ترقی و مدرنیزاسیون در ایران ، نکته های ظریف و کوچک-قسمت چهارم.
11- ادغام نیروهای مسلح و نظامی قزاق و ژاندارمری.
نیروهای مسلح ژاندارمری قبل و بعد انقلاب مشروطه ، تحت تعلیم و آموزش سوئدیها قرار داشتند.
برخلاف نیروهای مسلح قزاق ؛
اکثر افسران ایرانی ژاندارمری افرادی وطن دوست و ملی گرا بودند.
نیروهای مسلح دیویزیون قزاق که فرماندهی عالی و کلان آن از دوره ناصر الدین شاه که وارد ایران شدند ، نخست وابسته به روسیه تزاری بودند ، و تمامی خدمات ، آموزش و حقوق سربازان قزاق توسط سرکردگان روسیه تزاری کارسازی و پرداخت میشد.
کودتای سوم اسفند1299 شمسی ،
تحت حمایت لجستیکی ، مالی و معنوی بخشی از نیروی سیاسی و نظامی یک کشور بیگانه توسط ژنرال آیرونسایدانگلیسی فرمانده کل نیروهای نظامی انگلیس در شمال ایران ، و افراد تحت فرمانش به مرحله اجرایی درآمد.
سیدضیاء الدین طباطبایی دیبا و رضاخان میرپنج ، با موفقیت این کودتا را به نتیجه دلخواه رساندند و دولت وقت را ساقط و خود مصدر امور سیاسی کشور شدند.
البته طبق تعهداتی که رضاخان به آیرونساید داد ، این کودتا هیچ خطر و مشکلی برای پادشاهی احمدشاه قاجار ایجاد نکرد.
( خاطرات وسفرنامه ژنرال آیرونساید-به ضمیمه اسناد و مکاتبات وزارت خارجه انگلیس-ترجمه :بهروز قزوینی ).
بریتانیایی ها از طریق کمیته زرگنده در طراحی کودتای سوم اسفند 1299خورشیدی با همکاری و اجرایِ افراد تحت فرمانشان یعنی سید ضیاء لیدر سیاسی گروه و رضاخان فرمانده نیروهای نظامی و مسلح نقش ویژه و اساسی داشتند.
منبع :
الف-نیکی آر. کدی: ایران دوره قاجار و برآمدن رضاشاه پهلوی - مهدی حقیقت خواه ص 137 .
ب- میخاییل زیرینسکی: قدرت سلطنت و دیکتاتوری (انگلستان و برآمدن رضاشاه پهلوی ) ص 24 .
بعد از موفقیت کودتا در سوم اسفند1299شمسی ، به فرمان سلطان احمدشاه قاجار ، رضاخان ،لقب سردار سپهی را نصیب خود کرد.
12- در دوران رضاشاه یک ارتش یکپارچه و نوین صورت عینی و عملی به خودگرفت.
ایجاد یک ارتش ملی و یکپارچه نظامی از سری قوانین مدون و ثبت شده ، در دوره های نخست افتتاح مجلس شورای ملی بعد از انقلاب مشروطه بود.
نکته تاسف آور در رابطه با این ارتش نوین! رضاشاهی اینکه ، تنها چند ساعت یا با اندکی تسامح ، نهایتاً سه روز در مقابل نیروهای متخاصم روسیه و انگلیس توان ایستادگی داشتند ؛
ولی نهایتاً با فرار کردن اکثریت فرماندهان کل ، آن ارتش رضاشاهی که وابسته به نیروی ملت نبود ، همچون برف در آفتاب تموز آب شد ، و از هم پاشید.
از دلایل اصلی از هم پاشیدگی سریع ارتش رضاشاهی این بود که ، پاسبانها و محافظان سنتی مرزهای ایران یکپارچه ما ، یعنی رهبران ، سران و مردم دلاور از همه ملیتها ، اقوام و عشایر از لُرها، کردها ، بلوچها ، خراسانیها و ...که قرنها به صورت سنتی ، جان برکفانه و با ایمان ، همراه با عِرقِ ملی و میهنی ، یکی از حافظان اصلیِ مرزها و تمامیت ارضی ایران بودند ؛
توسط نیروهای تحت امر رضا شاه یا اعدام و تبعید شدند ، و یا منزوی و خانه نشین شدند.
آن دلاوران سنتی مرزهای ایران ، با زورگویی و ستم حکومت و دولت مرکزی ، بسیار بی انگیزه و عصبانی شدند و بر علیه قوانین و نظم و نظام تمرکزگرا ، و تجدد امرانه و خشک رضاخانی ، که برخلاف نظر افرادی چون مصدقها ، مدرسها ، دولت آبادیها و ... بود ، و در آن برنامه های سطحی اثری از کار علمی و گام به گام ،به همراه زمینه سازیهای فراگیر و همه جانبه فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و... در آن مشهود نبود ، شوریدند و دست به قیامهای کوچک و بزرگ مسلحانه زدند ، که نهایتاً توسط ارتش تحت امر مطلقه رضاخان و زیر دستان گوش به فرمانش سرکوب شدند.
13- سرکوبهای سیاسی و اجتماعی ،
و عدم وجود آزادی و احترام به رای و نظر مردم ، توسط حکام دیکتاتور و مستبدانی همچون موسولینی ها ، استالین ها ، هیتلرها ، فرانکوها و...، هر چند که آنها ظاهراً کارهای بزرگ و کوچکی در عرصه های صنعتی ، بهداشتی ، امنیتی و نظامی کرده بودند ؛
ولی به دلیل نیت و عملکرد ناپاک و ضد مردمی و ضد بشریت ، کارشان دارای هیچ اصالت و ارزش ملی و انسانی نمیباشد.
زیرا آن جنایتکاران یگانه راه رشد و ترقی همه جانبه و بالنده نفوس تحت ستم و دربندشان را از یک فضای آزاد و انسانی و از روان شدن خون سرخ و جوشان ترقی و تمدن راستین در کاالبد مرده ملتها ،که تنها با آزادی ، استقلال و عدالت اجتماعی سیراب و جان آفرین میشد ، دور کردند ، و ملت را از دستیابی به حق و حقوقهای اساسی و قانونی و بین المللی خود بازداشتند.
عاقبت آن همه بلایا بر مردم ایران زمین چنین شد که جامعه پویا و آزادشده بعد از انقلاب مشروطیت را در مداری سوزنده تر و بالاتر ؛ اسیرانفعال ، دردها ، و زخمهای سرطانی کُشنده فرهنگی و تاریخی کردند.
نمونه عینی و شاخص استبداد در دوران معاصر میتوانیم از حکومت استبدادی و دولت متمرکز تحت امر رضاشاهی نام ببریم.
او اقدام به تاسیس و راه اندازی کارخانه های کوچک و بزرگ در ایران ، در غالب صنایع وابسته و مونتاژی ، که در آن اثری از صنایع مادر و زیر بنایی در آن مشهود نبود ، زد.
در واقع همان کارخانه های خریداری شده نساجی و ....
که با پول ملت و صندوق بیت المال ملت خریداری شده بود ، در نتیجه با نیرنگهای غاصبانه ، مالکیت 6دانگ آن بنام پادشاه وقت یعنی پهلوی اول ثبت و در واقع غصب میشد.
آن همه لجام گسیختگی و از هم پاشیدگی و استبداد سیاسی دوران رضاشاهی ، که با هزاران هزار و دهها هزار از اعدامها ، تبعیدها و حصرهای خانگی همراه بود ، موجب خالی شدن دوستان و دولتیان خادم و کسانی که در پادشاهی او نقش کلیدی و حیاتی داشتند، گشت.
مهم ترین و کاراترین دوستان و خادمان صادق رضاخان ، که در قدرت گیری و به سلطنت رساندن وی نقش کلیدی داشتند ، عبارت بودند از :
تیمور تاش ، علی اکبر داور ، نصرت الله فیروز ، سردار اسعد بختیاری ، تدین ، فروغی ، عبدلحسین دیبا ، فرج الله بهرامی و ... بودند که در زندانها با آمپول هوای جلادی بنام پزشک احمدی به شدیدترین وضعیت ، زجرکُش شدند و به قتل رسیدند و یا گرفتار انواع مشکلات و شدائد پادشاه وقت شدند.
رضا خان هم مشاوران و دوستان نزدیک و هم دگر اندیشان و منتقدانش را ، به روشهای گوناگون از سر راه خود برداشت.
او افرادی نظیر ؛
تیمورتاشها ، علی اکبر داورها ، نصرت الله فیروزها ، سردار اسعد بختیاری ها ، تدین ها ، زین العابدین رهنماها ، فروغی ها و .....به عنوان یاران همراهش ؛
و صولت الدوله قشقایی ها ، خان بابا اسعد بختیاریها، و شیر مرد آزاده لرستان علی مردان خان بختیاریها و و و.... به عنوان مردمان آزاده و مشروطه خواه را ، یا اعدام و تیرباران کرد ، و یا به حربه های مختلف یا در گوشه منزوی و تبعید جان دادند و یا عامل خودکشی آنهاشد ، و در نتیجه از صحنه سیاسی کشور حذف گشتند.
از این رو بود که استعمارِ پیر انگلیس با نوشتن سه خط تلگراف دستوری پهلوی اول را به ظاهر تبعید کردند و در واقع او را از کشور ایران فراری دادند.
انگلیس با از دسترس خارج کردن و به تبعیدفرستادن او ، هم جان رضاشاه را از دست مردم ناراضی و انقلابی حفظ و نگاهبانی نمود ، و هم بعد از گفتگو و لابی با محمدعلی فروغی ، با فراغ بال ، پسر جوانش محمدرضاپهلوی را برای پیش بردن و ادامه مقاصد شوم سیاسی استعمارگر پیر بر تخت سلطنت نیابتی کشور ایران نشاندند.
لشگر نظامی متفقین در ادامه جنگ جهانی دوم ، در سوم شهریور1320ش ، خاک کشورمان را به بهانه حضور نیروهای نازی آلمان هیتلری اشغال نمودند.
از عواقب وخامت بار این سیاستهای استعماری و ضدمردمی انگلیس و روسیه ، که موجب اشغال خاک وطنمان شد ، قحطی، بیماری و مرگ میلیونها ایرانی بود ، که یک رویدادی دلخراش و ملی که میتوان از آن به عنوان یک هولوکاست و جنایتی جنگی علیه بشریت نام برد.
14-- شور بختانه سیاستهای تک محوری و مستبدانه رضاشاه موجب از بین رفتن نیرو ، انرژی و عدم آزاد شدن پُتانسیل نهفته در نیروهای جوان و خردمند این مرز و بوم شد.
سیاستهای تک محورانه آن شاه قدر قدرت و قوی شوکت! ، ملت ایران را از فرهنگ ترقی ساز و مدرن جمع گرایی ، نوع دوستی ، و روشهای درست گفتگو ، دیالوگ و تحمل دیدگاهای مخالف کاملاً بی بهره ساخت ، و بیشتر ساکنان شریف این وطن عزیز و مرز پُر گُهَر ، یعنی ایران بزرگ را در انقیاد ، نوکرصفتی ، بردگی فکری و فرهنگی قرار داد و سالهای متمادی از ملل متمدن دنیا عقب نگاه داشت.
اگر آن استبداد و خفقانِ شاهانه و اعوان و انصارش نبود ، و تا حدود زیادی مانند دوران نظام مشروطه خواهی دوران احمد شاه قاجار عمل مینمود ، ایران و ایرانی روزگار زیباتری از جمع گرایی ، ترقی و آبادانی در همه ابعاد اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی و ...، را تجربه میکرد.
اگر به فرض محال که محال نیست ، پهلوی اول طبق قانون اساسی مشروطیت ، فقط و فقط تنها سلطنت میکرد و نه اینکه دخالت بی دنده و ترمز!
در همه امور کشوری و لشگری ؛و حتی در زندگانی خصوصی مردم از انتخاب نوع پوشش و چگونه فکر کردن و یا داشتن عقاید سیاسی دگر اندیشانه نمی نمود،وضعیت شاید به گونه دیگر رقم میخورد.
اگر رضاشاه کار سیاست لشگری و کشوری در عرصه های اقتصادی ، سیاسی، فرهنگی و....را با توجه به نصح سریع قانون انقلاب مشروطه
به نخست وزیران و وزرای دولت و نمایندگان مجلس شورا
می سپرد ، آنچنان که تاریخ رزم مردان و زنان آزاده و وطن دوست نشان داد ، همان نوادگان تاریخی مبارزان و جان برکفانِ دلیران تنگستان و دشتستان ، و بیشتر نیروهای مردمِ انقلابی از الوار و اکراد سلحشور ، و از عشایر وطن پرست قشقایی ، بختیاری ، بویر احمدی و سایر اقشار ملت بزرگ ایران مانند گذشته پرشکوه گذشته ، در مقابل نیروهای متجاوز و اشغالگر روسیه و انگلیس دلاورانه
می ایستادند ، و چنان شرایطی را از لحاظ نشان دادن قدرت و عزم و جزم ملی و میهنی ، به نفع ملت دلاور ایران زمین بوجود می آوردند ، و با تغییر دادن تعادل قوای سیاسی به نفع میهن عزیزمان ، خصم دون دیگر فکر حمله نظامی و اشغال وطنمان را در ذهن و اندیشه اش خطور نمی داد ؟
ناگفته نماند که صدالبته در یک تحلیل علمی و واقع بینانه تاریخی ، جایی برای اگرها ، مگرها و شایدها ، که فقط نمایانگر آرزوهای دست نیافتنی ما است ، نمیباشد که نمیباشد.
15- نتیجه سطور بالا تا اینجا را چنین می توانیم تحلیل کنیم ؛
به دلیل حکومت استبدادی یک پادشاه و سلطان سلطه گر و ضد ملت و قانون ، که پشتوانه مردمی نداشت ، قاعدتاً دیگر خبری از پیشتازی دلاوران و آزادگان گذشته باشکوه تاریخی کشورمان مشهود نمیبود ، زیرا بیشتر جان برکفان و رهبران مشروطه خواه و انقلابی و مدافعان سنتی مرزهای میهن به فرمان رضاشاه یا اعدام شدند و یا تبعید و خانه نشین و منزوی گشتند.
از این رو در آن محیط سیاه و خفقان زده پلیسی و نظامی میهنمان ، می بینیم که آن شاه قدر قدرت به سفارت انگلیس رفت و سپس با کمک خواستن از فروغی نخست وزیری که در حصر خانگی بود ، و دوستانی در سفارت مربوطه داشت ، بعد از استعفاء دستوری و تحمیلی به تبعید اجباری فرستاده شد.
در واقع این یک تراتژدی تلخ و سوال بر انگیز تاریخی است که کشوری اشغال شده ، ولی مردم بیشتر از رفتن و کناره گیری رضاشاه و ایجاد یک فضای نسبتاً آزاد ، شادمان و رقصان هستند.
این رویداد و تراتژدی تلخ و ناگوار تاریخی ، به ما می فهماند ، این سکوت نتیجه سالها ظلم ، جنایت ، تیرباران ، دارزدن ، ترور آزادیخواهان و دگراندیشان ، غصب گسترده و فراگیر املاک و اموال مردم و بیت المال ، و شکنجه زندانیان سیاسی و ایجاد یک فضای ترس و وحشت توسط نظمیه و دیگر مزدوران رضاشاه مستبد و دیکتاتور بزرگ میباشد و بَس.
16- در سوم شهریور1320ش که کشورمان اشغال شد و رضا شاه در 25شهریور به تبعید رفت ، زندانیان سیاسی آزاد شدند ، مطبوعات جدید شروع به انتشار و افشاگری کردند.
برخی از مالکانی که نام و نشانی داشتند و توان وکیل گرفتن و ستاندن املاک و زمینهای غصب شده توسط رضاشاه و اداره املاک سلطنتی تحت امرش را داشتند ، به دادگاهها شکایت کردند تا زمینها و املاکشان به آنان برگردانده شود.
در آن مقطع مهم تاریخی رضاشاه ستمگر ، تنهای تنها ماند.
دیکتاتور فقط با انبوه متملقان و بله قربان گویانِ ریاییِ دور و بَرَش تنهای تنها ماند.
این وطن تب دارمان با لشگر جرار و قوای اشغالگر بیگانه انگلیس و روسیه از یک سو ، و از طرف دیگر با آن کارنامه سیاه و پُر از ننگ و نفرت شاه کبیر! با آن همه شهید ، مقتول ، اعدام ، شکنجه ، تبعید ، انزوا ، حصر خانگی و خفقان سیاسی و تباهی جان و مال مردم این مرز و بوم ؛
از عوارض دیگر تک تازیها ،ظلم و دیکتاتوری رضاشاهی میباشد که دلیل و علت اصلی اشغال ایران توسط قوای بیگانه و ایجادقحطی ، گرسنگی مزمن در میان مردم ، و شیوع بیماریهای واگیر دار و کُشنده با مرگ میلیونها هموطن بدبخت شده میباشد.
میلیونها مردمی که توسط قحطی و گرسنگی ناشی از اشغال کشورشان جان باختند ؛
خونشان گردن قزاق و سلطانی است ،
که مدعی بود حکم فقط حکم او است.
او تا آنجا در توهم و افکار خرافی گونه خود پیش رفت که در مکانی که عده ای چاپلوس بودند و مزورانه به او میگفتد ؛
نهالهایی که شما کاشتید به امر شما سبز و پر رونق شد. رضاشاه بعد کمی سکوت با تکبر و توهم همیشگی خود گفت : ....شاید خدا* هم باشم.
( *- منبع : رضا خان در مطبوعات-محمد خاتمی )
شور بختانه دست آخر وطن اشغال شده ای ماند و با قحطی و مرگ میلیونها از نفوس ملت به روز سیاه نشانه شده........
اما برخلاف ظلم و خفقان رضاخانی ، تاریخ وطنمان نشان داد ، که این ایران بزرگ ، مامن آزادیخواهانی میباشد ، که مولف این سطور میتواند به عنوان مشت نمونه خروار ، ازچند قهرمان و پهلوان بزرگ میهنمان نام ببرد :
ایران ما پر است از بابک خرم الدین ها ، مزدکها ، یعقوب لیثها ، ستارخانها ، باقرخانها ، رئیس علی دلواریها ، سردار بی بی مریم بختیاریها ، شیخ محمد خیابانی ها ، میرزاکوچک خان جنگلی ها ، کلنل محمد تقی پسیانها ، علی مردان خان بختیاری ها معرف به شیر علی مردون پسر مبارز مشروطه خواه سردار بی بی مریم، تیریاران شده در دوران پهلوی اول ، خان بابااسعد بختیاریها ،
استاد و دانشمند ایرانی دکتر تقی ارانی ها ، کارگر مطبعه و از اعضای شاخص اتحادیه کارگران ایران محمد حجازی ها در دوره قزاقی که شاه شد ، و تا شاعر و نویسنده توانا و مردمی مرتضی کیوانهااعدام شده در دوران پادشاهی پهلوی دوم ، شهادت استاد دکترکامران نجات الهی ها ،
دکتر خانعلی ها ، بیژن جزنیها ، فاطمه امینی ها ، مرضیه اسکویی ها ، خسرو گلسرخیها ، کریمپور شیرازی ها ، دکتر محمدمصدق ها ، دکتر حسین فاطمی ها ، سرگرد محمود سُخایی ها ، مجاهد و شهید والامقامِ راه آزادی و استقلال میهنمان یعنی عالم بزرگ دینی آیت الله سید حسن مدرس ها در دوران استبداد رضاخانی، و یا شکنجه شده شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی ها و ....که یا در دوران رضاخان قلدر به شهادت رسیدند ،
و یا در زمانه پسردیکتاتور بزرگ همان محمدرضاپهلوی ادامه دهنده تجدد! پدرش و مدع و مبتکر یک تمدن؟ بزرگ! خیالی و وابسته ؛
جان به جان آفرین بخشیدند ، و شاهد و ناظر ، جان بَخش ملت آزاده ایران شدند.
همه آن شهیدان در راه آزادی ، استقلال و عدالت اجتماعی میهنمان، در راه دفاع جانانه از جان ، مال ، ناموس و تمامیت ارضی کشورمان ، این زیباترین وطن خونبار ایستادند ، و چه عاشقانه و عارفانه و به حَق ، جاودانه تاریخ گل افشان ایران زمین زیبا شدند ، و با خون خود برای نسلهای بعدی ، یادگاری گرانبها و بی بدیلی بر جای نهادند.
روانشان شاد ، یادشان گرامی ،
و راهشان پررهرو باد.
نویسنده : #مهدی_گلمحمدی
ادامه دارد.
ترقی و مدرنیزاسیون در ایران ، نکته های ظریف و کوچک-قسمت دوم-2
#مدرنیسم_مستبدانه - قسمت دوم-2
با توجه به دیدگاههای پژوهشگران داخلی و خارجی در پیرامون تحولات سیاسی و اجتماعی کشورمان ؛
ایران بعد از کودتای سوم اسفند 1299ش، از دوران فئودالی و نیمه استعماری ، به دوران بورژوا ملاک در عصر رضاشاهی تبدیل میشود.
طرح ایجاد یک ارتش نوین و تشکیل شدن حاکمیت مرکز گرا ، از سالها قبل تر از کودتای سوم اسفند1299 ؛
در مجالس شورای ملی بعد از انقلاب مشروطیت مطرح بود ، که نهایتاً توسط یک سری عوامل موجود دوران پادشاهی رضاشاه ، جامعه عمل کامل پوشید.
با یک مثال عینی مطالب مطرح شده را روشن تر میکنیم.
بعد پایان جنگ ، در دهه 1370 در دوران قدرت سیاسی تکنوکراتها ، دهها مورد جاده سازی ، سدسازی و ساختن دهها تونل و کارخانه های صنعتی و.... تاسیس شد ، و به غالب منازل مردم در شهرها و روستاهای کشورمان تلفن ، آب و گاز لوله کشی شده به جای نفت و بخاری ارج و ...آمد.
سالها بعدتر در دوران ریاست احمدی نژاد بر قوه مجریه کشور ، انواع کامپیوترها و تلفن همراه نوین ، تلفن ایرانسل و... از ابزار آلات تکنولوژی و پیشرفتهای جدید جهانی ، از کشورهای خارجی اروپایی و...مانند اکثر کشورهای همسایه و جهان ، وارد وطن ما نیز شد.
در واقع به تعابیر محققان و دست اندرکاران اقتصادی جهان ، اینک دنیا با طرحهای دول قدرتمند و تاثیرگذار،
فارغ از هر بدی و خوبی روشها و راهکارهای آنها همچون شیوع فرهنگ غلط مصرف گرایی صرف ، تجملگرایی ، شیوع سیستم سرمایه داری و ... ، ظاهراً تبدیل به یک دهکده ای جهانی شده است.
به همین دلیل این از نتایج و دستاوردهای پیشرفتهای تکنولوژی و صنعت جهانی ، خواه و ناخواه ،
به وطن ما نیز سرازیر گشت ، و در بین آحاد ملت همه گیر و گسترده شد.
آیا ما اینک مثلاً میتوانیم ، بخشی یا تمامی اعتبار و کردیت( credit ) ؛
آن ساخت و سازهای جاده ها ، تونلها ، راه آهن و ... بصورت واقعی ،
تا رشد بادکنکی ، ظاهری و روبنایی اقتصادی در دوران رضا شاه را تنها و منحصراً تنها به او نسبت دهیم؟ -1
و یا این نکات زیر را در نظر بگیریم که ،
در فرایند یک پروسه ترقی و سازندگی اقتصادی در هر کشوری ، به عوامل و دلایل گوناگونی میتواند مرتبط و متصل باشد :
از جمله ارتباطات فرهنگی ، سیاسی ؛
و تبادلات و واردات و صادرات اقتصادی ما بین کشورها بر فرهنگ ، اقتصاد و سیاست کشورهای دیگر ، خواه ناخواه تاثیرات بلافصلی دارد.
وقتی روابط و مناسبتهای اقتصادی و ...در کشوری مثل ایران ، از دوران فئودالی و نیمه استعماری به دوران بورژوا ملاک قدم میگذارد ، و با کشورهای صنعتی و پیشرفته آن روزگار نظیر آلمان و انگلیس و ...و ایجاد روابط اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی در پیش میگیرد ، به صورت مستقیم و غیر مستقیم ، بی آنکه حاکمان و دولتیان بخواهند ، مسائلی نظیر حق و حقوق انسانی ، ساخت و ساز کارخانجات کوچک و بزرگ و....و انواع امکانات مادی دنیای جدید وارد کشورهای دوست میگردد ، و بر روی فکر و فرهنگ و روبط ما بین ملت و دولت ، و حتی روابط و مناسبات ما بین انسانها اثرگذار میباشد.
از سویی دیگر ، یا انواع ساخت و ساز آسمان خراشها همچون برج میلادها و واردات اتوموبیلهای گران قیمت خارجی از شرق و غرب عالم ، و سرازیر شدن تلفنهای رنگارنگ همراه ، ماهواره ، تبلت و لپ تابهای مختلف با کارایی مهندسی و اجرایی بسیار بالا و ...در سالهای پایانی قرن بیستم ، یعنی دو سال پایانی دهه60 و بخصوص در دو دهه 70 و 80شمسی ، تنها و تنها مربوط به ریاستهای قوه مجریه آن روزگار ، که به دوران به اصطلاح سازندگی و اصلاحات معروف شده بود ، میباشد؟
با توجه به مثالهای عینی و واقعی بالا ،میتوان چنین نتیجه گرفت :
تمامی دستاوردهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و ... دنیای صنعتی و مدرن دیروزی و امروزی ، که به کشورهای شرقی همچون کشور مان ایران زمین زیبا روانه گشت ، محصول تلاش جمعی انسانهای خردمندِ دنیای متمدن بود ؛
که صد البته در این میان محققان ، دانشمندان ، مهندسان ، مخترعان ، نویسندگان و اهل خرد و دانش ایرانی ، در شکل گیری و تحقق این همه آثار مثبت تمدن ، تجدد و ترقی علمی،صنعتی و تکنولوژی جهانی ، سهیم و تاثیرگذار میباشند.
در قسمت زیر به نمونه هایی از پیشرفتهای جهانی که در این یک قرن و نیم تاریخ وارد کشورمان شد ، و در عرصه های علمی ، صنعتی ، نظامی ، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی تاثیر بلافصلی داشت ، یک اشاره ای مختصر ، فشرده و گذرا می کنیم :
1- آسفالت جاده ها ، تاسیس کارخانجات نساجی ، تاسیس پل ورسک ، شروع به کار رادیو تهران در سال1319 ،
و ساخت و ساز مراکز فرهنگی و آموزشی در دوران رضاشاه ؛
2- تاسیس دارالفنون با اساتید خارجی و تدریس رشته های طب ، مهندسی ، ریاضیات ، ارتش نوین( بنیچه ) و ....در عصر ناصرالدین شاه با همت و بنیانگذاری سردار ترقی و سازندگی امیر کبیر ؛
3- آمدن دوربین عکاسی ، تاسیس برخی کارخانجات جدید ، انواع مسلسل و سلاحهای جدید خریداری شده در دوران مظفر الدین شاه به ایران ؛
4- تشکیل مجلس شورای ملی ، عدالتخانه مدرن ، ثبت احوال ، تاسیس مدرسه عالی علوم سیاسی ، مدرسه عالی حقوق( استادان برای دانش طلبان آن روز در رشته های حقوق وعلوم سیاسی تدریس میکردند ) ،
و در واقع موسسه های آموزشی عالی مختلف بعد از انقلاب مشروطه تاسیس و آغاز به کار نمود.
5- ورود مدرنیته و ترقی علمی و صنعتی جهانی در دنیای بعد از انقلاب مشروطیت ایران ، بخصوص در نقطه اوج آن پیشرفتها ، در دوران تنها پادشاه مشروطه خواه و تاحدود زیادی دموکرات و قانونگرا برخلاف پدر دیکتاتور و مستبدش ، یعنی سلطان احمد شاه قاجار ؛ همچون آزادی احزاب ، آزادی بیان ، نشر و گسترش نشریه جات و روزنامه های فروان با رویکرد عدالتخواهانه و آزادیخواهانه ، ساخت و ساز مدارس و موسسه های علمی ، کارخانجات و....
( منبع : کتاب گنج شایگان -جمالزاده )
پی نوشته :
1-اگر چه باید این نکته را فراموش نکرد که بعد از انقلاب مشروطیت ، پادشاه فقط سلطنت می کرد و نه دخالت.
در واقع کارهای اجرایی و سازندگی
بر اساس قوانین مشروطه مربوط به دولت ، نخست وزیر و نمایندگان مجلس شورای ملی میباشد، و شاه تنها توشیح کننده و امضاء کننده مصوبات مجلس و نخست وزیر منتخب شده و کارهای تشریفاتی میباشد و بس.
#پهلوی_اول
#تاریخ_عصرپهلوی
#تاریخ_معاصر_ایران
به قلم : #مهدی گلمحمدی
ادامه دارد.
ترقی و مدرنیزاسیون در ایران ، نکته های ظریف و کوچک-قست اول
چند روز قبل یک #کلیپِ کوتاه 6 دقیقه ای ، از ایران سال 1312خورشیدی را مشاهده نمودم ، که میتوان نکاتی خاصی را در پیرامون آن بیان کرد.
در آن فیلم کوتاهی که دیدم ، مناظری از زندگانی مردم کوچه بازار ، آسفالت کردن خیابان لاله زار تهران ، و تصاویری از خیابان شاه آباد ، کافه پارس ، میدان توپخانه ، خیابان مولوی، بازار بزرگ و ماشین دودی را نشان میداد.
توجه : نمایش تصویری از ماشین دودی ، الاغ و اسب و کالسکه ، در واقع یک زندگانی ساده و بسیار معمولی مردم را در آن مقطع زمانی از شهر تهران را در اختیار بیننده کنجکاو و پرسشگر قرار میدهد.
البته ناگفته نماند که صرف یک سری تغییرات ظاهری و روبنایی ، از جمله ساخت و سازهای کوچک و بزرگ با معماریهای اروپایی که غالباً در شهر تهران به عنوان مرکز حکومت وقت و پایتخت ایران ، دلیل اصولی و قاطعی از دستیابی به تجدد و یک رشد و ترقی و توسعه راستین و واقعی نمیشود.
بلکه برای دستیابی به رشد ، ترقی و مدرنیزه شدن اصولی در همه جهات ، در کشورهای جهان سومی چون کشور ما ،
باید توامان و همزمان از پیشرفت متوازن ، هدفمند ، منظم و سیستماتیکِ توسعه اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی در کنار همدیگر بهره کافی و وافی را برد.
یک توسعه سطحی گرا و ظاهرگرا مانند توجه خاص به یک تغییر ناقص و یا رشد بادکنکی ساختمانها ، و ساخت شرکتهای تجاری به افراد سرمایه دارشده نوکیسه نظامی و سیاسی وابسته به دولت و دربار در این نوع اقتصاد بیمار را تنها و تنها میتوان در راستای یک اقتصاد روبنایی و ظاهرگرا و سطحی تقسیم بندی نمود.
خرید و تاسیس کارخانجات نساجی و غیره غالباً از کشور آلمان که جزو صنایع مادر نمیباشد ، و ساخت و ساز پلها و تونلها ، تجمیع شش مدرسه علمی دوران قاجار ، دخالت مستبدانه در نوع کلاه و پوشش مردان و زنان این مملکت بدون دادن حق رای به زنان ،
با انجام تبلیغات پُر طمطراق و غلوآمیز توسط نهاد ارتش و دولت بی اختیار تحت امر شاه ، که هیچگاه به تمدن و ترقی نوگرایانه ریشه دار و اصولی نرسید را با تبلیغات پرسر و صدا همراه با پروپاگاندا ساختن آن دستاوردهای سطحی و بی پشتوانه ملی و مردمی به پادشاه ایران ساز! را ، در بهترین حالت میتوانیم با کمی تساهل و تسامح نامِ شبه مدرنیسم ، تجدد آمرانه و یا مدرنیسم نمایی کاذب در غالب یک نژاد پرستی و شووینیسم عریان باستان گرایانه بنامیم.
از این رو برخی نویسندگان بخاطر این عدم رشد همزمان ، هماهنگ ، متوازن و همه جانبه توسعه سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی نام توسعه و تجدد آمرانه ، مدرن نمایی کاذب ، شبه مدرنیسم و ....را به آن اطلاق میکنند.
( محققان و نویسندگانی چون اتابکی ، طبری، آبراهامیان ، دکتر کاتوزیان و ... )
آزادی و دموکراسی آرام و تدریجی بعد از انقلاب بزرگ مشروطیت که بصورت آزمون و خطا آغاز شده بود ؛ گرفتار کودتای سوم اسفند1299 شد ، و شور بختانه آن همه عشق و امید که از آن انقلاب بزرگ شکل گرفته بود ، گرفتار پنجه خونین دیکتاتوری و استبداد سلطنتی ، درباری و پلیسی شدند.
در آن فصل جدیدی که بعد از کودتای سوم حوت با همیاری بخشی از نیروهای نظامی و استعماری انگلیس در وطنمان شکل گرفت ، شاه کودتاگر و دیکتاتور نوین ، تمامی دستاوردهای بسیار انقلاب مشروطیت ایران ،
را برباد داد.
از سلسله نتایج مثبت انقلاب مشروطیت عبارتند از :
1- کوتاه کردن قدرت مطلقه پادشاه.
2- مشروط نمودن و سرفرود آوردن پادشاه در مقابل قوانین منتخب مردم در مجلس شورای ملی.
3- تاسیس عدالتخانه مستقل.
4- تمرین و یادگیری یک دیالوگ و گفتگو و ایجاد دموکراسی و جمع محوری به صورت آزمون و خطا.
5- تفکیک قوا ، آزادی مطبوعات و....که در حکومت سلطنت مشروطه ، سلطان مقید به ،قوانین شده و طبق همان اصول ، فقط و فقط میتواند سلطنت کند و نه دخالت.
اما بعد از کودتای سوم اسفند 1299شمسی ،
شاهد به محاق رفتن همه آزادیها و دستاورهای مثبت مشروطیت ایران بودیم.
متاسفانه پهلوی اول سیاست ورزی با اهداف و عملکردهای غالباً منفی و منفعت طلبانه صرف ، همراه با فریب بخشی از نیروها و گروههای روشنفکر ملی ، دموکرات ، لیبرال ، سوسیالیستی ، و حتی بخشی از افراد مذهبی و علمای مسلمانان نجف و قم ،
تا همکاری با تکنوکراتهای تحصیل کرده ، مانند تیمور تاش ، علی اکبر داور ، نصرت الله فیروز ، سردار اسعد بختیاری ، فروغی ، سید عبدالحسین دیبا ، فرج الله بهرامی کتاب نویس رضاشاه ، زین العابدین رهنما و برادرش تجدد و .... ، که در مقابل دیکتاتور خونریز کرنش کردند ، به خاطر سوء ظن ، قساوت ، تک تازیهای سیاسی و طمعکاری که از خصایص هر پادشاه مستبد فردگرایی میباشد ، گرفتار سرپنجه آلوده و خونبارِ شکنجه ، اعدام ، تزریق آمپول هوا ، تبعید و حصر خانگی و یا سر به نیست شدن گشتند.
مولف این سطور چنین می اندیشد که شاید برخی از آن پشتیبانان دیکتاتور وقت گمان میکردند ، با یک شاه قَدر قُدرت و قوی شوکت میتوان ایرانی پیشرفته و مترقی ساخت.
در صورتی که شاید مردم با وجود دیکتاتوری و استبداد درباری و سلطنتی به لقمه نانی و یا ساخت و سازِ چند پل و تونل و راه آهن و یک اقتصاد روبنایی با یک رشد بادکنکی علی الخصوص در شهرهای بزرگ نظیر تهران ،
و نه شهرها ، روستاها و استانهایی دور از مرکز و پایتخت همچون کرمانشاهان ، لرستان ، ایلام ، کردستان ، سیستان و بلوچستان و ....دست یافت.
اما هرگز نمیتوان یک توسعه و تجدد متوازن و راستین که راهی مستقیم بسوی قانون گرایی ، مردم سالاری ، عدالت اجتماعی و یک پیشرفت و ترقی متمدنانه و اصولی رسید.
زیرا اساساً سیستم سلطنت موروثی فردگرا و مستبدانه پهلوی اول که به ویژه در دهه دوم سلطنتش ، مخالفتی ریشه ای با تمامی دستاوردهای انقلاب مشروطه را برگزید ،
و در نقش کودتاگر و یک قزاق کم سواد که دارای یک هوش خیابانی ، اما غیر ملی و مردمی بود ، همه مسائل سیاسی و اجتماعی و .... را از تنها و تنها از سوراخ کوچک و مکسگ تفنگ خود می دید و در نتیجه دستور سرکوب و خشونت ملیتها را میدهد.
پهلوی اول که مسیرکودتا ، دیکتاتوری تا استبداد را ماهرانه و صد البته مکارانه طی نمود.
وی نه تنها سلطنت نمی کرد ، بلکه در تمامی نهادهای اجرایی ، قضایی و مقننه و حتی در نوع پوشش مردانه و زنانه که امری خصوصی و شخصی بود ، یک دخالت تام و تمام می کرد.
او تا آنجا جلو رفت که نام مجلس شورای ملی ایران را طویله خواند ، و حتی برخلاف شعارهای آنچنانی در مورد ایجاد امنیت ملی ، مردم حتی از امنیت مالکیت خصوصی و اقتصادی و سیاسی تا حد زیادی بی بهره بودند.
احمد کسروی در مورد نقش منفی رضاشاه
از جمله مینویسد :
[ ....شاه بدیهایی نیز داشت و یکی از آنها از میان بردن مشروطه بود.
در زمان او مشروطه از بین رفت و قوانین از کار افتاد و چاپلوسی و پستی میان مردم رواج گرفت و این گناه کوچکی نبود........ما نیک میدانیم که چون رضاشاه به روی کار آمد ، اصول دیکتاتوری را پیش گرفت و بسیاری از قانون ها را از میان برد.
نخست قانون انتخابات را از میان برد ، که نمایندگان را خود دولت برمیگزید.سپس قوانین دایر به بازداشت و زندان را از میان برد که شاه هر که را میخواست دستور بازداشت و زندان می داد..... ]
منبع : کتاب دژخیمان عصر طلایی( پزشک احمدی -سرپاس مختاری- صفحات 208 و 210 ) ؛ به نقل از روزنامه پرچم-شماره 168- سال یکم -شنبه 24مردادماه 1321خورشیدی.
در اینجا به گوشه ای از عملکردهای پهلوی اول که گام به گام بعد کوتای سوم حوت 1299خ ، با کودتای حسابگرانه تاج سلطنت را بر سر نهاد ، اشاره ای فشرده و گذرا میکنیم :
1- ممنوعیت آزادی مطبوعات آزاد ، آزادی قلم ، آزادی بیان و پس از بیان.
2- بستن دهها روزنامه نشریه جات باقی مانده از انقلاب مشروطه .
3- ممنوعیت هر گونه آزادی اجتماعات، تخته کردن و بستن درهای همه انجمنها ، جمعیتها ، احزاب و گروهها و افرد منفرد ملی گرا ، دموکرات ، لیبرال دموکرات ، چپ گرای رادیکال ، سوسیالیست و ......
4- غیر قانونی نمودن و قلع و قمع کردن انواع اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری.
5- دستگیری و زندانی نمودن زنان آزایخواه و تعطیلی همه جمعیتهای فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی زنان روشنفکر و دگر اندیش ایران پرست.
6- عدم اجرای قانون مشروطیت و بی اعتبار کردن نقش بی بدیل مجلس شورای ملی و طویله خواندن آن نهاد مردمی.
7- سرکوب خونین و بمباران مناطق مسکونی در لرستان و بلوچستان به بهانه تخت قاپو کردن عشایر و ....با کمک هواپیماهای استعمار انگلیس.
8- ایجاد یک جو خفقان آلود و پلیسی در کشور ، و کشتار ددمنشانه و بی رحمانه ، همه قیامهای بر حق عدالتخواهانه ، آزادی طلبانه و ضد فساد اداری ، افزایش مالیاتها و دزدیها دولتی برخی از درجه داران رژیم فردگرا و قدرت طلب سلطنتی نوین.
9- سرکوب و، زندانی نمودن ، شکنجه و اعدام آزادیخواهان مشروطه خواه و ملیونِ ضد استعمار ، ضد استبداد ، ضد استثمار و ضد ارتجاع دربار و سلطنت مردم ستیز.
10- شهادت و سر بریدن افرادی همچون کلنل پسیانها ، میرزاکوچک خان جنگلی ها ، و یا تبعید، زندان ، شکنجه ، تیرباران ، دار کشیدن و سربه نیست کردن افرادی همچون :
علی مردان خان بختیاری ها ، دکتر ارانی ها ، جهانسوزها ، ابراهیم مازندرانی ها ، فرخی یزدی ها ، اسماعیل عراقی ها ، میرزاده عشقی ها و آمپول هوا زدن به افراد خودی چون نصرت الدوله فیروزها ، سردار اسعد بختیاریها ، تیمورتاشها ، سید عبدلحسین دیباها ، و یا به خودکشی سوق دادن و مرگ داورها و سپهسالار تنکابنی ها و ...
11- آزاد نبودن هر گونه تجمعات اعتراضی مسالمت آمیز و قانونی به سیاستهای غلط و ضدمردمی دولتی.
12- ملت ایران به دلیل جو فشار و اختاق ، غصب و غارت اموال بیت المال و املاک و زمینهای ملت ایران با سر نیزه و زندان و کشتار و استبداد پهلوی اول ؛
و عدم رعایت حق و حقوق ملی و شهروندی ، حقوق بشری و همه لوازم دنیای مدرن واقعی که از دستاوردها و لوازم تدریجی انقلاب مشروطیت ایران بود ، شدیداً در رنج و عصیان بودند.
این کلیپ کوتاه در سال1312شمسی فیلمبرداری شده که ، 8سال از آعاز سلطنت پهلوی اول ، و نزدیک13سال بعد از کوتای سوم اسفند1299ش و دوران وزارت جنگ، و نخست وزیری رضاخان سردار سپه و سپس عصر سلطنت رضاشاهی میگذرد.
بیننده در این فیلم کوتاه ، زنان محجبه و چادری ، روحانیون و میوه فروشان ،
کالسکه رانها و اتوموبیلهای آن عصر را نشان میدهد ، که نشان از یک زندگی بسیار معمولی مردم ایران بود ، فارغ از آن همه سرو صدا و تبلیغات مبنی بر ترقی و مدرن شدن ایران در دوران پدر! ایران نوین! دارد.
نکته مهم : پا گذاشتن به دنیای مدرن و ایجاد تغییرات اساسی در آموزش و توسعه سیاسی و اقتصادی و ...در ایران ما ، دقیقاً از دوران سردار عباس میرزا و وزیر توانمندش قائم مقام فراهانی ، سپس امیر کبیر با تشکلیل ارتش نوین و تاسیس دارالفنون و ...شروع شده ، و تا دوران پادشاهی احمدشاه قاجار و رضاشاه امتداد مییابد ؛
همه و همه نشان دهنده این است ، بعد از انقلاب مشروطیت در ایران و دوران رشد شتابنده در اروپا ، مسافرت تجار و دانشجویان به کشورهای خارجی و دریافت انواع مدارک تخصصی در رشته های حقوق ، پزشکی ، مهندسی معماری و ....مسیر آغاز مدرن شدن و آمدن ابزار و آلات دنیای متمدن به ایران راهموار نمودند.
در واقع آمدن ابزار پیشرفت چون رادیو ، آسفالت خیابانها ، تاسیس مراکز عالی دانشجویی ، تغییر شکل و شمایل ظاهری ساختمانها و معماری جدید، خرید انواع کارخانجات که غالباً جزو صنایع مادر نبودند از آلمان و انگلیس و ....و خلاصه انواع وسایل و ابزار و آلات اقتصادی و توسعه و ساخت مدارس و موسسات آموزشی و درمانی با وسایل و تکنولوژی جدید دنیای متمدن به ایران ، نشان از این دارد که تمامی دنیا در آن عصر به بسوی زیست جدیدی میتاختند ، و ایران هم با توجه به تعییر و تحول در دنیا ، بویژه بعد از انقلاب اکتبر روسیه و سرنگونی روسیه تزاری و ایجاد اتجاد جماهیر شوروی با مرام سوسیالیستی توسط بانی اولیه انقلاب یعنی لنین و تبدیل جهان به دو قدرت شرقی شوروی و غربی انگلیس یا همان بریتانیای کبیر ؛
در ایران از پادشاهی ناصرالدین شاه با همت امیرکبیر و علی الخصوص بعد از انقلاب مشروطیت1285 و ایجاد عدالتخانه و مجلس شورا ، با کوتاه کردن دست سلطه سلطان مطلقه به پادشاه غیر مسئول که تنها حق قانونگذاری را مجلس شورای ملی داشته و مسئول اجرای قوانین دولت منتخب توس مجلس شورای منتخب ملت است و بس.
بعد از کوتای سوم اسفند1299 با توجه به انقلاب اکتبر روسیه و تاثیر این بر کشورهای همسایه ، احتیاج انگلیس به حاکمان قدرتمند و البته اهل همکاری سیاسی با منافع انگلستان استعمارگر و ترس از نفوذ افکار بلشویکی و سوسیالیستی به ایران و در خطر افتادن مستعمره پر منفعتش در هندوستان که آنزمان همسایه ایران ما بود ، بقول آیرونساد یک رژیم دیکتاتوری و نطامی ، با یک حاکم دیکتاتور و مقتدر و ایجاد یک حاکمیت قدرقدرت تمرکز گرا ، که به جای طرف شدن با خانها و اقوام متعدد ایرانی با یک حکومت دیکتاتوری پلیسی منافع خود را به خوبی تامین میکند.
( کتاب خاطرات آیرونساید ، ترجمه قزوینی )
#پهلوی_اول
#تاریخ_عصرپهلوی
#تاریخ_معاصر_ایران
نویسنده مقاله : #مهدی_گلمحمدی
ادامه دارد.