خانم کارن هورنای، در سال 1885 در هامبورگ آلمان متولد شد. کودکی هورنای، اصلا تعریفی نداشت. مادرش او را طرد میکرد و برادر بزرگترش را بیشتر دوست میداشت. هورنای از 1914 تا 1918 در انستیتوی روانکاوی برلین به تحصیل در روانکاوی سنتی پرداخت. او در سال 1919 طبابت خصوصیاش را آغاز کرد و به عضویت هیأت علمی انستیتو درآمد. هورنای از شاگردان فروید بود اما بر خلاف فروید، نقش برتر عوامل جنسی را انکار کرده و از اعتبار نظریه ادیپی او انتقاد میکرد. هورنای، مفهوم لیبیدو و ساختار شخصیت فرویدی را کنار گذاشت.
البته اینجا، قصد نداریم از نظریه شخصیت هورنای سخنی به میان آوریم بلکه هدف از نگارش این نوشتار، آشنایی با نظریه نیازهای هورنای است که شاید کمتر از نظریه شخصیت وی، شناخته شده باشد.
نظریه نیازهای هورنای
هورنای، می گوید انگیزه مهم انسانها، نیازهای آنهاست. وی در سال 1942 میلادی، ده نیاز اساسی انسانها را مطرح می کند. این نیازها، در همه افراد آدمی وجود دارند و کم و بیش، ایفای نقش می کنند.
هورنای معتقد است همه ی این نیازها، در همه ی انسانها وجود دارند اما وجه شدید آنها، حالتی روان نژندی دارد. هورنای، نیازهای افراطی روان نژندان را نیازهای نابهنجار می خواند چرا که فرد، برای رفع آنها، واکنشها، رفتارها، تصمیمات ناکارامدی خواهد داشت و برای رفع مشکلات خود، و حل مسادلش، نامعقول عمل خواهد کرد. این واکنش نامعقول، نه تنها منجر به ارضای نیاز نخواهد شد، بلکه خود، عاملی برای تشدید مشکلات و نیازها خواهد بود.
کارن هورنای، روانکاو نئوفرویدی، ده نیاز انسان را شامل این موارد می داند:
1- نیاز به محبت و تصدیق: مورد پسند دیگران بودن، نیاز همه ی انسانهاست. هرکسی علاقمند است و نیاز دارد که مورد محبت، تشویق و موافقت دیگران واقع شود و این یک نیاز طبیعی انسان محسوب می شود. اما افراط در ارضای این نیاز، باعث می شود فرد به عقیده های دیگران بیش از حد اهمیت بدهد و نمی تواند کوچکترین انتقاد یا نامهربانی را تحمل کند.
2- نیاز به پشتیبان: کسی که این نیاز را در حد نابهنجار دارد، کاملاً تسلیم دیگران است و خود را تحت حمایت قوی تر از خود قرار می دهد. در برابر مراجع قدرت، ابراز کوچکی و ارادت بیش از حدی می کند و همچون عاشقی دلباخته، به مدح آنان می پردازد. او همواره نگران است که حامی و پشتیبان خود را از دست بدهد.
3- نیاز به محدود ساختن زندگی: شاید در نگاه اول، به نظر برسد که هیچ کس چنین نیازی ندارد و همه افراد به به دنبال رشد و گسترش وضعیت زندگی خود هستند. اما این جستجوگری رشد و پیشرفت، همواره منجر به لحظه های عدم تعادل است. بنابراین، همه ی ما به نقاط پایداری در زندگی خود نیازمندیم. این نیاز، در حد افراطی منجر می شود که فرد، مدام در راستای حفظ شرایط موجود و دوری جستن از هرگونه تغییر و تفنن باشد. این نیاز در افراد، به صورت قناعت کامل، عدم حرکت به سوی تغییر و بستده کردن به آنچه که هست، می انجامد.
4- نیاز به قدرت: این نیاز، به صورت ستودن، زورمندی و توانایی و حقیر شمردن، ضعف و ناتوانی مشاهده می شود. فردی با نیاز افراطی به قدرت، علاوه بر حقیر دانستن خود در درون، دیگران را حقیر می داند تا قدرت بیشتری را جلوه گر شود، ضمن آنکه در جستجوی منابع قدرت است. صاحب این نیاز، تصور می کند که فقط با قوه و قدرت اراده، می تواند از عهده هر کاری برآید.
5- نیاز به بهره برداری از دیگران: وجود این نیاز در حالتی افراط گونه، منجر می شود فرد دائماً در فکر این باشد که از دیگران به نفع خود بهره برداری کند. و در معاملات و بازی ها هموراه برنده باشد. این گونه می تواند بر دیگران مزیت داشته باشد. طبیعی است که هر فردی، تا حدی تمایل و نیاز دارد که دیگران، خواسته هایی از وی را برآورده کنند اما جنبه های افراطی این نیاز، حالتی نوروتیک پیدا می کند.
6- نیاز به داشتن آبرو: زبانزد و مورد تأیید دیگران بودن در هر جامعه انسانی، مورد نیاز است. خصوصاً که همواره از طرف جامعه ای که در آن زندگی می کنیم، پیامهایی دریافت می کنیم که به گونه ای باید بود تا دیگران ما را تأیید کنند. اما انسانی که نیاز نوروتیک به داشتن آبرو و حیثیت درد، ارزش و اعتبار خود را در تأیید دیگران می بیند و وقتی این منبع بیرونی تأیید نباشد، روان نژندی شکل می گیرد.
7- نیاز به تحسین: فردی با نیاز نابهنجار به تحسین، کسی است که برای خود، ارزش بیشتری نسبت به دیگران قابل است. خود را بسیار مورد پسند می بیند و محتاج است تا دیگران نیز او را این گونه بشناسند و همواره مورد ستایش قرار دهند.
8- نیاز به پیروزی: نیاز به پیروزی و موفقیت، یک نیاز طبیعی است اما حالت نوروتیک آن، عمدتاً از احساس ناامنی سرچشمه می گیرد. فردی که احساس ناامنی دارد، مدام تلاش می کند تا هر روز موفق باشد. به دنبال پیروزی های جدید می رود و مایل است ثروت بیشتر، قدرت بیشتر، امنیت بیشتر، موفقیت بیشتر، علم بیشتر و مدام، بیشتر و بیشتر داشته باشد تا احساس امنیت کند. هر چند که این مداوم خواستن ها، به ضرر وی تمام می شود و فشار زیادی بر وی ایجاد می کند.
9- نیاز به استقلال: نیاز به استقلال، تتقریبا از سنین کودکی شکل می گیرد و کودکی دوساله ، نیاز دارد تا حدی مستقل باشد و کم کم استقلال را که منجر به احساس توانمند بودن می شود، تجربه کند. اما فرد نوروتیک، هیچگاه نمی خواهد زیر دن دیگران باشد. همواره تمایل دارد مستقل زندگی کند. این نیازمندی، مخکوم به شکست است چرا که تأثیر نامطلوبی بر معاشرت فرد خواهد داشت.
10- نیاز به کمال: یعنی نیاز به بی عیب بودن. دارنده نابهنجار این نیاز، پیوسته بیم این دارد که مبادا مرتکب اشتباه شود و مورد انتقاد قرار گیرد. او می ترسد نقطه ضعفی از خود نشان دهد، نقصی داشته باشد که منجر به طرد وی شود. لذا تلاش می کند تا موجودی بی عیب و نقص باشد تا مورد پسند همگان قرار گیرد و ایراد و انتقادی در میان نباشد.
منبع: تئوری های نیاز و انگیزش، تألیف اعظم رحیمی نیک.