره ما، جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید؟!(: یا پیروزی یا شهادت) ولی ما انتظار داریم که خداوند، عذابی از سوی خودش (در آن جهان) به شما برساند، یا (در این جهان) به دست ما (مجازات شوید) اکنون که چنین است، شما انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار میکشیم!» (52)
بگو: «انفاق کنید; خواه از روی میل باشد یا اکراه، هرگز از شما پذیرفته نمیشود; چرا که شما قوم فاسقی بودید!» (53)
هیچ چیز مانع قبول انفاقهای آنها نشد، جز اینکه آنها به خدا و پیامبرش کافر شدند، و نماز بجا نمیآورند جز با کسالت، و انفاق نمیکنند مگر با کراهت! (54)
و (فزونی) اموال و اولاد آنها، تو را در شگفتی فرو نبرد; خدا میخواهد آنان را به وسیله آن، در زندگی دنیا عذاب کند، و در حال کفر بمیرند! (55)
آنها به خدا سوگند میخورند که از شما هستند، در حالی که از شما نیستند; ولی آنها گروهی هستند که میترسند (و به خاطر ترس از فاش شدن اسرارشان دروغ میگویند)! (56)
اگر پناهگاه یا غارها یا راهی در زیر زمین بیابند، بسوی آن حرکت میکنند، و با سرعت و شتاب فرار میکنند. (57)
و در میان آنها کسانی هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده میگیرند; اگر از آن (غنایم، سهمی) به آنها داده شود، راضی میشوند; و اگر داده نشود، خشم میگیرند (;خواه حق آنها باشد یا نه)! (58)
(در حالی که) اگر به آنچه خدا و پیامبرش به آنان داده راضی باشند، و بگویند: «خداوند برای ما کافی است! و بزودی خدا و رسولش، از فضل خود به ما میبخشند; ما تنها رضای او را میطلبیم. » (برای آنها بهتر است)! (59)
زکاتها مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانی است که برای (جمع آوری) آن زحمت میکشند، و کسانی که برای جلب محبتشان اقدام میشود، و برای (آزادی) بردگان، و (ادای دین) بدهکاران، و در راه (تقویت آیین) خدا، و واماندگان در راه; این، یک فریضه (مهم) الهی است; و خداوند دانا و حکیم است! (60)
ادامه دارد.
{سوره توبه-مدنیه} ::
(این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آنها عهد بستهاید!(1)
با این حال، چهار ماه (مهلت دارید که آزادانه) در زمین سیر کنید (و هر جا میخواهید بروید، و بیندیشید)! و بدانید شما نمیتوانید خدا را ناتوان سازید، (و از قدرت او فرار کنید! و بدانید) خداوند خوارکننده کافران است! (2)
و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در روز حج اکبر ( روز عید قربان) که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! با این حال، اگر توبه کنید، برای شما بهتر است! و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمیتوانید خدا را ناتوان سازید (و از قلمرو قدرتش خارج شوید)! و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده! (3)
مگر کسانی از مشرکان که با آنها عهد بستید، و چیزی از آن را در حق شما فروگذار نکردند، و احدی را بر ضد شما تقویت ننمودند; پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید; زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! (4)
(اما) وقتی ماههای حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید; و آنها را اسیر سازید; و محاصره کنید; و در هر کمینگاه، بر سر راه آنها بنشینید! هرگاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید; زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است! (5)
و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بیندیشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا که آنها گروهی ناآگاهند! (6)
چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالی که آنها همواره آماده شکستن پیمانشان هستند)؟! مگر کسانی که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید; (و پیمان خود را محترم شمردند;) تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! (7)
چگونه (پیمان مشرکان ارزش دارد)، در حالی که اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خویشاوندی با شما را میکنند، و نه پیمان را؟! شما را با زبان خود خشنود میکنند، ولی دلهایشان ابا دارد; و بیشتر آنها فرمانبردار نیستند! (8)
آنها آیات خدا را به بهای کمی فروختند; و (مردم را) از راه او باز داشتند; آنها اعمال بدی انجام میدادند! (9)
(نه تنها درباره شما،) درباره هیچ فرد باایمانی رعایت خویشاوندی و پیمان را نمیکنند; و آنها همان تجاوز کارانند! (10)
(ولی) اگر توبه کنند، نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، برادر دینی شما هستند;و ما آیات خود را برای گروهی که میدانند (و میاندیشند)، شرح میدهیم! (11)
و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید; چرا که آنها پیمانی ندارند; شاید (با شدت عمل) دست بردارند! (12)
آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند، و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمیکنید؟ ! در حالی که آنها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز کردند; آیا از آنها میترسید؟! با اینکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید! (13)
با آنها پیکار کنید، که خداوند آنان را به دست شما مجازات میکند; و آنان را رسوا میسازد; و سینه گروهی از مؤمنان را شفا میبخشد(; و بر قلب آنها مرهم مینهد) (14)
و خشم دلهای آنان را از میان میبرد! و خدا توبه هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، میپذیرد; و خداوند دانا و حکیم است. (15)
آیا گمان کردید که (به حال خود) رها میشوید در حالی که هنوز کسانی که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند، (از دیگران) مشخص نشدهاند؟! (باید آزمون شوید; و صفوف از هم جدا گردد;) و خداوند به آنچه عمل میکنید، آگاه است! (16)
مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند در حالی که به کفر خویش گواهی میدهند! آنها اعمالشان نابود (و بیارزش) شده; و در آتش (دوزخ)، جاودانه خواهند ماند! (17)
مساجد خدا را تنها کسی آباد میکند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و جز از خدا نترسد; امید است چنین گروهی از هدایتیافتگان باشند. (18)
آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟!(این دو،) نزد خدا مساوی نیستند! و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمیکند! (19)
آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است; و آنها پیروز و رستگارند! (20)
پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود، و رضایت (خویش)، و باغهایی از بهشت بشارت میدهد که در آن، نعمتهای جاودانه دارند; (21)
همواره و تا ابد در این باغها (و در میان این نعمتها) خواهند بود; زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است! (22)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هرگاه پدران و برادران شما، کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولی (و یار و یاور و تکیهگاه) خود قرار ندهید! و کسانی از شما که آنان را ولی خود قرار دهند، ستمگرند! (23)
بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آوردهاید، و تجارتی که از کساد شدنش میترسید، و خانه هائی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند; و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمیکند! (24)
خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید); و در روز حنین (نیز یاری نمود); در آن هنگام که فزونی جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولی (این فزونی جمعیت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده; سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید! (25)
سپس خداوند «سکینه» خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد; و لشکرهایی فرستاد که شما نمیدیدید; و کافران را مجازات کرد; و این است جزای کافران! (26)
سپس خداوند -بعد از آن- توبه هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، میپذیرد; و خداوند آمرزنده و مهربان است. (27)
ادامه دارد.