اگزیستانسیال (رواندرمانی وجودی) چیست؟-قسمت دوم-2
4 مورد از دلواپسی های غایی که رویکرد اگزیستانسیال در نظر گرفته است.
رواندرمانی اگزیستانسیال یا به عبارتی رواندرمانی وجودی بر این باور اساسی استوار است که همه افراد به دلیل تعامل با برخی شرایط ذاتی در وجود انسان ، درگیری درون روانی را تجربه می کنند که آنها را دلواپسی های غایی مینامد. این رویکرد 4 دلواپسی غایی را برای انسان در نظر دارد:
مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی
رویارویی فرد با هر یک از این حقایق زندگی و این دلواپسی ها، درون مایه ی تعارض پویای اگزیستانسیال را می سازد.
مرگ در رویکرد اگزیستانسیال
مرگ واضح ترین و قابل درک ترین دلواپسی غایی است. اکنون وجود داریم، ولی روزی میرسد که دیگر نیستیم. مرگ خواهد آمد و گریزی از آن نیست. حقیقت هولناکی است و ما با وحشت مرگ به آن پاسخ می دهیم. به قول اسپینوزا «همه چیز در تقلای زنده ماندن است» و تعارض اگزیستانسیال اصلی تنشیست که میان آگاهی از اجتناب ناپذیری مرگ و آرزوی ادامه ی زندگی وجود دارد.
آزادی در رویکرد اگزیستانسیال
آزادی دلواپسی غایی دیگریست که کمتر قابل درک است. معمولا آزادی را مفهومی کاملا مثبت و خالی از ابهام تصور میکنیم. آیا انسان در سراسر تاریخ ثبت شده اش در حسرت آزادی و ستیز برای آن نبوده است؟ با وجود این، وقتی آزادی را از منظر انگیزهی غایی می نگریم، چشم ها با هراس خیره میماند.
«آزادی» در مفهوم اگزیستانسیالش، فقدان ساختار خارجی است. به این ترتیب فرد برخلاف تجربیات روزمره، دیگر به جهانی موزون و ساختار یافته که پردازشی سرشتی دارد، وارد نمی شود و حتی آن را ترک می کند. در عوض، فرد به طور کامل مسئول یا به عبارتی مؤلف دنیا، الگوی زندگی، انتخاب ها و اعمال خویش است.
«آزادی» از این دید، مفهومی مرعوب کننده دارد: به این معناست که زیرِ پامان زمینی نیست، هیچ نیست جز حفره ای تهی و گودالی ژرف. پس پویایی کلیدی اگزیستانسیال، همان برخوردمان با بیپایگیِ همه چیز و آرزویمان برای جای پایی محکم و ساختاریافته است. با این مفهوم فرد دیگر نمی تواند دیگری را محکوم کند و مهم آن است که با هر کدام از چیزهایی که قابل انتخاب فرد نبوده است (مثل پدر و مادر و …) چگونه مواجه شود. سارتر در رابطه با مفهوم آزادی میگوید: «ما نه تنها در برابر همه کارهایی که می کنیم مسئولیم، بلکه در برابر همه کارهایی که نمی کنیم هم مسئولیم.»
تنهایی در رویکرد اگزیستانسیال
سومین دلواپسی غایی تنهاییست، نه انزوای بین فردی با تنهاییِ ملازمش مطرح است و نه انزوای درون فردی (جدایی از بخشی از وجود خویش)، بلکه با انزوای بنیادین، جدا افتادن هم از مخلوقات و هم از دنیا، مواجهیم ورای سایر انواع تنهایی.
هرچقدر به یکدیگر نزدیک شویم، همیشه فاصلهای هست، شکافی قطعی و غیرقابل عبور؛ هر یک از ما تنها به هستی پا می گذاریم و باید به تنهایی ترکش کنیم. پس تعارض اگزیستانسیال تنشی است میان آگاهی از تنهایی مطلق و آرزویمان برای برقراری ارتباط، محافظت شدن و بخشی از یک کل بودن.
پوچی در رویکرد اگزیستانسیال
چهارمین امر مسلم هستی یا دلواپسی غایی پوچی و بی معنایی است. اگر باید بمیریم، اگر خود باید دنیایمان را بنا کنیم، اگر هر یک در جهانی بی تفاوت به ما مطلقاً تنهاییم، پس زندگی چه معنایی دارد؟ چرا زندگی می کنیم؟ چطور باید زندگی کنیم؟ اگر هدفی مقدر و از پیش تعیین شده وجود ندارد، پس هر یک از ما باید معنای خویش را در زندگی بسازیم. ولی آیا معنایی که برای خویشتن می آفرینیم، بنیهی لازم برای تاب آوردن در این زندگی را دارد؟ این تعارض پویای اگزیستانسیال ریشه در معمای مخلوقی در جستجوی معنا دارد که به درون جهانی خالی از معنا افکنده شده است.
همه ی افراد علیرغم دشوار بودن دلواپسی ها، باید با آنها مواجه شوند. کارِ درمانی خوب همواره با آزمون واقعیت و جست و جوی روشن بینی فردی عجین است؛ درمانگری که مصمم است وجوه خاصی از واقعیت و حقیقت را نادیده بگیرد، کارش بر فریب و ریا استوار است.
بنابراین «روان پویه شناسی اگزیستانسیال» به چهار امر مسلم و چهار دلواپسی غایی می پردازد و نیز به ترس ها و انگیزه های آگاهانه و ناآگاهانهای که از هر یک ناشی می شود.
ادامه دارد.