.......پرده بالا میرود.....در حالی که دست او{ارباب کیخسرو} بسته است،اورا در بیابان کنار جاده نگاه میدارند-صداهای منقطع و مخلوط و هیاهو ، ناله و فغان شنیده می شود.
ارباب کیخسرو: با التماس و الحاح-من چه کردم که به سر من این بدبختی ها و زجر و شکنجه را میاورید،من به اعلیحضرت همایونی و به سلطنت خاندان پهلوی خدمت نمودم.صدای خرخر بلند می شود.....پرده پایین می افتد.
صدای ناشناس:پدر سوخته تو خدمت نکردی و خیانت نمودی.حالا باید به مجازات خود برسی.میدانی که پسرت در رادیوی برلین چه می گوید و چه ناسزاها به ناجی ایران نسبت می دهد.
ارباب:اگر پسرم خیانت نموده است،گناه من چیست؟
صدای ناشناس:تو از پسرت پدر سوخته تر هستی.دکتر زود باش،آمپول را تهیه و حاضر کن......
.....صدای ناشناس:{سوزن را}بده به دکتر احمدی،آی دکتر زود باش کار را خاتمه بده و ما را از شر این پیر گبر خلاص کن.
دکتر احمدی:اطاعت می نمایم.بازوی او را دودستی بگیرید،که تکان نخورد.
حق طبع و نمایش اکیدا ممنوع است.
مرد امروز : آنهایی که انتظار دارند،مملکت با بودن چنین نمایندگانی در مجلس ، امن و آرام بوده و مردم در رفاه و آسایش باشند.باید به آنها گفت:: زهی تصور باطل-زهی خیال محال. »
تذکر مولف :: منظور سردبیر روزنامه مرد امروز از چنین نمایندگانی،مسعودی نماینده مجلس شورای ملی و سردبیر وقت روزنامه اطلاعات ، و افرادی مانند او بوده است.مسعودی که ارباب کیخسرو را فریب داده و به عنوان شرکت در یک مراسم عروسی به منزل فردی میبرد و سپس با دستور سرپاس رکن الدین مختاری آخرین رئیس کل شهربانی زمان رضا شاه{1320-1313}«8» به منظور برگشتن به منزل از جشن عروسی ، ارباب رابه ابتدای خیابان هدایت نمود و ماشین ناشناسی، به سرعت آن زرتشتی بی گناه را سوار نمود و همراه خود بردند و در نهایت در یک زمان مناسب دور از چشم مردم با آمپول هوای احمدی،همراه با کمک دیگر مامورین شهربانی رضاخانی، وی را به قتل رساندند و به زندگی این شهروند از اقلیتهای دینی پایان دادند.
ادامه دارد.