سلامت اجتماعی با دو رویکرد
جامعه سالم، راه رسیدن به فرد سالم
سلامت اجتماعی را از دو منظر میتوان مورد بررسی قرار داد.
1- رویکرد اجتماعمحور با تمرکز روی آثار نظام اجتماعی بر رفتار و روحیات انسانها: در این رویکرد بیشتر به نقش روابط اجتماعی در شکلدهی شخصیت و رفتارهای انسانها توجه و تلاش با اصلاح مناسبات اجتماعی، آثار این مناسبات بر رفتارهای فردی و خانوادگی و کنشهای شخصیتی افراد بهبود یابد و بهتبع آن، رفتارهای انسانها منطقی، اجتماعی و نوعدوستانه شود و متعاقبا برآیند این رابطه متقابل فرد و جامعه به سلامت بگراید و «سلامت اجتماعی» محقق شود.
سلامت اجتماعی در این رویکرد به تحقق «جامعه سالم» گرایش مییابد و البته زندگی فرد در چنین جامعهای دستاورد سلامتی بیشتری برای افراد را محقق میکند. این رویکرد، هم حوزههای سختافزاری و ملموس (objective) نظیر «محیطزیست»، «مبلمان شهری»، «محرومیتزدایی» و توسعه زیرساختها را شامل میشود و هم حوزههای نرمافزاری نظیر «عدالت اجتماعی»، «حقوق شهروندی»، «امنیت»، «سرمایه اجتماعی» را در برمیگیرد. جامعهای که آلودهکنندههای زیستمحیطی دایما سلامت اشخاص را به مخاطره میاندازند یا امکان رفتوآمد آسان برای سالمندان یا معلولان وجود ندارد یا فقدان مسکن و مدرسه و بهداشت و درمان مناسب، بهرهمندی از مواهب اجتماعی را برای گروههای وسیعی از اقشار اجتماعی ناممکن کند، جامعهای «ناسالم» است.
همچنین جامعه بیعدالت و دارای تفاوتها و شکافهای طبقاتی چشمگیر، جامعهای که کرامت انسانها در آن پایمال میشود و تحقیر و خردکردن شخصیت افراد در آن رایج است، جامعه ناامن و بیقانون، جامعهای که در آن اعتماد وجود ندارد و افراد به آینده خود اطمینان ندارند و شایستهسالاری و امکانپذیر بودن پیشرفت براساس صلاحیتهای اجتماعی را باور ندارند، جامعهای «بیمار» است. سلامت اجتماعی در این رویکرد، مجموعه اقداماتی را شامل میشود تا چنین جوامع نامتعادل و بیمارگونه را به تعادل باز گرداند و «سالم» کند.
تورم از آنجا که منجر به کاهش قدرت خرید اقشار حقوقبگیر، کارگران، کارمندان، معلمان، پیشهوران جزء و بازنشستگان میشود، یکی از مهمترین عوامل رشد بیعدالتی و تعمیق نابرابریهای اجتماعی تلقی میشود. اقتصاددانان تورم را مالیات فقرا به ثروتمندان تعریف کردهاند و آن را جزو مهمترین عوامل گسترش فقر و بیعدالتی و شکاف طبقاتی دانستهاند. در رویکرد اجتماعمحور سلامت اجتماعی، تورم یکی از مهمترین عوامل آسیبرسان سلامت جامعه تلقی میشود.
تورم امید و اطمینان به آینده را سلب میکند؛ فقرا را در تله فقر درگیر میکند و ثمرات دسترنج کارگران را که همان حقوق و دستمزد آنان است روز به روز بیارزشتر میکند. رشد دایمی قیمتها عدم کفاف درآمدها را به دنبال میآورد و اضطرار، بخشی از فقرا را به جرایم اجتماعی سوق میدهد و کودکانی که به جای تحصیل ناگزیر از مشارکت در کسب درآمد خانواده میشوند و پدیدههایی چون کودکان کار و کودکان خیابانی و متکدیان از کنار آن زاییده میشوند و فحشا فاجعه محتمل اضطرار میشود و چون دستمزد کار شرافتمندانه کفاف هزینههای افزایشیابنده را نمیدهد، رشوه و زورگیری و دزدی مسلحانه رایج میشود و استرس اجتماعی ناشی از بیثباتی و تغییرات روزانه قیمتها، جامعه را آسیبدیده و آسیبپذیر میکند و «سلامت» جامعه را سلب میکند.
طلیعههای نامبارک سیاستی تورمزاست که سلامت اجتماعی را مستقیم و غیرمستقیم در معرض خطر قرار داده است. افزایش هزینه بیمارستانها و مراکز درمانی توسط مسوولان مربوطه 50-30درصد برآورد شده است، قیمت دارو و تجهیزات پزشکی به دلیل افزایش قیمت نهادههای انرژی بالا رفته است و گزارشهای موجود کاهش مصرف لبنیات و گوشت را در سبد غذایی خانوارهای شهری و روستایی نشان میدهند. افزایش سهم هزینههای بهداشتی و درمانی در سبد هزینه خانوار، افزایش سهم پرداخت از جیب (OOP) و افزایش نابرابری در مشارکت مالی خانوارها (FFCI) و افزایش خانوارهای دچار هزینههای کمرشکن (Catastrophic) سلامت که همه توسط گزارشهای رسمی و نمایندگان مجلس و مسوولان مختلف مورد اذعان قرار گرفته است، گویای این آسیبپذیری «سلامت جامعه» از سیاستهای تورمزاست.
شواهد علمی نشان میدهد آسیبهای واردشده به سلامت انسانها در رویکرد اجتماعمحور منحصر به عواقب بیرونی آنها (Externalities) نبوده، بلکه عدم تعادلهای اجتماعی، بیعدالتیها، پایمال شدن حقوق شهروندی و اقتصاد تورمی، منجر به ایجاد سطح پایداری از استرس با منشاء اجتماعی در افراد میشود. این نوع استرس، برخلاف استرسهای بیولوژیک، گذرا و موقتی نیست و بنابراین مکانیسمهای بیولوژیک مقابله با استرس حاد در مقابل آن کارایی ندارند. در استرس اجتماعی (Social Stress) عامل استرسزا استمرار مییابد و به همین دلیل پدیده «استرس مزمن» (Chronic Stress) رخ میدهد. در این حالت گلوکو کورتیکوییدهای مهارکننده استرس در سطح پایداری ترشح میشوند و افزایش طولانیمدت سطح آنها، عوارضی نظیر مصرف طولانیمدت گلوکو کورتیکوییدها را در بدن ایجاد میکند.
این افراد در معرض افزایش دایمی میزان قند خون هستند و در طولانی مدت گرفتار دیابت میشوند. علاوه بر این سیستم ایمنی آنان تحتاثر استروییدهای یادشده مهار میشود و به این لحاظ مستعد ابتلا به انواع بیماریهای عفونی ویروسی و میکروبی خواهند بود. از آنجا نقش سیستم ایمنی در کنترل و مهار موتاسیونهای نابجای سلولی بهخوبی نشان داده شده است و اختلال ایمونومدولاتورهای اینترلوکین1 A و B1 , و TNFα و اینتر لوکین 6 همراه با سرطانهای کبد ناشی از ابتلا به هپاتیت C و B و نیز سرطانهای معده ناشی از ابتلا به هلیکوباکتر مشاهده شده است، استرسهای اجتماعی از طریق ایجاد اختلال در سیستم ایمنی، میتوانند بهعنوان یکی از فاکتورهای مستعدکننده برای ابتلا به انواع سرطانها محسوب شوند. براین اساس سلامت اجتماعی، ارتباطات متقابلی با سلامت فردی برقرار میکند و توجه به آن جزو لاینفکی از برنامهریزیهای نظام سلامت را تشکیل میدهد.
2- رویکرد جامعهپذیری با تمرکز بر مهارتهای فرد برای تعامل سالم با جامعه: در این رویکرد، سلامت فردی دارای ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی تلقی میشود و «سلامت اجتماعی افراد» مورد توجه قرار میگیرد. در این رویکرد همانطور که اختلالات ارگانیک فرد باعث بیماری جسمی میشود و آسیبهای روانی یا اختلالات نوروترانسمیتری افراد باعث فقدان سلامت روان میشود، فقدان مهارت در تعاملات موفق اجتماعی افراد نشانه عدم سلامت اجتماعی آنان تلقی میشود. بر این اساس افرادی که قدرت انعطافپذیری در زندگی خود را ندارند، زود خشمگین میشوند، در برابر ناملایمات کمطاقت هستند، پشتکار و اراده غلبه بر مشکلات را ندارند، سخنچین و دو به هم زن هستند، اهل غیبت و تهمت و دروغ هستند، کینهتوز و بیگذشت هستند، خشونتطلب و بیانصافند یا از فضیلتهای اخلاقی بیبهرهاند یا بهلحاظ اجتماعی منزوی و پرخاشگر و نامنعطف هستند. این افراد به نسبت گرفتاریشان به این صفات و ویژگیها، از نظر اجتماعی «ناسالم» هستند. در این رویکرد، برنامهریزان سلامت، همزمان با برنامهریزی برای سلامت جسم و روان، باید برای تحقق سلامت اجتماعی افراد نیز برنامهریزی کنند و به این منظور باید روی توانمندسازی اجتماعی و ارتقای مهارتهای ارتباطی افراد سرمایهگذاری و آموزشهای اجتماعی را به این جهت هدفگذاری کنند.
بخشی از حیطههای واقع در این رویکرد، بهطور کامل یا نسبی در انحصار حوزه سلامت قرار دارد؛ مهارتهایی نظیر «غلبه بر خشم» و «تابآوری» از این گروه هستند. بخش دیگری از حیطههای مرتبط با این رویکرد، نظیر راستگویی، غیبت نکردن، پرهیز از تهمت، عفو و گذشت، کمک به دیگران و ایثار، به حوزه فرهنگ عمومی مرتبط میشود و برنامهریزیهای آن باید مشترک با اهل فرهنگ و علما و روحانیون صورت پذیرد و یک همکاری بینبخشی گسترده و عمیقی را طلب میکند.
در سالهای اخیر، در برنامهریزی سلامت اجتماعی با رویکرد «تعامل سالم با جامعه»، نگرش روانشناسی مثبتگرا (Positive Psychology) محوریت ویژهای یافته است. این نگرش که دیدگاهی پستمدرن به علم روانشناسی تلقی شده است و بهطور روزافزونی در حال گسترش و کاربردی شدن است؛ میکوشد تا بهجای تمرکز بر بیماریها و اختلالات روانی به شخصیتهای سالم و بانشاط و برخوردار از لذت و شادمانی پایدار بپردازد. در این رویکرد مثبتاندیش؛ امید، توجه به زیباییها، قدردانی و شکرگزاری و... همه ابزارهایی برای دستیابی به شادمانی درونی و خوشنودی پایدار تلقی شدهاند.
مثبتاندیشی روابط اجتماعی فرد را متحول و عشق به همنوع و رعایت حقوق دیگران را در وی متجلی میکند. خوشبینی، یکی از مهمترین قابلیتهای مهارتی است که موجب سلامتی بیشتر انسان میشود. یکی از استادان دانشگاه هاروارد به نام جورج وایلانت، قابلیتهایی را مطالعه کرده است که آنها را «دفاع بالغ: mature defenses» نامیده است. اینها شامل فداکاری، آیندهنگری، شوخطبعی و توانایی به تعویق انداختن ارضای غرایز و امیال بوده است. این خصایص در برخی افراد بیشتر و در برخی کمتر به وجود میآید. وی مشاهده کرد افرادی که دارای قابلیتهای دفاع بالغ بودهاند، در زندگی خود از درآمد بهتر، سلامت جسمی بیشتر و شادی افزونتری برخوردار بودهاند. در دانشگاه دیگری، دانشجویان این سوال را مطرح کردند که آیا شادی از طریق مهربانی کردن بهتر از خوشگذراندن حاصل میشود؟ پس از بحث طولانی، دانشجویان به همراه استادشان به این نتیجه رسیدند که برای هفته بعد هرکدام تکلیفی برعهده بگیرند. تکلیف عبارت بود از انجام یک فعالیت لذتبخش و یک فعالیت نوعدوستانه و تدوین و نوشتن نتایج حاصل از این تجربه.
نتایج حاصلشده بسیار جالب بود. پیامد نهایی فعالیتهای لذتبخش دانشجویان (مانند رفتن به سینما، تماشای فیلم، خوردن بستنی و گردش رفتن با دوستان) در مقایسه با اقدامات مهرپرورانه رنگ میباخت. زمانی که کارهای نوعدوستانه، به صورت خودانگیخته و مبتنی بر قابلیتهای شخصی انجام شده بود، تمام روز در حال و هوای بهتری سپری شده بود.
یکی از دانشجویان از تماس تلفنی پسرعمویش برای دریافت کمک در درس ریاضی صحبت کرد. او گفت: «پس از کمک کردن به او با شگفتی متوجه شدم که در بقیه روز بهتر میتوانم به دیگران گوش کنم. شاد و سرحال بودم و بیش از روزهای دیگر محبت دیگران را به خودم احساس میکردم.» نتیجه تمرین دانشجویان این بود که برخلاف لذتهای معمول، مهربانی با دیگران باعث خوشنودی پایدار و رضایتمندی مستمرتری میشود. رویکرد نوین روانشناسی مثبتگرا، برحسب خصلت پستمدرن خود، بسیار به رویکرد «دین»ی نزدیک شده است.
مثبتاندیشی، نگرشمحوری در اندیشه دینی است. خوشبینی، حق دانستن هستی، باطل را رفتنی (و مانند کف روی آب) دانستن، هدفمند تلقی کردن هستی، حاکمیت عدالت (الهی) در جهان و موقتی بودن سختیها، ترویج نیکوکاری و رسیدگی به همنوعان، ایثار و ازخودگذشتگی، دوست داشتن دیگران، تکریم فضیلتها و ترویج کرامتها و نهایتا امیدوار بودن به آینده و مطمئن از پیروزی نهایی حق و برقراری عدل، ... همه و همه آموزههای دینی هستند که مثبتاندیشی و خوشبینی و امید و نشاط را ترویج میکنند.
آموزههای پیامبران الهی و امامان جانشین آنها، به تربیت انسان دینمدار همت میگمارد. انسان دینمدار، خوشبین، بانشاط، امیدوار به آینده، مطمئن از پیروزی نهایی حق بر باطل و برقراری نهایی عدالت است؛ چنین انسانی از سلامت اجتماعی با رویکرد«تعامل سالم با جامعه» برخوردار است.
نویسنده ::محمدرضا واعظمهدوی استاد دانشگاه
پایان.