(مریم) او را در آغوش گرفته به سوی قومش آمد، گفتند: ای مریم! کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! (27)
ای خواهر هارون! نه پدر تو مرد بدی بود، و نه مادرت زن بدکارهای! (28)
(مریم) اشاره به او کرد، گفتند ما چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوئیم؟! (29)
(ناگهان عیسی زبان به سخن گشود) گفت من بنده خدایم به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر قرار داده است. (30)
و مرا وجودی پر برکت قرار داده در هر کجا باشم، و مرا توصیه به نماز و زکات مادام که زندهام کرده است. (31)
و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده، و جبار و شقی قرار نداده است. (32)
و سلام (خدا) بر من آن روز که متولد شدم و آنروز که میمیرم و آنروز که زنده برانگیخته میشوم. (33)
اینست عیسی بن مریم، گفتار حقی که در آن تردید میکنند. (34)
هرگز برای خدا شایسته نبود فرزندی انتخاب کند، منزه است او، هر گاه چیزی را فرمان دهد میگوید: موجود باش! آن هم موجود میشود. (35)
و خداوند پروردگار من و شماست، او را پرستش کنید اینست راه راست. (36)
ولی (بعد از او) گروهها از میان پیروان او اختلاف کردند، وای به حال کافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخیز). (37)
چه گوشهای شنوا و چه چشمهای بینائی (در آنروز) که نزد ما میآیند پیدا میکنند؟ ولی این ستمگران امروز درگمراهی آشکارند. (38)
آنها را از روز حسرت (روز رستاخیز که برای همه مایه تاسف است (بترسان، روزی که همه چیز پایان مییابد در حالی که آنها در غفلتند و ایماننمیآورند. (39)
ما زمین و تمام کسانی را که بر آن هستند به ارث میبریم و همگی بهسوی ما باز میگردند. (40)
ادامه دارد.