سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با همه دل، خدا را دوست بدارید . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
مجله آرامش-آبان1392-شماره نهم ، مجله آرامش-بهمن1392-شماره دهم ، «{دوره جدید،ش1،فروردین1395}» ، « {د ج،ش12،فروردین ماه1396خورشیدی} » ، مجله آرامش-اسفند1391-شماره اول ، مجله آرامش-اسفند1392-شماره یازدهم ، «{دوره جدید،ش4،تیرماه 1395}» ، «{دوره جدید،ش6،شهریور 1395}» ، « { ش27 ، شهریورماه1398خورشیدی } » ، « {ش18-اسفند1396خورشیدی} » ، مشاوره و روانشناسی ، قرآن،آزادی و حقوق بشر ، شعر و ادبیات متعهد و مردمی ، مجله آرامش-فروردین1392-شماره دوم ، پرتوی از قرآن ، پهلوی اول ، تاریخ ایران زمین ، « مجله آرامش-شهریور1393-شماره17 » ، « مجله آرامش-مهر93-شماره18» ، مجله آرامش-فروردین1393-شماره دوازدهم ، مجله آرامش-خرداد1392-شماره چهارم ، مجله آرامش-خرداد1393-شماره چهاردهم ، مجله آرامش-اردیبهشت1393-شماره سیزدهم ، رضاشاه ، (مجله آرامش-تیر1393-شماره 15) ، مجله آرامش-مهر1392-شماره هشتم ، مناسبتها ، مجله آرامش-تیر1392-شماره پنجم ، «{دوره جدید،ش2،اردیبهشت1395}» ، اخلاق در قرآن ، اخلاق در قرآن ، قرآن ، آزادی و حقوق بشر ، تاریخ ایران زمین ، پهلوی اول ، رضاشاه ، « {دوره جدید،ش11،اسفند 1395خورشیدی} » ، قرآن ، آزادی و حقوق بشر ، مجله آرامش-مرداد1392-شماره ششم ، « {دوره جدید،ش7،مهر 1395} » ، « { ش23 ، اسفند ماه 1397خورشیدی } » ، تاریخ معاصر ایران ، پهلوی اول ، رضاشاه ، پهلویها ، رضاخان ، « {ش17-بهمن1396خورشیدی} » ، « مجله آرامش-آذر93-شماره19» ، مجله آرامش-اردیبهشت92-شماره سوم ، شبه مدرنیته مستبدانه ، تاریخ عصر پهلوی ، روان شناسی،روان درمانی اگزیستانسیال ، مناسبتهای ملی و میهنی ، « {ش16-آذر1396خورشیدی} » ، « {دوره جدید،ش9،دی1395} » ، « {دوره جدید،ش10،بهمن 1395خورشیدی} » ، « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } ، « { ش22 ، بهمن ماه1397خورشیدی } » ، « {جدید-ش14-خرداد96ش} » ، « { ش20- تیرماه1397خورشیدی } » ، پاسخ به سوالات و شبهات قرآنی ، آیاتی از کتاب نور و روشنایی ، «مجله آرامش-مرداد1393-شماره16» ، «{دوره جدید،ش3،خرداد1395}» ، «{دوره جدید،ش5،مرداد 1395}» ، تبریک و تهنیت دوستانه... ، تاریخ تحلیلی ایران زمین ، تاریخ تحلیلی ایران ما ، رضاشاه ، پهلوی اول ، « { ش 29 ، فروردین 1399خورشیدی } » ، #مهسا_امینی ، #نیکا_شاکرمی ، #مهسا_امینی،#ژینا_امینی ، « {جدید،ش13،اردیبهشت1396خورشیدی} » ، « مجله آرامش-بهمن93-شماره20 » ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی ، ویروس کرونا؟! ، مناسبتهای ملی و دینی ، سرگرمی ، عکسهای یادگاری ، فال روزانه ، فال روزانه حافظ ، فال ، گفتگو و مصاحبه ، شعر و زندگی ، روزها و یادها ، پرتوی از قرآن حکیم ، مجله آرامش-شهریور1392-شماره هفتم ، محمدرضاشاه پهلوی ، مشاوره و روانشناسی ، رهایی از اعتیاد ، مطالب دینی و اعتقادی ، مطالب روانشناسی ، مقالات جامعه شناسی ، مناسبتهای ملی و مذهبی ، مناسبتها، مناسبتهای ملی و مذهبی ، مناسبتهای ملی و باستانی ، کلمات راهگشاء و طلایی ، هنر و ادبیات متعهد ایران ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی » ، « {ش19-اردیبهشت ماه1397شمسی} » ، « {دوره جدید،ش8/ 30آذر95خورشیدی} » ، « {ش15-تیرماه1396خورشیدی} » ، « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } » ، « { ش25 ، اردیبهشت 1398خورشیدی } » ، « { ش26 ، مرداد1398خورشیدی } » ، « { ش 28 ، آبان ماه 1398خورشیدی } » ، « { ش 28 ، دی ماه 1398خورشیدی } » ، #مهسا_امینی ، « { ش20- مرداد ماه1397خورشیدی } » ، رضاشاه ، پهلوی اول ، ، روان درمانی اگزیستانسیال ، روان شناسی ، تاریخ دوران پهلوی ، تاریخ زندان، پهلویها، پهلوی دوم ، تسلیت ، توحید و رهایی ، جملات زندگی ساز ، خسرو گلسرخی ، دکتر علی شریعتی،هیهات مناالذله ، دکتر محمد مصدق ، دکترشفیعی کدکنی ، رضاخان ، آرامش ، آرامش جسم و روان ، آرامش و زندگی ، اخبارروانشناسی و روانپزشکی ، اختلالات خواب ، پهلویها ، پیام توحید و رهایی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :175
کل بازدید :483559
تعداد کل یاداشته ها : 481
103/2/8
12:13 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
aramesh[59]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
« اسفند1391-شماره اول »[32] « فروردین1392-شماره دوم »[11] « اردیبهشت1392-شماره سوم »[4] خرداد1392-شماره چهارم[10] « تیر1392-شماره پنجم »[7] « مرداد1392-شماره ششم »[6] « شهریور1392-شماره هفتم »[1] « مهر1392-شماره هشتم »[8] « آبان1392-شماره نهم »[107] « بهمن1392-شماره دهم »[66] « اسفند1392-شماره یازدهم »[26] « فروردین1393-شماره دوازدهم »[10] « اردیبهشت1393-شماره سیزدهم »[9] « خرداد1393-شماره چهاردهم »[9] « مجله آرامش-تیر1393-شماره 15 »[7] « مجله آرامش-مرداد1393-شماره 16 »[3] « مجله آرامش-شهریور1393-شماره 17 »[11] « مجله آرامش-مهر93-شماره18»[13] « مجله آرامش-آذر93-شماره19»[5] « مجله آرامش-بهمن93-شماره20 »[4] «{دوره جدید،ش1،فروردین1395}»[45] «{دوره جدید،ش2،اردیبهشت1395}»[7] «{دوره جدید،ش3،خرداد1395}»[2] «{دوره جدید،ش4،تیرماه 1395}»[19] «{دوره جدید،ش5،مرداد 1395}»[2] «{دوره جدید،ش6،شهریور 1395}»[21] « {دوره جدید،ش7،مهر 1395} »[5] « {دوره جدید،ش8/ 30آذر95خورشیدی} »[1] « {دوره جدید،ش9،دی 1395} »[2] « {دوره جدید،ش10،بهمن1395} »[4] « {دوره جدید،ش11،اسفند1395} »[6] « {د ج،ش12،فروردین ماه1396خورشیدی} »[36] « {جدید،ش13،اردیبهشت1396خورشیدی} »[2] « {جدید-ش14-خرداد96ش} »[3] « {ش15-تیرماه1396خورشیدی} »[1] « {ش16-آذر1396خورشیدی} »[3] « {ش17-بهمن1396خورشیدی} »[4] « {ش۱۸-اسفند1396خورشیدی} »[16] « {ش19-اردیبهشت ماه1397خ»[4] « { ش20- تیرماه1397خورشیدی } »[3] « { ش21- مرداد ماه1397خورشیدی } »[1] « { ش22 ، بهمن ماه1397خورشیدی } »[2] « { ش23 ، اسفند ماه 1397خورشیدی } »[6] « { ش24 ، فروردین 1398خورشیدی } »[4] « { ش25 ، اردیبهشت1398خورشیدی } »[1] « { ش26 ، مرداد1398خورشیدی } »[1] « { ش27 ، شهریورماه1398خورشیدی } »[17] « { ش 28 ، آبان ماه 1398خورشیدی } »[1] « { ش 29 ، دی ماه 1398خورشیدی } »[1] « { ش 30 ، فروردین 1399خورشیدی } »[7] « { ش 31 ، اردیبهشت 1399خورشیدی } »[2] 《 ش32-شهریور 1399خورشیدی 》[1] 《 ش33-مهر 1399خورشیدی 》[1] 《 ش34-آبان 1399خورشیدی 》[4] 《 ش35- آذر 1399خورشیدی 》[2] « ش36 ، اسفند 1399خورشیدی »[1] « شماره37، فروردین1400خورشیدی »[18] « شماره 38،اردیبهشت1400خورشیدی »[32] « شماره 39، خرداد 1400خورشیدی »[1] « شماره 40 ، مردادماه 1400خورشیدی »[3] « شماره 41 ، شهریور 1400خورشیدی »[3] « شماره 42 ، آبان ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره 43 ، دی ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره44 ، بهمن ماهِ 1400خورشیدی »[2] « شماره45 ، فروردین 1401خورشیدی »[1] « شماره46 ، خرداد ماه 1401خورشیدی »[5] « شماره47 ، مرداد ماه 1401خورشیدی »[2] « شماره48 ، شهریورِ1401خورشیدی »[6] « شماره49 ، مهرماه1401خورشیدی »[2] «شماره50،اسفندماه1401خورشیدی»[9] «شماره51،فروردین1402خورشیدی»[3] «شماره52،اردیبهشت1402خورشیدی»[1] «شماره53،خرداد1402خورشیدی»[7] «شماره54تیرماهِ1402خورشیدی»[3] «شماره55مرداد1402خورشیدی»[2] مرداد 2[1] آبان 2[2] آذر 2[2]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
یا صاحب الزمان (عج) مجله آرامش « تارنمای شخصی مهدی گل محمدی » پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) پایگاه تحلیلی( فصل انتظار) سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani قاصدک جاده های مه آلود قیدار شهر جد پیامبراسلام هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir ) مجله پیام توحید مهندس محی الدین اله دادی بلوچستان نشریه حضور مسیر عرشیان تراوشات یک ذهن زیبا پاتوق دوستان غزل عشق کلینیک تخصصی پوست و تناسب اندام-ایده آل بابای آسمانی محمد قدرتی یه دختره تنها شاه تورنیوز Note Heart غزلیات محسن نصیری(هامون) ... یاس ... wanted دفتر احسان رویابین تینا!!!! عرفان وادب کاروجدان allah is my lord منتظر باران فرهنگی بهار عشق شناخت کافی ღای دریغاღ خط خطی ها عدالت جویان نسل بیدار سینا حاج زاده HADAFE SORKH ghamzade رویایی زندگی کردن... جامع ترین وبلاگ خبری مقاله های تربیتی ارتــــش ســــرخ///AK زازران ♥®♥شایگان خواندنی های ایران جهان دانشجو دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر آسمان آبی پنجره ای رو به باغ مجله پارسی نامه سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ مجله الکترونیکی گوناگون مجله جهان داستان آموزش زبان دات کام مجاز نیوز طب سنتی خبرگزاری آریا تارنمای مهدی گل محمدی-2 سرزمین عجایب-برترین ترفندهای وب آموزش بورس
     
       
  Go to Homepage  
       

   

پیام امید به روشنفکر مسئول

(تفسیر سوره روم)

بخش 2

دکتر علی‌ شریعتی

 



Print

   
             
         

همه اینها راست است اما همه سخن در سوره روم این نیست - غیب گفتنی که تحقق پیدا کرده است - در این سوره، حقیقت زنده‌تر و علمی‌تری وجود دارد که بسیاری از مفسران، ندیده‌اند و گذشته‌اند.

درست است که این نشانه نبوت پیغمبر است و درست است که کلام حق را ثابت می‌کند، اما اثرش فقط برای ما همین است؟ مایی که امروز در چنین وضعی هستیم و با مسئولیتی که در آینده داریم و دنبال درمان درد‌های خود می‌گردیم؛ برای روشنفکری که امروز مسئولیت دارد وبه دنبال یک ایدئولوژی، یک پیامی و راهی می‌گردد تا بتواند تعهد و مسئولیت خودش را در قبال مردم انجام دهد، این پیش گویی دیگر پیامی ندارد؟ فقط یک کتاب آسمانی است و پیامبری از آینده‌ای سخن گفته و آینده سخن او را اثبات کرده است؟ در حالی که پشت این معجزه و سخن پیامی نهفته است، درست مثل اشعه خورشید که صبح به صبح برای ما طلوع می‌کند و گر چه همواره بی‌تغییر و تکراری است، در توالی و تنوع و تحول تمدن‌ها و نظام‌ها و نسل‌ها، زنده بودن و روشنگر بودن و آتش افروز بودن را برای انسان می‌آورد و همواره زنده و جاوید است، قرآن نیز برای انسانها چه از یک قبیله منحط بدوی باشند، و چه از متمدن‌ترین ملت‌ها، چه در قرن سوم و چهارم باشند و چه در قرن 40، 50 باشند، چه در یک نظام سرمایه‌داری باشند، و چه در دوره کشاورزی و فئودالی و ماشینی و یا یک نظام دیکتاتوری، به هر حال، به هر شکلی و وضعی درست مثل تابش هر روز و مکرر خورشید، زنده و مورد احتیاج است.

انسان امروز گرچه با انسان هزار سال پیش خیلی فرق دارد، اما نیازش به خورشید فرقی نکرده است، آن کسی که تابش خورشید را هر روز صبح برای انسان می‌فرستد که در هر شکل و وضعی و نظامی هستند، هم او است که اشعه این کلمات را می‌تاباند و همین خورشید است که از قله حرا طلوع کرده است و همان کسی که خورشید را فرستاده، این پیام را هم فرستاده است.

بنابراین قرآن باید به اشعه خورشید تشبیه بشود و نباید با سخن یک نویسنده، یک شاعر، فیلسوف، یا یک جامعه‌شناس مقایسه گردد، پس قرآن مسلماً امروز زنده است و عملی است و نمی‌شود گفت که فردا عبث می‌شود و دیگر موردی ندارد و انسانها به سخن دیگری احتیاج دارند.

این ادعا نیست و نشان می‌دهم که این سخن، سخنی است که در حال حاضر اگر پیغمبری می‌بود و یک وحی‌ای می‌بود و آیه‌ای برای ما مسلمانها الان نازل می‌شد باز «سوره روم» بود.

بنابراین از نظر اثبات آن باید دو اطلاع جغرافیایی و تاریخی نقل کنم تا معنی و مورد این سوره روشن شود.

در این نقشه جغرافیا موقعیت زمان و مکانی که سوره روم نازل شده دیده می‌شود که عیناً در وضع حاضر هم می‌توان موقعیت آن را ترسیم نمود و برای فهم درست سوره روم این نقشه کاملاً ضرورت دارد.

اینجا عربستان است و مکه در این نقطه واقع است، در شمال، اینجا هم مدینه است، اینجا هم ایران است، امپراطوری بزرگ ایران، این قسمت هم که روم است، همان جایی که الان ترکیه و سوریه هم قرار دارند، روم شرقی، پیغمبر اسلام درسال 570 یا 571 متولد می‌شود و در 40 سالگی مبعوث می‌شود، و در سال 622 میلادی پیام نبوت خویش را به جهان اعلام می‌کند. پس باید دید که در سال 622 دنیا در چه موقعیتی است تا بفهمیم که پیغمبر اسلام و پیروانش در چه وضعی قرار دارند و سوره روم حرف و بیانش چیست.

سوره روم قبل از هجرت نازل شده، یعنی سوره‌ای است مکی، بنابراین، در دوره‌ای است که اطرافیان پیغمبر اسلام و مسلمانها غیر از چند نفر انگشت شمار بقیه در وضعی بسیار ضعیف، محکوم، مورد آزار و شکنجه مشرکین به سر می‌برند، و لذا اکثریت افراد، بی‌خانمان، یا بیگانه با خانواده‌های بزرگ و قدرت‌های بزرگ حاکم بر مکه می‌باشند و کسانی هستند که از نظر خانوادگی و پیوند قبائلی، سرمایه، ثروت و مفاخر نژادی محروم هستند - گروهی ضعیف و خلع سلاح شده و ناتوان-؛ این مجموعه افرادی است که رنج و محرومیت چهره‌شان را به خوبی نشان می‌دهد و بهترین بازیچه‌های اسیر و بی‌توان و بی‌مقاومت در زیر دست برده داران، جنایتکاران، باغ داران طائف و کاروان داران قریش هستند که نمونه‌اش عمار، یاسر و سمیه است. در این دوره سمیه یک کنیز سیاه پوست در خانواده یک عرب در مکه است، شوهرش یاسر نیز عربی است که از بیابان یمن آمده و در مکه فردی تنها و بی‌خانمان است. وارد خانه این عرب که می‌شود، از سمیه این کنیز سیاه پوست حبشی خواستگاری می‌کند، پس سمیه است و یاسر، این زن و مردی که معلوم است در مکه چه کاره هستند و چه پایگاه و چه پناهی دارند، از این دو، فرزندی به نام عمار متولد می‌شود. بنابراین عمار از مادری کنیز و از پدری تنها و غریب در مکه متولد شده، هر سه نفر در سال اول به پیام پیغمبر اسلام در مکه گرایش پیدا می‌کنند و مسلماً این اشخاص بهترین کسانی هستند که قریش می‌تواند آنها را در زیر شکنجه، عبرت دیگران قرار دهد.

ابوجهل این زن و مرد و فرزند را به وادی مکه می‌برد، هر روز در زیر آفتاب داغ و سوزان از صبح تا غروب شکنجه‌های وحشتناک می‌دهد، و هر روز یک تفننی و یک کشفی واختراعی، در روش بهتر شکنجه دادن می‌کند و از این سه نفر می‌خواهد که به پیغمبرشان دشنام بدهند، و وقتی مقاومت سخت این سه نفر را می‌بیند، راضی می‌شود که اعلام کنند، ما از پیغمبر و دین او بری هستیم و اینها فقط و فقط به خاطر وفاداری به پیغمبر و ایمان به او چنین شکنجه‌ای را تحمل می‌کنند، در حالی که پیغمبر کوچکترین اقدامی برای حمایت و نجات این اشخاص از زیر چنگال مأمورین شکنجه‌ها و جلاد‌ها نمی‌تواند بکند.

خودش مثل دیگران ناتوان است، بی‌سلاح است، وگر چه در خانواده‌ای نیرومند است، اما تنهاست و کاری که می‌تواند برای دلداری و استمالت پیروان محروم و ضعیفش بکند این است که هر روز به این وادی بیاید و شاهد شکنجه یاران خویش باشد. البته معلوم است که با چنین وضعی، پیغمبر اسلام تا چه حد ناراحت بوده است، آدمی مثل او، آن روحی که مملو از عاطفه و رقت است.

وجود این همه احساس و عاطفه - که مسیح نیز از داشتنش محروم است - در پیغمبر و قدرت شمشیر برای ما قابل فهم نیست، چون ما همیشه عادت کرده‌ایم، که در سینه مردان شمشیر به دست، قلبی از قساوت و سنگ ببینیم و صاحبان عشق و محبت و عاطفه را در زنجیر و ناتوان.

پیغمبر اسلام تنها کسی است که شمشیر بران قیصر را در دست دارد و دل پر از رحمت عیسی را در سینه. و چنین احساسی که در برابر یک احساس عاطفی به کلی دگرگون می‌شد، هر روز باید چنین مجسمه‌هایی از عشق و وفاداری را ببیند که هیچ پناه و امیدی جز او ندارند و تمام نیرویشان ایمانی است که به پیغمبر خویش دارند، و آن وقت با شدت هر چه تمام‌تر در زیر چنگال این وحشی‌ها شکنجه می‌شوند و او کوچک‌ترین اعتراض و اقدامی نمی‌تواند بکند و فقط هر روز به دیدار کسانی می‌آید که به خاطر عشق به خداوند و پیام آور او شکنجه می‌شوند و در زیر عربده شعف و فریادهای وحشی‌هایی که از شکنجه شدن انسان مست می‌شوند جز اینکه یاران در شکنجه خویش را دلداری دهد و در چنین ضعف و نومیدی و سیاهی که بر همه حاکم است،به صبر و پاداش خداوند و پیروزی امید‌شان بخشد، کاری نمی‌تواند کرد.

هر روز می‌آید و می‌بیند که این پیرزن سیاه پوست وفادار (سمیه) و پیرمرد ضعیف و فقیر و ناتوان اما سراپا عشق و ایمان و قاطعیت، و این جوان نوشکفته‌ای که همه احساس و همه ایمان و شورش، عشق به محمد(ص) است در زیر شکنجه‌های طولانی چندین ساعته‌ای که تحمل کرده‌اند، همچون مجسمه‌ای خون آلود، اما سرفراز ایستاده‌اند و تا می‌بینند که پیغمبر آمد، می‌کوشند تا در چهره‌شان کوچک‌ترین اثری از رنج و یاس نباشد و خود را نیرومند و شاد، مصمم و مسلط بر خویش و وفادار و عاشق به پیغمبر نشان می‌دهند و پیغمبر آنها را دلداری می‌دهد و بر می‌گردد.

این داستان هر روز تکرار می‌شود!

عمار آنجا، یاسر آنجا، خباب آنجا، مشغول شکنجه شدن هستند، بلال نیز آنجا.

و بعد یک روز می‏آید می‌بیند که سمیه آن پیرزن نیست، یاسر آن پیرمرد نیست، مأمورین شکنجه نیستند، عربده‌های ابوجهل و امیه بن خلف به گوش نمی‌رسد، وادی، بستر رودخانه کنار مکه خالی است و ساکت، اما نگاه می‌کند و می‌بیند که عمار، این جوانی که اخلاص یک سیاه پوست و شور یک عرب و ایمان و تصمیم و آگاهی یک مسلمان را دارد، تنها ایستاده است، دست و پایش بازاست، به جایی بسته نیست، رهایش کرده‌اند، هیچ کس هم آنجا نیست و بر او هیچ کس موکل نشده، اما چرا نرفته؟

پیغمبر بر او می‌گذرد می‌بیند که عمار بر خلاف هر روز سرش پایین است، به او نزدیک‌تر می‌شود، او بیشتر سرش را به گریبانش فشار می‌دهد، و در سینه‌اش فرو می‌برد، پیغمبر تعجب می‌کند، عمار چرا این چنین؟ - او بیشتر از همه در برابر پیغمبر خودش را قوی و نیرومند نشان می‌داد - چرا این همه ضعف؟ پیغمبر مو‌های پیچیده عمار را با دست می‌گیرد و با یک شدت و غیظ ناشی از محبت شدید، بلند می‌کند، می‌گوید عمار سرت را بالا بگیر و به من نگاه کن، سرش را که بالا می‌گیرد، از دو چشم عمار سیل اشک سرازیر می‌شود و باز سرش را بیشتر به گریبانش می‌فشرد، پیغمبر متوجه می‌شود که شکنجه به اوج رسیده بوده، متوجه می‌شود که عمار در برابر دیگانش، دیده که مادر و پدر پیرش تا آخرین رمق، روزهای طولانی را، در زیر شکنجه تحمل کرده‌اند و هیچ نگفتند، و امروز در برابر فرزندشان هر دو جان داده‌اند و جنازه‌شان را برده‌اند، اما عمار چرا شرمگین است و چرا تنها دراین بیابان ایستاده و بر نگشته است؟

عمار می‌گوید و پیغمبر دلداریش می‌دهد و تسلیت می‌گوید، اما عمار بدون اینکه کوچک‌ترین اشاره‌ای به سرنوشت مادر و پدرش بکند که چند ساعت پیش بعد از آن همه شکنجه‌ها جان دادند و رفتند در پیچ و تاب از دردی عظیم‌تر، به اشاره می‌گوید:

«‌ای رسول خدا آنها بالاخره توانستند کلمه‌ای را که دوست داشتند و من دوست نداشتم، از دهان من بشنوند.»

پیغمبر احساس می‌کند که عمار در یک حالت ناخودآگاه و بعد از آن منظره‌ها و شکنجه‌های مادر و پدرش، دیگر متوجه نشده، چون بالاخره اعصاب او اعصاب یک انسان است، روح او، روح یک انسان، نتوانسته خودآگاهی خودش را حفظ کند و در یک حالت غیر عادی آن کلمه‌ای که ابوجهل دوست داشت و عمار دوست نداشت، از دهانش خارج شده، و آنها هم او را آزاد کرده‌اند.

حالا عمار به خودش آمده، وقتی است که شکنجه‌ها از دوشش برداشته شد، وقتی که دیگر عربده‌های ابوجهل و ماموران شکنجه را نمی‌شنود، در تنهایی به خود آمده، که چرا مرا رها کردند؟ احساس می‌کند که آنها موفق شده‌اند، شرم گریبانش را گرفته و چنان شکنجه‌اش می‌کند که شکنجه‌های ابوجهل و حتی مرگ مادر و پدرش را از یاد می‌برد. به چه رویی به شهر برگردد و پیغمبر را چگونه دیدار کند، این است که در بیابان تنها و آواره و پریشان ایستاده که پیغمبر او را دلداری می‌دهد،

«عمار از آنچه که در دلت نیست و بر زبانت رفته است بیم مدار، خداوند در می‌گذرد»

و عمار می‌ماند، تا کی؟ از 13 سال قبل از هجرت تا جنگ صفین 40 سال بعد از هجرت تا 53 سال بعد که آنچنان پیر و فرتوت شده که دیگر قدرت جنگ ندارد.

عماری که تا دوره عثمان در همه جنگ‌ها و تلاش‌ها و کوشش‌ها پیشواز و پیشتاز بوده و انقلاب علیه عثمان را رهبری کرده و ضربه‌ای بر عثمان زده و بعد وفادار به علی مانده و در جنگ صفین دیگر برای علی نمی‌تواند بجنگد، چون او و همه مردم شنیده‌اند که پیغمبر گفت:

«عمار تورا گروهی ستمکار خواهند کشت»

از این روایت به نفع علی استفاده می‌کند، او می‌گوید پس من می‌توانم خودم را بر شمشیر‌های معاویه عرضه کنم و آنها را کشنده خودم بسازم و جهادی بکنم تا شمشیر آنها را بر فرق خودم حس کنم، مردم بدانند که آن گروه ستمکاری که پیغمبر پیش بینی کرد دشمنان علی هستند. این است که در جنگ صفین بی‌آنکه بتواند کوچک‌ترین شمشیشری بزند شرکت می‌کند و تنها می‌جنگد و گروه معاویه همیشه از جلوی این پیرمردی که این همه بر مرگش حریص است، فرار می‌کنند، کوچه می‌دهند، اما عمار چنان تلاش می‌کند تا موفق می‌شود که کشته شود، و بعد فریاد عمار کشته شد روایت پیغمبر را - که عمار به وسیله گروه ستمکار کشته خواهد شد - تداعی می‌کند. آن وقت درگیری و تردید در سپاه معاویه و هیجان امید و قاطعیت و ایمان به درستی راه علی، در سپاه علی پیدا می‌شود و با چنین جهادی که در دنیا منحصر به عمار است، زندگی‌اش را خاتمه می‌دهد.

بلال که یکی دیگر از قربانیان شکنجه است، برده‌ای است، به دست امیه بن خلف هر روز او را به وادی می‌برند و شکنجه‌اش می‌کنند و طریقه شکنجه او این است که خمره بزرگی را در زیر آفتاب سوزان پر از آب کرده‌اند سر بلال را با فشار در خمره فرو می‌برند و به قدری فرو می‌برند که در زیر دستشان احساس می‌کنند بلال از حر کت افتاده و بلندش می‌کنند، دو مرتبه که به نفس می‌آید باز این عمل را تکرار می‌کنند و برای مرتبه سوم نیز چنین می‌کنند و بعد از پایان کار که نزدیک است بمیرد، ریسمان به پایش می‌بندند، بچه‌های کوچک و عوام را تحریک می‌کنند تا این کافر را توی کوچه‌ها بِکِشند، و با اهانت و مسخره به او آب دهان بیندازند و لعن بفرستند، این وضع حال بلال است، از او می‌خواسته‌اند که به پیغمبرش دشنام بدهد و یا لااقل برائت خودش را اعلام کند و موقعی که بلال سرش را پس از مدت‌ها از خمره بیرون می‌آورد و حالت خفقان و خفگی را از دست می‌دهد، اولین نفس را با کلمه احد، احد، احد بر می‌آورد که خشم دشمن و مامور شکنجه را بیشترمی‌کند. و سپس سرش را به خمره می‌برند و باز وقتی سرش را از خمره بر می‌دارند و نفسی می‌کشد، باز احد، احد، احد بر می‌آورد. این شعاری بود که بلال در اوج عشق و پیروزی‌اش در زیر شکنجه داده بود که اکنون مسلمانها در اوج پیروزی و موفقیت، شعارخودشان کرده‌اند و این رمز بزرگی است.

به هر حال اینها سرنوشت مسلمان‌هایی است که در مکه هستند و قدرت و وضعیتی است که این گروه پیرو پیغمبرِ تنها و بی‌سلاح و بی‌توان دارد، خود پیغمبر اسلام به اندازه یک عربِ تنها در قریش و در مکه قدرت ندارد، حتی به اندازه‌ای که در مسجدالحرام که متعلق به عموم است، این امکان برای او نیست که بیاید نماز بگذارد، به او اهانت می‌کنند، دشنام می‌دهند، سنگ می‌زنند، در حال سجده شکمبه گوسفند را بر سرش می‌اندازند، در چنین حالی که تنهای تنها مانده، یک گروه کوچک از تنهایان، از غریبان، از ناتوانان، اطرافش هستند، اوج نا امیدی، ضعف و ناتوانی مفرط، در چنین وضعی است که پیغمبر به پیروان خودش نوید می‌دهد که:

شما سرنوشت تاریخ را به دست خواهید گرفت و بر جهان حکومت خواهید کرد و وارث قدرت‌های بزرگ و پادشاهان بزرگ و قیصر‌های بزرگ خواهید شد و شما هستید که بر دنیا مسلط خواهید شد، نه بر عرب، بر مکه و قریش، بلکه بر ایران و روم، یمن و مصر، شرق و غرب عالم آن روز.

این طرز سخن گفتن پیشوای تنهایی است به پیروانش که با دست‌های خالی در زیر شکنجه جان می‌دهند و رنج می‌برند و به خاطر اینکه زنده بمانند و از فشار و ظلم قریش در امان باشند به حبشه می‌روند.

در چنین روزی رهبر این اقلیت کوچک و ضعیف نه تنها این چنین قاطع سخن می‌گوید بلکه حکومت بر جهان و زمامداری بشر، و وراثت همه تمدن‌های بزرگ دنیا و تسلط بر شرق و غرب را به اینها مژده می‌دهد ولی روشنفکران زمان خودش او را به مسخره می‌گیرند.

روشنفکرهای زمان پیغمبر کی‌ها بودند؟ یک عده شعرا بودند که پیغمبر و پیروانش جزء آنها نبودند، یک عده تجار بزرگ بودند که باز پیغمبر و پیروانش جزء آنها نبودند، حتی آنها جزء تجار کوچک هم نبودند، یک عده باغداران طائف بودند و یک عده هم کسانی بودند که اجناس را از ایران، روم، یمن و شام می‌آوردند و می‌فروختند یا از محل خودشان می‌بردند و می‌فروختند، کسانی هم بودند که با ادیان خارج آشنایی داشتند، یا به آن اعتقاد پیدا کرده بودند، یعنی تازه دین‌های بزرگ جهانی را شناخته بودند، مثل روشنفکر‌های ما، که مثلاً امروز مکتب فلان را می‌شناسند، یا ایدئولوژی جهانی را تشخیص می‌دهند و می‌فهمند و معتقد می‌شوند، جزء روشنفکر‌ها می‌شوند، آن موقع هم کسانی بودند که به مسیحیت گرویده بودند، مسلماً در یک قبیله بدوی در صحرا که بت‌پرست هستند و به شکل قبائلی زندگی می‌کنند، کسانی که مسیحیت را می‌فهمند، کسانی هستند که جهان‌بینی بزرگ دارند، روشنفکرند، از زمان خودشان خیلی جلوترند، عده‌ای نیز با ایران سروکار داشتند و ایران را می‌شناختند. یکی از افراد می‌گفت که: «قرآن جز افسانه‌های قدیم چیزی نیست و من افسانه‌هایی بهتر از این به یاد دارم»آن وقت می‌آمد و در مسجدالحرام می‌نشست و عرب‌ها را دور خودش جمع می‌کرد و داستان رستم و اسفندیار و اشکبوس و دیگران را که از حفظ بود می‌گفت و مردم را سرگرم می‌کرد و یک بازی تبلیغاتی درست کرده بود، برای اینکه مردم را از پیام پیغمبر و مساله‌ای که پیغمبر مطرح کرده بود، دور کند، و یک اغفال ذهنی به وجود بیاورد.

 

ادامه دارد.

 


  
امام حسن(ع) و امام حسین(ع) چند سال با هم اختلاف سنی داشتند؟
پیشوای دوم جهان تشیع امام حسن (ع) نخستین مولود نورانی از پیوند فرخنده حضرت علی (ع)با دختر گرامی پیامبر اسلام فاطمه زهرا(س)بود.
  در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.
امام حسن از دوران جد بزرگوارش چند سال بیش تر درک نکرد; زیرا او تقریباً هفت سال بیش تر نداشت که پیامبر اسلام (ص)رحلت نمودند. پس از رحلت پیامبر تقریباً سی سال در کنار پدرش امیرمؤمنان قرار داشت .پس از شهادت علی (در سال 40هجری ) به مدت ده سال امامت امت را بر عده داشت .
در سال 50 هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48سالگی به درجه شهادت رسید . در قبرستان بقیع در مدینه مدفون گشت .(1)
 

امام حسین (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود.


امام حسین مدت شش سال از دوران کودکی خود را در زمان جد بزرگوار خود سپری کرد .

 پس از رحلت آن حضرت , مدت سی سال در کنار پدرش حضرت علی زندگی کرد . در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شرکت داشت . پس از شهادت امیر مؤمنان مدت ده سال در صحنه سیاسی و اجتماعی در کنار برادر بزرگوار خویش امام حسن قرار داشت . پس از شهادت امام حسن به مدت ده سال , در اوج قدرت معاویه ,بارها با وی به مخالفت برخاست .پس از مرگ وی نیز در برابر حکومت پسرش یزید قیام کرد .

حضرت امام حسین(ع) سرور و سالار شهیدان و الگو و اسوه  آزادگان جهان ، در ماه محرم سال 61هجری در سرزمین کربلا به شهادت رسید.(2)


ابن شهر آشوب ذکر کرده که ولادت آن حضرت بعد از ده ماه و بیست روز از ولادت برادرش امام حسن علیه السّلام بود. آن روز سه شنبه یا پنجشنبه سال چهارم از هجرت بود. در روایت دیگر امده که بین آن حضرت و برادرش فاصله نبود ،مگر به قدر مدّت حمل . مدّت حمل ،شش است. (3)

 


پی نوشت ها ::


1 . سیره پیشوایان , ص 87?مهدی پیشوایی , قم ،موسسه امام صادق (ع) ،1379 ش ، چاپ 11 .


2 .همان , ص 143 .


3 .منتهی الامال ، ج1 ، ص 522 ،شیخ عباس قمی ،قم ،انشارات هجرت ،1378 ، چاپ سیزدهم .

/6262

 

پایان.


  

امام حسن(ع) اسوه ایثار و کرامت

امام حسن, میلاد امام حسن, تولد امام حسن

15رمضان سالروز ولادت امام حسن مجتبی و روز اکرام را به همه رهروان راستین راهش تبریک می گوییم.

 
بی گمان جود و بخشش و انفاق از خصلتهای والای انسانی است که مطلوب همه انسانهاست و موجب ایجاد الفت و همدلی در میان آنها می شود. امامان معصوم(ع) جملگی در کنار سایر خصلتهای اخلاقی و انسانی که داشتند به جود و بخشندگی نیز معروف بودند که امام حسن(ع) نیز در میان آن بزرگواران از این حیث از برجستگی و عظمت خاصی برخوردار است.

مقاله حاضر سعی در معرفی گوشه هایی از سیره عملی امام حسن(ع) در زمینه انفاق و کرم و بخشش و ایثار دارد. با هم آن را از نظر می گذرانیم.

آموزه های کرامت
امام حسن(ع) از همان دوران کودکی به امام ایثار و اسوه، جود و بخشش و الگوی کرامت و بزرگواری معروف و مشهور گردید.
اگر می خوانیم که امام حسن مجتبی در دوران کودکی به انفاق اعضای خانواده اش سه روز تمام، غذای خود را کریمانه در اختیار مسکین و یتیم و اسیر می گذارد و تنها با آب افطار می کند، در دیگر مقاطع زندگی خویش همین روش را انتخاب کرده و سه مرتبه دارایی های خود را با فقرا و مستمندان تقسیم می کند تا بدین وسیله به آیندگان این درس را بدهد که در راه خدا باید از مال و ثروت گذشت و بینوایان را از آن محروم نساخت.
او به آیندگان گفت که لذت دنیا به این نیست که آنچه داری تنها برای خود داشته باشی بلکه باید شادی را با فقرا و مستمندان تقسیم کرد.
تاریخ نمونه های فراوانی از این ایثارها را به ثبت رسانده که بیان هر یک سند افتخاری برای آن امام هدایت می باشد. اما باید توجه داشت که عطاها و بخششهای امام حسن(ع) بی هدف و بی حساب نبود و آن حضرت بدنبال هر کمکی آموزه جدیدی را به نمایش می گذاشت تا درسی برای آیندگان ترسیم کرده باشد. مروری بر این آموزه ها برای همه ما فواید زیادی دربرخواهد داشت.
? تو در راه خدا آزاد هستی
مورخان از انس بن مالک نقل کرده اند که روزی کنیزی شاخه گلی برای امام حسن(ع) هدیه کرد امام به او فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی.
انس گوید من به امام عرض کردم شما به خاطر یک شاخه گل او را آزاد کردی
امام حسن(ع) فرمود :خداوند ما را چنین تربیت کرده است آنجا که می فرماید و اذا حییتم تبحیه فحیوا باحسن منها(1) هرگاه به شما تحیت گفته شد پاسخ آن را بهتر از آن بدهید و نیکوتر از هدیه اش آزادی او در راه خدا بود.(2)
? بیست برابر در مقابل یک هدیه
در تفسیر منسوب به امام حسن عسگری(ع) آمده است: کسی هدیه ای نزد امام حسن مجتبی(ع) آورد. امام به او فرمود: کدام یک را بیشتر دوست داری این که به جای هدیه ات بیست برابر آن به تو بدهم یا دری به رویت بگشایم (دانشی به تو بیاموزم) که در سرزمین خود بر فلان ناصبی غلبه پیدا کنی و ناتوان های آن سامان را نجات بخشی؟
اگر خوب انتخاب کنی هر دو را برایت فراهم کنم وگرنه آن را که خواسته ای.
عرض کرد: ای فرزند رسول خدا آیا پاداش غلبه بر آن ناصبی و نجات آن ناتوان ها به اندازه بیست هزار درهم است؟
فرمود: بلکه بیست هزار هزار مرتبه بیش از همه دنیا می باشد.
عرض کرد: ای فرزند رسول خدا پس چگونه آن را که پست تر است برگزینم؟ من آن سخن و آن دانش را که برتر است و دشمنان خدا را از اولیای خدا دور می کند انتخاب کردم.
امام حسن فرمود: انتخاب خوبی کردی سپس آن دانش را به وی آموخت و بیست هزار درهم نیز به او داد.
آن مرد رفت و بوسیله دانشی که از امام آموخته بود آن ناصبی را سرکوب کرد و خبرش نیز به امام رسید. پس از مدتی بار دیگر که خدمت امام رسید حضرت به او فرمود: ای بنده خدا! کسی بمانند تو سود نبرده و کسی چون تو دوستان با مجتبی پیدا نکرده است تو اولا محبت خدا را به دست آوردی ثانیا محبت رسول خدا و علی را و ثالثا محبت خاندان پاک و معصوم آنان را و رابعا فرشتگان مقرب خدا را و خامسا محبت برادران ایمانی خود را و به شمار هر انسانی پاداش به دست آوردی که هزار بار برتر از دنیا است گوارایت باد گوارایت باد.(3)
? شناسایی فقرا و برآورد نیازها
از دیگر سنت های معصومان این بود که پیشاپیش، افراد را شناسایی می کردند و هر یک به مقدار حاجت و نیازش کمک می کردند.
احسان مرا برنگردانید
ابن عساکر با سند خود نقل کرده است: ابو هارون گفت به قصد حج راه افتادیم و وارد مدینه شدیم باخود گفتیم: ای کاش خدمت فرزند رسول خدا امام حسن مجتبی (ع) رسیده بر او سلام کنیم بدین جهت نزد حضرت رفته و درباره مسافرت و احوال خود با او سخن گفتیم. چون بیرون آمدیم ایشان برای هر یک از ما چهار صد درهم فرستاد.
به فرستاده امام گفتیم: ما نیازی نداریم. او گفت: نیکی امام حسن را بر نگردانید.
به نزد امام (ع) بازگشته و از بی نیازی خود خبر دادیم.
آن حضرت فرمود: احسان مرا برنگردانید ای کاش دستم بازتر بود، چرا که این مقدار برای شما کم است. من به شما توشه ای می دهم و آن توشه این است که در روز عرفه خداوند متعال درمورد بندگان خود به فرشتگان مباهات می کند و می فرماید: بندگانم از هر سو نزد من آمدند تا رحمت مرا بخواهند و من شما را گواه می گیرم که نیکوکارا نشان را بخشیدم و ایشان را شفیع گنهکارانشان قرار دادم.(4)
? ده هزار درهم به فرد نیازمند
همچنین اربلی ازسعید بن عبدالعزیز روایت کرده گفت: امام حسن مجتبی از مردی شنید که از پروردگار خود ده هزار درهم می خواهد. امام که به منزل بازگشت ده هزار درهم برای او فرستاده. (5)

ولادت امام حسن مجتبی(ع),میلاد امام حسن (ع),15رمضان سالروز ولادت امام حسن مجتبی
? حفظ آبروی نیازمندان
این روشن است که هر نیازمند آبرومندی در هیچ شرایطی حاضر نیست آبروی خود را با عرض حاجت نزد دیگران ببرد. از اینرو باید هشیار بود که اگر چنین انسانی حاضر شد آبروی خود را نزد شما بریزد راندن چنین فردی جفا خواهد بود.
امام حسن مجتبی (ع) با استقبال از چنین افرادی ضمن برطرف کردن از آنان می خواست در صورت پیش آمدن چنین حالتی، از عرض حاجت مجدد به ایشان دریغ نورزد.
? دشمن تو کیست تا از او انتقام بگیرم
شیخ رضی الدین حلی درکتاب خود می نویسد شخصی به محضر مبارک امام حسن (ع) شرفیاب شد و عرضه کرد: ای فرزند امیر مومنان! تو را سوگند می دهم به کسی که این نعمت را بدون شفاعت کسی به تو عنایت نموده از دشمنم انتقام بگیری چرا که او دشمنی است که به مردم حیله و ستم می کند نه به پیرمرد احترام می کند و نه به کودک شیرخوار ترحم. امام حسن که تکیه زده بود وقتی سخن آن شخص را شنید فورا برخاست و نشست. آنگاه به او فرمود: دشمن توکیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟
گفت فقر و تنگدستی.
امام حسن لحظاتی سر مبارک را به زیر انداخت سپس سر را بلند کرد و به پـیشکار خود فرمود: آنچه از اموال نزد تو هست آن ها را حاضر کن. او رفت و مبلغ پانصد درهم آورد.
امام فرمود: تمام این پول را به این شخص نیازمند بده. آنگاه رو به او کرد و گفت: تو را به حق همان سوگندهایی که به من دادی قسم ات میدهم هرگاه این دشمن به تو روی آورد نزد من بیا و دادخواهی کن. (6)
? هرچه در صندوق هست به او بدهید
ابن شهر آشوب گوید: یکی از بادیه نشینان نزد آن حضرت آمد، پیش از آنکه لب به سخن بگشاید حضرت فرمود: هرچه در صندوق هست به او بدهید موجودی آن صندوق بیست هزار درهم بود که همه اش را دراختیار آن مرد بادیه نشین قراردادند.
او لب به سخن گشود و گفت: مولای من نگذاشتی نیازم را بگویم و زبان به ستایش بازکنم.
امام حسن (ع) ضمن اشعاری به وی فرمود: ما مردمی هستیم که بخشش ما همچون مروارید و برلیان است که درآن امیدها و آرزوهای نیازمندان، خوش می خرامند وجود و دستان ما پیش از درخواست آنان بخشش می کند تا مبادا آبروی کسی که سوال می کند بریزد اگر دریا برتری عطای ما را بداند از لبریزی خود شرم کرده فرو رود. (7)
? نصیحت ضمن بخشش بی منت
برخی از مردم به هنگام انفاق به فقیر یا فقرا فورا منت گذارده او را آزار می دهند درحالی که این روش از نظر قرآن کریم و سنت پیامبر مردود است چنانکه قرآن دراین باره می فرماید. صدقات خود را به وسیله منت گذاری باطل نکنید.
امام حسن مجتبی (ع) با استفاده از این اصل قرآنی ضمن استقبال از نیازمندان و اختصاص مبلغی به آنها، دوستان را نصیحت می کردند که به خدا حسن ظن داشته باشند و به همه فقیران توصیه می کردند که مواظب شخصیت خود بوده و برای اندک فقر و تنگدستی، آبروی خویش را نزد دیگران برند.
? به خدا حسن ظن داشته باش
مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه نقل کرده که مردی خدمت امام حسن مجتبی (ع) رسید و اظهار فقر و پشیمانی کرد. او در این باره دو بیت شعر گفت:
لم یبق لی شیء یباع بدرهم
یکفیک منظر حالتی عن مجزی
الا بقایا ماء وجه صنته
الایباع و قد وجنتک مشتری
در زندگی ام چیزی که دو درهم ارزش داشته باشد ندارم تا آن را بفروشم حال و چهره ام از آنچه که گفتم خبر می دهد. مگر باقی مانده آبرویم که آن را نگه داشتم که فروش نرود ولی دیدم که خریدارش تو می باشی.
امام حسن خازن خویش را طلبید و فرمود: چه مقدار از اموال نزد تو می باشد.
گفت: دوازده هزار درهم.
فرمود: آن را به این مرد بده که من از او خجالت می کشم.
گفت: دیگر چیزی برای نفقه باقی نمی ماند.
فرمود: تو آن را به فقیر بده به خدا حسن ظن داشته باش. حق تعالی جایگزین می فرماید.
پس آن مال را به فرد نیازمند سپرد. حضرت او را طلبید و عذرخواهی کرد و فرمود: ما حق تو را ندادیم اما به مقداری که موجود بود در اختیارات گذاردیم (8)
? درخواست فقط برای قرض سنگین
حلوانی درنزهه الناظر نوشته است: شخصی به نزد امام حسن آمد و چیزی از آن حضرت درخواست کرد. امام به او فرمود: درخواست از دیگران جز در قرض سنگین و کمرشکن یا فقر شدید و با حالت فوق العاده و استثنایی صحیح نمی باشد.
آن مرد عرض کرد: نزد تو نیامدم مگر به خاطر یکی از همین موارد.
امام دستور داد تا یکصد دینار به او بدهند. (9)
آنچه بیان شد تنها مشتی از خروار ایثار وکرم و جود و بخشش امام حسن (ع) بود و به خاطر همین سجایای اخلاقی است که ایشان به کریم اهل بیت شهرت یافته است. باشد که ما نیز به تأسی از آن حضرت روش انفاق و کرم و گشاده دستی را در این ماه شریف پیش گیریم.

 


پی نوشت ها :


1) سوره نساء ، 86
2) مناقب آل ابی طالب ج 4.ص 18
3) فرهنگ جامع سخنان امام حسن (ع) ص 443
4) تاریخ ابن عساکر.ص 151
5) کشف الغمه ج 1ص 588
6 ) قطره ای از دریای فضائل اهل بیت. ص 460
7 ) فرهنگ جامع سخنان امام حسن (ص) 440
8)منتهی الامال، ص 223
9) نزهه الناظر. ص 63

 

 

پایان.


  
ضربت خوردن حضرت علی, شهادت حضرت علی
برخی از مداحان می خوانند که، پس از شهادت امام علی (ع) ایشان پیش امام حسن و امام حسین رفتند.
آیا در نماز صبح این بزرگواران در نماز پدر در مسجد حاضر نبودند؟ مستندات تاریخی چه می گویند؟
  

پاسخ اجمالی ::


روایاتی که در باره ضربت خوردن حضرت علی (ع) و حضور امام حسن و امام حسین (ع) وارد شده است،متعدد است. به همین جهت چند احتمال در این بحث تصور می شود ::

1?ضربت خوردن امام علی (ع) در خارج مسجد بوده است.که بنا بر این احتمال می توان گفت اگر امام حسن و امام حسین در آن لحظه در کنار پدر نبوده اند به این دلیل بوده است که امام علی (ع) قبل از امام حسن و امام حسین به سوی مسجد حرکت کرده بودند.

2? ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد و در حین نماز بوده است که روایات متعددی در تأیید این احتمال و نظر وجود دارد. بنا بر صحت این دسته در باره حضور امام حسن و امام حسین دو احتمال وجود دارد:1? امام حسن و امام حسین (ع) در مسجد در هنگام نماز و ضربت خوردن پدر بزرگوارشان حضور داشتند.

2? امام حسن و امام حسین در هنگام نماز و ضربت خوردن پدر بزرگوارشان حضور نداشتند.

در باره احتمال دو م (عدم حضور در موقع نمار و ضربت خوردن ) باید بگوئیم:

اولا: مستند معتبری ندارد تا ما به بحث در آن بپردازیم.

ثانیاً: بسیاری از خطباء روایت می کنند که در موقع ضربت خوردن امام (ع)، حسنین (ع) در مسجد حضور داشتند و ایشان را به منزل آوردند و ام کلثوم با دیدن پدر در آن حالت، گریه و ناله سر داد!.

ثالثاً: شیخ طوسی روایت می کند :” وقتی ابن ملجم می خواست به امام على (ع) ضربه بزند، شخص دیگری با او همدست بود که ضربه اش به دیوار برخورد کرد، امّا ضربه ابن ملجم به آن حضرت اصابت کرد. و در حالی که امام در سجده بود، بر سر آن حضرت فرود آمد. و حسن و حسین آمدند و ابن ملجم را گرفته و در بند کردند.”

بنا بر این ادله باید گفت که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در هنگام ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد بودند.

اما بنا بر این احتمال که امام حسن و امام حسین در هنگام نماز و ضربت خوردن پدر بزرگوارشان حضور نداشتند. ممکن است به این دلیل بوده است که امام علی(ع) هنوز فریضه صبح را شروع نکرده بودند و مشغول نماز مستحبی بوده اند و فرزندان ایشان قصدشان حضور برای فریضه صبح بوده است ولی در همان نماز مستحبی ضربت ابن ملجم بر ایشان وارد شده است.

پاسخ تفصیلی ::

 


در پیشینه شهادت امام علی (ع) قضیه ای که مسلم است و باید مورد توجه قرار گیرد این است که سه تن از خوارج ( ابن ملجم و همدستانش ) نقشه کشیده و تصمیم گرفتند امام علی(ع) ، معاویه و عمرو عاص را همزمان در شب نوزده ماه مبارک ترور کرده به قتل برسانند.


وقتی به گزارشاتی که متعرض جریان ترور معاویه و عمرو عاص شده اند مراجعه می کنیم در آنها چنین آمده است:


1? ترور معاویه: در حالی که معاویه در سجده بود برک ضربه ای به او وارد کرد و از آن به بعد بود که در هنگام نماز برای خلفاء محافظ می گذاشتند، بعد از این واقعه معاویه به منظور محافظت از خود از “المقصوره”(محراب) استفاده می کرد. ” [1]


2? عمرو بن بکیر (بکر) منتظر عمرو عاص ماند اما او به خاطر درد شکم ، در آن شب از منزلش خارج نشده بود و به جای او خارجة بن حذاقة العدوی با مردم نماز خواند، بکر به گمان اینکه او عمر عاص ایت ضربه را بر او وارد کرد و او را کشت. [2]


3? درباره ضربت خوردن حضرت علی (ع) و حضور امام حسن و امام حسین (ع) وارد شده است، چند احتمال وجود دارد:


احتمال اول: این که ضربت خوردن امام علی (ع) درخارج مسجد بوده است.که بنا بر صحت این احتمال می توان گفت اگر امام حسن و امام حسین در آن لحظه در کنار پدر نبوده اند به این دلیل بوده است که امام علی (ع) قبل از آنان به سوی مسجد حرکت کرده بودند. آنان قصد داشته اند که بعداً برای شرکت در نماز جماعت صبح به مسجد بروند که ابن ملجم مهلت نداده است.

احتمال دوم: ضربت خوردن امام علی (ع)در مسجد و در حین نماز بوده است دلائل و روایات متعددی بر این احتمال تأکید دارند از جمله:

1? امام سجاد (ع) فرمودند: وقتی ابن ملجم می خواست به امام على (ع) ضربه بزند، شخص دیگری با او همدست بود که ضربه اش به دیوار برخورد کرد، امّا ضربه ابن ملجم به آن حضرت اصابت کرد. و در حالی که امام در سجده بود، بر سر آن حضرت (جایى که قبلاً نیز در جنگها زخم برداشته بود.) فرود آمد. در آن هنگام حسن و حسین آمدند و ابن ملجم را گرفتند و در بند کردند.”[3]

2? در کنزالعمال در باب فضائل علی (ع) آمده است: هنگامی که حضرت علی (ع) سر از رکوع برداشت، ابن ملجم (با شمشیر ) ضربه خود را وارد کرد. حضرت به کنار رفت و فرمود: نمازتان را تمام کنید و کسی را مقدم (امام جماعت) نکرد.[4]

3? تاریخ دمشق در شرح حال امام علی(ع)آورده است: عبدالرحمان بن ملجم در حالی که آشفته بود در نماز صبح علی (ع) را به وسیله شمشیری که سمّی بود ضربت زد …[5]
و همچنین گفته است: عبدالرحمان بن ملجم، در نماز صبح علی (ع) را به وسیله شمشیری که سمّی بود، از روی آشفتگی ضربت زد و علی (ع) همان روز از دنیا رفت و در کوفه دفن شد. [6]

4? ابن ابی الدنیا در مقتل امیرالمؤمنین (ع) گفته است: علی (ع) بیرون آمد و تکبیرة الاحرام نماز را گفت، سپس یازده آیه از سوره انبیا را قرائت کرد، سپس ابن ملجم ضربتی را بر وسط سرش زد…[7]


و همچنین می گوید: وقتی که ابن ملجم امام علی (ع) را در در نماز بود، ضربت زد، عقب رفت سپس جعده را به جلو فرستاد و با او (جعده) مردم نماز خواندند…[8]

5? ما روایتی پیدا نکرده ایم که به صراحت شهادت امام علی (ع) را در محراب نفی کند. بلکه نهایت چیری که در روایات آمده است این است که ابن ملجم متعرض امام شد، یا برای آن حضرت کمین کرد و امثال این تعابیر که هیچ تعارضی با روایاتی که دلالت بر شهادت آن حضرت در محراب می کنند، ندارد.

6? روشن است که آن سه نفر شقیّ و سنگدل برای اجرای نقشه خود برنامه ریزی کرده بودند و مناسب ترین حالت را برای عملی کردن این نقشه، اثناء نماز دیدند؛ زیرا اگر فرض کنیم که امام (ع) بعد از خواندن نماز هیچ محافظ و حمایتی نداشت، و ترور آن حضرت آسان بود، ولی درباره معاویه و عمرو عاص این طور نبود که ترور آنها در غیر نماز آسان باشد زیرا معاویه معروف به ترس بود و بسیار احتیاط می کرد. حتی معروف بود به این که مانند امپراطوران و پادشاهان به همراه محافظانش حرکت می کرد، پس کشتنش در غیر نماز آسان نبود.

همچنین عمرو بن عاص هم در محافظت از جان خود بسیار احتیاط می کرد تاجایی که حتی در جنگ صفین برای حفظ خود کشف عورت کرد! پس، ترور او هم در غیر نماز بسیار مشکل بود. این ویژگی ها می تواند دلیل باشد خوارج چاره ای نداشتند جز این که در نماز نقشه خود را عملی سازند.

7? امام علی (ع) در شجاعت شخصیت بی نظیر و شجاعت او زبانزد همه بود و قطعاً این شجاعت از ابن ملجم مخفی و پنهان نبود! بنا بر این شکّی نیست که ابن ملجم چاره ای ندارد جز این که برای قتل علی (ع) در هنگامی که آن حضرت در حال نماز و مناجات با خدا باشد، برنامه ریزی کند تا کشتن آن حضرت بر او آسان باشد.

8? امام علی (ع) به آزمودگی و دور اندیشی معروف بود و کسی بود که در هنگام حرکت به همه اطراف خود توجه کامل داشت واز چیزی غافل نمی شد.. مغازی در این باره می گوید: دختر حارث بن عامر بن نوفل به برده خود وحشى (برخى گفته‏اند که برده جبیر بن مطعم بوده است)، گفت: پدر من در بدر کشته شده است، اگر بتوانى یکى از این سه نفر (محمد، حمزة بن عبد المطلب و على بن ابى طالب) به قتل برسانی آزاد خواهى شدو… وحشى به او گفت:” ، تو مى‏دانى که قتل رسول خدا (ص) برای من ممکن نیست و اصحابش هم او را تسلیم نمی کنند. در مورد حمزه به خدا قسم ، اگر او خواب هم باشد، من از ترس جرأت ندارم نزدیکش شوم و بیدارش کنم! ولى در مورد على امید موفقیت براى خود داشتم. همچنان که بین مردم در جستجوى على بودم، که او متوجه من شد. فهمیدم که مردى کار آزموده و دوراندیش است و همه اطراف خود را زیر نظر دارد، با خود گفتم: این کسى‏ نیست که من در جستجویش باشم. [9]

 

( توجه بسیار مهم :: با توجه به مطالب بالا اطمینان پیدا می شود که ضربت خوردن امام علی (ع) در محراب بوده است. )

 

اما نسبت به حضور امام حسن و امام حسین (ع) باید گفت:

اولاً: دلیلی برای گفته مداحان مبنی بر عدم حضور آنان در لحظه بیان نشده است تا مناقشه با آنان، یک مناقشه علمی باشد،بلکه بسیاری از آنان روایت می کنند که در موقع ضربت خوردن امام (ع)، حسنین (ع) در مسجد حضور داشتند و ایشان را به منزل آوردند و ام کلثوم تا حضرت را با آن حالت دید گریه و ناله سر داد!.

ثانیاً: شیخ طوسی روایت می کند :” وقتی ابن ملجم می خواست به امام على (ع) ضربه بزند، شخص دیگری با او همدست بود که ضربه اش به دیوار برخورد کرد، امّا ضربه ابن ملجم به آن حضرت اصابت کرد. و در حالی که امام در سجده بود، بر سر آن حضرت (جایى که قبلاً نیز در جنگها زخم برداشته بود.) فرود آمد. در آن هنگام حسن و حسین آمدند و ابن ملجم را گرفتند و در بند کردند.” [10]

ثالثاً: روشن است که در زمان شهادت امام علی (ع) امام حسن و امام حسین (ع هر دو ازدواج کرده بودند و دارای منزل مستقل بوده اند. بنا براین معنی ندارد که امام علی (ع) نزد آنان آورده شود؟ آیا آن حضرت را به خانه حسن (ع) آوردند یا به خانه حسین (ع)؟ یا به پیش هر دو آوردند؟ روشن است که این فروض صحیح نیست؛ زیرا اگر آن حضرت را به خانه امام حسن (ع) یا امام حسین (ع) برده بودند باید به آن تصریح می شد. بلکه در این گونه حوادث متعارف است که شخص را به خانه خودش می برند و فرزندان و آشنایان در آنجا دور او جمع می شوند و این همان چیزی است که روایات دیگری آن را تأیید می کنند که شیعیان و علاقمندان آن حضرت اطراف منزل امام جمع شدند.

بله ممکن است بگوئیم بسیار طبیعی است امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بعد بعد از وقوع این حادثه بزرگ و زود تر از مردم به منزل رفته باشند تا اهل منزل را برای پذیرش این مصیبت غیر قابل جبران آماده سازند. و کار انتقال امام را به اصحاب بزرگی مانند حجر بن عدی واگذار کرده باشند.

از مجموع این دلائل و روایات می توان نتیجه گرفت که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در هنگام ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد بودند.

اما بنا بر فرض صحّت روایاتی که دلالت دارد که امام حسن و امام حسین (ع) در لحظه ضربت خوردن پدر بزرگوارشان مسجد حضور نداشتند، ممکن است بگوئیم علت عدم حضور آنان این بوده است که امام علی(ع) هنوز فریضه صبح را شروع نکرده بودند و مشغول نماز مستحبی بوده اند و فرزندان ایشان قصدشان حضور برای فریضه صبح بوده است ولی در همان نماز مستحبی ضربت ابن ملجم بر ایشان وارد شده است.


——————————————————————————–

 

[1] انساب‏الأشراف،ج‏2،ص490(چاپ‏زکار،ج‏3،ص:251).

[2] همان، ص491?

[3] الطوسی، امالی، الجزء الثالث، الحدیث (18)

[4] کنز العمال: ج 15/ 170، ط 2، حدیث: (497)

[5] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ترجمة امیر المؤمنین، حدیث (1397)

[6] لأحمد بن حنبل، کتاب الفضائل فضائل امیر المؤمنین، حدیث 63

[7] بر گرفته ار حاشیه انساب الاشراف ، ج2، ص 492،(چاپ‏زکار،ج‏3،ص:254).

[8] . همان، ص 492 .

[9] . واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق: مارسدن جونس، ج‏1،ص 285، بیروت، مؤسسة الأعلمى، چاپ سوم، 1409ق.

[10] .شیخ طوسی، الأمالی‏، ص 365?

/6262

پایان.


  

محل ضربت خوردن حضرت امام علی(ع)   +  عکس

 

هنگامی که فرق مظلوم‌ترین فرد عالم شکافته شد، جبرئیل بانگ برآورد که سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره‌های دانش نبوت تاریک و نشانه‌های پرهیزکاری بر طرف شد و عروه الوثقی الهی گسیخته شد.
هنگامی که سه نفر از باقیمانده خوارج در مکه هم‌قسم شدند تا نقشه شوم خویش را در ماه رمضان سال 40 هجری قمری عمل کنند، زمان زیادی نگذشت، دو نفر از آن‌ها که برای قتل معاویه و عمرو بن عاص رهسپار محل مأموریت خود شدند، در اجرای نقشه خود ناکام ماندند و تنها عبدالرحمن بن ملجم مرادی در شب نوزدهم ماه رمضان فرق مظلوم‌ترین فرد عالم را شکافت.

 

شهادت حضرت علی, ضربت حضرت علی

عبدالرحمن بن ملجم مرادی همراه با شبیب بن بجره اشجعی در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه کمین کرد و هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) سر بر سجده نهاد، شمشیر زهرآگین خود را فرود آورد، در این هنگام حضرت علی(ع) در محراب مسجد افتاد و فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملّة رسول الله فزت و ربّ الکعبه»، سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم.
 
امام(ع) در حالی که خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: «هذا ما وعدنا الله و رسوله»، این همان وعده‌ای است که خداوند متعال و رسولش به من داده‌اند، در این زمان چون امام توان برگزاری نماز جماعت را نداشت، به امام حسن(ع) فرمود نماز را ادامه دهد و خود نشسته نماز را اقامه کرد.

محل ضربت خوردن حضرت علی(ع) +عکس

نقل شده است که جبرئیل در میان آسمان و زمین ندا داد و گفت: «تهدّمت والله ارکان الهدی وانطمست أعلام التّقی وانفصمت العروه الوثقی قُتل ابن عمّ المصطفی قُتل الوصیّ المجتبی قُتل علیّ المرتضی قَتَله أشقی الْأشقیاء»، سوگند به خدا که ارکان هدایت در هم شکست و ستاره‌های دانش نبوت تاریک و نشانه‌های پرهیزکاری بر طرف شد و عروه الوثقی الهی گسیخته شد، زیرا پسر عموی رسول خدا(ص) شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید، وی را سیاه بخت‌ترین اشقیاء به شهادت رسانید.

محل ضربت خوردن حضرت علی(ع) +عکس

  

جملات شریعتی درباره امام حسین (ع)


جملات شریعتی درباره امام حسین (ع)

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد?می‌گریند….. دکتر علی شریعتی

 
—————————————–

آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند…… دکتر علی شریعتی

 

—————————————–
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. …..دکتر علی شریعتی

—————————————–
اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا…….. دکتر علی شریعتی

—————————————–
از کودک حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند ……دکتر علی شریعتی

—————————————–
از هنگامی که به جای شیعه علی (ع) بودن و از هنگامی که به‌جای شیعه حسین (ع) بودن و شیعه زینب (س) بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شده‌اند و بس، در عزای همیشگی مانده‌ایم!….. دکتر علی شریعتی

—————————————–
این که حسین (ع) فریاد می‌زند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، ‌سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست……دکتر علی شریعتی

—————————————–
حسین‏ علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید می‏شود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت می‏کند …… دکتر علی شریعتی

—————————————–
حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است……دکتر علی شریعتی

—————————————–
مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنه‌ها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آن‌چنان مردن را، یا این‌چنین ماندن را  …..دکتر علی شریعتی

—————————————–
امام حسین‏ علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید – حاکم مدینه – که از او بیعت مطالبه مى ‏کرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است……دکتر علی شریعتی

—————————————–
فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست…… دکتر علی شریعتی

—————————————–
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود… آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى ‏فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى ‏شود و حسین «وارث آدم» – که به بنى‏آدم زیستن داد – و «وارث پیامبران بزرگ» – که به انسان چگونه باید زیست را آموختند ….. دکتر علی شریعتی

—————————————–
مقتدایان امام حسین‏ علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مى‏کنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بى‏تاب انسان‏هاى عاشق، تزریق می کند…… دکتر علی شریعتی

—————————————–
“آنها که تن به هر ذلتى مى ‏دهند تا زنده بمانند، مرده‏ هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده ‏اند و مرگ خویش را انتخاب کرده ‏اند – در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود – توجیه و تأویل نکرده ‏اند و مرده‏ اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندن‏شان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده ‏اند؟ …..دکتر علی شریعتی

—————————————–
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رسانده‌اند. و ما شب شام غریبان می‌گرییم، و پایانش را اعلام می‌کنیم و می‌بینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟…..دکتر علی شریعتی


  

 

پیام امید به روشنفکر مسئول

(تفسیر سوره روم)

بخش 1

دکتر علی‌ شریعتی

 

به نام خدا، خدای محمد?  آخرین پیامبر آزادی، آگاهی و قدرت.
به نام خدای علی(ع)، عدالت مظلوم، مظهر اسلام حق و امام انسان.
به نام خدای خانه فاطمه(س)، که همه عشق و همه آرزو و همه امید نجاتمان این خانه کوچکی است که به اندازه همه جهان بزرگ است و...
به نام خدای ابوذر، خدای مستضعفین، خدای بیچاره شدگان تاریخ و زمان، خدای همه کسانی که از آغاز تا آخرالزمان و قیام قائم عدل گستر جهان شکنجه می‌دیدند و می‌بینند، محروم بودند و محرومند و به گونه‌گون به بیچارگی گرفتار می‌شدند و می‌شوند و اما همواره در مسیر ملت ابراهیم و وراثت جهاد آدم تا حسین و حسین تا همیشه برای نجات آدمی در تلاش مدام و دائمی‌اند و بوده‌اند و هستند...
به نام خدای شهیدان، شهیدان راه راستی، حق، شهیدان شیعه، شهیدان راه علی درهمه مکانها و در همه زمان‌ها.

خواهران، برادران الان که اینجا نشسته بودم و منتظر آغاز برنامه بودم، برنامه شریفی را گوش می‌کردم، آن جوانی که برای شما قطعه‌ای را خواند، به این فکر افتادم که این علی چه شعله‌ای است و ایمان به علی چه آتشی است که حتی در این منجلاب عفنی که نسل‌های پوک، پوچ، آلوده و تباه می‌سازند، اگر جرقه‌ای از آن بر وجدان جوانی بیفتد باز هم در چنین ظلمتی و چنین مردابی، با چنین سرعت و شگفتی او را بر می‌افروزد و با تمام وجود و هستی تبدیل به عشقش می‌کند. و این نمونه‌ای است برای همه کسانی که امید و ایمان دارند که با بر افروختن آتش علی، در این شبستان سرد و سیاهی که گرفتارش هستند، بتوانند نجات، آزادی و آگاهی بیایند.

در سراسر جهان همه توطئه‌ها برای نابود کردن نسل جوانی است که می‌بینیم به جای همه حق‌ها و همه آزادی‌هایی که در آرزویش هست و نیاز به آن دارد، فقط به او «آزادی جنسی» می‌دهند، در سراسر جهان دستگاه‌های تبلیغاتی، مطبوعات، رادیوها، تلویزیون‌ها، هنر، همه در تلاش تامین چنین نیازی برای او هستند، در مقابل از مکتب علی و شعله‌ای که از خانه متروک و خاموش فاطمه همواره جستن می‌کند، اگر لیاقت آن را داشته باشیم که از این آتش قبسی بگیریم و ارمغان این نسل کنیم، می‌توانیم آتشی برافروزیم و امیدوار باشیم که در این رکود و سکوت و تفرقه، حرکت و امید، هدف و گرما و روشنایی ایجاد کنیم و نسلی بسازیم، درخشان و نیرومند، بر مبنا و اساسی که علی با سکوتش، با جهادش و بارنجش برای ما گذاشته است. این همه امیدی است و همه تلاشی است که در حد خودمان، هر چند اندک، در جستجویش هستیم و امیدواریم که روزی برسد و آن روز خیلی دور نباشد که به جای بدبینی‌ها و به جای بدگویی‌ها و به جای بذرافشانی‌های سیاه و بدبینانه - که در میان برادران و همدلان و همدردان و پیروان خانواده علی و فاطمه می‌افشانند و می‌کوشند همه را روی در روی هم قراردهند تا روی از دشمن بتابند و به خویش سرگرم شوند - روزی را داشته باشیم که به جای اتهام زدن، کوبیدن، طرد کردن، و لجن مال کردن، به پیروی از علی، از محبت و تفاهم و دوست داشتن یکدیگر لذت ببریم.

امیدوارم چنین روزی بسیار نزدیک باشد!

روزی که دانشجویان ما در کنار طلبه ما و استاد ما در کنار عالم ما و مؤمن ما در کنار روشنفکر ما و جوان ما در کنار پیر ما و متجدد ما در کنار متقدم ما و دختر ما در کنار مادرش و پسر ما درکنار پدرش و همه در یک صف، در کنار خانه فاطمه بایستیم، روی در روی همه توطئه‌هایی که علیه ما می‌شود. دعا کنید که آن روز زود برسد.

موضوعی که امروز برای سخن گفتن انتخاب کرده‌ام، بر اساس یک هدف و یک شعار کلی است که باید هدف و شعار همه ما بشود. این تنها سندی که داریم و تنها ریسمان استواری که هنوز از آسمان آویخته است و نیز تنها پایگاهی که همه دسته‌ها، شعبه‌ها و فرقه‌های پراکنده ما می‌توانند به آن برگردند و در کنار آن بایستند تا برادری پیشین را تجدید کنند، «قرآن» است.

تنها سندی که نتوانسته‌اند کوچک‌ترین خدشه‌ای برآن وارد کنند و یا کوچک‌ترین تحریفی چه کم و چه زیاد درآن به وجود آورند.

قدرت‌های بزرگ جنایتکار، خلفا، ملوک، علمای سوء و دشمنان داخلی و خارجی که ترس اساسی‌شان از قرآن بوده است، خوشبختانه، همه کار کرده‌اند، جز اینکه بتوانند قرآن را نفی و یا نابود کنند، و فقط تلاش کرده‌اند که قرآن را بد تفهیم کنند، تلاش کرده‌اند تا قرآن را از مسیر زندگی، تفکر و مطالعه و بینش صحیح و تحصیل مذهبی‌مان کنار بگذارند، کوشش کردند تا آنجایی هم که قرآن مطرح است فقط به زیبایی تجلید و یا فقط به قرائتش منحصر باشد.

اما به هر حال آنچه که هست، و آنچه که برای همه مسلمان‌های جهان وجود دارد، پیر و جوان، تحصیل کرده و عامی، شیعی و غیر شیعی، شرقی و غربی، هرکس، از هر فرقه‌ای و از هر نسلی و با هر بینش و فرهنگی که باشد معتقد است که: «سنگ زیرین اسلام قرآن است».
و قرآن علیرغم تمام توطئه‌هایی که در طول تاریخ شده تا مطرح نشود، محفوظ مانده و مطرح شده و تمام کوشش ما باید این باشد که قرآن را در جامعه مطرح کنیم.
به شما که مرا به عنوان معلم خود قبول دارید (به دانشجویان) عرض می‌کنم تمام تلاش ما باید این باشد، هر جا که هستیم، هر جا که می‌توانیم چند نفرمان جمع شویم، مسجدی داشته باشیم، حسینیه‌ای داشته باشیم، محفل مذهبی یا علمی و یا اخلاقی داشته باشیم، در هر شهری، در هر دهی و در هرمحله‌ای، در هر اداره‌ای، در هر کارخانه‌ای که هستیم، بکوشیم تا یک بنیاد قرآنی ایجاد کنیم و برای شروع - در هر سطحی - قابل قبول است. بکوشیم که دو مرتبه همه مسجدی‌های ما، همه حسینیه‌های ما، همه محفل‌های دینی ما مسجد و محفل دینی قرآن باشد.

البته برای رسیدن به این هدف همه چیز، حدیث، روایت، تاریخ، سیره پیغمبر و سیره ائمه باید در پیرامون قرآن باشد، زیرا آنها وسیله فهم درست قرآنند، قرآن ما را از آنها بی‌نیاز نمی‌کند، و برای فهم و راه یافتن درست به قرآن، عترت بهترین راه درست رسیدن به قرآن است، ائمه ما بهترین و مطمئن‌ترین مفسرین قرآنی هستند و علی بهترین کسی است که ما به وسیله او می‌توانیم قرآن را درست بخوانیم و بفهمیم، پس قلب باید قرآن باشد و نبض ما با تپش قرآن بزند.
و بدین گونه است که همه پراکندگی‌ها در پیرامون قرآن به وحدت خواهد آمد و همه سوء تفاهم‌ها و بدبینی‌ها - با زبان قرآن، و با میانجیگری قرآن - به تفاهم و وحدت بدل خواهد گشت.
بنابراین، امشب که شب خاصی است و از علی باید سخن گفت و به مسائل اخلاقی پرداخت و سخن خطابی گفت، بر عکس، یک متن خاصی را از قرآن انتخاب کرده‌ام و به عنوان نمونه دادن بی‌آنکه مدعی مفسر بودن یا عالم بودن قرآن باشم فقط به این عنوان که نشان بدهم، این گفته و ادعای طرفداران قرآن، که قرآن زنده است، یک نوع تبلیغ متعصبین به کتاب آسمانی‌شان نیست، یک نمونه عینی دارد که هر فرد مسلمان یا غیر مسلمان منصف و آگاه و بی‌غرض می‌تواند حسش کند.

درس امشب از یک سوره قرآن است، و نشان دهنده آن است که گویی هم اکنون نازل شده و خطاب به مسلمین هم اکنون دنیاست و‌شأن نزولش به وضعی است که مسلمانان دنیا در حال حاضر دارند و آن سوره روم است که یک پیام شگفت انگیز زنده و نیرومندی به همه روشنفکران مسئول زمان ماست، روشنفکر مسئول جامعه مسلمانی که می‌کوشد تا مسلمانان را در این درگیری‌ها و جبهه گیریهای نیرومند جهان راه نجات بیاموزد وآگاهی وآزادی به آنها ارائه دهد؛ مخاطب، چنین مسلمان مسئول وآگاه است.

این است که من از آقایان عذر می‌خواهم که بر خلاف آنچه که رسم مجالس دینی ما است یک سوره از قرآن را در شکل تفسیری و درسی مطرح می‌کنم، زیرا که خود شما نشان دهنده وضع حاضر جامعه ما و اذهان عمومی ما هستید و نیاز و حرکت و ضرورت زمان را حس کرده‌اید و ریشه و علت هر چه که می‌گذرد و هر چه که هست تشخیص می‌دهید. همچنان که گفتم سوره روم یکی از نشانه‌های اثبات این اصل است که قرآن زنده است در حالی که همه چیز در تغییر است، همه چیز می‌میرد، می‌زاید، درد‌ها و نیازها و بینش‌ها و سرنوشت جوامع بشری همیشه در حال تغییرو عوض شدن است، ولی قرآن سخنی است که در همه تحولات و تغییرات ثابت می‌ماند و اثر عملی دارد، و به انسان آگاه در هر شرایطی اعم از سیاسی، فرهنگی، طبقاتی و اجتماعی که گرفتار باشد راه نشان می‌دهد و او را نجات می‌بخشد.

سوره روم برای اینکه فرصت کم است متن کامل سوره روم را نمی‌خوانم؛ بیشتر به آیاتی تکیه می‌کنم که به آن پیام مربوط است و از آقایان دانشجویان خواهش می‌کنم بعداً هر گاه فراغتی پیدا کردند، تمام سوره را با روایات و تفاسیری که درباره این سوره آمده است مطالعه و درباره آن تعقل کنید تا محتوای عظیم و غنی این سوره را کشف کنید و نمونه‌ای باشد که چگونه می‌توانیم به قرآن برگردیم.

بنابراین هر روشنفکر مسئول امروز که در جامعه اسلامی برای راهیابی، و انجام تعهد و مسئولیتی که در قبال جامعه‌اش در جستجوی مکتب‌ها و راه حل‌ها و ایدئولوژی‌ها گوناگون دارد، اگر به این کتاب بزرگ برگردد، می‌تواند برای نجات جامعه مسلمان از وضعی که دارد بهترین آموزش‌ها را از این کتاب برگیرد و معجزه و جاودان بودن این کتاب را عملاً حس کند.

بسم الله الرحمن الرحیم الم غلبت الروم فی ادنی الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون.

روم مغلوب شد در ادنی الارض، در یک زمینی که نزدیک‌ترین زمین است، و این رومی‌ها بعد از اینکه مغلوب شدند غلبه خواهند کرد فی بضع سنین، بعد از مغلوب شدنشان غلبه خواهند کرد فی بضع سنین، در ‌اند سال، بضع یعنی ‌اند، از سه تا نه سال.

لله الامر من قبل و من بعد.

امر از آن خداوند است از پیش و از بعد.

و یومئذ یفرح المومنون.

و در آن روز که رومی‌ها غلبه خواهند کرد در مدتی که‌اند سال بیشتر نیست مومنین شاد می‌شوند، گره کار و پیام در این جاست، در این قسمت مساله‌ای وجود دارد به نام پیش بینی، خبر از آینده‌ای که همه کس از آن بی‌خبر است ولی قرآن خبر می‌دهد، با آن دقت و قاطعیت اعلام می‌کند در کی؟ و چه وقت؟ در موقعی که رومی‌ها شکست خوردند، پیغمبر از قول وحی نه از اظهار نظر شخصی، بدون تردید عین آیه‌ای را که به او وحی شده است اعلام می‌کند که در مدت ‌اند سال دیگر یعنی کمتر از 9 سال حتما رومی‌های شکست خورده پیروز خواهند شد، و این یک پیش بینی است که کوچکترین تردیدی در آن نیست، زیرا اگر کوچک‌ترین تردیدی می‌داشت پیغمبر آن را اعلام نمی‌کرد. نمی‌گوید آینده نزدیک یا دور که بشود آن را کش داد، 30 یا صد سال دیگر - که در طول تاریخ یک چشم به هم زدن است - دقیق معین می‌کند که کمتر از 9 سال دیگر قطعاً رومی‌های شکست خورده موفق خواهند شد و بر فاتحین پیروز می‌گردند، در ادنی الارض شکست خوردند و پس از‌اند سال آن شکست را جبران خواهند کرد.

بنابراین برای فهم و درک قرآن گاه جغرافیا لازم است و گاه تاریخ تا قضیه بهتر روشن شود، اول یک پیش بینی مطرح می‌شود بعد آن پیش بینی درست درآمده، اعتبار این کلام تحقق پیدا می‌کند، و ما وقتی که این سوره یا متون مشابه آن را می‌خوانیم بیشتر به این مساله تکیه می‌کنیم یعنی آنچه را معجزه می‌نامیم بر خلاف قدرت و بر خلاف تعقل ما است و شعور و عقلمان به آن نمی‌رسد، ولی بعد که قرآن یا پیامبر آن مفهوم را اعلام می‌کند و عملی را که دیگران از انجامش عاجزند انجام می‌دهد، برای مردم ایمان ایجاد می‌کند و اعتراف بر خارق العاده بودن منشأ قدرت و دانش پیامبر و قرآن می‌کند.

این را هم عرض کنم که معجزه آنچنان که موسی و یا عیسی و پیغمبر اسلام و یا همه انبیاء داشته‌اند برای ایجاد ایمان و یقین و اعتراف به غیبی بودن منشأ قدرت و دانش پیغمبراست، و این یک فرد عامی است که از پیغمبر معجزه می‌خواهد، عامی است که می‌گوید: اگر این سنگ ریزه را در دستت تبدیل به طلا کنی می‌فهمم تو پیامبری، ولی انسان آگاه و حقیقت‌شناس، پیامبر را با این قبیل معجزه‌ها نمی‌شناسد، بلکه او را از پیامش می‌شناسد، قرآن را از معنایش می‌شناسد و آهنگ و لحن و طرز سخن گفتن را می‌شناسد که عادی نیست، بشری نیست، ولو آن پیش بینی‌ها را هم نکند و از آینده یا از پشت کوه که مردم اطلاع ندارند خبر ندهد. این است که قرآن بزرگ‌ترین معجزه پیامبر و برای آینده است، زیرا که بعد از نبوت پیامبر اسلام، انسان بیشتر آگاهی و رشد عقلی و منطقی خواهد داشت و او است که قرآن را از طرز سخن گفتنش تشخیص می‌دهد که سخن، خدایی است و پیام محمد(ص) را بزرگ‌ترین نشان نبوت او می‌شناسد.

این است که مسلمان‌هایی چون علی(ع)، ابوذر، عمار، سلمان، و... از پیغمبر معجزه نخواستند، تا لب به سخن گشود دریافتند که این «او»ست.
ابوذز تا از صحرا آمد و چشمش به پیغمبر افتاد نبوت و رسالت و پیام حضرتش را پرسید و با پاسخ ساده‌ای که شنید، یقین کرد که موعود جان‌های زنده، هم اوست، و با تمامی ایمان، عمر و وجود و هستی‌اش را نثار پیام پیامبر کرد.

علی، جوانی هشت نه ساله است که به دلیل فقر پدر، در خانه پسر عم خویش - محمد? - زندگی می‌کند و تا پیامبر و خدیجه را می‌بیند که به سجده می‌روند و بر می‌خیزند، علت را می‌پرسد و پیامبربه سادگی پاسخ می‌دهد که:

«من از جانب خدا مأمورم که مردم را به این دو اصل دعوت کنم، نخست اینکه خدا یکی است و همه این خدایان، دروغین وساختگی‌اند و دیگر اینکه من ابلاغ کننده و پیامبر اویم».

علی در اینجا سخن خیلی عجیبی می‌گوید:

«اجازه بدهید من با پدرم مشورت کنم».

می‌فرماید، مشورت کن. و علی بلا فاصله به اتاق خودش می‌رود و شب را تا صبح بیدار می‌ماند، از خود می‌پرسد این دعوت چیست؟ صبح بدون اینکه از خانه پیغمبر خارج شود و با پدرش مشورت کند برمی‌گردد و می‌گوید:

«اسلام را بر من عر ضه کن، دیشب را تا صبح فکر می‌کردم، گفتم، خداوند برای خلقت من با ابوطالب مشورت نکرد، اکنون من چرا برای پرستیدن او باید با ابوطالب مشورت کنم و اجازه بخواهم، اسلام را عرضه کن.»

پیامبر، اسلام را بر این کودک خردسال عرضه می‌کند و او می‌پذیرد، تسلیم می‌شود، دست بیعت می‌دهد و به قول کارلایل: این دست‌کوچک خردسال وقتی در دست بزرگ و نیرومند پیغمبر قرار می‌گیرد، مسیر تاریخ انسان را تغییر می‌دهد.

مردم آگاه چنین‌اند و برای ایمان یافتن نیازمند معجزه نیستند.

بیشتر ذهن‌ها که متوجه این سوره هستند، بیش از هر چیز به این نکته توجه کره‌اند که قرآن در یک ظرف زمانی معین و محدود پیروزی رومی‌ها را پیش بینی کرده و بعد هم آینده نشان داده که پیش بینی درست بوده است و رومی‌ها پیروز شده‌اند. پس این پیش بینی درست معجزه بزرگی است. خیال کرده‌اند که گره اساسی و اوج سخن در همین جاست، غیب گویی از آینده‌ای است که تحقق پیدا کرده و این نشانه نبوت پیغمبر و نشانه‌ای است از کلام خداوند.

 

ادامه دارد.


  
Go to Homepage  
       
   

فلسفه نیایش

دکتر علی‌ شریعتی



Print

   
             
       

خدایا: "عقیده" مرا از دست "عقده‌ام" مصون بدار.

خدایا: به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن.

خدایا: رشد علمی و عقلی مرا از فضیلت "تعصب" و "احساس" و "اشراق" محروم نسازد.

خدایا: مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناختن "درست " و "کامل" کسی، یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.

خدایا: جهل آمیخته با خودخواهی و حسد، مرا، رایگان، ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست، نسازد.

خدایا: شهرت، منی را که: "می خواهم باشم"، قربانی منی که: "می خواهند باشم" نکند.

خدایا: مرا از چهار زندان بزرگ انسان: "طبیعت"، "تاریخ"، "جامعه" و "خویشتن" رها کن، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من، مرا آفریده‌ای خود آفریدگار خود باشم، نه که همچون حیوان خود را با محیط، که محیط را با خود تطبیق دهم.

خدایا: مرا از فقر ترجمه و زبونی تقلید نجات بخش، تا قالب‌های بی‌ارزش را بشکنم، تا در برابر " قالب ریزی" غرب! بایستم و تا همچون اینها و آنها دیگران حرف نزنند و من فقط دهانم را تکان دهم.

خدایا: مرا یاری ده تا جامعه ام را بر 3 پایه "کتاب، ترازو و آهن" استوار کنم، و دل را از 3 سرچشمه "حقیقت، زیبایی و خیر" سیراب سازم. مذهب بی‌عوام، ایمان بی‌ریا، خوبی بی‌نمود، گستاخی بی‌حامی، مناعت بی‌غرور، عشق بی‌هوس، تنهایی در انبوه جمعیت، و دوست داشتن بی‌آنکه دوست بداند، روزی کن.

خدایا: به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم، و مردنی عطا کن که بر بیهودگی‌اش، سوگوار نباشم. بگذار تا آنرا من خود انتخاب کنم اما آنچنان که تو دوست میداری.

خدایا: "چگونه زیستن" را تو به من بیاموز، "چگونه مردن" را خود خواهم آموخت.

خدایا: می دانم که اسلام پیامبر تو با "نه" آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با "نه" آغاز شد (نه ای که علی در شورای عمر در پاسخ عبدالرحمن گفت). مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی، به "اسلام آری" و به "تشیع آری" کافر گردان.

خدایا: مسئولیت‌های شیعه بودن" را که علی‌وار بودن و علی‌وار زیستن و علی‌وار مردن است، و علی‌وار پرستیدن و علی‌وار اندیشیدن و علی‌وار جهاد کردن و علی‌وار کار کردن و علی‌وار سخن گفتن و علی‌وار سکوت کردن است تا آنجا که در توان این بنده ناتوان علی است، همواره فرا یادم آر.

به عنوان یک "من علی‌وار": یک روح در چند بعد: خداوند سخن بر منبر، خداوند پرستش در محراب، خداوند کار در زمین، خداوند پیکار در صحنه، خداوند وفا در کنار محمد (ص)، خداوند مسئولیت در جامعه، خداوند پارسایی در زندگی، خداوند دانش در اسلام، خداوند انقلاب در زمان، خداوند عدل در حکومت، خداوند قلم در نهج‌البلاغه، خداوند پدری و انسان پروری در خانواده، و... بنده خدا در همه جا و همه وقت.
و به عنوان یک شیعی مسئول، وفادار به مکتب، وحدت و عدالت که سه فصل زندگی اوست، و رهایی و برابری که مذهب اوست و فدا کردن همه مصلحتها، در پای حقیقت که رفتار اوست.

خدایا: "اینها" علی را تا خدا بالا می برند، و آنگاه او را در سطح کسی که از ترس، به "خلاف شرع" رای می دهد و با خائن بیعت می کند پایین می آودند! تسبیح گوی ولایت جورند و رجز خوان که: نعمت ولایت علی داریم.

خدایا: "اخلاص" و "اخلاص" و "اخلاص" خدایا: در روح من، اختلاف در "انسانیت" را، با اختلاف در "فکر" و اختلاف در "رابطه"، با هم میامیز، آنچنان که نتوانم این سه اقنوم جدا از هم را، باز شناسم.

خدایا: مرا بخاطر حسد، کینه و غرض، عملهء آماتور ظلمه مگردان.

خدایا: خود خواهی را چنان در من بکش، یا چندان برکش، تا خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.

خدایا: مرا، درایمان، "اطاعت مطلق" بخش تا در جهان "عصیان مطلق" باشم.

خدایا: مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان، اضطراب های بزرگ، غمهای ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن.

خدایا: اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار، و پلید "شبه آدمهای اندک" را متوجه شوم.

خدایا: آتش مقدس "شک" را آنچنان در من بیفروز تا همه "یقین"هایی را که در من نقش کرده اند، بسوزد. و آنگاه از پس توده این خاکستر، لبخند مهراور بر لبهای صبح یقینی، شسته از غبار، طلوع کند.

خدایا: مرا ازاین فاجعه پلید "مصلحت پرستی" که چون همه گیر شده، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده که از فرط عمومیتش، هر که از آن سالم مانده، بیمار می نماید مصون بدار، تا: "به رعایت مصلحت، حقیقت را ذبح شرعی نکنم".

خدایا: رحمتی کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم، تا از آنها باشم که پول دنیا را می‌گیرند و برای دین کار می کنند، نه از آنها که پول دین! را می گیرند و برای دنیا کار می کنند.

خدایا: قناعت، صبر و تحمل را از ملتم باز گیر و به من ارزانی دار.

خدایا: این خورده بین حسابگر مصلحت پرست را که بر دو شاه بال "هجرت" از "هست"، و "معراج" به "باشد" م، بندهای بیشمار می زند در زیر گامهای این کاروان شعله های بیقرار شوق، که در من شتابان می گذرد، نابود کن!

خدایا: مرا از نکبت دوستی ها و دشمنی های ارواح حقیر در پناه روح‌های پرشکوه چون علی و دلهای زیبای همه قرنها - از گیلگوش تا سارتر و از لوپی تا عین القضات، و از مهراوه تا رزاس، پاک گردان.

خدایا: تو را همچون فرزند بزرگ حسین بن علی، سپاس می گزارم که دشمنان مرا از میان احمق ها برگزیدی، که چند دشمن ابله، نعمتی است که خداوند تنها به بندگان خاصش عطا می کند.

خدایا: مرا هرگز مراد بی شعورها و محبوب نمکهای میوه مگردان.

خدایا: بر اراده، دانش، عصیان، بی نیازی، حیرت، لطافت روح، شهامت و تنهایی‌ام بیفزای.

خدایا: این کلام مقدسی را که به روسو الهام کرده ای، هرگز از یاد من مبر که: "من دشمن تو و عقاید تو هستم، اما حاضرم جانم را برای تو و عقاید تو فدا کنم".

خدایا: "جامعه‌ام" را از بیماری تصوف و معنویت زدگی شفا بخش، تا به زندگی و واقعیت بازگردد، و مرا از ابتذال زندگی و بیماری واقعیت زدگی نجات بخش، تا به آزادی عرفانی و کمال معنوی برسم.

خدایا: به روشنفکرانی که اقتصاد را "اصل" می دانند، بیاموز که: اقتصاد "هدف" نیست، و به مذهبی ها که "کمال" را هدف می دانند، بیاموز که: اقتصاد هم "اصل" است.

خدایا: این آیه را که بر زبان داستایوسکی رانده ای، بر دلهای روشنفکران فرود آر که: "اگر خدا نباشد، همه چیز مجاز است". جهان فاقد معنی و زندگی فاقد هدف و انسان پوچ است، و انسان فاقد معنی، فاقد مسئولیت نیز هست.

خدایا: در برابر هر آن چه انسان ماندن را به تباهی می کشاند، مرا، با "نداشتن" و "نخواستن"، روئین تن کن.

خدایا: به مذهبی ها بفهمان که: آدم از خاک است، بگو که: یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده غیبی، در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت. و مذهب، اگر پیش از مرگ، به کار نیاید، پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

خدایا: کافر کیست؟ مسلمان کیست؟ شیعه کیست؟ سنّی کیست؟ مرزهای درست هر کدام، کدام است؟

خدایا: مگذار که: ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر، مرا با کسبه دین، با حمله تعصب و عمله ارتجاع، هم آواز کند. که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد. که "دینم"، در پس "وجهه دینی‌ام"، دفن شود، که آنچه را "حق می‌دانم"، بخاطر آنکه "بد می‌دانند" کتمان نکنم.

خدایا:

ای خداوندا! به علمای ما مسئولیت، و به عوام ما علم، به مومنان ما روشنایی، و به روشنفکران ما ایمان، و به متعصبین ما فهم، و به فهمیدگان ما تعصب، به زنان ما شعور و به مردان ما شرف، و به پیران ما آگاهی و به جوانان ما اصالت، به اساتید ما عقیده و به دانشجویان ما.... نیز عقیده، به خفتگان ما بیداری و به بیداران ما اراده، به مبلغان ما حقیقت و به دینداران ما دین، به نویسندگان ما تعهد و به هنرمندان ما درد، و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف ، به نومیدان ما امید و به ضعیفان ما نیرو و به محافظه کاران ما گستاخی، و به نشستگان ما قیام و به راکدان ما تکان، و به مردگان ما حیات، و به کوران ما نگاه و به خاموشان ما فریاد، و به مسلمانان ما قرآن و به شیعیان ما علی، و به فرقه های ما وحدت، و به حسودان شفا به خودبینان ما انصاف، به فحاشان ما ادب، به مجاهدان ما صبر و به مردم خودآگاهی، و به همه ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت ببخشا.

 

منبع ::  سایت شریعتی-قسمت کتب و مقاله ها


  

 

قصه‌های کربلا

یکی بود یکی نبود    زیر گنبد کبود    هزار و سیصد سال پیش          یک خبر مهمی بود

 
           بچه ها خوب گوش کنید                  حواس هاتون را جمع کنید     

 

   به صورت قصه می گم

 

******************

اما این افسانه نیست و قصه نیست       شرح فداکاری یک انسان است  

       که حسینش (ع) نامند

******************

در خوبی و پاکی      در صبر و شکیبایی     در حسن و جوانمردی     

در بندگی وطاعت او را نبود مانند

******************

پدرش شیر خدا، مادرش فاطمه ی زهرا بود               راه او راه خدا، خوبی از چهره ی او پیدا بود

 

******************

به دعوت مردم شهر کوفه     با دوستان و خویشان            با یاران و فرزندان     

به سوی آن شهر رفت

******************

بهر سوی آن ناکسان    مردم نااهل رفت

آن کوفیان نادان          بستند ره برآنان با یاران و فرزندان      از غفلت و گمراهی

******************
یک باره یادشان رفت             پروردگار خود را

غرقه به خون نمودند    کودک شش ماهه اش    قطعه به قطعه کردند    اکبر مردانه اش

******************

به ظهر روز دهم        به دست مردی پلید      به نام شمر لعین          جدا شد از تن سرش

برآسمان غلغله فتاده از این ستم

******************

من چه بگویم چه شد؟             یک سره تاریک شد                   جهان، زمین، آسمان

خاک به رنگ خون شد     از ستم ظالمان          ای دوستان خوبم          شما این را بدانید:

******************

حق تا ابد پاینده است    باطل همیشه مرده است             راه حسین(ع) راه ماست    

     شیوه ی او کارماست

******************

درود ما بر حضرت امام حسین(ع) سردار ، سرور و سالار شهیدان و آزادگان جهان بشریت             لعنت ما بر یزید و لعنت ما بر پدرش معاویه و لعنت ما بر پدربزرگش ابوسفیان بن حرب بن امیه و لعنت همگی ما شیعیان علوی بر مادربزرگ فاسد یزید>هند جگرخوار-لعنت ما بر شمر و سنان-لعنت-لعنت و صد هزار لعنت خدا بر قوم ظالمین.

(لعنت الله علی القوم الظالمین.)

 


  

گزیده ای از پیام های این آیات شریفه :

  ?   سنت خداوند در عذاب کافران هم فکر، یکسان است.

?   تهدید الهی را جدی بگیریم.

  ?   از تاریخ عبرت بگیرید.

  ?   هیچ عملی محو نمی شود.

  ?   ثبت اعمال، مایه دلگرمی متقین، دلهره مجرمان و باز دارنده انسان از کفر و گناه است.

  ?   گناهان صغیره، مقدمه گناهان کبیره اند.

  ?   اعمال ثبت شده در کتاب، منظم است.

  ?   محاکمه مردم در قیامت، براساس مدارک مکتوب است.

  ?   متقین، هم از نظر مادی کامیاب خواهند شد و هم از نظر معنوی.

  ?   خداوند، هم در قهر مقتدر است، هم در مهر.

?   خداوند، اولین معلم قرآن است. 

  ?   شریعت، براساس رحمت است.

  ?  شبهات را باید پاسخ داد.

? تعلیم قرآن به انسان، جلوه ای از رحمت الهی است.

? معلمی، شأن خداوند است.

? کار تعلیم و تعلم، باید براساس محبت و رحمت باشد.

? قرآن، قابل درک و شناخت برای بشر است.

? خلقت انسان، جلوه ای از رحمت الهی است.

? انسان، در سایه فراگیری قرآن، به کمال خلقتش دست می یابد.

? علم، برترین کمالی است که خداوند به انسان عطا کرده است.

? زبان و لغت خاص مهم نیست، اصل قدرت بیان مهم است.

? زبان، وسلیه بیان است، اصل بیان هدیه الهی است.

? پدر و مادر، قوه سخن گفتن را که خداوند در نهاد هر نوزادی نهفته است، آشکار می کنند و به فعلیت می رسانند.

? آفرینش انسان در میان دو تعلیم الهی قرار گرفته است.

? قدرت بیان، جلوه ای از رحمت الهی است.

? کسانی که توانایی سخن گفتن به چند زبان را دارند، هنر خود را از خدا بدانند.

? علمی مورد ستایش است که بیان شود.

? زمین و آسمان، تحت یک نظام، اداره می شوند.

? گیاهان زمینی، حیات و رویش خود را مرهون خورشید و ماه آسمانی اند.

? هستی، تسلیم نظام از پیش تعیین شده الهی است.

? جایگاه آسمان و زمین تصادفی نیست. برافراشتگی آسمان و حجم و اندازه و فاصله ستارگان، حکیمانه و جلوه ای از رحمت الهی است.

? عدالت مثل نماز است و باید آن را در جامعه به پا داشت.

? میزان باید عادلانه باشد، مورد وزن هر چه می خواهد باشد.

? نظام هستی بر پایه میزان است. زندگی ما نیز باید بر مدار میزان باشد.

? عدل و میزان، هم در آسمان عامل ثبات و پایداری است، هم در زمین و هم در جامعه.

? راه رسیدن به عدالت، عمل به قرآن است.

? در کارها، نه افراط و نه تفریط.

? تمام هستی یک مدبر دارد، نه آن گونه که بعضی مشرکان برای هر یک از آسمان زمین یک مدبر خاص می پنداشتند.

? زمین برای کامیابی و بهره برداری همه موجودات زمینی و از جمله انسان است.

? قرآن، ابتدا نعمت های معنوی و سپس نعمت های مادی را شمارش می کند.

? میوه، نقش مهمی در تغذیه انسان دارد. بعد از آفرینش زمین، نام میوه آمده است.

? در میان میوه ها، ارزش خرما از بقیه جداست.

? پوسته و حتی غلاف دور نباتات، نعمت است.

? بوی خوش گیاهان، یکی از نعمت های الهی است.

? تکذیب آیات الهی، سرزنش را به دنبال دارد.

? جن نیز مثل انسان، مسئول، مکلف و بهره مند از نعمت های زمین است.

? خداوند نعمت ها را برای رشد و تربیت همه جانبه انسان و جن آفریده است.

? نگاه به گذشته، سبب شکوفایی ایمان و تواضع بشر می گردد.


  
<      1   2   3   4   5   >>   >