1. فاتحه (گشاینده)
چون قرآن با این سوره شروع میشود و این سوره آغازگر قرآن است، «فاتحه» نامیده شده است. و بخاطر حمد وستایشی که در این سوره از خداوند به عمل آمده نام دیگرش سوره «حمد» است. و نیز به نام «شکر» و«وافیه» و«نور» هم از آن یاد میشود. نام دیگرش «سبع المثانی» است ونیز «امّ الکتاب». امام صادق (ع) فرموده است:
سورهای است که اولش ستایش، وسطش اخلاص وآخرش نیایش است. (تفسیر برهان ج 1 ص42).
این سوره 7 آیه دارد و در سال سوم بعثت آمده و چهل و سومین سوره است که در نازل شده است. بعضی هم این سوره را اولین سوره دانستهاند.
2. بقره (گاوماده)
درآیات 67 تا 73 این سوره داستان فرمان خدا به بنی اسرائیل، مبنی بر کشتن وذبح کردن گاو، بیان شده است. این سوره کلاً در مورد مؤمنین ومشرکین ومنافقین وخلقت آدم و بدعتهای اهل کتاب و ماجراهای موسی و بنی اسرائیل و بنای کعبه توسط حضرت ابراهیم ونعمتهای خداوند ومسائل قصاص ووصیت قتال با مشرکین و نکاح و طلاق و ربا ومجادله ابراهیم با مشرکین بر سر اعتقاد به توحید و تغییر قبله و احکامی از حج وارث و روزه و... میباشد.آیة الکرسی، آیه 255 این سوره است.
286آیه دارد و بیشتر آیاتش در مدینه و پس از هجرت نازل شده است.
3. آلِعِمران
عمران پدر حضرت مریم بود. خاندان عمران عبارت میشود از عمران و همسرش و مریم.
درآیه 33 میخوانیم:
«خداوند،آدم وآل ابراهیم وآل عمران را بر جهانیان برگزید.»
در این سوره، که 200 آیه دارد و در سال سوم هجرت در مدینه نازل شده است از توحید ومقاومت در برابر دشمنان و مردم شناسی و در رابطه با جنگ بدر و ا’حد و زندگی مسلمین در آن فراز و نشیبها، سخن میگوید. در بخشی هم ولادت مریم و عیسی و نصاری و مجادله با اهل کتاب یهودیان هم سخن بمیان آمده است و در کل، بشارتی برای اصحاب پیامبر است.
4. نساء (زنان)
در قسمتهائی از این سوره، مسائل و احکامی درباره ازدواج با زنان و حقوق آنان و روابط خانوادگی و حل اختلافات و مسئله ارث و طلاق و... بیان شده است. از آیه 136 به بعد، تشریح روحیات منافقین است.
از موضوعات دیگر این سوره، احکام نماز و جهاد و هجرت و شهادات و تجارت، حالات اهل کتاب و همچنین شئون جامعه بنا میشود. و دستورات اجتماعی اسلام در این سوره ذکر شده است.
این سوره در مدینه و پس از هجرت نازل شده است و 176 آیه دارد.
5. مائده (سفره وخوان غذا)
در آیه 112 تا 115 حواریون و پیروان عیسی (ع) از او درخواست میکنند که برای اطمینان بیشتر، خداوند میخواهد که: «پروردگارا! برای ما غذائی ازآسمان نازل کن تا برای اول وآخر ما عید باشد و نشانهای از تو...».
نام دیگر سوره، «عقود» است. این سوره دارای 120آیه است و پس از هجرت، در مدینه جزء آخرین سورههائی است که نازل شده و عمدتاً تأکید آیاتش بربنای اجتماعی اسلامی،
بر پایه بینش توحیدی و مبارزه با خرافات و شرکها و تاسیس روابط صحیح اجتماعی و احکام حلال و حرام میباشد. حرمت شراب و قمار، در آیه 90 آمده است.
و از این رهگذر، مسائلی از عهد و پیمان و حدود و قصاص و داستانهائی از هابیل و قابیل و از بنی اسرائیل نیز بیان شده است، که در زمینه مسائل حقوقی و جزائی میباشد. مطالب مربوط به غدیر خم در آیات 3 و 67 بیان شده است.
6. انعام (احشام وچهارپایان)
در قسمتهائی از آیات 136 تا 144 عقائد و رسوم و سنت های جاهلی را درباره گاو وگوسفند و شتر و بز و قربانی و گوشت آن بیان کرده و در اصلاح عقائد انحرافی آنان در مورد این حیوانات کوشیده است.
تلاش همیشگی قرآن در اصلاح «عقیده» انسان بخصوص در مورد الوهیت وعبودیت، این سوره روشن است و در همین باره به مسائلی از قبیل توحید و نبوت و معاد و احتجاج با مشرکین و برخی وظائف شرعی پرداخته است.
این سوره 165آیه دارد و جزء6 آیه، بقیه در مکه و قبل از هجرت نازل شده است و بنا به نقلی آیات20،23،91،93،114،140،151،152،153، از این سوره، مکی است. این سوره پس از سوره «حجر» نازل شده است.
7. اعراف (جائی است میان بهشت وجهنم)
در آیات 45 تا 48 از گروهی که در قیامت، در اعراف خواهند بود یاد میکند و از خطابهای آنان با اهل بهشت، در رابطه با اعمال و پاداشها سخن میگوید. بنا به تفسیری هم، این اصحاب اعراف، ممکن است ائمه باشند که در حدیث است که:
«نحن الاعراف»- ما اعرافیم که یاران خود را میشناسیم و هر کس که ما را بشناسد و ما او را بشناسیم وارد بهشت میشود. (تفسیر البرهان ج 2 ص 17).
این سوره، بیشتر روی سخن با مشرکین دارد و نیز مومنین، و از سرنوشت انسانها در طول تاریخ در رابطه با وفا به عهد خدائی و نیز فرجام کار انسانها درآخرت، و عذاب و پاداش و عرش و ساعت و قرآن و... سخن میگوید و از آیه 148 به بعد، اشاره به رجعتی که در قوم موسی به صورت گوساله پرستی پیدا شد میکند. خطاب «یا بنیآدم» چندین بار تکرار شده و لحنِ هشدار دهنده دارد. این سوره در مکه و قبل از هجرت نازل شده و 206 آیه دارد.
8. اَنفال (منابع و ثروتهایعمومی در طبیعت)
در نخستین آیه در سوره، حکم ثروتهای عمومی و اینکه ازآنِ کیست و چگونه و در چه راهی مصرف میشود بیان شده است این سوره به نام «بدر»هم گفته شده زیرا پس از هجرت به مدینه و وقوع جنگ بدر در ماه رمضان، این سوره در سال دوم هجری نازل شده است ومتضمن مسائلی مربوط به جهاد و غنائم و انفال و هجرت میباشد و به تعبیر امام باقر وامام صادق که برآنان وارد شده است.
نزول این سوره پس از اولین حرکت مسلحانه مسلمانان (جنگ بدر) در خور تامل و دقت است. به جمع بندی نقاط قوت وضعف و ارزیابی عمل مسلمین پرداخته و رهنمودهای متناسبی میدهد.
این سوره 75 آیه دارد و نودوسومین سوره ایست که نازل شده است.
9. توبه (بازگشت)
در آیه 2 سخن از این است که اگر مشرکان از راه کج و انحرافی خویش بازگردند و حق را بپذیرند به نفع آنهاست. این سوره، بخصوص در40 آیه اول، اعلام جنگ با مشرکین و منافقین و اولتیماتوم با آنهاست و (آخرین حرف) ها را با آنها میزند. و بخاطر همین لحن حاد، بدون «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع میشود. از آخرین سورههای نازل شده در سال هشتم هجری و به روایتی در سال نهم در مدینه است و از نظر ترسیم خط مشی حکومت و روش سیاسی اسلام، در روابط و عملها، اهمیت خاصی دارد.
روحیه شهادت طلبی مسلمین و رسیدن به «احدی الحسنیین» در آیه 52 مطرح شده است و در آیه 107ماجرای مسجد ضرار و توطئه منافقین بیان گردیده است.
10. یونُس (نام یکی از پیامبران)
در این سوره که 109 آیه دارد و در مکه نازل شده، علاوه بر یادی از یونس پیامبر، مسائلی در مورد توحید و رسالت انبیاء و سرگذشت امتهای گذشته به میان آمده است. که قوت قلبی برای مسلمین است و عبرتی است برای مخالفان عنود و سرکش. بخصوص سرگذشت هلاکت بار فرعون و سپاه او و غرق شدنشان.
11. هود (نام یکی از پیامبران)
علاوه بر یادی که از هود- پیامبرقوم عاد- در آیات 50 تا60 شده است، این سوره مشتمل بر معارف الهی و احکام وعبادات، وآغاز و فرجام خلقت میباشد و از آیه 25 تا 45 سرگذشت صالح و لوط و شعیب و موسی نقل شده است.
این سوره 123آیه دارد و در سال 9 بعثت در مکه نازل شده است. پیامبر فرمود: سوره هود مرا پیر کرد. این بخاطر آیه 112 است که خدا دستور به استقامت میدهد.
12. یوسُف (نام یکی از پیغمبران)
این سوره که 111آیه دارد و در سال یازدهم بعثت در مکه نازل، پس از سوره هود نازل شده سرگذشت عبرت آموز یوسف پسر یعقوب پیامبر را به تفصیل، بیان میکند و درآیات آخر، یادی مجدد از دعوت انبیاء و موضعگیری مخالفان و پیروزی و نصرت نهائی خداوند به عمل میآید تا مومنین، به راه خویش دلگرمتر شوند. در بعضی احادیث آمده که چون در این سوره فتنهگری زلیخا و غیر او آمده به زنان یاد ندهید و بجای آن سوره «نور» یادشان دهید که سرشار از مواعظ و احکام حجاب است. (از علی (ع) تفسیرالبرهان ج 2 ص 242).
13. رَعد (غرشآسمان و ابر)
در آیات 12 و 13 سخنانی درباره رعد و برق و مصاعقه،آمده و از این پدیدههای طبیعی بعنوان مظهری از قدرت و رحمت خداوند یاد شده است. اینها هم در مسیر کلی سوره که از توحید و خلقت و بعثت و راه و بیراهه و... بحث میکند میباشد.
ازآیه 14 به بعد محور سخن، حالت پذیرش حق یا انکار آن است ونتایج خوب حق پذیری وپای بندی به تعهدات در مقابل خداوند را بیان میکند و اینکه پیروزی نهائی ازآن طرفداران دین خداست.
این سوره که 43 آیه دارد در اواخر سال 6 هجری در مدینه بعد از سوره محمّد نازل شده است.
14. ابراهیم (نام یکی از انبیاء)
در آیات 37 تا 42 این سوره، از دعوت و دعای این بنیانگذار توحید، ابراهیم بت شکن یاد میکند و در آیات دیگر مطالبی از رسالت و توحید و توصیف آخرت بیان شده است. در این سوره اشارهای هم به سرگذشت اقوام بنی اسرائیل و عاد و ثمود دارد و سرنوشت شوم تکذیب کنندگان را یادآوری میکند، بعد از سوره نوح، در مکه، قبل از هجرت نازل شده است، به استثنای بعضی آیات و 52 آیه دارد.
15. حِجر (نام سرزمین قوم ثمود)
حجر، نام سرزمینی بین مدینه و شام بود که قوم ثمود آنجا میزیستند و خداوند، حضرت «صالح» را برای هدایت مردم آن فرستاد.
درآیه 80 خداوند از تکذیب این قوم نسبت به پیامبران و سرانجام شومشان که دچار عذاب شدند یاد میکند.
داستانهای تنذیری و سرگذشت اقوام دیگر دررابطه با نبوت، از مطالب دیگر این سوره است. در چند آیه هم از خلقت اولیه آدم و دشمنی ابلیس با انسان و برنامههای اغواگرانهاش بحث شده است.
پنجاه و چهارمین سوره ایست که قبل از هجرت، در سال چهارم بعثت در مکه نازل شده و 99آیه دارد.
16. نَحل (زنبور عسل)
زنبور عسل و خانه سازی آن در کوه وکوخ و تهیه عسل از میوه و گلها و شفابخش بودن عسل در آیه 68 و 69 این سوره بیان شده و الهام خدائی به زنبور در این تدبیرها و نقشهها ذکر شده است.
نعمتهای فراوان زمینی وآسمانی خدا از قبیل دریا و کشتی، ماهیها، جواهرات دریائی، روشنائی ستارگان، باران، چهارپایان و همچنین از مسئله وحی، بعثت، قیامت، بطلان عقاید مشرکین، کیفر اقوام و... از دیگر موضوعات این سوره است. بهمین جهت نام دیگرش «نِعَم» (نعمتها) است. در این سوره، همچنین به بعضی از عادات و رسوم جاهلی هم اشاره و ازآنها مذمت شده است.
این سوره در مکه بعد از سوره کهف (و قسمتی هم در مدینه) نازل شده و 128آیه دارد.
17. اسراء (حرکت شبانه)
آغاز سوره اشاره به حرکت و سیر شبانه پیامبر از مکه تا مسجد الاقصی به قدرت الهی شده است. این حرکت، مقدمه معراج بزرگ پیامبر به آسمانها بود و مرزی از حرکت صعودی انسان در مسیر تکامل. نام دیگر این سوره «سبحان» است.
سرگذشت بنی اسرائیل و ضعف و قوت و پیروزی و شکست آنان، به عنوان مایه عبرتی برای مسلمانان در این سوره بیان شده است. بهمین علت، نام دیگر این سوره، «بنی اسرائیل» است. در این سوره چند نکته اخلاقی (اخلاق خانواده و اجتماع) هم مطرح شده است. بهانه گیریهای مشرکین در نپذیرفتن دعوت قرآن در بخش پایانی سوره بیان گشته است.
سوره اسراء 111 آیه دارد و در مکه در حدود سال 8 بعثت نازل شده است.
18. کَهف (غار)
داستان اصحاب کهف،آن غارنشینان یکتاپرستی که از نظام شرک آلود «دقیانوس» به غار پناهنده شدند و پس از 309 سال خواب درآن غار پس از تغییر نظام و زوال دقیانوس، به شهر برگشتند. به آیات 9 تا 26 رجوع کنید. داستان ذوالقرنین و مسافرت موسی با خضر، از فرازهای مهم دیگر این سوره است و در هر سه داستان شگفت این سوره، قدرت اعجازگر خدائی مشهود است. تباهی کار کافران و پاداش بزرگ صالحان در بهشت، از مطالب پایانی این سوره است.
دارای 110 آیه است و در مکه قبل از هجرت نازل شده است. در حدیث است: هر که آیه آخر این سوره را هنگام خواب بخواند در هر ساعتی که بخوابد بیدار میشود. و در حدیثی دیگر آمده: هرکس هر شب جمعه این سوره را بخواند مرگش شهادت خواهد بود و در قیامت، با شهداء برانگیخته خواهد شد. (تفسیرالبرهان ج 2 ص 455).
19. مریم (مادر حضرت عیسی)
در این سوره داستان مریم و ولادت عیسی (ع) و یادی از انبیاء دیگر وآیاتی مربوط به دین وآخرت و توحید و شرک بیان شده است. گیرائی و جذبه این سوره، حتی پادشاه مسیحی حبشه را هم تحت تأثیر قرار داد وقتی که جعفر بن ابیطالب قسمتی از آن را خواند. در پایان سوره، باز هم اشارهای شده به نهایت امر متقین و مجرمین که بهشت و جهنم است.
در مکه قبل از هجرت و بعد از هجرت و بعد از سوره فاطر نازل شده. دارای 98 آیه میباشد.
20. طه (رمزی است خطاب به پیامبر اسلام)
در این سوره، خطاب به پبامبر اکرم، داستان شگفت موسی و برخوردش را با فرعون و جادوگران و شیوه انحرافی سامری را در حرکت ارتجاعی او در جامعه بسوی شرک و نجات قوم بنی اسرائیل از چنگ نظام فرعونی را بیان کرده تا دلگرمی پیامبر و آموزش مسلمین فراهم آید. در قسمت آخر سوره از فرمان سجده بر آدم و اغوای ابلیس و هبوط و خروج آدم از بهشت یاد شده است.
از سورههای مکی است و 135آیه دارد. و به نام سوره «حکیم» هم یاد شده است و نام دیگرش هم سوره «کلیم» است.
ادامه دارد.
ما به تو وحی فرستادیم; همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم; و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط ( بنی اسرائیل) و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم; و به داوود زبور دادیم. (163) و پیامبرانی که سرگذشت آنها را پیش از این، برای تو باز گفتهایم; و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان نکردهایم; و خداوند با موسی سخن گفت. (و این امتیاز، از آن او بود.) (164) آن پیامبرانی که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند، (و بر همه اتمام حجت شود;) و خداوند، توانا و حکیم است. (165) ولی خداوند گواهی میدهد به آنچه بر تو نازل کرده; که از روی علمش نازل کرده است، و فرشتگان (نیز) گواهی میدهند; هر چند گواهی خدا کافی است. (166) کسانی که کافر شدند، و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، در گمراهی دوری گرفتار شدهاند. (167) کسانی که کافر شدند، و (به خود و دیگران) ستم کردند، هرگز خدا آنها را نخواهد بخشید، و آنان را به هیچ راهی هدایت نخواهد کرد، (168) مگر به راه دوزخ! که جاودانه در آن خواهند ماند; و این کار برای خدا آسان است! (169) ای مردم! پیامبر(ی که انتظارش را میکشیدید،) حق را از جانب پروردگارتان آورد; به او ایمان بیاورید که برای شما بهتر است! و اگر کافر شوید، (به خدا زیانی نمی رسد، زیرا) آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، و خداوند، دانا و حکیم است. (170) ای اهل کتاب! در دین خود، غلو (و زیاده روی) نکنید! و در باره خدا، غیر از حق نگویید! مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه (و مخلوق) اوست، که او را به مریم القا نمود; و روحی (شایسته) از طرف او بود. بنابر این، به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید! و نگویید: «(خداوند) سهگانه است!» (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است! خدا، تنها معبود یگانه است; او منزه است که فرزندی داشته باشد; (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمین است; و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند کافی است. (171) هرگز مسیح از این ابا نداشت که بنده خدا باشد; و نه فرشتگان مقرب او (از این ابا دارند). و آنها که از عبودیت و بندگی او، روی برتابند و تکبر کنند، بزودی همه آنها را (در قیامت) نزد خود جمع خواهد کرد. (172) اما آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پاداششان را بطور کامل خواهد داد; و از فضل و بخشش خود، بر آنها خواهد افزود. و آنها را که ابا کردند و تکبر ورزیدند، مجازات دردناکی خواهد کرد; و برای خود، غیر از خدا، سرپرست و یاوری نخواهند یافت. (173) ای مردم! دلیل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد; و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم. (174) اما آنها که به خدا ایمان آوردند و به (آن کتاب آسمانی) چنگ زدند، بزودی همه را در رحمت و فضل خود، وارد خواهد ساخت; و در راه راستی، به سوی خودش هدایت میکند. (175) از تو (در باره ارث خواهران و برادران) سؤال میکنند، بگو: «خداوند، حکم کلاله (خواهر و برادر) را برای شما بیان میکند: اگر مردی از دنیا برود، که فرزند نداشته باشد، و برای او خواهری باشد، نصف اموالی را که به جا گذاشته، از او (ارث) میبرد; و (اگر خواهری از دنیا برود، وارث او یک برادر باشد،) او تمام مال را از آن خواهر به ارث میبرد، در صورتی که (میت) فرزند نداشته باشد; و اگر دو خواهر (از او) باقی باشند دو سوم اموال را میبرند; و اگر برادران و خواهران با هم باشند، (تمام اموال را میان خود تقسیم میکنند; و) برای هر مذکر، دو برابر سهم مؤنث است. خداوند (احکام خود را) برای شما بیان میکند تا گمراه نشوید; و خداوند به همه چیز داناست. (176)
پایان.
خدا چه نیازی به مجازات شما دارد اگر شکرگزاری کنید و ایمان آورید؟ خدا شکرگزار و آگاه است. (اعمال و نیات شما را میداند، و به اعمال نیک، پاداش نیک می دهد.) (147)
خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدیها(ی دیگران) را اظهار کند; مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست. (148)
اگر نیکیها را آشکار یا مخفی سازید، و از بدیها گذشت نمایید، خداوند بخشنده و تواناست (و با اینکه قادر بر انتقام است، عفو و گذشت میکند). (149)
کسانی که خدا و پیامبران او را انکار میکنند، و میخواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند، و میگویند: «به بعضی ایمان میآوریم، و بعضی را انکار می کنیم» و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند... (150)
آنها کافران حقیقیاند; و برای کافران، مجازات خوارکنندهای فراهم ساختهایم. (151)
(ولی) کسانی که به خدا و رسولان او ایمان آورده، و میان احدی از آنها فرق نمیگذارند، پاداششان را خواهد داد; خداوند، آمرزنده و مهربان است. (152)
اهل کتاب از تو میخواهند کتابی از آسمان (یکجا) بر آنها نازل کنی; (در حالی که این یک بهانه است;) آنها از موسی، بزرگتر از این را خواستند، و گفتند: «خدا را آشکارا به ما نشان ده! سذللّه و بخاطر این ظلم و ستم، صاعقه آنها را فرا گرفت. سپس گوساله (سامری) را، پس از آن همه دلایل روشن که برای آنها آمد، (به خدایی) انتخاب کردند، ولی ما از آن درگذشتیم (و عفو کردیم) و به موسی، برهان آشکاری دادیم. (153)
و کوه طور را بر فراز آنها برافراشتیم; و در همان حال از آنها پیمان گرفتیم، و به آنها گفتیم: سخللّه(برای توبه،) از در (بیت المقدس) با خضوع درآیید!» و (نیز) گفتیم: «روز شنبه تعدی نکنید (و دست از کار بکشید!)» و از آنان (در برابر همه اینها،) پیمان محکمی گرفتیم. (154)
(ولی) بخاطر پیمانشکنی آنها، و انکار آیات خدا، و کشتن پیامبران بناحق، و بخاطر اینکه (از روی استهزا) میگفتند: «بر دلهای ما، پرده افکنده (شده و سخنان پیامبر را درک نمیکنیم! سذللّه رانده درگاه خدا شدند.) آری، خداوند بعلت کفرشان، بر دلهای آنها مهر زده; که جز عده کمی (که راه حق میپویند و لجاج ندارند،) ایمان نمیآورند. (155)
و (نیز) بخاطر کفرشان، و تهمت بزرگی که بر مریم زدند. (156)
و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالی که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند; لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانی که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند; و قطعا او را نکشتند! (157)
بلکه خدا او را به سوی خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است. (158)
و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او ( حضرت مسیح) ایمان میآورد; و روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود. (159)
بخاطر ظلمی که از یهود صادر شد، و (نیز) بخاطر جلوگیری بسیار آنها از راه خدا، بخشی از چیزهای پاکیزه را که بر آنها حلال بود، حرام کردیم. (160)
و (همچنین) بخاطر ربا گرفتن، در حالی که از آن نهی شده بودند; و خوردن اموال مردم بباطل; و برای کافران آنها، عذاب دردناکی آماده کردهایم. (161)
ولی راسخان در علم از آنها، و مؤمنان (از امت اسلام،) به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان میآورند. (همچنین) نمازگزاران و زکاتدهندگان و ایمانآورندگان به خدا و روز قیامت، بزودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد. (162)
ادامه دارد.
برای خداست آنچه در آسمانها و زمین است; و کافی است که خدا، حافظ و نگاهبان آنها باشد. (132)
ای مردم! اگر او بخواهد، شما را از میان میبرد و افراد دیگری را (به جای شما) می آورد، و خداوند، بر این کار تواناست. (133)
کسانی که پاداش دنیوی بخواهند، (و در قید نتایج معنوی و اخروی نباشند، در اشتباهند; زیرا) پاداش دنیا و آخرت نزد خداست; و خداوند، شنوا و بیناست. (134)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! کاملا قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه (این گواهی) به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد! (چرا که) اگر آنها غنی یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوی و هوس پیروی نکنید; که از حق، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید، و یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است. (135)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خدا و پیامبرش، و کتابی که بر او نازل کرده، و کتب (آسمانی) که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعی) بیاورید کسی که خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند، در گمراهی دور و درازی افتاده است. (136)
کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز هم ایمان آوردند، و دیگربار کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید، و آنها را به راه (راست) هدایت نخواهد کرد. (137)
به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست! (138)
همانها که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود انتخاب میکنند. آیا عزت و آبرو نزد آنان میجویند؟ با اینکه همه عزتها از آن خداست؟! (139)
و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا میکنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند! وگرنه، شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند، منافقان و کافران را همگی در دوزخ جمع میکند. (140)
منافقان همانها هستند که پیوسته انتظار میکشند و مراقب شما هستند; اگر فتح و پیروزی نصیب شما گردد، میگویند: مگر ما با شما نبودیم؟ (پس ما نیز در افتخارات و غنایم شریکیم!) ; سخللّهو اگر بهرهای نصیب کافران گردد، به آنان میگویند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مؤمنان، تشویق نمیکردیم؟ (پس با شما شریک خواهیم بود!)» خداوند در روز رستاخیز، میان شما داوری میکند; و خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلطی نداده است. (141)
منافقان میخواهند خدا را فریب دهند; در حالی که او آنها را فریب میدهد; و هنگامی که به نماز برمیخیزند، با کسالت برمیخیزند; و در برابر مردم ریا میکنند; و خدا را جز اندکی یاد نمینمایند! (142)
نم نم آنها افراد بیهدفی هستند که نه سوی اینها، و نه سوی آنهایند! (نه در صف مؤمنان قرار دارند، و نه در صف کافران!) و هر کس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت. (143)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! غیر از مؤمنان، کافران را ولی و تکیهگاه خود قرار ندهید! آیا میخواهید (با این عمل،) دلیل آشکاری بر ضد خود در پیشگاه خدا قرار دهید؟! (144)
منافقان در پایینترین درکات دوزخ قرار دارند; و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت! (بنابر این، از طرح دوستی با دشمنان خدا، که نشانه نفاق است، بپرهیزید!) (145)
مگر آنها که توبه کنند، و جبران و اصلاح نمایند، به (دامن لطف) خدا، چنگ زنند، و دین خود را برای خدا خالص کنند; آنها با مؤمنان خواهند بود; و خداوند به افراد باایمان، پاداش عظیمی خواهد داد. (146)
ادامه دارد.
و کسانی که ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند، بزودی آن را در باغهایی از بهشت وارد میکنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است; جاودانه در آن خواهند ماند. وعده حق خداوند است و کیست که در گفتار و وعدههایش، از خدا صادقتر باشد؟! (122)
(فضیلت و برتری) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست; هر کس عمل بدی انجام دهد، کیفر داده میشود; و کسی را جز خدا، ولی و یاور خود نخواهد یافت. (123)
و کسی که چیزی از اعمال صالح را انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که ایمان داشته باشد، چنان کسانی داخل بهشت میشوند; و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد. (124)
دین و آیین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و پیرو آیین خالص و پاک ابراهیم گردد؟ و خدا ابراهیم را به دوستی خود، انتخاب کرد. (125)
آنچه در آسمانها و زمین است، از آن خداست; و خداوند به هر چیزی احاطه دارد. (126)
از تو درباره حکم زنان سؤال میکنند; بگو: «خداوند درباره آنان به شما پاسخ می دهد: آنچه در قرآن درباره زنان یتیمی که حقوقشان را به آنها نمیدهید، و میخواهید با آنها ازدواج کنید، و نیز آنچه درباره کودکان صغیر و ناتوان برای شما بیان شده است، (قسمتی از سفارشهای خداوند در این زمینه میباشد; و نیز به شما سفارش میکند که) با یتیمان به عدالت رفتار کنید! و آنچه از نیکیها انجام میدهید; خداوند از آن آگاه است (و به شما پاداش شایسته میدهد). (127)
و اگر زنی، از طغیان و سرکشی یا اعراض شوهرش، بیم داشته باشد، مانعی ندارد با هم صلح کنند (و زن یا مرد، از پارهای از حقوق خود، بخاطر صلح، صرف نظر نماید.) و صلح، بهتر است; اگر چه مردم (طبق غریزه حب ذات، در این گونه موارد) بخل میورزند. و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید (و بخاطر صلح، گذشت نمایید)، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است (و پاداش شایسته به شما خواهد داد). (128)
شما هرگز نمیتوانید (از نظر محبت قلبی) در میان زنان، عدالت برقرار کنید، هر چند کوشش نمایید! ولی تمایل خود را بکلی متوجه یک طرف نسازید که دیگری را بصورت زنی که شوهرش را از دست داده درآورید! و اگر راه صلاح و پرهیزگاری پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است. (129)
(اما) اگر (راهی برای اصلاح در میان خود نیابند، و) از هم جدا شوند، خداوند هر کدام از آنها را با فضل و کرم خود، بینیاز میکند; و خداوند، دارای فضل و کرم، و حکیم است. (130)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن خداست. و ما به کسانی که پیش از شما، کتاب آسمانی به آنها داده شده بود، سفارش کردیم، (همچنین) به شما (نیز) سفارش میکنیم که از (نافرمانی) خدا بپرهیزید! و اگر کافر شوید، (به خدا زیانی نمیرسد; زیرا) برای خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، و خداوند، بینیاز و ستوده است. (131)
ادامه دارد.
کسی که کار بدی انجام دهد یا به خود ستم کند، سپس از خداوند طلب آمرزش نماید، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت. (110)
و کسی که گناهی مرتکب شود، به زیان خود مرتکب شده; خداوند، دانا و حکیم است. (111)
و کسی که خطا یا گناهی مرتکب شود، سپس بیگناهی را متهم سازد، بار بهتان و گناه آشکاری بر دوش گرفته است. (112)
اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند; اما جز خودشان را گمراه نمیکنند; و هیچگونه زیانی به تو نمیرسانند. و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد; و آنچه را نمیدانستی، به توآموخت; و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است. (113)
در بسیاری از سخنان درگوشی (و جلسات محرمانه) آنها، خیر و سودی نیست; مگر کسی که (به این وسیله،) امر به کمک به دیگران، یا کار نیک، یا اصلاح در میان مردم کند; و هر کس برای خشنودی پروردگار چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد. (114)
کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند، و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به همان راه که میرود میبریم; و به دوزخ داخل میکنیم; و جایگاه بدی دارد. (115)
خداوند، شرک به او را نمیآمرزد; (ولی) کمتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میآمرزد. و هر کس برای خدا همتایی قرار دهد، در گمراهی دوری افتاده است. (116)
آنچه غیر از خدا میخوانند، فقط بتهایی است (بیروح)، که هیچ اثری ندارد; و (یا) شیطان سرکش و ویرانگر است. (117)
خدا او را از رحمت خویش دور ساخته; و او گفته است: «از بندگان تو، سهم معینی خواهم گرفت! (118)
و آنها را گمراه میکنم! و به آرزوها سرگرم میسازم! و به آنان دستور میدهم که (اعمال خرافی انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند، و آفرینش پاک خداییرا تغییر دهند! (و فطرت توحید را به شرک بیالایند!)» و هر کس، شیطان را به جای خدا ولی خود برگزیند، زیان آشکاری کرده است. (119)
شیطان به آنها وعدهها(ی دروغین) میدهد; و به آرزوها، سرگرم میسازد; در حالی که جز فریب و نیرنگ، به آنها وعده نمیدهد. (120)
آنها ( پیروان شیطان) جایگاهشان جهنم است; و هیچ راه فراری ندارند. (121)
ادامه دارد.
یکى اینکه ما در مسئله اى که قرآن متعرض آنست ، بحثى علمى ، و یا فلسفى را آغاز کنیم ، و همچنان دنبال کنیم ، تا حق مطلب برایمان روشن و ثابت شود، آنوقت بگوئیم : آیه هم همین را میگوید، این روش هر چند که مورد پسند بحثهاى علمى و نظرى است ، و لکن قرآن آن را نمى پسندد.
دوم اینکه براى فهم آن مسئله ، و تشخیص مقصود آن آیه ، از نظائر آن آیه کمک گرفته ، منظور از آیه مورد نظر را بدست آوریم ، (آنگاه اگر بگوئیم علم هم همین را مى گوید عیبى ندارد)، و این روشى است که میتوان آنرا تفسیر خواند، خود قرآن آن را مى پسندد، چون قرآن خود را تبیان کل شى ء میداند، آنوقت چگونه ممکن است که بیان خودش نباشد، قرآن خود را هدایت مردم و بیناتى از هدى ، و جدا سازنده حق از باطل معرفى نموده ، مى فرماید: (هدى للناس ، و بینات من الهدى ، و الفرقان )، آنوقت چطور ممکن است هدایت ، و بینه ، و فرقان ، و نور مردم در تمامى حوائج زندگیشان باشد، ولى در ضرورى ترین حاجتشان که فهم خود قرآن است ، نه هدایت باشد، و نه تبیان ، و نه فرمان ، و نه نور؟.
قرآن بتمامى افرادى که در راه خدا مجاهدت مى کنند مژده داده ، که ایشان را به راه هاى خود هدایت مى کند، و فرموده : (و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)، آنوقت در مهم ترین جهادشان که همانا فهم کلام پروردگارشان است ، ایشان را هدایت نکند؟ (و به فرضیات علمى احاله کند)، و چه جهادى اعظم از مجاهدت در فهم کتاب خدا، و چه سبیلى بهتر از سبیل قرآن بشر را بسوى او هدایت میکند؟! و آیاتى که قرآنرا چنین معرفى مى کند بسیار است ، که انشاءالله در بحث محکم و متشابه ، در اوائل سوره آل عمران به همه آنها اشاره نموده ، در اطرافش بحث مفصل مى کنیم .
طریقه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و ائمهاهل البیت علیه و السلام در تفسیر قرآن
باقى میماند طریقه اینکه رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم و امامان اهل بیت او در تفسیر سلوک نموده اند، رسولى که خدا قرآنرا نخست به او تعلیم کرده ، و او را معلم سایرین قرار داده ، و فرموده : (نزل به الروح الامین ، على قلبک )، (روح الامین آنرا بر قلب تو نازل کرده )، و نیز فرموده : (و انزلنا الیک الذکر، لتبین للناس ما نزل الیهم )، (ما کتاب را بر تو نازل کردیم ، تا براى مردم بیان کنى ، که چه چیز براى آنان نازل شده )...، و نیز فرموده : (یتلوا علیهم آیاته ، و یزکیهم ، و یعلمهم الکتاب و الحکمه )، (آیات آنرا بر شما میخواند و شما را تزکیه نموده ، کتاب و حکمت را تعلیمتان مى دهد)....
و امامان اهل بیت که رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم ایشانرا در حدیث مورد اتفاق بین شیعه و سنى (انى تارک فیکم الثقلین ، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا، کتاب الله و عترتى ، اهل بیتى ، و انهما لن یفترقا، حتى یردا على الحوض )، من دو چیز گران در شما جانشین مى گذارم ، که مادام به آن دو تمسک جوئید، ابدا بعد از من گمراه نمى شوید، یکى کتاب خدا، و یکى عترتم اهل بیتم را، و این دو حتى چشم بر هم زدنى از یکدیگر جدا نمى شوند، تا کنار حوض بر من درآیند)، منصوب براى چنین مقامى کرده ، و خدا هم تصدیقش کرده ، که فرموده : (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا)، و نیز علم به قرآن را از غیر ایشان که مطهرین اند نفى کرده ، و فرموده : (انه لقرآن کریم ، فى کتاب مکنون ، لا یمسه الا المطهرون )، (به درستى که این قرآن کتابى است کریم و خواندنى در کتابى مکنون که احدى جز مطهرین با آن تماس ندارد).
این پیغمبر و این امامان اهل بیت علیهم السلام ، طریقه شان در تعلیم و تفسیر قرآن کریم ، بطوریکه از احادیث تفسیرى آنان بر مى آید، همین طریقه اى است که ما بیان کردیم ، و ما بزودى آن احادیث را در ضمن بحث هاى روایتى این کتاب از نظر خواننده عزیز مى گذرانیم ، آنوقت خواهید دید که هیچ اهل بحثى در آن همه روایت حتى به یک حدیث برنمیخورد، که رسولخدا و یا ائمه اهل بیت علیهم السلام در تفسیر آیه اى از حجت و برهانى علمى و نظرى و یا فرضیه اى علمى کمک گرفته باشند.
فرمایشات پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم درباره قرآن کریم
و چطور ممکن است چنین کارى کرده باشند؟ با اینکه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم درباره قرآن کریم فرمود: (وقتى فتنه ها چون پاره هاى شبى دیجور راه خدا و راه نجات را بر شما مشتبه کردند، در آن هنگام بر شما باد بقرآن ، که او شافعى است ، که شفاعت و وساطتش امضاء شده ، و شکوه گرى از نقائص بشر است که خدا او را تصدیق کرده ، هر کس آن را به عنوان کارنامه پیش روى خود بگذارد، تا به آن عمل کند، او وى را به سوى بهشت مى کشاند، و هر کس آن را پشت سر اندازد، و به برنامه هائى دیگر عمل کند، همان قرآن او را از پشت سر به سوى آتش مى راند.
قرآن دلیلى است که بسوى بهترین سبیل راه مى نماید، و آن کتاب تفصیل ، و جدا سازى حق از باطل است ، و کتاب بیان است ، که هر لحظه به تو سعادتى میدهد، کتاب فصل است ، نه شوخى ، کتابى است که ظاهرى و باطنى دارد، ظاهرش همه حکمت است ، و باطنش همه علم ، ظاهرش ظریف و لطیف ، و باطنش بسیار ژرف و عمیق است ، قرآن داراى دلالتها و علامتها است ، و تازه دلالتهایش هم دلاتى دارد عجائب قرآن را نمى توان شمرد، غرائب آن هرگز کهنه نمى شود، در آن چراغهاى هدایت ، و مناره هاى حکمت است ، قرآن دلیل بر هر پسندیده است نزد کسى که انصاف داشته باشد.
بنابراین بر هر کسى لازم است که دیدگان خود را در آن بچراند، و نظر خود را به این صفات برساند (و با این صفات به قرآن نظر کند) تا دچار هلاکت نشود، و از خلیدن خار به پاى چشمش رهائى یابد، چه تفکر مایه حیات قلب شخص بصیر است ، چنین کسى مانند چراغ بدستى میماند که در تاریکیهاى شب نور دارد، او به سهولت و بخوبى میتواند از خطرهائى که تاریکى مى آفریند رهائى یابد، علاوه بر اینکه در مسیر خود توقفى ندارد، على علیه السلام هم (به طوریکه در نهج البلاغه آمده ) مى فرماید: (قرآن چنین است که پاره اى از آن پاره اى دیگر را بیان میکند، و بعضى از آن شاهد بعضى دیگراست )....
و این یگانه راه مستقیم و روش بى نقصى است که معلمین قرآن و هادیان آن ، ائمه علیهم السلام پیموده اند.
و ما نیز بیارى خداى سبحان روش تفسیرى خود را به همین طرز قرار مى دهیم ، و از آیات قرآن در ضمن بیاناتى بحث مى کنیم ، و بهیچ وجه بحثى نظرى ، و فلسفى ، و یا به فرضیه اى علمى ، یا مکاشفه اى عرفانى ، تکیه نمى کنیم .
و نیز در این تفسیر در جهات ادبى قرآن بیش از آن مقدارى که در فهم معنا از اسلوب عربى محتاج به آن هستیم ، و تا آن نکته را بیان نکنیم از اسلوب عربى کلام آن معنا را نمى فهمیم ، و یا مقدمه اى بدیهى ، و یا مقدمه اى علمى که فهم اشخاص در آن اختلاف ندارد، ذکر نمى کنیم .
بنابراین از آنچه تاکنون بیان کردیم به دست آمد، که ما در این تفسیر به منظور اینکه به طریقه اهل بیت علیهم السلام تفسیر کرده باشیم تنها در جهات زیر بحث مى کنیم :
1- معارفى که مربوط است به اسماء خداى سبحان و صفات او، از حیات ، و علم ، و قدرت ، و سمع ، و بصر، و یکتائى ، و امثال آن ، و اما ذات خداى عز و جل ، بزودى خواهى دید که قرآن کریم آن ذات مقدس را غنى از بیان مى داند.
2- معارف مربوط به افعال خدایتعالى ، چون خلق ، و امر، و اراده ، و مشیت ، و هدایت ، و اضلال ، و قضاء، و قدر، و جبر، و تفویض ، و رضا، و غضب ، و امثال آن ، از کارهاى متفرق .
3- معارفى که مربوط است بواسطه هائى که بین او و انسان هستند، مانند حجابها، و لوح ، و قلم ، و عرش ، و کرسى ، و بیت المعمور، و آسمان ، و زمین ، و ملائکه ، و شیطانها، و جن ، و غیر ذلک .
4- معارفى که مربوط است به خود انسان در زندگى قبل از دنیا.
5- معارفى که مربوط است بانسان در دنیا، چون تاریخ پیدایش نوع او، و خودشناسیش ، و شناسائى اصول اجتماعى ، و مسئله نبوت ، و رسالت ، و وحى ، و الهام ، و کتاب ، و دین ، و شریعت ، که از این باب است مقامات انبیاء، که از داستانهاى آنان استفاده مى شود، همان داستانهائى که قرآن کریم از آن حضرات حکایت کرده است .
6- معارف مربوط به انسان در عوالم بعد از دنیا، یعنى عالم برزخ و معاد.
7- معارف مربوط به اخلاق نیک و بد انسان ، که مقامات اولیاء در صراط بندگى یعنى اسلام و ایمان و احسان و اخبات و اخلاص و غیر ذلک مربوط به این معارف است .
و اما آیاتى که مربوط است به احکام دینى ، در این تفسیر پیرامون آنها بحث نشده ، چونکه بحث پیرامون آنها مربوط به کتاب فقه است نه تفسیر.
نتیجه این طریقه از تفسیر این شده که در تمامى این کتاب و در تفسیر همه آیات قرآنى یک بار هم نمى بینى که آیه اى را بر معنائى خلاف ظاهر حمل کرده باشیم ، پس در این کتاب تاءویلى که دیگران بسیار دارند نمى بینى ، بله تاءویل به آن معنائى که قرآن در چند جا اثباتش مى کند، به زودى خواهى دید که آن تاءویل اصلا از قبیل معانى نیست .
سپس در هر چند آیه بعد از تمام شدن بحثها و بیانات تفسیرى ، بحث هائى متفرق از روایات قرار داده ایم ، و در آن به آن مقدار که بر ایمان امکان داشت ، از روایات منقوله از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین هم از طرق عامه و هم خاصه ایراد نموده ایم ، و اما آن روایاتى که از مفسرین صحابه و تابعین چیزى نقل مى کند، در این کتاب نقل نکردیم ، براى این که صرف نظر از اینکه روایاتى است در هم و بر هم ، کلام صحابه و تابعین حجیتى براى مسلمانان ندارد، (مگر روایاتى که بعنوان موقوفه نقل شده است ).
و بزودى اهل بحث اگر در روایات منقوله از ائمه علیهم السلام دقت بفرمایند مطلع خواهد شد که این طریقه نوینى که بیانات این کتاب بر آن اساس نهاده شده ، طریقه اى جدید نیست ، بلکه قدیمى ترین طریقه اى است که در فن تفسیر سلوک شده ، و طریقه معلمین تفسیر سلام الله علیهم است .
البته در خلال این کتاب بحث هاى مختلف فلسفى ، و علمى ، و تاریخى ، و اجتماعى ، و اخلاقى ، هست ، که در آنها نیز به مقدار وسعمان بحث کرده ایم ، و در همه این بحث ها به ذکر آن مقدماتى که سنخیت با بحث داشته اکتفاء نموده ، و از ذکر مقدماتى که مقدمیت ندارد، و خارج از طور بحث است خوددارى نمودیم .
و سداد و رشاد را از خدایتعالى مسئلت مى نمائیم که بهترین یاور و راهنمااست .
کتاب تفسیر قرآن المیزان-علامه طباطبایی. پایان.
فقیر الى الله محمد حسین طباطبائ.
معنى تفسیر و تاریخچه آن بسم الله الرحمن الرحیم در این مقدمه روشى را که ما در این کتاب در بحث و جستجو از معانى آیات قرآن کریم اتخاذ نموده ایم ، براى خواننده معرفى میکنیم . روش تفسیرى طبقات اول و دوم مفسرین طبقه اول از مفسرین اسلام ، جمعى از صحابه بودند، (که البته مراد ما از صحابه غیر على علیه السلام و ائمه اهل بیت علیهم السلامند، براى اینکه در باره آنحضرت سخنى جداگانه داریم ، که بزودى از نظر خواننده مى گذرد)، مانند ابن عباس ، و عبد الله بن عمر، و ابى ، و غیر ایشان ، که دامن همت به کمر زده ، و دنبال این کار را گرفتند. اما آن عده که به اصطلاح محدث ، یعنى حدیث شناس بودند، در فهم معانى آیات اکتفاء کردند بآنچه که از صحابه و تابعین روایت شده ، حالا صحابه در تفسیر آیه چه گفته اند؟ و تابعین چه معنائى براى فلان آیه کرده اند؟ هر چه میخواهد باشد، همین که دلیل نامش روایت است ، کافى است ، اما مضمون روایت چیست ؟ و فلان صحابه در آن روایت چه گفته ؟ مطرح نیست ، هر جا هم که در تفسیر آیه روایتى نرسیده بود توقف میکردند، و مى گفتند درباره این آیه چیزى نمیتوان گفت ، براى اینکه نه الفاظش آن ظهورى را دارد که احتیاج به بحث و اعمال فکر نداشته باشد، و نه روایتى در ذیلش رسیده که آن را معنا کرده باشد، پس باید توقف کرد، و گفت : همه از نزد پروردگار است ، هر چند که ما معنایش را نفهمیم ، و تمسک میکردند بجمله (و الراسخون فى العلم یقولون آمنّا به ، کل من عند ربنا) راسخان در علم گویند: ما بدان ایمان داریم ، همه اش از ناحیه پروردگار ما است ، نه تنها آنهائى که ما مى فهمیم . روش متکلمین در تفسیر قرآن و فرق بین تفسیر و تطبیق و اما متکلمین که اقوال مختلفه اى در مذهب داشتند، همین اختلاف مسلک وادارشان کرد که در تفسیر و فهم معانى آیات قرآنى اسیر آراء مذهبى خود باشند، و آیات را طورى معنا کنند که با آن آراء موافق باشد، و اگر آیه اى مخالف یکى از آن آراء بود، تاءویل کنند، آنهم طورى تاءویل کنند که باز مخالف سایر آراء مذهبیشان نباشد. روش فلاسفه مشاء و اشراقى و متصوفه در تفسیر قرآن و اما فلاسفه ؟ آنان نیز به همان دچار شدند که متکلمین شدند، وقتى به بحث در پیرامون قرآن پرداختند، سر از تطبیق و تاءویل آیات مخالف با آراء مسلم شان در آوردند، البته منظور ما از فلسفه ، فلسفه بمعناى اخص آن یعنى فلسفه الهى به تنهائى نیست، بلکه منظور، فلسفه بمعناى اعم آن است ، که شامل همه علوم ریاضیات و طبیعیات و الهیات و حکمت عملى میشود. تفسیر در قرن حاضر و تفسیر قرآن بر مبناى علوم طبیعى و اجتماعى این وضع تفسیر قرآن در قرون گذشته بود، و اما در قرن حاضر؟ در این اعصار مسلک تازه اى در تفسیر پیدا شد، و آن این است ، جمعى که خود را مسلمان مى دانند، در اثر فرورفتگى و غور در علوم طبیعى ، و امثال آن ، که اساسش حس و تجربه است ، و نیز غور در مسائل اجتماعى ، که اساسش تجربه و آمارگیرى است ، روحیه حسى گرى پیدا کرده ، یا بطرف مذهب فلاسفه مادى و حسى سابق اروپائى تمایل پیدا کردند، و یا به سمت مذهب اصالت عمل لیز خوردند، مذهبى که مى گوید: (هیچ ارزشى براى ادراکات انسان نیست ، مگر آن ادراکاتى که منشاء عمل باشد، آنهم عملى که نظر مسلمان نماهاى پیرو این روش درباره روایات این آراء مسلمان نماهاى اعصار جدید درباره معارف قرآن است ، و اما درباره روایات میگویند: از آنجائیکه در میان روایات احادیثى جعلى دسیسه شده ، و راه یافته ، لذا بطور کلى به هیچ حدیثى نمى توان اعتماد نمود، مگر آن حدیثى که با کتاب یعنى قرآن کریم موافق باشد، و کتاب هم باید با آیات خودش و با راهنمائى علم ، تفسیر شود، نه به آراء و مذاهب سابق ، که اساسش استدلال از راه عقل است ، چون علم همه آنها را باطل کرده ، زیرا اساس علم حس و تجربه است . نقص و انحراف مشترک تمام مسلک هاى تفسیرى یاد شده و خواننده عزیز اگر در این مسلک هائى که درباره تفسیر برایش نقل کردیم دقت بفرماید، خواهد دید که همه در این نقص (که نقص بسیار بزرگى است ) شریکند: که آنچه از ابحاث علمى و یا فلسفى بدست آورده اند، بر قرآن کریم تحمیل نموده اند، بدون اینکه مدالیل آیات بر آنها دلالت داشته باشد، و در نتیجه تفسیر اینان نیز تطبیق شده ، و تطبیق خود را تفسیر نام نهادند، و حقایق قرآن را به و لازمه این انحراف - (همانطور که در اوائل گفتار اشاره کردیم ) این شد که قرآنى که خودش را به (هدى للعالمین )، و (نورا مبینا)، و (تبیانا لکل شى ء)، معرفى نموده ، هدایت نباشد، مگر به کمک غیر خودش ، و بجاى نور مبین مستنیر به غیرش باشد، از غیر خودش نور بگیرد، و بوسیله غیر خودش بیان شود، حالا آن غیر چیست ؟ که ما را بسوى قرآن هدایت مى کند، و به قرآن نور و بیان میدهد؟! نمیدانیم ، و اگر آن علمى که بزعم آقایان نوربخش و مبین قرآن و هادى بسوى آنست ، و خودش مورد اختلاف شد، (که مورد اختلاف هم شده ، و چه اختلاف شدیدى ) آیا مرجع چه خواهد بود؟! نمیدانیم . عدم ابهام و اغلاق در مفاهیم آیات و منشاء اختلافات و در میان همه آیات قرآن ، (که بیش از چند هزار آیه است )، حتى یک آیه نمى یابیم که در مفهومش اغلاق و تعقیدى باشد، بطوریکه ذهن خواننده در فهم معناى آن دچار حیرت و سرگردانى شود، و چطور چنین نباشد و حال آنکه قرآن فصیح ترین کلام عرب است ، و ابتدائى ترین شرط فصاحت این است که اغلاق و تعقید نداشته باشد، و حتى آن آیاتى هم که جزو متشابهات قرآن بشمار مى آیند، مانند آیات نسخ شده ، و امثال آن ، در مفهومش غایت وضوح و روشنى را دارد، و تشابهش بخاطر این است که مراد از آن را نمیدانیم ، نه اینکه معناى ظاهرش نامعلوم باشد. علت سبقت معانى مادى کلمات وضع شده به ذهن توضیح اینکه انس و عادت (همانطورى که گفته شده )، باعث میشود که ذهن آدمى در هنگام شنیدن یک کلمه ، و یا یک جمله ، به معناى مادى آن سبقت جوید، و قبل از هر معناى دیگر، آن معناى مادى و یا لواحق آن به ذهن در آید، و ما انسانها از آنجائیکه بدنهایمان ، و قواى بدنیمان ، مادام که در این دنیاى مادى هستیم ، در ماده غوطه ور است ، و سر و کارش همه با ماده است ، لذا مثلا اگر لفظ حیات ، و علم ، و قدرت ، و سمع ، و بصر، و کلام ، و اراده ، و رضا، و غضب ، و خلق ، و امر، و امثال آنرا مى شنویم ، فورا معناى مادى اینها به ذهن ما در مى آید، همان معنائى که از این کلمات در خود سراغ داریم . دلالت الفاظ موضوعه با تغییر شکل موضوع له تغییر نمى یابد لکن باید این را هم بدانیم که اگر ما الفاظ را وضع کردیم ، براى آن چیزى وضع کردیم که فلان فائده را بما مى دهد، حالا اگر آن چیز شکل و قیافه اش تغییر کرد، مادام که آن فائده را مى دهد، باز لفظ نام برده ، نام آن چیز هست ، توضیح اینکه : اشیائى که ما براى هر یک نامى نهاده ایم از آنجا که مادى هستند، محکوم به تغیر و تبدلند، چون حوائج آدمى رو به تبدل است ، و روز به روز تکامل مى یابد، مثلا کلمه چراغ را ما در اولین روزى که بزبان جارى کردیم ، بعنوان نام یک ظرفى بود، که روغن در آن مى ریختیم ، و فتیله اى در آن روغن مى انداختیم ، و لبه فتیله را از لبه ظرف بیرون گذاشته ، روشن مى کردیم ، تا در شب هاى تاریک پیش پاى ما را روشن کند، و هر وقت کلمه (چراغ ) به زبان مى آوردیم شنونده چنین چیزى از آن مى فهمید، ولى روز بروز در اثر پیشرفت ما، چراغ هم پیشرفت کرد، و تغییر شکل داد، تا امروز که بصورت چراغ برق در آمد، بصورتى که از اجزاء چراغ اولیه ما، هیچ چیز در آن وجود ندارد، نه ظرف سفالى آن هست ، نه روغنش ، و نه فتیله اش ، ولى در عین حال باز به لامپ میگوئیم چراغ ، براى چه ؟ براى اینکه از لامپ همان فائده را مى بریم که از پیه سوز سابق مى بردیم . جمود مقلدین از اصحاب حدیث به ظواهر آیات و رد بر آنها بنابراین باید توجه داشته باشیم ، که ملاک و مدار در صادق بودن یک اسم ، و صادق نبودن آن ، موجود بودن غرض ، و غایت ، و موجود نبودن آنست ، و نباید نسبت به لفظ اسم جمود به خرج داده ، و آن را نام یک صورت بدانیم ، و تا قیامت هر وقت چراغ میگوئیم ، باز همان پیه سوز را اراده کنیم . دو راهى استفاده از علم براى درک حقائق قرآن و جمود به ظواهر آن از یکسو ناگزیر بود دنبال علم تفسیر برود، و حقایق قرآن را با ذهنى ساده ، نه با عینک معلومات شخصى ، مو شکافى کند، و از سوى دیگر در فهم معانى آیات ، به فهم عادى و مصداق ماءنوس در ذهن خود قناعت ننموده ، و در مثل کلمه (چراغ ) را حمل بر پیه سوز نکند، چون اگر از روز اول مى خواست بفهم عادى خود قناعت کند، دنبال علم نمى رفت ، و اگر دو دستى دامن علم را چسبید، براى این بود که فهمید فکرش بدون بحث علمى مصون از خطاء نیست ، علاوه بر اینکه فکر عادى به تنهائى مجهولات را براى انسان کشف نمیکند. ادامه دارد.
الحمدلله الذى انزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا، و الصلوة على من جعله شاهدا و مبشرا و نذیرا، و داعیا الى الله باذنه و سراجا منیرا و على آله الذین اذهب عنهم الرجس ، و طهرهم تطهیرا.
نخست باید بگوئیم : تفسیر که بمعناى بیان معانى آیات قرآنى و کشف مقاصد و مدالیل آنست ، از قدیمى ترین اشتغالات علمى است ، که دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول کرده است . و تاریخ این نوع بحث که نامش تفسیر است ، از عصر نزول قرآن شروع شده ، و این معنا از آیه : (کما ارسلنا فیکم رسولا منکم ، یتلوا علیکم آیاتنا، و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه )، (همچنانکه در شما رسولى از خود شما فرستادیم ، تا بر شما بخواند آیات ما را، و تزکیه تان کند، و کتاب و حکمتتان بیاموزد) به خوبى استفاده میشود، چون مى فرماید: همان رسولیکه کتاب قرآن به او نازل شد، آن کتاب را به شما تعلیم مى دهد.
آنروز بحث از قرآن از چارچوبه جهات ادبى آیات ، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آیات براى توضیح آیاتى دیگر، و اندکى تفسیر بروایات وارده از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در باب قصص و معارف مبدا و معاد، و امثال آن تجاوز نمیکرد.
در مفسرین طبقه دوم ، یعنى تابعین ، چون مجاهد، و قتاده ، و ابن ابى لیلى ، و شعبى ، و سدى ، و دیگران نیز که در دو قرن اول هجرت بودند، جریان به همین منوال بود، ایشان هم چیزى به آنچه مفسرین طبقه اول ، و صحابه ، در طریقه تفسیر سلوک کرده ، بودند، نیفزودند، تنها چیزى که به آن اضافه کردند، این بود که بیشتر از گذشتگان در تفسیر خود، روایت آوردند، (که متاءسفانه در بین آن روایات ، احادیثى بود که یهودیان جعل کرده ، و در بین قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت ، و چگونگى ابتداء خلقت آسمانها، و تکوین زمین ، و دریاها، و بهشت شداد، و خطاهاى انبیاء و تحریف قرآن ، و چیرهائى دیگر از این قبیل دسیسه و داخل احادیث صحیح نمودند، و هم اکنون در پاره اى روایات تفسیرى و غیر تفسیرى ، از آن قبیل روایات دیده مى شود).
بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در عصر خلفاء، فتوحات اسلامى شروع مى شود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقه هائى مختلف ، و امتهائى گونه گون ، و با علماى ادیان و مذاهب مختلف آشنا میشوند، و این خلطه و آمیزش سبب مى شود بحث هاى کلامى در مسلمانان شایع شود.
از سوى دیگر در اواخر سلطنت امویان و اوائل عباسیان ، یعنى در اواخر قرن اول هجرت ، فلسفه یونان بزبان عربى ترجمه شده ، در بین علماى اسلام انتشار یافت ، و همه جا مباحث عقلى ورد زبانها و نقل مجالس علماء شد و از سوى سوم مقارن با انتشار بحثهاى فلسفى ، مطالب عرفانى و صوفى گرى نیز در اسلام راه یافته ، جمعى از مردم به آن تمایل نمودند، تا بجاى برهان و استدلال فقهى ، و از سوى چهارم ، جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف که در صدر اسلام نسبت بدستورات رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم داشتند، باقى ماندند، و بدون اینکه کارى به عقل و فکر خود داشته باشند، در فهم آیات قرآن به احادیث اکتفاء نموده ، و در فهم معناى حدیث هم هیچگونه مداخله اى ننموده ، به ظاهر آنها تعبد مى کردند، و اگر هم احیانا بحثى از قرآن مى کردند، تنها از جهات ادبى آن بود، و بس . این چهار عامل باعث شد که روش اهل علم در تفسیر قرآن کریم مختلف شود، علاوه بر این چهار عامل ، عامل مهم دیگرى که در این اختلاف اثر به سزائى داشت ، اختلاف مذاهب بود، که آنچنان در میان مسلمانان تفرقه افکنده بود، که میان مذاهب اسلامى هیچ جامعه اى ، کلمه واحدى نمانده بود، جز دو کلمه (لا اله الا الله و محمد رسول الله )، و گر نه در تمامى مسائل اسلامى اختلاف پدید آمده بود.
در معناى اسماء خدا، در صفات و افعال خدا، در معناى آسمانها، و آنچه در آن است ، در زمین و آنچه بر آنست و قضاء و قدر و جبر، و تفویض ، و ثواب ، و عقاب ، و نیز در مرگ ، و برزخ ، و در مسئله بعث ، و بهشت ، و دوزخ ، و کوتاه سخن آنکه در تمامى مسائلى که با حقایق و معارف دینى ارتباط داشت ، حتى اگر کوچکترین ارتباطى هم داشت اختلافات مذهبى در آن نیز راه یافته بود، و در نتیجه در طریقه بحث از معانى آیات قرآنى متفرق شدند، و هر جمعیتى براى خود طریقه اى بر طبق طریقه مذهبى خود درست کرد.
این عده در این روشى که پیش گرفته اند خطا رفته اند، براى اینکه با این روش که پیش گرفته اند، عقل و اندیشه را از کار انداخته اند، و در حقیقت گفته اند: ما حق نداریم در فهم آیات قرآنى عقل و شعور خود را بکار بریم ، تنها باید ببینیم روایت از ابن عباس و یا فلان صحابه دیگر چه معنائى نقل کرده و حال آنکه اولا قرآن کریم نه تنها عقل را از اعتبار نینداخته ، بلکه معقول هم نیست که آنرا از اعتبار بیندازد، براى اینکه اعتبار قرآن و کلام خدا بودن آن (و حتى وجود خدا)، بوسیله عقل براى ما ثابت شده ، و در ثانى قرآن کریم حجیتى براى کلام صحابه و تابعین و امثال ایشان اثبات نکرده ، و هیچ جا نفرموده یا ایها الناس هر کس صحابى رسول خدا باشد، هر چه به شما گفت بپذیرید، که سخن صحابى او حجت است ، و چطور ممکن است حجت کند با اینکه میان کلمات اصحاب اختلافهاى فاحش هست ، مگر آنکه بگوئى قرآن بشر را به سفسطه یعنى قبول تناقض گوئیها دعوت کرده ، و حال آنکه چنین دعوتى نکرده ، و بلکه در مقابل دعوت کرده تا در آیاتش تدبر کنند، و عقل و فهم خود را در فهمیدن آن بکار ببندند، و بوسیله تدبر اختلافى که ممکن است در آیاتش بنظر برسد، برطرف نمایند، و ثابت کنند که در آیاتش اختلافى نیست ، علاوه ، خدایتعالى قرآن کریم خود را هدایت و نور و تبیان کلشى ء معرفى کرده ، آنوقت چگونه ممکن است چیزى که خودش نور است ، بوسیله غیر خودش ، یعنى قتاده و امثال او روشن شود، و چطور تصور دارد چیزیکه هدایت است ، خودش محتاج ابن عباس ها باشد، تا او را هدایت کنند، و چگونه چیزیکه خودش بیان هر چیز است ، محتاج سدى ها باشد تا آن را بیان کنند؟!
و ما فعلا به این جهت کارى نداریم ، که منشاء اتخاذ آراء خاصى در تفسیر در برابر آراء دیگران ، و پیروى از مسلک مخصوصى ، آیا اختلاف نظریه هاى علمى است ، و یا منشاء آن تقلیدهاى کورکورانه از دیگران است ، و یا صرفا تعصب هاى قومى است ، چون اینجا جاى بررسى آن نیست ، تنها چیزیکه باید در اینجا بگوئیم این است که نام این قسم بحث تفسیرى را تطبیق گذاشتن مناسب تر است ، تا آنرا تفسیر بخوانیم ، چون وقتى ذهن آدمى مشوب و پابند نظریه هاى خاصى باشد، در حقیقت عینک رنگینى در چشم دارد، که قرآن را نیز به همان رنگ مى بیند، و مى خواهد نظریه خود را بر قرآن تحمیل نموده ، قرآن را با آن تطبیق دهد، پس باید آن را تطبیق نامید نه تفسیر.
آرى فرق است بین اینکه یک دانشمند، وقتى پیرامون آیه اى از آیات فکر و بحث مى کند، با خود بگوید: ببینم قرآن چه میگوید؟ یا آنکه بگوید این آیه را به چه معنائى حمل کنیم ، اولى که میخواهد بفهمد آیه قرآن چه میگوید، باید تمامى معلومات و نظریه هاى علمى خود را موقتا فراموش کند، و به هیچ نظریه علمى تکیه نکند، ولى دومى نظریات خود را در مسئله دخالت داده ، و بلکه بر اساس آن نظریه ها بحث را شروع مى کند، و معلوم است که این نوع بحث ، بحث از معناى خود آیه نیست .
البته خواننده عزیز توجه دارد که فلسفه به دو مشرب جداى از هم تقسیم مى شود، یکى مشرب مشاء، که بحث و تحقیق را تنها از راه استدلال معتبر میداند و دیگرى مشرب اشراق است که میگوید حقایق و معارف را باید از راه تهذیب نفس و جلا دادن دل ، به وسیله ریاضت ، کشف کرد.
مشائیان وقتى به تحقیق در قرآن پرداختند، هر چه از آیات قرآن درباره حقایق ماوراء طبیعت و نیز درباره خلقت و حدوث آسمانها و زمین و برزخ و معاد بود، همه را تاءویل کردند، حتى باب تاءویل را آنقدر توسعه دادند، که به تاءویل آیاتى که با مسلمیات فلسفیان ناسازگار بود قناعت نکرده ، آیاتى را هم که با فرضیاتشان ناسازگار بود تاءویل نمودند.
مثلا در طبیعیات ، در باب نظام افلاک ، تئورى و فرضیه هائى براى خود فرض کردند، و روى این اساس فرضى دیوارها چیدند، و بالا بردند، ببینند آیا فرو مى ریزد یا خیر، که در اصطلاح علمى این فرضیه ها را (اصول موضوعه ) مى نامند، افلاک کلى و جزئى فرض کردند، عناصر را مبدا پیدایش موجودات دانسته ، و بین آنها ترتیب قائل شدند، و براى افلاک و عناصر، احکامى درست کردند، و معذلک با اینکه خودشان تصریح کرده اند که همه این خشت ها روى پایه اى فرضى چیده شده ، و هیچ شاهد و دلیل قطعى براى آن نداریم ، با این حال اگر آیه اى از قرآن مخالف همین فرضیه ها بود تاءویلش کردند (زهى بى انصافى ).
و اما آن دسته دیگر فلاسفه که متصوفه از آنهایند، بخاطر اشتغالشان به تفکر و سیر در باطن خلقت ، و اعتنایشان به آیات انفسى ، و بى توجهیشان بعالم ظاهر، و آیات آفاقى ، بطور کلى باب تنزیل یعنى ظاهر قرآن را رها نموده ، تنها به تاءویل آن پرداختند، و این باعث شد که مردم در تاءویل آیات قرآنى ، جرات یافته ، دیگر مرز و حدى براى آن نشناسند، و هر کس هر چه دلش خواست بگوید، و مطالب شعرى که جز در عالم خیال موطنى ندارد، بر هم بافته آیات قرآنى را با آن معنا کنند، و خلاصه بهر چیزى بر هر چیزى استدلال کنند، و این جنایت خود را به آنجا بکشانند، که آیات قرآنى را با حساب جمل و باصطلاح بازتر و بیشتر و حروف نورانى و ظلمانى تفسیر کنند، حروفى را نورانى و حروفى دیگر را ظلمانى نام گذاشته ، حروف هر کلمه از آیات را به این دو قسم حروف تقسیم نموده ، آنچه از احکام که خودشان براى این دو قسم حروف تراشیده اند، بر آن کلمه و آن آیه مترتب سازند.
و پر واضح است که قرآن کریم نازل نشد که تنها این صوفیان خیالباف را هدایت کند، و مخاطبین در آیات آن ، تنها علماى علم اعداد، وایقوف و حروف نیستند، و معارف آنهم بر پایه حساب جمل که ساخته و پرداخته منجمین است ، پى ریزى نشده ، و چگونه شده باشد؟ و حال آنکه نجوم از سوقاتیهاى یونان است ، که به زبان عربى ترجمه شد.
خواهید گفت روایات بسیارى از رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده ، که مثلا فرموده اند: براى قرآن ظاهرى و باطنى است ، و براى باطن آن باز باطن دیگرى است ، تا هفت بطن ، و یا هفتاد بطن ، (تا آخر حدیث ).
در پاسخ مى گوئیم : بله ما نیز منکر باطن قرآن نیستیم ، و لکن پیغمبر و ائمه علیهم السلام هم به ظاهر قرآن پرداختند، و هم به باطن آن ، هم به تنزیل آن ، و هم به تاءویلش ، نه چون نامبردگان که بکلى ظاهر قرآن را رها کنند، آنوقت تازه درباره تاءویل حرف داریم ، منظور از تاءویل در لسان پیامبر و ائمه علیهم السلام آن تاءویلى نیست که نامبردگان پیش گرفته اند، چه تاءویل باصطلاح آقایان عبارتست از معنائى که مخالف ظاهر کلام باشد، و با لغات و واژه هاى مستحدثى که در زبان مسلمانان و بعد از نزول قرآن و انتشار اسلام رایج گشته جور درآید، ولى تاءویلى که منظور قرآن کریم است ، و در آیاتى از قرآن نامش برده شده ، اصلا از مقوله معنا و مفهوم نیست ، که انشاءالله در اوائل سوره آل عمران توضیح بیشتر آن خواهد آمد.
به درد حوائج زندگى مادى بخورد، حوائجى که جبر زندگى آن را معین مى کند).
این مذهب اصالت است که پاره اى مسلمان نما به سوى آن گرائیده اند، و در نتیجه گفته اند: معارف دینى نمیتواند مخالف با علم باشد، و علم میگوید اصالت وجود تنها مال ماده و خواص محسوس آنست ، پس در دین و معارف آن هم هر چه که از دائره مادیات بیرون است ، و حس ما آنرا لمس نمیکند، مانند عرش ، و کرسى ، و لوح ، و قلم ، و امثال آن باید به یک صورت تاءویل شود.
و اگر از وجود هر چیزى خبر دهد که علوم متعرض آن نیست ، مانند وجود معاد و جزئیات آن ، باید با قوانین مادى توجیه شود.
و نیز آنچه که تشریع بر آن تکیه کرده ، از قبیل وحى ، و فرشته ، و شیطان ، و نبوت ، و رسالت ، و امامت ، و امثال آن ، همه امور روحى هستند که به تناسب نام یکى را وحى و نام دیگرى را ملک و غیره مى گذاریم ، و روح هم خودش پدیده اى مادى و نوعى از خواص ماده است ، و مسئله تشریع هم اساسش یک نبوغ خاص اجتماعى است ، که میتواند قوانین خود را بر پایه افکار صالح بنا کند، تا اجتماعى صالح و راقى بسازد.
این ها سخنانى است که آقایان یا صریحا گفته اند، و یا لازمه این گفتارشان است ، که باید طریق حس و تجربه را پیروى کرد، و ما در اینجا درصدد آن نیستیم که اصول علمى و فلسفى آنان را بررسى نموده ، و درباره دیوارى که روى این اساس چیده اند بحث کنیم .
تنها این را میگوئیم : که اشکالى که بر طریقه مفسرین گذشته کرده اند، که تفسیرشان تفسیر نیست ، بلکه تطبیق است ، عینا بخود آنان وارد است ، هر چند که با طمطراقى هر چه بیشتر دعوى مى کنند که تفسیر واقعى قرآن همین است که ما داریم .
براى اینکه اگر آقایان مانند مفسرین سلف معلومات خود را بر قرآن تحمیل نکرده اند، پس چرا نظریه هاى علمى را اصل مسلم گرفته ، تجاوز از آنرا جایز نمیدانند، پس اینان نیز در انحراف سلف شریکند، و چیزى از آنچه را که آنان فاسد کردند اصلاح نکردند.
و بهر حال هیچیک از این اختلافاتیکه ذکر شد، منشاءش اختلاف نظر در مفهوم لفظ آیه ، و معناى لغوى و عرفى عربى مفرد آن ، و جمله اش نبوده ، براى اینکه هم کلمات قرآن ، و هم جملات آن ، و آیاتش کلامى است عربى ، و آنهم عربى آشکار، آنچنانکه در فهم آن هیچ عرب و غیر عربى که عارف به لغت و اسالیب کلام عربى است توقف نمیکند.
پس این اختلاف از ناحیه معناى کلمات پیدا نشده ، بلکه همه آنها از اختلاف در مصداق کلمات پیدا شده ، و هر مذهب و مسلکى کلمات و جملات قرآن را بمصداقى حمل کرده اند، که آن دیگرى قبول ندارد، این از مدلول تصورى و تصدیقى کلمه ، چیزى فهمیده ، و آن دیگرى چیزى دیگر.
و همچنین وقتى کلمات آسمان ، و زمین ، و لوح ، و قلم ، و عرش ، و کرسى ، و فرشته ، و بال فرشته ، و شیطان ، و لشگریان او، از پیاده نظام ، و سواره نظامش را مى شنویم ، مصادیق طبیعى و مادى آن به ذهن ما سبقت میجوید، و قبل از هر معناى دیگرى داخل در فهم ما مى شود.
و چون مى شنویم که میگویند: خدا عالم را خلق کرده ، و یا فلان کار را کرده ، و یا بفلان چیز عالم است ، و یا فلان چیز را اراده کرده ، و یا خواسته ، و یا مى خواهد، همه اینها را مانند خلق ، و علم ، و اراده ، و مشیت ، خودمان مقید بزمانش مى کنیم ، چون معهود در ذهن ما این است که خواسته ماضى و مربوط به گذشته است ، و میخواهد مضارع و مربوط به آینده است ، درباره (خواسته و میخواهد) خدا همین فرق را مى گذاریم .
باز وقتى مى شنویم که خدایتعالى مى فرماید: (و لدینا مزید) نزد ما بیشتر هم هست ، و یا مى فرماید: (لاتخذناه من لدنا)، (از نزد خود مى گیریم نه از میان شما) و یا مى فرماید: (و ما عند الله خیر)، (آنچه نزد خدا است بهتر است ، و یا مى فرماید) (الیه ترجعون )، (به نزد او بر مى گردید)، فورا بذهنمان مى رسد که کلمه (نزد) همان معنائى را درباره خدا مى دهد، که درباره ما مى دهد، و آن عبارت است از حضور در مکانى که ما هستیم .
و چون مى شنویم که مى فرماید: (و اذا اردنا ان نهلک قریه ، امرنا مترفیها) (چون بخواهیم قریه اى را هلاک کنیم بعیاشهایش دستور مى دهیم که ...، و یا مى شنویم که مى فرماید: (و نرید ان نمن ) اراده کرده ایم که منت نهیم ...، و یا مى شنویم که مى فرماید: یرید الله بکم الیسر، خدا آسانى براى شما اراده کرده )، فورا به ذهنمان مى رسد که اراده خدا هم از سنخ اراده ما است ، و از این قبیل کلمات را وقتى مى شنویم ، مقید به آن قیودى مى کنیم که در خود ما مقید به آنها است .
چاره اى هم نداریم ، براى اینکه از روز اول که ما ابناء بشر لفظ، (چه فارسى چه عربى و چه هر زبانى دیگر) را وضع کردیم ، براى این وضع کردیم که موجودى اجتماعى بودیم ، و ناگزیر بودیم ، منویات خود را به یکدیگر بفهمانیم ، و فهماندن منویات وسیله اى مى خواهد، لذا با یکدیگر قرار گذاشتیم قبلا که هر وقت من صداى (آب ) را از خود در آوردم ، تو بدان که من آن چیزى را میگویم ، که رفع تشنگى مى کند، و به همین منوال الفاظ دیگر).
و زندگى اجتماعى را هم حوائج مادى به گردن ما گذاشت ، چون منظور از آن این بود که دست به دست هم داده ، هر یک ، یکى از کارهاى اجتماع را انجام دهیم ، تا به این وسیله استکمال کرده باشیم ، و کارهاى اجتماعى همه مربوط به امور مادى ، و لوازم آنست ، ناگزیر الفاظ را وضع کردیم ، براى مسمى هائى که غرض ما را تاءمین مى کند، روى این جهت هر لفظى را که مى شنویم ، فورا معناى مادیش به ذهنمان مى رسد.
و همچنین کلمه میزان یا ترازو، که در اولین روزیکه آنرا بزبان آوردیم ، طبق قرار قبلى براى ، این آنرا وضع کردیم ، که شنونده از آن چیزیرا بفهمد که کالا و اجناس ما بوسیله آن سنجیده مى شود، ولى امروز آلاتى درست کرده ایم ، که با آن حرارت ، و برودت ، را هم مى سنجیم ، پس این هم میزان هست ، چیزیکه هست میزان الحرارة است ، و همچنین کلمه سلاح که در روز اول چوب و چماق بود، بعدا شمشیر و گرز شد، و امروز توپ و تفنگ شده است .
پس بنابراین هر چند که مسماى نامها تغییر کرده ، بحدى که از اجزاء سابقش نه ذاتى مانده ، و نه صفاتى ، و لکن نامها همچنان باقى مانده است ، و این نیست مگر بخاطر اینکه منظور روز اول ما از نام گذارى ، فائده و غرضى بود که از مسماها عاید ما مى شد، نه شکل و صورت آنها، و مادام که آن فائده و آن غرض حاصل است ، اسم هم بر آن صادق است ، در نتیجه مادام که غرض سنجش ، و نورگیرى ، و دفاع ، و غیره باقى است نام میزان ، و چراغ ، و اسلحه ، نیز باقى است .
اما متاءسفانه انس و عادت نمیگذارد ما این توجه را داشته باشیم ، و همین باعث شده که مقلدین از اصحاب حدیث ، چون فرقه حشویه ، و مجسمه ، به ظواهر آیات جمود کرده ، و آیات را به همان ظواهر تفسیر کنند، گو اینکه این جمود، جمود بر ظواهر نیست ، بلکه جمود بر انس و عادت است در تشخیص مصادیق .
و در بین خود ظواهر، ظواهرى هست که این جمود را تخطئه مى کند، و روشن مى سازد که اتکاء و اعتماد کردن در فهم معانى آیات ، بر انس و عادت ، مقاصد آیات را در هم و بر هم نموده ، امر فهم را مختل میسازد، مانند آیه : (لیس کمثله شى ء)، و آیه : (لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر)، و آیه : (سبحان الله عما یصفون )، چون اگر درک خدا، چون درک ما باشد، او مثل ما خواهد بود، در حالى که آیه اولى میگوید: او مثل ندارد، و آیه سومى او را از آنچه که ما درباره اش بگوئیم ، منزه مى دارد.
و همین جهت باعث شده که دیگر مردم در درک معانى آیات ، به فهم عادى و مصداقهاى ماءنوس در ذهن اکتفاء نکنند، همچنانکه دور بودن از خطا و به دست آوردن مجهولات ، انسان را وادار کرده تا دست به دامان بحثهاى علمى شود، و تجویز کند که بحث را در فهم حقایق قرآن و تشخیص مقاصد عالیه آن دخالت دهد.
بر سر این دو راهى ، کمتر کسى مى تواند راه میانه را برود، نه آنقدر علم را در درک حقایق قرآن دخالت دهد، که سرانجام سر از علم ایقوف و زبر و بینه در آورد، و نه آنقدر بفکر ساده خود جمود دهد، که تا روز قیامت چراغ را بر پیه سوز، و سلاح را بر گرز و کمند، حمل کند.
بلکه در عین اینکه به ذیل ابحاث علمى متمسک مى شود، نتائج حاصله را بر قرآن تحمیل نکند، چون فهمیدن حقایق قرآن ، و تشخیص مقاصد آن ، از راه ابحاث علمى دو جور است.
و هر کس، فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است; در حالی که جاودانه در آن میماند; و خداوند بر او غضب میکند; و او را از رحمتش دور میسازد; و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است. (93)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که در راه خدا گام میزنید (و به سفری برای جهاد میروید)، تحقیق کنید! و بخاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمی) به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام میکند نگویید: «مسلمان نیستی» زیرا غنیمتهای فراوانی (برای شما) نزد خداست. شما قبلا چنین بودید; و خداوند بر شما منت نهاد (و هدایت شدید).پس، (بشکرانه این نعمت بزرگ،) تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است. (94)
(هرگز) افراد باایمانی که بدون بیماری و ناراحتی، از جهاد بازنشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند! خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان ( ترککنندگان جهاد) برتری مهمی بخشیده; و به هر یک از این دو گروه (به نسبت اعمال نیکشان،) خداوند وعده پاداش نیک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظیمی برتری بخشیده است. (95)
درجات (مهمی) از ناحیه خداوند، و آمرزش و رحمت (نصیب آنان میگردد); و (اگر لغزشهایی داشتهاند،) خداوند آمرزنده و مهربان است. (96)
کسانی که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها ( فرشتگان) گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدی دارند. (97)
مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که براستی تحت فشار قرار گرفتهاند (و حقیقتا مستضعفند); نه چارهای دارند، و نه راهی (برای نجات از آن محیط آلوده) مییابند. (98)
ممکن است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد; و خداوند، عفو کننده و آمرزنده است. (99)
کسی که در راه خدا هجرت کند، جاهای امن فراوان و گستردهای در زمین مییابد. و هر کس بعنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست; و خداوند، آمرزنده و مهربان است. (100)
هنگامی که سفر میکنید، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید اگر از فتنه (و خطر) کافران بترسید; زیرا کافران، برای شما دشمن آشکاری هستند. (101)
و هنگامی که در میان آنها باشی، و (در میدان جنگ) برای آنها نماز را برپا کنی، باید دستهای از آنها با تو (به نماز) برخیزند، و سلاحهایشان را با خود برگیرند; و هنگامی که سجده کردند (و نماز را به پایان رساندند)، باید به پشت سر شما (به میدان نبرد) بروند، و آن دسته دیگر که نماز نخواندهاند (و مشغول پیکار بودهاند)، بیایند و با تو نماز بخوانند; آنها باید وسایل دفاعی و سلاحهایشان (را در حال نماز) با خود حمل کنند; (زیرا) کافران آرزو دارند که شما از سلاحها و متاعهای خود غافل شوید و یکباره به شما هجوم آورند. و اگر از باران ناراحتید، و یا بیمار (و مجروح )هستید، مانعی ندارد که سلاحهای خود را بر زمین بگذارید; ولی وسایل دفاعی (مانند زره و خود را) با خود بردارید خداوند، عذاب خوارکنندهای برای کافران فراهم ساخته است. (102)
و هنگامی که نماز را به پایان رساندید، خدا را یاد کنید; ایستاده، و نشسته، و در حالی که به پهلو خوابیدهاید! و هرگاه آرامش یافتید (و حالت ترس زایل گشت)، نماز را (به طور معمول) انجام دهید، زیرا نماز، وظیفه ثابت و معینی برای مؤمنان است! (103)
و در راه تعقیب دشمن، (هرگز) سست نشوید! (زیرا) اگر شما درد و رنج میبینید، آنها نیز همانند شما درد و رنج میبینند; ولی شما امیدی از خدا دارید که آنها ندارند; و خداوند، دانا و حکیم است. (104)
ما این کتاب را بحق بر تو نازل کردیم; تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی; و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی! (105)
و از خداوند، طلب آمرزش نما! که خداوند، آمرزنده و مهربان است. (106)
و از آنها که به خود خیانت کردند، دفاع مکن! زیرا خداوند، افراد خیانتپیشه گنهکار را دوست ندارد. (107)
آنها زشتکاری خود را از مردم پنهان میدارند; اما از خدا پنهان نمیدارند، و هنگامی که در مجالس شبانه، سخنانی که خدا راضی نبود میگفتند، خدا با آنها بود، خدا به آنچه انجام میدهند، احاطه دارد. (108)
آری، شما همانا هستید که در زندگی این جهان، از آنان دفاع کردید! اما کیست که در برابر خداوند، در روز رستاخیز از آنها دفاع کند؟! یا چه کسی است که وکیل و حامی آنها باشد؟! (109)
ادامه دارد.
سؤال: آیا داروهای کُدئیندار و تِرامادول هم اعتیادآور است؟
جواب:برخی از داروهای مخدر برای مصارف درمانی در داروخانهها قابل دسترسی هستند. دیفنوکسیلات، ترامادول، شربت اکسپکتورانت کدئین، و قرصهای آسپرین کدئین و استامینوفن کدئین از این داروها هستند. تعدادی از معتادین مواد مخدر غیرمجاز برای جایگزین کردن تریاک یا کراک ممکن است روزانه مقادیر فراوانی از این داروها را مصرف کرده و به آنها اعتیاد پیدا کنند. واقعیت این است که دوزهای سنگینی از این داروها ممکن است حتّی مضرات بیشتیر از مواد مخدر خیابانی داشته باشند. مثلا باید بدانیم که استامینوفن که دارویی تببُر و ضد درد است، یکی از مهلکترین و کشندهترین سموم در مقادیر بالاتر از دوزهای درمانی میباشد. علاوه بر این اعتیاد به کدئین که از شیره تریاک گرفته میشود، شاید از اعتیاد به تریاک خوراکی شدیدتر باشد. خوب است بدانیم که ترامادول بیش از 500 میلیگرم در روز (یعنی 5 قرص متادون 100 میلیگرم در روز) خطر بروز تشنجات را بیشتر کرده و با اضافه شدن میزان روزانه به همان نسبت این خطر را افزایش میدهد. بروز تشنج و بیهوشی در وضعیتهایی همچون قرارگرفتن در ارتفاعات یا رد شدن از خیابان علاوه بر عوارض عضوی و مغزی خود تشنج، خطرات جانی ببار میآورد. نحوه درمان اعتیاد به ترامادول یا داروهای مخدر مجاز هیچ فرقی با مواد مخدر خیابانی ندارد و حتی در مواردی ممکن است جدّیتر و سختتر هم باشد. ترامادول دارویی مخدر و به شدت اعتیادآور است و مصرف بیش از حد آن هیچ شباهتی به درمان با متادون نگهدارنده ندارد.
سوال : آیا حشیش اعتیاد آور است؟
جواب:بلی برخلاف عقیدة رایج بین مردم که فکر میکنند حشیش باعث اعتیاد نمی شود، "حشیش اعتیادآور است". کسی که مدتی حشیش مصرف کند، به راحتی قادر به ترک مصرف آن نخواهد بود و در صورت مصرف نکردن دچار علایمی مثل اضطراب، بی قراری، بی خوابی، درد عضلانی، اسهال، تهوع و استفراغ میشود. از همه مهمتر اینکه ترک حشیش به علت فشار روانی شدید و احساس اشتیاق فراوان برای مصرف بسیار مشکل است و مصرفکنندگان باید بدانند که در صورت یکی دوبار مصرف کردن حشیش ممکن است به آن معتاد شوند.
سؤال: آیا متادون دارویی اعتیادآور است؟
جواب:متادون نیمه عمری طولانیتر از مواد مخدر غیرمجاز دارد. همچنین خواص نشئهآور موادی همچون تریاک، هروئین، کدئین و کراک تقریبا در متادون وجود ندارد. این ویژگیها در متادون که آگونیستگیرندههای افیونی در بدن میباشد، موجب شده است که در سمزدایی و در درمان نگهدارنده وابستگی به مواد مخدر افیونی دارویی مناسب باشد. البته اولین مصارف درمانی متادون در وابستگی به مواد افیونی، به درمان نگهدارنده معتادین هروئین تزریقی مربوط بود؛ و در آن رویکرد، مصرف متادون خوراکی راهی برای پیشگیری از رفتارهای پر خطر معتادین به هروئین داخل رگ بحساب میآمد. چرا که خطر آلودگی با ویروسهای هپاتیت و HIV (ویروس سندرم نقص اکتسابی ایمنی AIDS) و خطرات دیگری همچون اندوکاردیت عفونی، این جایگزینی را ایجاب مینمود. در هر صورت متادون دارویی اعتیادآور است، اما خصوصا در دوزهای پایین بسیار کم خطرتر و سالمتر از داروهای افیونی خیابانی (طبیعی یا صناعی) میباشد. سؤال: دوران نقاهت متعاقب قطع وابستگی هرگونه ماده مخدر چه مدتی دارد؟
متادون پسرفت روانی شخصیتی ناشی از وابستگی به مواد مخدر غیرمجاز را متوقف میکند و عواقب قانونی و درگیریهای قضائی متعاقب اعتیاد مواد غیرقانونی افیونی را از بین میبرد. بدیهی است که هرگونه اعتیاد طولانی مدت (و احیانا مادامالعمر)، به هر مادهای از جمله متادون ضررهایی دارد. بهترین شیوه مصرف
متادون برای درمان نگهدارنده محدود کردن آن به مدتی معین (مثلا 6 ماه ) و مقداری محدود (فقط در حد رفع علائم ترک؟!) میباشد. بر طبق این شیوه دورهی مصرف متادون در درمان نگهدارنده، دورهای انتقالی است که به خودداری (امساک) کامل از مصرف هرگونه ماده مخدر منجر خواهد شد. کاملا معلوم است که در
صورت دوز پایین متادون در این دوره، کاهش تدریجی مقدار روزانه در پایان این مدت راحتتر خواهد بود.
همچنین واضح است که اگر وضعیت عصبی روانی، جسمانی و اجتماعی شغلی معتاد مصمم به ترک مواد مخدر اجازه بدهد، سمزدایی و ترک کامل مواد افیونی بر درمان نگهدارنده با متادون ارجحیت دارد و فرد به بهبودی کامل با سرعت بیشتری نزدیک میشود. بیشک اگر دوره درمان نگهدارنده با متادون موقتی باشد، درمان نگهدارنده متادون در اصل سمزدایی است که در مدت طولانیتری از سمزداییهای معمول ارئه میگردد.
جواب:این دوره مدت متغیری دارد. قطعا پاسخ به این سؤال پیچیدگی خاصی دارد. میزان و نوع ماده مصرفی، مدت اعتیاد، سن معتاد و وضعیت روانی شخصیتی فرد به همراه متغیرهای دیگری شدت اعتیاد و وابستگی را تعیین میکند و هرچه شدت اعتیاد بیشتر باشد، دوره نقاهت طولانیتر خواهد بود. در منابع پژوهشی اکثرا مشاهده میگردد که این دوره را 6 ماهه (بطور متوسط) ذکر میکنند. معهذا در همین منابع از دورههای 2 ساله نیز اسم برده میشود.
واقعیت این است که تثبیت اعتیاد و وابستگی به هرگونه مواد در طول زندگی فرد وابسته، روندی تدریجی (خزنده) و طولانی مدت است. و در طی این روند که گاهی دههها از عمر را در بر میگیرد، فردی با ویژگیهای جسمانی (فیزیکی)، روانی، شخصیتی و دارای خصایص اجتماعی، اقتصادی، شغلی معین (و اکثرا عادی) به بیماری با همان ویژگیهای بیمارگونه (پاتولوژیک) تبدیل شده است که در شروع دوره ترک او را مشاهده میکنیم. اگر منظور از بهبودی کامل تبدیل دوباره به فرد قبل از دوران اعتیاد باشد، شاید در محافظهکارانهترین برآورد مجبور باشیم که این شرط را بگذاریم که دورانی از مصرف هرگونه ماده نشئگیآور دقیقا معادل مدت زمان اعتیاد باید بگذرد که به آن ایدهآل برسیم. این پاسخ ساده شده ممکن است معتادین مزمن را کمی ناامید کند. اما امیدواریم برای معتادین جوانتر انگیزهای برای قطع مصرف و ترک اعتیاد هرچه فوریتر ایجاد نماید.
البته چنانچه گفتیم این پاسخ با وجود پیچیدگی سؤال، بسیار ساده ادا گردید. قطعا میزان تخریب و پسرفت فرد معتاد در دوره مصرف به رفتارهای همراه با مصرف مواد نیز بستگی داشته است. از رفتارهای مزبور میتوان به دروغگویی، اعمال خلاف، عدم مسئولیت پذیری، بیقیدیهای مالی و حتی دزدی اشاره کرد. هرچند که این رفتارها در درصد قلیلی از معتادین ممکن است مشاهده گردد، شکی نیست که وجود این رفتارها در دوران وابستگی، دوره نقاهت را طولانیتر خواهد ساخت.
از طرف دیگر خوب است که به معتادین واقعا پشیمان که برای رسیدن به سلامتی جسمانی روانی و نیل به دوره عقل و بالیدگی کمی هم عجله دارند بگوییم که اولا همین عجلهزدگی از خصیصههایی است که انسانها را مستعد اعتیاد میکند و ممکن است همین عجله، عود مجدد اعتیاد (لغزش) را در پی داشته باشد، چنانچه معروف است: «عجله کار شیطان است.» ثانیا میزانی از این عجلهزدگی را میتوان با چنین کارهایی معقول نمود و در مدت کوتاهتری به رهایی از وابستگی رسید: ورزش کردن و افزایش تحرکات فیزیکی، افزایش مسئولیت پذیری و جبران عدم تعهدهای قبلی که خسارتهای خود را بر دیگران بجا گذاشتهاند، سعی در ترک رفتارهای خطاآلود که در دوران مصرف مواد تشدید یافتهاند و در صورتی که قبل از اعتیاد نیز وجود داشتهاند، همانها موجب شروع اعتیاد شده بودند، از قبیل خیالپردازی و برنامههای واهی موفقیت و ...
سؤال: آیا مصرف مواد مخدر بصورت تفریحی (نه بصورت اجبار به مصرف) با اعتیاد یا وابستگی تفاوت دارد؟
جواب:در اختلالات مربوط به اکثر مواد، سوء مصرف با وابستگی فرق دارد و اینها اختلالات مجزایی هستند. سوء مصرف مواد مخدر که مصارف تفریحی را هم در بر میگیرد، البته با اعتیاد متفاوت است. گاهی سوء مصرفها جنبه خوددرمانی هم دارند و در مورد مواد مخدر ممکن است جنبه تسکین دهنده درد و یا مصارف روانگردان (برای رفع افسردگی یا خستگی روانی)، در نظر باشد. بهتر است بدانیم که تقریبا تمامی اعتیادها از مصارف تفریحی و با فواصل مصرف طولانی شروع میشوند. معهذا همیشه هم مصرفکنندگان تفریحی کارشان به وابستگی و اعتیاد نمیکشد. واقعا افرادی وجود دارند که تا آخر عمر مصرفکنندگان اتفاقی و حتی تفریحی باقی میمانند. البته لازم است در اینجا برای رفع شائبه مسئلهای مهم ذکر گردد؛ فرد وابسته به مواد (معتاد) به تدریج از تمامی تفریحات عادی خود کناره میگیرد و از وقت اختصاص یافته قبلی خودش برای تمام تفریحات زندگی میزند تا آن اوقات را برای مصرف مواد مخدر اختصاص دهد.
این سرنوشتی است که بعدها در انتظار اوقات فعالیت، اشتغال، کار و حتی استراحت و خواب او نیز خواهد بود. روزی که او فقط زندگی خواهد کرد که مصرف کند. روزی که او فقط دو آرزو خواهد داشت: ترک یا مرگ. روزی که واقعا در عین مصرف مواد، بحد کافی هم از اعتیاد خسته خواهد بود، اما ترک ماده سختتر از سالهای پیش برایش خواهد بود. در ابتدای روند اعتیاد هم مانند روزهای تفریح، فرد وابسته ممکن است به مصرف خود (چه به تنهایی و یا با دوستان) اسم تفریح بگذارد چرا که در اوقات تفریح خود این کار را انجام میدهد. وقتی اعتیاد پیشروی کرد و اوقات کار و غیره را هم اشغال نمود، آن موقع است که معتاد میفهمد که بر سر خود کلاه میگذاشته است.
در این مورد مسأله مهمی که معمولا پرسیده میشود این است که چه اشکالی دارد که معتاد ترک کرده که سالها اجبار به مصرف روزانه (و شاید چندین وعده در روز) داشته است، اکنون بصورت هفتهای یکبار یا ماهی یکبار مصرف داشته باشد؟
پاسخ این است که فردی که در زندگی قبلی خود، سابقهای از اعتیاد را داشته است بعید است بتواند از این به بعد چنین الگویی را در زندگیاش به اجرا بگذارد و همچنان که مصارف تفریحی سالیان پیش او به اعتیاد منجر شده بودند، اینبار نیز این اتفاق خواهد افتاد و او به اعتیاد شدیدتری مبتلا خواهد شد. فقط در روزهای پایانی عمر مصرفکنندگان مادامالعمر تفریحی معلوم میشود که تلاش او برای تبدیل نشدن به یک معتاد نتیجهبخش بوده یا نه! معتادین ترک کرده نباید خودشان را با چنین افرادی مقایسه نمایند. اعتیاد یکی از عوارض و عواقب سوء مصرف مواد مخدر میباشد و سوء مصرف مواد (از جمله مصارف تفریحی و اتفاقی)، عوارض و مضرات دیگری هم دارد.
سؤال: چه اشکالی دارد که معتاد ترک کرده، برای تفریح گاهی از مواد غیرمخدر از جمله شیشه، حشیش و ... استفاده کند؟
جواب:اکثر معتادین علیالخصوص در سالهای پیش از اعتیاد خود به مواد مخدر، سابقه مصرف چنین موادی را داشتهاند که به آنها معتاد هم نشده بودند. همین موضوع موجب میشود که بعد از ترک مواد مخدر (هیروئین یا شیره تریاک و یا کراک)، به یاد چنین مصارفی بیفتند، چرا که در ماههای ابتدای پس از ترک، معتاد ترک کرده از تفریح فقط یک چیز را فهمیده است: مصرف یک ماده!
البته میدانیم که مواد غیرمخدر (تقریبا تمامی) اعتیاد هم دارند. معتادین شیشه، کوکائین، حشیش را همگی میشناسیم و بسیار هستند کسانی که میدانند که الکلیسم شاید اعتیادی شدیدتر از سایر مواد باشد و خطرات و عوارض و مرگ و میر بیشتری هم در مسمومیت و هم در ترک دارد. واقعیت این است که در تمامی دنیا تابحال یک مورد مرگ هم در ترک مواد مخدر مشاهده نشده است و مرگ و میرهای مواد مخدر تماما به مسمومیت با مواد دیگر منحصر میشوند. در مقابل میدانیم که علاوه بر مسمومیت با الکل، ترک الکل نیز ممکن است خطرات جانی به دنبال داشته باشد. دلیریوم ناشی از ترک الکل که به دلیریوم ترمنس معروف است، تشنج و مرگ، ممکن است از عواقب ترک الکل باشند.
هرچند به ظاهر از پاسخ سؤال دور شدیم، اما بروشنی پاسخ میدهیم که مصرف هرگونه مواد برای تفریح در دوران ترک مواد مخدر و حتی سالیان بعد خطر عود اعتیاد را بیشتر میکند. گفتیم که معتاد ترک کرده در زندگی پیش از اعتیاد خود معمولا آن موادی را که میخواهد امروز برای تفریح مصرف کند، امتحان کرده بود. حتی او این امتحانات را برای بارها ادامه داده بود، تا اینکه به مصرف مواد مخدر رسیده بود. با آشنایی و ادامه مصرف مواد مخدر به تدریج به نظر او رسیده بود که از بین تمامی مواد، مادهای که بعدها با آن معتاد شده بود، با وضعیت جسمی، روانی و روحیات وی بیشتر سازگار میباشد. و همین هم بود راز اعتیاد ایشان به همان ماده (مخدر).
در اینجا باید پرسید که چه اتفاق جدیدی در زندگی شما افتاده است که فکر میکنید که همان حوادث سرنوشتساز و شومی که در ابتدای آشنایی شما با مواد روی داده بود، دیگر ممکن است بوقوع نپیوندند و شما را به اعتیاد مجدد نکشانند؟!
ترک کنندگان هر نوع مادهای در زندگی پیش روی خود باید دنیای بدون هر مادهای را بپذیرند. مواد شناخته شده به امتحان مجدد و مواد تازهوارد به ریسکشان نمیارزند.
کلینیک تخصصی ترک اعتیاد فروغ