هر چه می کشم
و هر بلا می بینم-
کم یا زیاد
پنهان یا آشکار،-
همه تقصیر توست!
ای نفس پلید.
*****
چه فرقی است،
آنگاه چون حیوانی-
خوردن و خوابیدن-
دیدن اما ندیدن-
چشم بستن و نشنیدن-
بر ندای وجدان فریادگر،-
دیر زمانی است-
عادت دیرینه برخی از ما شده-
و ما را هر دم
به چالش می کشد.....
*****
ثانیه ها، دقیقه ها
می آیند و می روند-
و عمر ما روزی-
پایان می گیرد، شباهنگام
و یا صبح دمان.
هر روز به امید فردایی دگر-
بی هیچ تلاش و توکل،-
زمان حالمان تباه گشت.
در زیر نبض بیدار کائنات،-
روز و شب آمد و رفت
اما صد دریغ و افسوس-
من و تو خواب بودیم،-
اما نفس بیدادگرمان-
همچون شیطان مجسم-
خنده زنان-
همچون زنگی مست-
به نابودی ایمان ما
بر خواسته بود...؟!
ولی ای نفس...!
تو ای نفس ویرانگر-
ترا در چنگ می گیرم-
با تزکیه ای جانانه-
و راه جدیدی آغاز خواهم کرد،
با تولدی دیگر،-
همراه با خودسازی درونی،-
چون انسان مومن-
بر شیطان مجسم نفس پیروز است.....