یک انسان بافرهنگ ، خردورز ، آگاه ، و بخصوص یک شیعه راستین علوی(نه یک شیعه صفوی به قول دکتر علی شریعتی) اهل بی منطقی ، فحاشی و سبکسری نیست.
آنکه اندیشه و منطق درست دارد به فحاشی و توهین و ناسزا که کاری به غایت غیر انسانی و ضد اسلامی است مبادرت نمی ورزد.
حضرت امیر المومنین علی(ع) الگو و امام موحدان ، عدالتجویان و آزادگان جهان ، در خطبه 197نهج البلاغه ، هنگامی که شنید یارانش درجنگ صفین به لشکر شام ،دشنام میدهند، بسیار برآشفت و با لحنی توبیخ آمیز خطاب به یارانش فرمود :
من برای شما نمی پسندم که دشنام دهنده باشد ، اما اگر بجای دشنام،کردارآنها را بیان کرده و حالشان(مواضع و اندیشه های آنها )را یادآوری نمائید،اینکار از نظر گفتار بهتر و در مقام حجت و عذر موثرتر است.
و بهتر است که به جای دشنام چنین بگویید : بارخدایا خونهای ما و ایشان را از ریختن حفظ فرما و میان ما و آنها را اصلاح کن و آنانرا از گمراهیشان برهان تا کسانیکه نادان به حق است،آنرا بشناسد و آنکه حریص و شیفته گمراهی و دشمنی است از آن باز ایستد. {خطبه 197 نهج البلاغه-ترجمه : فیض الاسلام}
سرور و مولای آزاداندیشان و موحدان راستین محمدی و علوی،در نامه 14نهج البلاغه ، ترجمه : مرحوم استاد سید علینقی فیض الاسلام ، در وصیت نامه ای راهگشا ، به لشگر خود پیش از روبرو شدن با دشمن در جنگ صفین از جمله فرمود : با آنها نجنگید تا اینکه ایشان جنگ با شما را آغاز نمایند. زیرا -سپاس خدا را-که شما دارای حجت و دلیل هستید ......پس اگر به امر و خواست خداوند فرار و شکست روی داد،گریخته را نکشید، و درمانده را زخمی نکنید ، و زخم خورده را از پا در میاورید ، و زنان را با آزار رساندن(به آنها )بر میانگیزید ، هر چند دشنام به شرافت و بزرگواری شما داده ، و به سرداران و بزرگانتان، ناسزا و دشنام گویند ......در زمان جاهلیت اگر مردی،زنی را به سنگ یا چماغ می زد، بر اثر آن او را و بعد از او فرزندانش را سرنش می نمودند. { جلد پنجم-نامه ها-صفحه 800}
حالا با توجه به سخنان امام اول شیعیان راستین علوی ، ببینیم ما در کجا ی این خط و راه خدایی و مردمی ایستاده ایم، در خط پیشوای آزادگان و موحدان هستیم ، و یا خدای ناکرده در جبهه دروغ و دشنام و نفاق صفوی و امویانی چون معاویه و عمروعاص های مکار .
انشاءالله خداوند یگانه و مهربان ، همه ما انسانها را، صرف نظر از هر باور و مذهب به راه مستقیم ، هدایت نماید، و ما را ازهر گونه انحراف ، آلودگی و اعمال، پندار، و گفتارهای زشت،کفرآلود،شرک آلود، ضد خردوزی و ترقی ، وضد تکامل انسانی ، نجات دهد.
متن های آزاد::
از چه می نالی تو
از دردهایی که پنداری
درد بی درمان است.
می پنداری ،-
قصه پر غصه ات پایان ناپذیر است-
میبینی که موهایت سفیده ،
و دلت در هول و هراسی مداوم،-
شب را به صبح می دوزد-
ولی تو هنوز ،
در بند اژدهای هفت سر، اسیری ،
و نداری هیچ راه چاره.
ای دوست منفعل بودن گناه است-
برخیز،برخیز-
آگاهی شرط نخستین آزادگی ست
و تو رهایی را نخواهی دید،-
آنگاه آزاد نگردی از درون.
خوشبختی برایت افسانه خواهد ماند
پس برخیز-
آگاه،مصصمم،عاشق حضرت حق
یکبار برای همیشه
گام به گام و تدریجی
رها شو از سم هر گونه اعتیاد.
آهای ای دوستان
ای یاران دور و نزدیک
ای اسیران در بندزنجیز اعتیاد
ای جسم و جان داده-
به دود و تباهی.
ای در حلقه عجوزه شیطانی به دام افتاده
ای در زنجیر شیشه و کراک و افیون
دست بسته و دل و جان واداده-
بیا تدریجی،
اول درد رابشناس
زیرا درمان در شناخت درد است.
آنگاه یکبار برای همیشه
به هر چه جز قدرت لایزال حق است،
نه بگو-و بخوان با آوازی بلند
لااله الا الله.
بیانه بگو به تریاک-
این سم سیاه،سنتی استعماری،
سوغات بریتانیای کبیر!
برای استثمار کرامت انسانی-
و انفعال جوان و پیر.
نه و صدها بار نه بگو به شیشه-
این دژخیم،کشنده مقام انسانی
و به انفعال کشاننده تا اسفل السافلین،-
آن شکنجه گر انسانیت از درون.
ای رفیق،ای همراه-
نه بگو،به کراک.
نه بزرگی بگو-
به هر چه مواد و افیون و الکل است.
نه بگو به هر چه ویرانگر-
نه بگو به هرچه اسارت بار است.
نه بگو به بردگی نوین اعتیاد-
نه بگو به هر چه مرگ افزا است.
ای در بند مواد و الکل اسیر!
از خود بپرس-
آنچه که باید پرسی،
ریشه ها را بکاو
در عمق کودکی هایت جستجو کن-
آن روزهای خوش
روزهای خوش سلامتی-
و روشنی و امید و زندگی.
سوال نما از خود
آن خود واقعی،
نه آن نقابی که بر چهره زده ای.
بپرس،هر سوالی که راگشاست
بپرس از خود
و بنویس با قلم
بر صفحه سفید کاغذ رهایی،
چرا معتاد شدم؟
چرا به این اسارت تن دادم؟
ضعفهای درونی ام چه بود؟
اولین روز مصرفم کی بود؟
چرا جذب این مکاره شدم؟
و حالا چه باید کرد؟
آری اینک چه باید کرد؟
شتاب مکن-
شتاب مکر شیطان است،
همچون مشقهای نانوشته دیگر زندگی-
و ترکهای بی سروته سالها قبل-
این بار با توکلی عاشقانه،آگاهانه
به آن فریاد رس یگانه-
با پرسشهای مشخص،
و با عزمی خلل ناپذیر-
گام به گام و تدریجی،
اندک اندک ،آرام اما مصمم-
سم را کمتر و کمتر نما
و با مصرفی کمتر
وابستگی ات کوچکتر،
و کوچکتر و محوتر خواهد شد.
تعجیل مکن
تا جسم و روانت تعادل گیرند-
و تو آزاد گردی-
از شر این دیو پلید صدرنگ.
برای پاک گشتن،و انسان ماندن
فاصله به تار مویی است-
و این راه زیبا
راه دل دادن -
به مکتب یگانگی و توحید است.
تو پاک گردی و آزاد از درون-
و زندگانی به تو سلام می گوید.
و نرود یادت تا آخر عمر پربارت-
ای رفیق-
این چند نه بزرگ
لا لا لا و لاااااااااا
نه به تریاک
آن سم کشنده-
نه به کراک
نه به شیشه،
آن کشنده مقام انسانی.
نه به هر مواد افیونی،
و هرقرص اسارت زا
و هر چه در بند اسیرت میکند.
تو می توانی ای هموطن
ای رفیق شفیق-
و لحظه انتخابت
لحظه آغاز رهایی یک انسان دیگر است،-
انسانی پاک،موحد-
آزاده،اندیشمند،آگاه
و آن لحظه چه زیبا خواهد بود
و در خاطره ها خواهد ماند
و من و تو و ما با هم-
به چه قرص و الکل و مواد
نه خواهیم گفت
پاک خواهیم ماند
و خوب می دانیم
دنیا مزرعه آخرت است
و بهشت زیبای ما،
که با دستان ما ساخته خواهد شد
از این سرزمین آغاز می شود-
و حیات جاودانه ادامه خواهد داشت......
متن آزاد ::
چه خوش بود،
در این روز خدا
در پایان ماهی سراسر عشق و عبادت،
با عزمی جزم و انسان گونه-
رها و پاک از درون-
با تقوایی آزادکننده از زشتیها،-
همه آدم شوند؟
*****
چه خوش بود،
در همین نزدیکیها -
بارور می شد-
گلی از جنس صداقت
و عطری از مهر و وفا-
در قلبهای تک تکمان-
و می تابیدنوری از ایمان
ایمانی از انسانیت و علم و تقوی،-
تقوایی الهی گونه-
آگاهی دهنده و نجات بخش،
که پاکمان سازد-
از هر سیاهی های زمانه،
همه زشتی ها،همه تباهی ها،
و از هر چه بد است-
ازافکار و کردار و گفتار.
*****
چه خوش بود
من، تو و ما-
نه در شعر و شعار،
بلکه در این لحظه بینهایت،
با تیک و تیک ساعت عمر-
پاک سازی درون آغاز نماییم-
اندک اندک ، گام به گام،
با خلقی انسانی و خدایی گونه-
مصمم،آگاه و آزاد-
دور از خشم و ترس و حرص و غرور-
وهمه ناپاکی های هوای نفسانی،-
و در ستیز مداوم باشیم-
با همه شیطانهای بیرونی-
که ما را به شرک می راند،
و تا همیشه بیگانه باشیم ،
با هر چه پلشتی و غیر انسانی ،-
رودررو با اصل زیبای توحید است.
*****
چه خوش بود
آخر این ماه قشنگ
این عید سعید فطر،
با پالایشی هر روزه ،
این لحظه و هر لحظه زیبای حیات-
با تقوایی، راستین و الهی
محمد وار و علی گونه،-
دل و جان می سپردیم
به ندای سیاهی افکن -
لا اله الا الله،
و زمزمه می کردیم
آرام و قشنگ و زیبا،
نیست خدایی جز پروردگار یکتا-
و همین اکنون و نه حتی فردا،
به هر چه رنگ اعتیاد و ننگ و فریب،-
نه می گفتیم.
و یکبار برای همیشه آدم میشدیم،-
آری آدم ، آدم
همان آدمی که آن حضرت حق-
به خود آفرین گفت و به آدم نازید.