فرمایشات سعادتبخش حضرت امام علی (ع) ::
1-بزرگ ترین عیب آنکه چیزی را در خود داری، بر دیگران عیب بشماری ! حضرت علی(ع)
2-با مردم آنگونه معاشرت کنید، که اگر مردید بر شما اشک ریزند، و اگر زنده ماندید، با اشتیاق سوی شما آیند.حضرت علی(ع)
3-اگر بر دشمنت دست یافتی، بخشیدن او را شکرانة پیروزی قرار ده. حضرت علی(ع)
کسی که بر قلب خود غلبه نکرد بر هیچ چیز غالب نخواهد شد. زرتشت
رفتار کن با دیگران همانطوری که توقع داری که دیگران با تو رفتار کنند.زرتشت
آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر .زرتشت
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی است نازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد...
آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...
به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه هایم
از توان سنگین بال
خمیده بود...
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را، به رسوائی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه،
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک...
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ، ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمیکرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم ...
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند ...
ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند
برای زیستن دو قلب لازم است،قلبی که
دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است...
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن ...
یاران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد
که گفتی
دیگر، زمین، همیشه، شبی بی ستاره ماند.
آنگاه، من، که بودم
جغد سکوت لانه تاریک درد خویش،
چنگ زهم گسیخته زه را
یک سو نهادم
فانوس بر گرفته به معبر در آمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ با لبم شررافشان:
آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید!
خون را به سنگفرش ببینید! ...
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...
بی تو مهتاب تنهای دشتم
بی تو خورشید سرد غروبم
بی تو بینام و بیسرگذشتم.
بی تو خاکسترم
بی تو، ای دوست!
تو نمیدانی نگاهِ بیمژهی محکومِِ یک اطمینان
وقتی که در چشمِِ حاکمِ یک هراس خیره میشود
چه دریایِیست!
تو نمیدانی مُردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زندهگیست!
سکوتآب
مىتواند
خشکى باشد و فریاد عطش:
سکوتگندم
مىتواند
گرسنهگى باشد و غریو پیروزمندانهى قحط:
همچنان که سکوت آفتاب
ظلمات است ـ
اما سکوت آدمى فقدان جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!
مردی که تنها به راه میرود با خود میگوید
در کوچه میبارد و گرما در خانه نیست
حقیقت از شهر زندگان گریخته است،من با تمامِ حماسه ام به گورستان خواهم رفت
وتنها
چرا که
به راستی، کدامین همسفر میتوان اطمینان داشت؟
و به راستی
آنکه در این راه قدم برمی دارد به همسفری چه حاجت است؟
زنده یاداحمد شاملو
اسم های زیبای خداوند با معنی
قوی
پرزور
The Most Strong
وکیل
عهده دار همه امور بندگان و موجودات
The Trustee
حق
راست، درست
The Truth
شهید
بیننده
The Witness
معید
بازگرداننده، دوباره زنده کننده
The Restorer
مبدئ
نخستین آفریننده
The Originator
محصی
شمارنده
The Reckoner
حمید
ستوده
The Praiseworthy
واجد
یابنده
The Finder
قیوم
قائم به ذات (همه-آفرینندهای که کسی او را نیافرید)، پاینده
The Self-subsisting
حی
زنده
The Alive
ممیت
میراننده، نابود کننده
The Creator Of Death
محیی
زندگی بخش، هستی بخش
The Giver Of Life
قادر
توانا
The Able
صمد
بینیاز
The Eternal
احد
یگانه (خدایی جز او نیست)
The One
واحد
یکتا سرپرستی که همه ولایتها از اوست
The Unique
ماجد
بزرگوار
The Noble
أخر
واپسین، آخر فناکننده موجود
The Last
اول
نخستین، اول پدیدارکننده وجود
The First
مؤخر
فراپس دارنده، پس گذارنده چیزها و نهنده آنها بجای آنها
The Delayer
مقدم
فراپیش کشنده
The Expediter
مقتدر
تعیین کننده (قضا و قدر)، فراتر
The Powerful
بر
نیکوترین
The Source Of All Goodness
متعالی
خود ستوده
The Most Exalted
ولی
دوست، یار و نگهبان
The Governor
باطن
پنهان، همه دربرگیرنده
The Hiddeen
ظاهر
آشکار(پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز
The Manifest
مالک الملک
فرمانروای جهان
The Eternal Owner Of Sovereignty
رؤوف
بسیار دلسوز و مهربان
The Compassionate
عفو
درگذرنده(آمرزنده)، ناپدیدکننده گناهان
The Pardoner
منتقم
انتقام گیر
The Avenger
تواب
همیشه توبه پذیر
The Acceptor Of Repentance
مغنی
بینیاز کننده، بسنده
The Enricher
غنی
توانگر
The Self-Sufficient
جامع
گردآورنده
The Gatherer
مقسط
عادل
The Equitable
ذو الجلال والاکرام
دارای شکوه و بخشش
The Lord Of Majesty and Bounty
هادی
رهنما
The Guide
نور
روشنی
The Light
نافع
سودمند
The Beneficial
مانع
بازدارنده
The Preventer
صبور
شکیبا
The Patient
رشید
راهنما، آموزگار و دانای بیخطا
The Guide To The Right Path
وارث
مالک نهایی تمام مخلوقات
The Supreme Inheritor
باقی
ماندگار و واگردان نشدنی (تغییر ناپذیر)
The Everlasting
بدیع
سنجش ناپذیر، آفریننده
The Incomparable
پایان.
حکم
دادگر
The Judge
بصیر
بیناترین
The All Seeing
سمیع
شنواترین
The All Hearing
مذل
خوارکننده
The Dishonourer
غفور
بسیار بخشاینده
The All-Forgiving
عظیم
بیانتها
The Great One
حلیم
بسیار بردبار
The Forbearing One
خبیر
آگاهترین
The Aware
لطیف
آنکه بر بندگانش لطف دارد
The Subtle One
مغیث
نگاه دارنده، یاور
The Maintainer
حفیظ
نگهدارنده
The Preserver
کبیر
بزرگترین
The Most Great
عالی
بلند مرتبه
The Most High
شکور
بسیار سپاسگزار (پاداش دهنده بزرگ است عمل کوچک را)
The Appreciative
مجیب
پاسخگو
The Responsive
رقیب
نگهبان، بیننده و آماده
The Watchfull
کریم
بسیار بخشنده
The Generous One
جلیل
بسیار گرانقدر
The Sublime One
حسیب
شمارنده
The Reckoner
باعث
برانگیزنده مردگان
The Resurrector
مجید
بسیار لایق ستایش (در ذات و صفات خود عظیم و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان است)
The Most Glorious One
ودود
دوست
The Loving
حکیم
فرزانه، بسیار خردمند
The Wise
واسع
گسترده، وسیع
The Far-Reaching
متین
سخت (و نیز پاینده)
The Firm One
ادامه دارد.
اسم های زیبای خداوند با معنی
نامهای خدا در قرآن مجموعهای از بیش از 200 نام خداوند است که در قرآن ذکر شدهاند و اصطلاحا، 99 تای آن «اسماء الحسنی» یا نامهای نیکوی خداوند خوانده میشوند. هر چند که تعداد نامهای خدا، شامل صفتها و کلمههای مرکب، در قرآن و سنت از 99 عدد خیلی بیشتر هستند، ولی مسلمانان اعتقاد دارند که گروه برگزیدهای از نامها (نامهای نیکو)، تعدادشان 99 عدد است.
الله
خدا
The Name Of God
رحیم
مهربان
The Mercifull
رحمن
بخشاینده
The Beneficent
ملک
پادشاه
The King
قدوس
مقدس
The Holy
جبار
توانگر
The Compeller
عزیز
باشکوه
The Mighty
مهیمن
نگهدارنده
The Protector
مؤمن
اطمینان دهنده
The Guardian Of Faith
سلام
پاک و سلامتی بخش عالم
The Source Of Peace
غفار
همیشه بخشاینده
The Forgiver
مصور
نگارگر، صورتگر
The Fashioner
بارئ
درست
The Evolver
خالق
آفریننده
The Creator
متکبر
بسیار بزرگ
The Majestic
علیم
داناترین
The All Knowning
لتاح
گشاینده (پیروزکننده)
The Opner
رزاق
همیشه روزی دهنده
The Provider
وهاب
نیک بخشاینده
The Bestover
قهار
فروکاهنده
The Subduer
معز
عزیزکننده
The Honourer
رافع
(به سوی خود) بالا برنده
The Exalter
خافض
پست کننده، خوار کننده
The Abaser
باسط
گستراننده، فراخ کننده روزی
The Expender
قابض
میراننده، بیرون کشنده جانها
The Constrictor
عدل
بینهایت عادل
The Just
ادامه دارد.
هرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود
کارِ من سودازده ، دیوانه گری بود
پرواز به مرغان چمن خوش که درین دام
فریاد من از حسرت بی بال و پری بود
گر اینهمه وارسته و آزاد نبودم
چون سرو ، چرا بهره ی من بی ثمری بود
دردا ، که پرستاری بیمار غم عشق شاعر ::
روزیکه ز عشق تو شدم بی خبر از خویش
دیدم که خبرها همه از بی خبری بود
بی تابش مهر رُخت ای ماه دل افروز
یاقوت صفت ، قسمت ما خون جگری بود
شبها همه در عهده ی آه سحری بود
شعر معروفی از فرخی یزدی ::
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میکند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفان زا ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می کند در این محفل
دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی
خانواده هزار فامیل شاه-
مست از جام غرور
لب به لب،-
جامهای سرخ آغشته-
به خون جوانان میهن را
پیک به پیک می نوشیدند،-
و به روزگار مردم نادار میخندیدند.
همه جا تاریکی،دلها همه غمگین-
همه در رنج و جنون-
روز چون شب-
و شبها مرگ افزا و وحشت انگیز بود.
در قلبهای مردم این شهر بی طپش-
اثری از شور و عشق نبود-
همه محرومان،
همان مستضعفان صادق-
در زندانهای دیوارهای خانه هایشان،-
اسیر عادات تکراری-
و تنها و تنها-
روزمرگی هایشان را مرور می کردند.
درگوشه ای دیگر-
از این وطن غم انگیز،-
همه بیداران،همه مردمان آزادیخواه-
همان عدالتجویان انقلابی علوی-
در زندان شاهنشاهی-
اسیر و دربند قفسها بودند.
*****
مردم عدالتجوی دلیر-
همه در ارتش حق و حقیقت،-
خواب گران نا امیدان را درنوردیدند-
و شور و ولوله ها آفریدند،-
و دیر هنگامی نگذشت-
شاه و عمله و اکره اش،-
در زباله دانی تاریخ جای گرفتند.
در تقویم تاریخ میهن ما
روز 22بهمن1357-
روز بزرگ پیروزی لشگرحق جویان شد.
همه دلها شاد شدند
همه یاران از قفسها رها گردیدند-
شاه ظالم فراری شد-
از میهن حق جویان علوی،-
و مردم ایران همه آزاد شدند.
چه فرخنده روز بزرگی بود آن روز-
روز22بهمن57 ،-
روز حماسه و نور و انقلاب-
روز پیروزی حق بر باطل.
ادامه دارد.