سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادران، کسی است که نسبت به برادرانش پُر توقّع نباشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
مجله آرامش-آبان1392-شماره نهم ، مجله آرامش-بهمن1392-شماره دهم ، «{دوره جدید،ش1،فروردین1395}» ، « {د ج،ش12،فروردین ماه1396خورشیدی} » ، مجله آرامش-اسفند1391-شماره اول ، مجله آرامش-اسفند1392-شماره یازدهم ، «{دوره جدید،ش4،تیرماه 1395}» ، «{دوره جدید،ش6،شهریور 1395}» ، « { ش27 ، شهریورماه1398خورشیدی } » ، پهلوی اول ، شعر و ادبیات متعهد و مردمی ، « {ش18-اسفند1396خورشیدی} » ، قرآن،آزادی و حقوق بشر ، مشاوره و روانشناسی ، مجله آرامش-فروردین1392-شماره دوم ، تاریخ معاصر ایران ، رضاشاه ، پرتوی از قرآن ، تاریخ ایران زمین ، « مجله آرامش-شهریور1393-شماره17 » ، « مجله آرامش-مهر93-شماره18» ، مجله آرامش-فروردین1393-شماره دوازدهم ، مجله آرامش-خرداد1392-شماره چهارم ، مجله آرامش-خرداد1393-شماره چهاردهم ، مجله آرامش-اردیبهشت1393-شماره سیزدهم ، مجله آرامش-مهر1392-شماره هشتم ، مناسبتها ، (مجله آرامش-تیر1393-شماره 15) ، «{دوره جدید،ش2،اردیبهشت1395}» ، مجله آرامش-تیر1392-شماره پنجم ، رضاخان ، تاریخ عصر پهلوی ، قرآن ، آزادی و حقوق بشر ، اخلاق در قرآن ، اخلاق در قرآن ، قرآن ، آزادی و حقوق بشر ، تاریخ ایران زمین ، پهلوی اول ، رضاشاه ، « {دوره جدید،ش11،اسفند 1395خورشیدی} » ، « {دوره جدید،ش7،مهر 1395} » ، « { ش23 ، اسفند ماه 1397خورشیدی } » ، پهلویها ، مجله آرامش-مرداد1392-شماره ششم ، شبه مدرنیته مستبدانه ، مجله آرامش-اردیبهشت92-شماره سوم ، « {ش17-بهمن1396خورشیدی} » ، « مجله آرامش-آذر93-شماره19» ، احمد شاملو ، «مجله آرامش-مرداد1393-شماره16» ، آیاتی از کتاب نور و روشنایی ، پاسخ به سوالات و شبهات قرآنی ، « {ش16-آذر1396خورشیدی} » ، « {دوره جدید،ش9،دی1395} » ، « {دوره جدید،ش10،بهمن 1395خورشیدی} » ، « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } ، « { ش22 ، بهمن ماه1397خورشیدی } » ، « {جدید-ش14-خرداد96ش} » ، « { ش20- تیرماه1397خورشیدی } » ، روان شناسی،روان درمانی اگزیستانسیال ، مناسبتهای ملی و میهنی ، مناسبتهای ملی و دینی ، ویروس کرونا؟! ، سردار سپه ، سرگرمی ، تبریک و تهنیت دوستانه... ، رضاشاه ، پهلوی اول ، فروغ فرخزاد ، عکسهای یادگاری ، فال روزانه ، « { ش 29 ، فروردین 1399خورشیدی } » ، #مهسا_امینی ، #نیکا_شاکرمی ، #مهسا_امینی،#ژینا_امینی ، « {جدید،ش13،اردیبهشت1396خورشیدی} » ، « مجله آرامش-بهمن93-شماره20 » ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی ، تاریخ تحلیلی ایران زمین ، تاریخ تحلیلی ایران ما ، توحید و رهایی ، «{دوره جدید،ش3،خرداد1395}» ، «{دوره جدید،ش5،مرداد 1395}» ، آرامش ، آرامش جسم و روان ، آرامش و زندگی ، احمدشاملو ، اخبارروانشناسی و روانپزشکی ، اختلالات خواب ، اندیشه های متعهد و انسانی ، انقلاب مشروطیت ایران ، توحید،عرفان،رهایی ، جملات زندگی ساز ، خسرو گلسرخی ، دکتر شفیعی کدکنی ، دکتر علی شریعتی،هیهات مناالذله ، دکتر محمد مصدق ، دکترشفیعی کدکنی ، راه انسانیت ، تاریخ دوران پهلوی ، تاریخ زندان، پهلویها، پهلوی دوم ، پرتوی از قرآن حکیم ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی » ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی} » ، « {دوره جدید،ش8/ 30آذر95خورشیدی} » ، « {ش15-تیرماه1396خورشیدی} » ، « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } » ، « { ش25 ، اردیبهشت 1398خورشیدی } » ، « { ش26 ، مرداد1398خورشیدی } » ، « { ش 28 ، آبان ماه 1398خورشیدی } » ، « { ش 28 ، دی ماه 1398خورشیدی } » ، #مهسا_امینی ، « { ش20- مرداد ماه1397خورشیدی } » ، فال روزانه حافظ ، فال ، فلسفه و عرفان ، گفتگو و مصاحبه ، رضاشاه ، پهلوی اول ، ، روان درمانی اگزیستانسیال ، روان شناسی ، تسلیت ، پیام توحید و رهایی ، سیاوش کسرایی ، شعر و زندگی ، علیمردان خان بختیاری ، روزها و یادها ، کلمات راهگشاء و طلایی ، مناسبتهای ملی و مذهبی ، هموطن تسلیت و یاری ، مناسبتهای غم انگیز ملی ، ، هنر و ادبیات متعهد ایران ، مناسبتها، مناسبتهای ملی و مذهبی ، مناسبتهای ملی و باستانی ، محمدرضاشاه پهلوی ، مرتضی کیوان ، مجله آرامش-شهریور1392-شماره هفتم ، مشاوره و روانشناسی ، رهایی از اعتیاد ، مطالب دینی و اعتقادی ، مطالب روانشناسی ، مقالات جامعه شناسی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :264
بازدید دیروز :28
کل بازدید :502430
تعداد کل یاداشته ها : 483
103/10/4
10:3 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
aramesh[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
« اسفند1391-شماره اول »[32] « فروردین1392-شماره دوم »[11] « اردیبهشت1392-شماره سوم »[4] خرداد1392-شماره چهارم[10] « تیر1392-شماره پنجم »[7] « مرداد1392-شماره ششم »[6] « شهریور1392-شماره هفتم »[1] « مهر1392-شماره هشتم »[8] « آبان1392-شماره نهم »[107] « بهمن1392-شماره دهم »[66] « اسفند1392-شماره یازدهم »[26] « فروردین1393-شماره دوازدهم »[10] « اردیبهشت1393-شماره سیزدهم »[9] « خرداد1393-شماره چهاردهم »[9] « مجله آرامش-تیر1393-شماره 15 »[7] « مجله آرامش-مرداد1393-شماره 16 »[3] « مجله آرامش-شهریور1393-شماره 17 »[11] « مجله آرامش-مهر93-شماره18»[13] « مجله آرامش-آذر93-شماره19»[5] « مجله آرامش-بهمن93-شماره20 »[4] «{دوره جدید،ش1،فروردین1395}»[45] «{دوره جدید،ش2،اردیبهشت1395}»[7] «{دوره جدید،ش3،خرداد1395}»[2] «{دوره جدید،ش4،تیرماه 1395}»[19] «{دوره جدید،ش5،مرداد 1395}»[2] «{دوره جدید،ش6،شهریور 1395}»[21] « {دوره جدید،ش7،مهر 1395} »[5] « {دوره جدید،ش8/ 30آذر95خورشیدی} »[1] « {دوره جدید،ش9،دی 1395} »[2] « {دوره جدید،ش10،بهمن1395} »[4] « {دوره جدید،ش11،اسفند1395} »[6] « {د ج،ش12،فروردین ماه1396خورشیدی} »[36] « {جدید،ش13،اردیبهشت1396خورشیدی} »[2] « {جدید-ش14-خرداد96ش} »[3] « {ش15-تیرماه1396خورشیدی} »[1] « {ش16-آذر1396خورشیدی} »[3] « {ش17-بهمن1396خورشیدی} »[4] « {ش۱۸-اسفند1396خورشیدی} »[16] « {ش19-اردیبهشت ماه1397خ»[4] « { ش20- تیرماه1397خورشیدی } »[3] « { ش21- مرداد ماه1397خورشیدی } »[1] « { ش22 ، بهمن ماه1397خورشیدی } »[2] « { ش23 ، اسفند ماه 1397خورشیدی } »[6] « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } »[4] « { ش25 ، اردیبهشت1398خورشیدی } »[1] « { ش26 ، مرداد1398خورشیدی } »[1] « { ش27 ، شهریورماه1398خورشیدی } »[17] « { ش 28 ، آبان ماه 1398خورشیدی } »[1] « { ش 29 ، دی ماه 1398خورشیدی } »[1] « { ش 30 ، فروردین 1399خورشیدی } »[7] « { ش 31 ، اردیبهشت 1399خورشیدی } »[2] 《 ش32-شهریور 1399خورشیدی 》[1] 《 ش33-مهر 1399خورشیدی 》[1] 《 ش34-آبان 1399خورشیدی 》[4] 《 ش35- آذر 1399خورشیدی 》[2] « ش36 ، اسفند 1399خورشیدی »[1] « شماره37، فروردین1400خورشیدی »[18] « شماره 38،اردیبهشت1400خورشیدی »[32] « شماره 39، خرداد 1400خورشیدی »[1] « شماره 40 ، مردادماه 1400خورشیدی »[3] « شماره 41 ، شهریور 1400خورشیدی »[3] « شماره 42 ، آبان ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره 43 ، دی ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره44 ، بهمن ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره45 ، فروردین 1401خورشیدی »[1] « شماره46 ، خرداد ماه 1401خورشیدی »[5] « شماره47 ، مرداد ماه 1401خورشیدی »[2] « شماره48 ، شهریورِ1401خورشیدی »[6] « شماره49 ، مهرماه1401خورشیدی »[2] «شماره50،اسفندماه1401خورشیدی»[9] «شماره51،فروردین1402خورشیدی»[3] «شماره52،اردیبهشت1402خورشیدی»[1] «شماره53،خرداد1402خورشیدی»[7] «شماره54تیرماهِ1402خورشیدی»[3] «شماره55مرداد1402خورشیدی»[3] «ش56آبان1402خورشیدی»[2] «ش57-آذر1402خورشیدی»[4] «ش58-دی1402خورشیدی»[3] «ش59 -اسفند1402خورشیدی»[3] «ش60-فروردین1403خ»[1] «ش61-اردیبهشت1403خ»[1] «ش62-شهریور -1403خ»[1]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
یا صاحب الزمان (عج) پایگاه تحلیلی( فصل انتظار) مجله آرامش « تارنمای شخصی مهدی گل محمدی » لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani قاصدک جاده های مه آلود قیدار شهر جد پیامبراسلام هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir ) مجله پیام توحید مهندس محی الدین اله دادی بلوچستان نشریه حضور مسیر عرشیان تراوشات یک ذهن زیبا پاتوق دوستان غزل عشق کلینیک تخصصی پوست و تناسب اندام-ایده آل بابای آسمانی محمد قدرتی یه دختره تنها شاه تورنیوز Note Heart غزلیات محسن نصیری(هامون) ... یاس ... wanted دفتر احسان رویابین تینا!!!! عرفان وادب کاروجدان allah is my lord منتظر باران فرهنگی بهار عشق شناخت کافی ღای دریغاღ خط خطی ها عدالت جویان نسل بیدار سینا حاج زاده HADAFE SORKH ghamzade رویایی زندگی کردن... جامع ترین وبلاگ خبری مقاله های تربیتی ارتــــش ســــرخ///AK زازران ♥®♥شایگان خواندنی های ایران جهان دانشجو دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر آسمان آبی پنجره ای رو به باغ مجله پارسی نامه سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ مجله الکترونیکی گوناگون مجله جهان داستان آموزش زبان دات کام مجاز نیوز طب سنتی خبرگزاری آریا تارنمای مهدی گل محمدی-2 سرزمین عجایب-برترین ترفندهای وب آموزش بورس

چه روزگار سختی!

چه امیدی،چه بختی؟

جوانی دل شکسته ام ،-

و امید از همه دنیا گسستم.

در کوچه های تنهایی ذهنم گذشته را مرور می کنم،-

تا مگر روزنه ای از عشق روبه رویم گشوده گردد،-

اما صد حیف و افسوس در باغچه ذهنم،-

تنها ازعلفهای هرز نامیدی  نشان می بینم؟

 

 

               *****

 

 

روزی از روزهای خدا،-

پدرم مرا بس افسرده دید!

وقتی به چشمانم خیره شد

از نگاهش کودکی را مرور نمودم.

پدر آرام آرام قدم برمی داشت

و به سوی طاقچه اتاقم رفت.

وای آن یادگار فراموش شده یادم آمد؟

قرآن قرآن کتاب خواندن اندیشیدن عمل نمودن.

و چه زیبا قرآن برایم راه را هموار کرد،-

و به دیدگانم نور پاشید....


  

یکی بود و یکی نبود،غیر خدای یگانه کسی نبود.

سالها قبل در دوران دیکتاتوری رضا شاه در روستایی در یکی از نقاط ایران ارباب ظالم و فاسدی زندگی می کرد ، وی از هیچ کار بدی فروگذار نبود،از دزدیدن اموال کشاورزان تا تصاحب دختران زیبا رو روستا.

محمود یک سالی بود دیپلمش را گرفته بود و به زادگاهش باز گشته بود.در یکی از روزهای بهاری مادرش منیره السادات رو به پسرش کرد و گفت: پسرم دیگه وقتشه سرو سامانی بگیری،سمیه دختر خوب و نجیبیه-مطمئنم کنار هم خوشبخت می شید،آخه خودت بهتر از من دختر خاله ات را می شناسی.

محمود چشمانش را به مادرش دوخت و او را در آغوش گرفت و گفت: ننه، بعد از فوت بابا شما هم مادرم بودید و هم پدرم.در مقابل شما مگر می شود جز چشم چیز دیگری هم گفت! مادر پیشانی محمود را بوسید و مثل همیشه گفت: خدا خیرت بده.

روزها از پی هم به سرعت سپری شد،در آخرین جمعه ماه فروردین سال 1310-ملا محمد امام جماعت مسجد روستا برای عقد سمیه و محمود به خانه اشان آمده بود،هنوز خطبه عقد خوانده نشده بود که صدای تک تک در بلند شد.محمود فورا برخواست تا در چوبی خانه اشان را باز کند.بعد از باز نمودن در ،دو مرد هیکلی با زور وارد خانه شدند و یکی از آنها فریاد می زد و می گفت: سمیه خانم باید همراه ما بیاید-ارباب چنین دستور فرمودند.محمود با آنها درگیر شد،زیرا می دانست این ارباب فاسد تاکنون چه دخترهای مجرد و چه زنهای شوهردار را بدبخت و سیه روز نموده است.گماشتگان ارباب وقتی امتناع محمود را دیدند او را همراه خودشان بردند.جیغ و فریاد خاله و مادر محمود و همسایه به جایی نرسید.

هنگام نماز صبح منیره السادات دستش را به سوی آسمان بلند کرد و با گریه و زاری گفت : خدای!  ای خدای یتیمان و دردمندان-ترا به بزرگی و تقوی مادرمان حضرت فاطمه زهرا(ع) قسمت می دهم ما را از این آزمایش سر بلند بیرون آوری،و این ارباب را به سزای اعمالش برسانی.خدایا ما را رسوا نکن......آمین یا رب العالمین.

یک روز از آن ماجرا گذشت،جارچی در کوچه به کوچه روستا می گشت و با فریاد گوشخراشش خبر مراسم عقد ارباب و سمیه را می داد.اعتراض اهالی هم به جایی نرسید.

ارباب با حالتی که انگار زبان در دهانش نمی چرخد به یکی از گماشته هایش گفت: پس این عاقد چی شد.مگر نگفتم این ملا محمد آمدنی نیست،به سراغ مشتی رحمان از ده بال بروید؟ مگه...

هنوز حرفهای ارباب تمام نشده بود که سرش گیج گرفت و به روی فرش خانه اش دراز به دراز افتاد.دقایقی بعد از آن حکیم آنرا معاینه کرد و با ترس و دلهره فریاد زد : همه به بیرون بروید.ارباب جزام گرفته.اونو از این جا خارج کنید.آهای شما دوتا گردن کلفت ، ارباب رو به محل جزامی ها خارج از حومه روستا ببرید.

 

اندکی بعد صدای شادی و صلوات اهالی روستا همه جا طنین انداز بود.محمود هم به کمک مردم از بند رها شده بود،در انبوه جمعیت چشمش به خاله-مادرش و سمیه افتاد و سریعا به سمتشان رفت.ننه منیره السادات پسرش را سخت در آغوش گرفت،و سپس دستش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شکرت.خدایا شکرت.

بعد از نماز مغرب و اعشاء ملا محمد و بزرگان فامیل و همسایه به سمت خانه محمود حرکت نمودند،تا در مراسم عقد شرکت نمایند-مراسمی که برای همیشه بر سر زبانها باقی ماند.


  

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی 

 با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

 

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

 تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

 

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید

 

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم 

 راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید

 

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش

عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

 

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

 در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

 

گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش

فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید

 

گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم

گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید

 

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق 

 عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید

 

گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع) 

 گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

 

منبع=وبلاگ غزل عشق

http://saghitanha.parsiblog.com/Posts/144/


  

من با عشق آشنا شدم

و چه کسی این چنین آشنا شده است؟...

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود.

هنگامی لب به زمزمه گشودم،

که مخاطبی نداشتم.

و هنگامی تشنه ی آتش شدم،

که در برابرم دریا بود و دریا و دریا ...!

 

{عاشقانه ها..........انتشارات نگاه امروز-چاپ اول=1385}


  
  

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگر رفت

من به انتظار آمدنش نشستم.

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم.

وقتی او تمام کرد

من شروع کردم.

وقتی او تمام شد

من آغاز شدم.

و چه سخت است تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است،

مثل تنها مردن!

 

{  منبع:عاشقانه ها-نوشته=دکتر علی شریعتی/به کوشش دکتر محمد رضا حاج بابایی/انتشارات نگاه امروز1385 }


  

صحنه تصادف بود ، جمعیتی از مردم دور مرد میان سالی غرق خون جمع بودند و همه تنها نظارگر بودند.خون گرم و قرمز فضای یک متری آسفالت کج و کوله کوچه یاس را رنگین پوش کرده بود.

آرین ، جوان همان محله با کت و شلوار طوسی با دستمال گردنی سرمه ای رنگ-با ادعا و اطوارهای روشنفکر نمایانه مخصوص خود شروع به نطقی کرد ، که تنها شنوده اش خودش بودش و بس.وقتی که دید کسی به حرفهایش توجه ای آنچنانی نمی کند خشمگین گفت: ای وای مردم کجا رفته غیرتتون، کجا رفته یک شیر مردی که این حاج محسن،این جوانمرد مغازه دار و خیر محله ما را به بیمارستان رازی برساند.واقعا یک آدم درددار و دردشنو پیدا نمی شه.آرین از نطق کوتاهش نجواکنان به خودش گفت=حیف که باشگاهم دیر شد،و گرنه به همه اونها ثابت می کردم-عشق به مردم یعنی چه!

جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می شد.آنچه که بیشتر از همه دل هر بیننده باوجدانی را کباب می کرد ،خیل جوانان ماجراجو و بیکار با تلفن همراه های آخرین فرم و مد مشغول فیلمبرداری از صحنه دلخراش بیهوشی و شاید جان دادن انسانی همنوع خودشان بودند-بی تفاوت از اینکه انسانی در حال مردن است!

آن سو تر کنار اتوموبیل شاستی بلند شیکی ظاهرا یک مادر و یک دختر زار زار می گریستند و دمادم ابراز تاسف و تاثر میکردند!

ترافیک لحظه به لحظه افزایش پیدا می نمود.در راس ساعت 4یعنی بعد از 15 دقیقه از تصادف یک نیسان با حاج محسن، مردی با موهای بلند و از پشت گیس شده و با ریشی انبوه  با صدایی تقریبا قاطع و بلند گفت : عبادت جز خدمت خلق نیست  به تسبیح و سجاده و دلق نیست....

در این وانفسا ناگهان علی همسایه حاج محسن با ضجه فریاد کشید و گفت: بروید کنار بروید کنار،هنوز به بیمارستان نبردینش-لاقل به اورژانس زنگ می زدید.شخصی از داخل جمعیت فریاد کشید-زنگ زدیم هنوز نرسیدند.علی با کمک دوستش محمود بدن غرق خون حاج محسن را درون اتوموبیل پیکانش قرار داد و به سمت بیمارستان رازی حرکت نمود.

ساعتها از آن واقعه گذشته بود،لحظات پر اظطراب دیر سپری می شد-لحظات جان فرسای انتظار.وقتی چشمان علی و محمود به سمت در اطاق خیره مانده بود ، دکتر جراح از اطاق عمل بیرون آمد و گفت: خدارا شکر عمل با موفقیت به پایان رسید، سپس بدون هیچ مقدمه ای دوستانه دستانش را روی شانه علی گذاشت و با صدایی گرفته و متین گفت:دوستت محمود به من گفته که دانشجوی پزشکی هستی.تازه گفته که راننده بزدل نیسان را تحویل پلیس راهنمایی و رانندگی دادی و سپس همسایه خودت را به اینجا رسوندی.خدا خیرت بده ،خداراشکر اگر همین جوانمردانی مثل تو نبودند آجر روی آجر توی این دنیای مادی بند نمی شد-بقول پروین اعتصامی : با سخن خود را نمی بایست باخت     خلق را از کارشان باید شناخت؟!.....


  
<      1   2   3   4