بنام حضرت حق
ولادت باسعادت مولای عشق ، عدالت ، و آزادگی حضرت امیرالمومنین امام علی(ع) الگو،رهبر و امام حقیقت دوستان آزاداندیش و مومن را ، به همه آزادگان،و شیفتگان قسط و عدالت و بویژه ، به همه شیعیان علوی و محمدی تبریک و شادباش عرض می نماییم.
مبارک.مبارک.مبارک.
نویسندگان مجله آرامش.
امروز بر شما چگونه خواهد گذشت ؟ ::
فروردین: تلاشهای شما برای اینکه امروز همه چیز را با هم داشته باشید کاری عبث و بیهوده است، به خاطر اینکه اگر موفق هم شوید باز برای تان بر عهده گرفتن این همه کار سخت خواهد بود. این مسئله مانند یک بازی کامپیوتری است؛ شما یک کار را در مقطعی به پایان میرسانید و سپس آنقدر برایتان پیچیده میشود که باید زمان زیادی برای حل مشکلات پس ازآن صرف کنید. شاید حالا زمان این باشد که یک سیاست جدید و بنیادی در پیش بگیرید. به جای هدر دادن تمام انرژی تان برای یک کنترل بیهوده بر مسائل، کافی است برای لحظاتی دست نگه داشته و صبر کنید. شاید آسان ترین کار این باشد که از قدرت دست بکشید!
اردیبهشت: صحبت کردن قبل از اندیشیدن طریقه شما نیست، با این حال امروز روز دیگری است. شما از نظر فکری در اوج هستید و رازی در سینه دارید که باعث شده احساس ناخشنودی کنید. نگران این نباشید که ممکن است امروز کسی را برنجانید؛ در این صورت تنها خودتان را اذیت کرده و تمرکز را از کارتان میگیرید. اگر قلب تان در جای درستی از زندگی تان قرار دارد، پس حرفهای تحمیلی اصلا برای تان مهم نخواهد بود.
خرداد: به جای جبران حرفی که قبلا زدهاید یا کاری که دیروز کردهاید، ممکن است تنها مشکلات را برای خود عمیق تر کنید. حتی با بهترین تصمیمات و نیتها، شما میتوانید دیگری را سهوا برنجانید. البته، یک معذرت خواهی گرم و صمیمی میتواند خوبی و بزرگواری شما را نشان دهد، اما تنها اگر از ته دل باشد. این درام کوچک ممکن است یک روز دیگر به طول بینجامد تا زندگی شما را دستخوش تغییرات ناخواسته ای کند.
تیر: ممکن است شما حاضر نباشید که امروز در مواجهه با دیگری کوتاه بیایید، حتی اگر این کار روشی نباشد که شما تاکنون داشته اید. شما احساس میکنید که دیگر هیچ راه برگشتی ندارید. انگار که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارید و مایلید که برای ایستادن پای عقاید و باورهای خود دست به هر کاری بزنید. بی شک این کار قابل ستایش است، اما اطمینان پیدا کنید که فرضیه اخیرتان آنقدر مهم هست که قبل از اینکه خود را به خطر بیندازید فکر کنید که در قبال آن چه بدست میآورید.
مرداد: برنامه ریزی اخیر شما ممکن است از بهترین نوع برنامه ها باشد، اما هنوز کامل نیست. زمانیکه شرایط تغییر میکنند، شما نیز باید خود را با آنها تطبیق دهید یا حداقل در برابر شان مقاومت نکنید. متاسفانه، ممکن است امروز سخت گیرانه بیندیشید و عدم تمایل تان برای اصلاح کردن روال کارتان میتواند شما را حتی از نزدیک ترین دوستان تان جدا کند. توجه کنید که دارد چه اتفاقی میافتد تا بتوانید هوشمندانه در برابر آن واکنش نشان دهید، به جای اینکه به یک رویای پوچ و توخالی تکیه کنید.
شهریور: ممکن است امروز بسیار پریشان و نگران باشید، با این حال آنقدر توانایی دارید که احساسات ناخوشانید خود را به بهره وری و کارایی بالایی تبدیل کنید. گام اول این است که انتظارات خود را به دور بریزید و بپذیرید که دقیقا نمیدانید به کجا دارید میروید. سپس لازم است که هر چیزی را که نیاز دارید بگویید؛ حتی اگر در یک موقعیت ناخوشایند قرار بگیرید و در نهایت، آنقدر باظرفیت باشید که دستورات جدید را پذیرفته و آماده باشید که بزودی به آنها دست یابید.
مهر: احتمالا امروز از جانب دیگران حمایت و پشتیبانی خوبی دریافت میکنید، اما لزوما آن جور نیست که انتظار دارید. ممکن است به نظر برسد که حتی نزدیک ترین دوست یا همسرتان بر خلاف میل شما رفتار میکند، اما واقعا اینطور نیست. در واقع هر کس در زندگی راه خودش را طی میکند و اگر شما عاقل باشید، به آنها اجازه این کار را میدهید. آنها هنوز در پی کمک و یاری رساندن به شما هستند، اما به روش خودشان!
آبان: ممکن است شما ایده بزرگی در رابطه با اینکه چطور پول بیشتری کسب کنید در سر داشته باشید ، اما احتمالا قبل از اینکه تلاش تان را در این راه آغاز کنید مجبور میشویدعقب نشینی کنید. شما از انجام دادن کارهایی که در رابطه با آنها تجربه ای ندارید نمیترسید و ممکن است سیاست جدیدی در پیش بگیرید که در راه تان موفق شوید. از طرف دیگر، ممکن است دیگران آرام آرام به سمت شما بیایند و به راحتی در جریان کار شما قرار بگیرند. بنابراین اگر مایلید که این کار را بکنید، بیشتر کنجکاو باشید و در این رابطه بیشتر جست و جو کنید.
آذر: به نظر میرسد همه میدانند شما امروز دقیقا چه احساسی دارید، به خاطر اینکه ماه نشانه شما قلب شما را مورد هدف گرفته تا همه آن را به وضوح مشاهده کنند. امروز چاره دیگری ندارید، چرا که جلوگیری از ابراز احساسات تان تنها فشار و اضطراب بیشتری به شما وارد سازد. تنهاراه حلی که دارید این است که احساسات تان را بر مبنای اصول درست بیان کرده تا بتوانید از بروز بیماریهای جدی روحی در خود جلوگیری کنید.
دی: امروز کار زیاد برای شما جذابیت خاصی دارد اما شما نیاز خواهید داشت که مراقب سلامت خود نیز باشید در غیر این صورت ممکن است خود را در وضعیت روحی خطرناکی قرار دهید. این فوریت ممکن است برای شما امری طبیعی باشد اما اگر امروز شما اگر از نظر احساسی محتاط باشید به نفع تان خواهد بود. شما واقعا نیاز ندارید که اجازه دهید هر کسی از احساسات و افکارتان مطلع شود. کمی مرموز بودن خوب است پس بعضی چیزها را در حد رویا و تصور باقی بگذارید.
بهمن: با وجود اینکه شما امروز کارهای زیادی برای انجام دادن دارید، اما ممکن است مایل باشید که رهبری دوستان تان را نیز بر عهده بگیرید. احتمالا متعجب میشوید چرا که میبینید چقدر سریع دیگران رهبری شما را میپذیرند، و یکباره هیجان زده میشوید و به این باور میرسید که تنها نیستید. اما مراقب باشید که چگونه با آنها ارتباط برقرار میکنید، به خاطر اینکه ممکن است دیگری را با داوری شتاب زده خود ناراحت کنید. آرام باشید و قبل از اینکه حرفی بزنید خوب فکر کنید. در مجامع اجتماعی مودب باشید چرا که بدین ترتیب میتوانید در زندگی تان موفق باشید.
اسفند: شما تنها نیاز دارید که برای یک روز یا دو روز دیگر خود را مجهز کنید، و بعد انرژی خود را برای جنگیدن و پیروز شدن بکار گیرید. اما تمرین خودبازداری کاملا با خودداری از بیان احساسات متفاوت است. شما باید راهی پیدا کنید که تاثیر احساساتتان را برای خودتان نگاه دارید، به خاطر اینکه این کار سلامت روانی و روحی شما را در طی روزهای آینده تضمین میکند. زمانی را تنها برای خودتان اخنصاص دهید تا تصورات زیبای خود را از رویاهایتان تکمیل کنید.
پایان.
افزایش آمار اعتیاد در میان کودکان خصوصا کودکان کار موجب نگرانی مسئولان وفعالان حوزه کودک شده است. بر اساس نتایج تحقیق مصطفی آقاجانی، استاد مددکاری اعتیاد به عنوان یکی از آسیبهای اجتماعی در زمینه تکدی گری 20 درصد از کودکان خیابانی را در گیر کرده است که از این تعداد نزدیک به 15 درصدشان معتاد به سیگار و 5 درصد دیگر به انواع مواد مخدر معتاد هستند.
اگر چه کشورمان در سال 1373، پیمان نامه جهانی حقوق کودک را امضا کرد و تعهدات مربوط به کودکان کار و خیابانی را به صراحت پذیرفت اما با گذشت 17سال، هنوز این کودکان به رسمیت شناخته نشدهاند و هیچ سازمان و ارگانی مسئولیت ساماندهی آنها را به عهده نمیگیرد. این در حالی است که مهمترین وظیفه دولت ایجاد حق هویت برای کودکان، صدور کارت شناسایی و اجازه تحصیل در مدارس است، اما آنچه در عمل مشاهده میشود چیزی جز سیاستهای نافرجام ضربتی و سرکوبی نبوده است.
کودکان کار واقعیت انکار ناپذیری هستند که در همه جای شهر دیده میشوند. کودکانی که مجبور شدهاند به جای تحصیل در مدرسه و تفریح از صبح تا شب در خیابانها باشند و در معرض انواع آسیبهای اجتماعی قرار دارند. این کودکان به علت فقر اقتصادی خانوادهها، مجبور به کار در خیابان هستند و بیشتر آنها در استانهای خراسان، تهران، لرستان و کردستان به سر میبرند.
بر اساس آماری که اخیرا در این زمینه ارائه شده، 15 درصد کودکان مبتلا به افسردگی، مورد سوءاستفاده جنسى قرار گرفتهاند. هر چند وقت یک بار زمزمه ساماندهی کودکان کار و کودکان خیابانی به گوش میرسد و مراکز دولتی و غیردولتی با طرحی ضربتی به میدان میآیند و سعی میکنند این کودکان را از خیابانها جمع کرده و ساماندهی کنند اما چند روز بعد، باز روال سابق از سر گرفته میشود و این کاسبان کوچک به خیابانهای شهر باز میگردند.
با این حال به نظر میرسد فعالیت سازمانهای غیر دولتی و خیریه موثرتر از سازمانهای دولتی باشد اگر چه دولت به این نهادها هیچ کمکی نمیکند و نهادهای دولتی نیز از آنها پشتیبانی نمیکنند. اما آخرین خبر در خصوص کودکان خیابانی طرح سنجش ایدز در این افراد است. در این طرح قرار است رفتارهای پرخطر مرتبط با HIV در کودکان خیابانی مورد ارزیابی قرار گیرد و بر اساس این ارزیابی طرحهای مداخلهای طراحی میشود تا بتوان این رفتارها را در این کودکان کاهش داد.
به گفته مجید رضا زاده، دبیر کمیته پیشگیری از ایدز سازمان بهزیستی، در صورتی که نتیجه مداخلات آزمایشی در تهران موفق باشد، این طرح به استانها ابلاغ میشود تا آن را اجرا کنند. حال باید منتظر ماند و دید این طرح نیز همانند طرحهای مشابهی که اجرا شده است به نتیجه خواهد رسید یا در وسط راه به دست فراموشی سپرده میشود وکودکان خیابانی میمانند و خیابانهایی که هیچ جای آنها برای کودکان امنیت ندارد.
نویسنده مقاله ::مهدیه تقوی راد
پایان.
سلامت اجتماعی با دو رویکرد
جامعه سالم، راه رسیدن به فرد سالم
سلامت اجتماعی را از دو منظر میتوان مورد بررسی قرار داد:
1- رویکرد اجتماعمحور با تمرکز روی آثار نظام اجتماعی بر رفتار و روحیات انسانها: در این رویکرد بیشتر به نقش روابط اجتماعی در شکلدهی شخصیت و رفتارهای انسانها توجه و تلاش با اصلاح مناسبات اجتماعی، آثار این مناسبات بر رفتارهای فردی و خانوادگی و کنشهای شخصیتی افراد بهبود یابد و بهتبع آن، رفتارهای انسانها منطقی، اجتماعی و نوعدوستانه شود و متعاقبا برآیند این رابطه متقابل فرد و جامعه به سلامت بگراید و «سلامت اجتماعی» محقق شود. سلامت اجتماعی در این رویکرد به تحقق «جامعه سالم» گرایش مییابد و البته زندگی فرد در چنین جامعهای دستاورد سلامتی بیشتری برای افراد را محقق میکند. این رویکرد، هم حوزههای سختافزاری و ملموس (objective) نظیر «محیطزیست»، «مبلمان شهری»، «محرومیتزدایی» و توسعه زیرساختها را شامل میشود و هم حوزههای نرمافزاری نظیر «عدالت اجتماعی»، «حقوق شهروندی»، «امنیت»، «سرمایه اجتماعی» را در برمیگیرد. جامعهای که آلودهکنندههای زیستمحیطی دایما سلامت اشخاص را به مخاطره میاندازند یا امکان رفتوآمد آسان برای سالمندان یا معلولان وجود ندارد یا فقدان مسکن و مدرسه و بهداشت و درمان مناسب، بهرهمندی از مواهب اجتماعی را برای گروههای وسیعی از اقشار اجتماعی ناممکن کند، جامعهای «ناسالم» است. همچنین جامعه بیعدالت و دارای تفاوتها و شکافهای طبقاتی چشمگیر، جامعهای که کرامت انسانها در آن پایمال میشود و تحقیر و خردکردن شخصیت افراد در آن رایج است، جامعه ناامن و بیقانون، جامعهای که در آن اعتماد وجود ندارد و افراد به آینده خود اطمینان ندارند و شایستهسالاری و امکانپذیر بودن پیشرفت براساس صلاحیتهای اجتماعی را باور ندارند، جامعهای «بیمار» است. سلامت اجتماعی در این رویکرد، مجموعه اقداماتی را شامل میشود تا چنین جوامع نامتعادل و بیمارگونه را به تعادل باز گرداند و «سالم» کند.
تورم از آنجا که منجر به کاهش قدرت خرید اقشار حقوقبگیر، کارگران، کارمندان، معلمان، پیشهوران جزء و بازنشستگان میشود، یکی از مهمترین عوامل رشد بیعدالتی و تعمیق نابرابریهای اجتماعی تلقی میشود. اقتصاددانان تورم را مالیات فقرا به ثروتمندان تعریف کردهاند و آن را جزو مهمترین عوامل گسترش فقر و بیعدالتی و شکاف طبقاتی دانستهاند. در رویکرد اجتماعمحور سلامت اجتماعی، تورم یکی از مهمترین عوامل آسیبرسان سلامت جامعه تلقی میشود. تورم امید و اطمینان به آینده را سلب میکند؛ فقرا را در تله فقر درگیر میکند و ثمرات دسترنج کارگران را که همان حقوق و دستمزد آنان است روز به روز بیارزشتر میکند. رشد دایمی قیمتها عدم کفاف درآمدها را به دنبال میآورد و اضطرار، بخشی از فقرا را به جرایم اجتماعی سوق میدهد و کودکانی که به جای تحصیل ناگزیر از مشارکت در کسب درآمد خانواده میشوند و پدیدههایی چون کودکان کار و کودکان خیابانی و متکدیان از کنار آن زاییده میشوند و فحشا فاجعه محتمل اضطرار میشود و چون دستمزد کار شرافتمندانه کفاف هزینههای افزایشیابنده را نمیدهد، رشوه و زورگیری و دزدی مسلحانه رایج میشود و استرس اجتماعی ناشی از بیثباتی و تغییرات روزانه قیمتها، جامعه را آسیبدیده و آسیبپذیر میکند و «سلامت» جامعه را سلب میکند. طلیعههای نامبارک سیاستی تورمزاست که سلامت اجتماعی را مستقیم و غیرمستقیم در معرض خطر قرار داده است. افزایش هزینه بیمارستانها و مراکز درمانی توسط مسوولان مربوطه 50-30درصد برآورد شده است، قیمت دارو و تجهیزات پزشکی به دلیل افزایش قیمت نهادههای انرژی بالا رفته است و گزارشهای موجود کاهش مصرف لبنیات و گوشت را در سبد غذایی خانوارهای شهری و روستایی نشان میدهند.
افزایش سهم هزینههای بهداشتی و درمانی در سبد هزینه خانوار، افزایش سهم پرداخت از جیب (OOP) و افزایش نابرابری در مشارکت مالی خانوارها (FFCI) و افزایش خانوارهای دچار هزینههای کمرشکن (Catastrophic) سلامت که همه توسط گزارشهای رسمی و نمایندگان مجلس و مسوولان مختلف مورد اذعان قرار گرفته است، گویای این آسیبپذیری «سلامت جامعه» از سیاستهای تورمزاست.
شواهد علمی نشان میدهد آسیبهای واردشده به سلامت انسانها در رویکرد اجتماعمحور منحصر به عواقب بیرونی آنها (Externalities) نبوده، بلکه عدم تعادلهای اجتماعی، بیعدالتیها، پایمال شدن حقوق شهروندی و اقتصاد تورمی، منجر به ایجاد سطح پایداری از استرس با منشاء اجتماعی در افراد میشود. این نوع استرس، برخلاف استرسهای بیولوژیک، گذرا و موقتی نیست و بنابراین مکانیسمهای بیولوژیک مقابله با استرس حاد در مقابل آن کارایی ندارند. در استرس اجتماعی (Social Stress) عامل استرسزا استمرار مییابد و به همین دلیل پدیده «استرس مزمن» (Chronic Stress) رخ میدهد. در این حالت گلوکو کورتیکوییدهای مهارکننده استرس در سطح پایداری ترشح میشوند و افزایش طولانیمدت سطح آنها، عوارضی نظیر مصرف طولانیمدت گلوکو کورتیکوییدها را در بدن ایجاد میکند.
این افراد در معرض افزایش دایمی میزان قند خون هستند و در طولانی مدت گرفتار دیابت میشوند. علاوه بر این سیستم ایمنی آنان تحتاثر استروییدهای یادشده مهار میشود و به این لحاظ مستعد ابتلا به انواع بیماریهای عفونی ویروسی و میکروبی خواهند بود. از آنجا نقش سیستم ایمنی در کنترل و مهار موتاسیونهای نابجای سلولی بهخوبی نشان داده شده است و اختلال ایمونومدولاتورهای اینترلوکین1 A و B1 , و TNFα و اینتر لوکین 6 همراه با سرطانهای کبد ناشی از ابتلا به هپاتیت C و B و نیز سرطانهای معده ناشی از ابتلا به هلیکوباکتر مشاهده شده است، استرسهای اجتماعی از طریق ایجاد اختلال در سیستم ایمنی، میتوانند بهعنوان یکی از فاکتورهای مستعدکننده برای ابتلا به انواع سرطانها محسوب شوند. براین اساس سلامت اجتماعی، ارتباطات متقابلی با سلامت فردی برقرار میکند و توجه به آن جزو لاینفکی از برنامهریزیهای نظام سلامت را تشکیل میدهد.
2- رویکرد جامعهپذیری با تمرکز بر مهارتهای فرد برای تعامل سالم با جامعه: در این رویکرد، سلامت فردی دارای ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی تلقی میشود و «سلامت اجتماعی افراد» مورد توجه قرار میگیرد. در این رویکرد همانطور که اختلالات ارگانیک فرد باعث بیماری جسمی میشود و آسیبهای روانی یا اختلالات نوروترانسمیتری افراد باعث فقدان سلامت روان میشود، فقدان مهارت در تعاملات موفق اجتماعی افراد نشانه عدم سلامت اجتماعی آنان تلقی میشود. بر این اساس افرادی که قدرت انعطافپذیری در زندگی خود را ندارند، زود خشمگین میشوند، در برابر ناملایمات کمطاقت هستند، پشتکار و اراده غلبه بر مشکلات را ندارند، سخنچین و دو به هم زن هستند، اهل غیبت و تهمت و دروغ هستند، کینهتوز و بیگذشت هستند، خشونتطلب و بیانصافند یا از فضیلتهای اخلاقی بیبهرهاند یا بهلحاظ اجتماعی منزوی و پرخاشگر و نامنعطف هستند. این افراد به نسبت گرفتاریشان به این صفات و ویژگیها، از نظر اجتماعی «ناسالم» هستند. در این رویکرد، برنامهریزان سلامت، همزمان با برنامهریزی برای سلامت جسم و روان، باید برای تحقق سلامت اجتماعی افراد نیز برنامهریزی کنند و به این منظور باید روی توانمندسازی اجتماعی و ارتقای مهارتهای ارتباطی افراد سرمایهگذاری و آموزشهای اجتماعی را به این جهت هدفگذاری کنند.
بخشی از حیطههای واقع در این رویکرد، بهطور کامل یا نسبی در انحصار حوزه سلامت قرار دارد؛ مهارتهایی نظیر «غلبه بر خشم» و «تابآوری» از این گروه هستند. بخش دیگری از حیطههای مرتبط با این رویکرد، نظیر راستگویی، غیبت نکردن، پرهیز از تهمت، عفو و گذشت، کمک به دیگران و ایثار، به حوزه فرهنگ عمومی مرتبط میشود و برنامهریزیهای آن باید مشترک با اهل فرهنگ و علما و روحانیون صورت پذیرد و یک همکاری بینبخشی گسترده و عمیقی را طلب میکند.
در سالهای اخیر، در برنامهریزی سلامت اجتماعی با رویکرد «تعامل سالم با جامعه»، نگرش روانشناسی مثبتگرا (Positive Psychology) محوریت ویژهای یافته است. این نگرش که دیدگاهی پستمدرن به علم روانشناسی تلقی شده است و بهطور روزافزونی در حال گسترش و کاربردی شدن است؛ میکوشد تا بهجای تمرکز بر بیماریها و اختلالات روانی به شخصیتهای سالم و بانشاط و برخوردار از لذت و شادمانی پایدار بپردازد. در این رویکرد مثبتاندیش؛ امید، توجه به زیباییها، قدردانی و شکرگزاری و... همه ابزارهایی برای دستیابی به شادمانی درونی و خوشنودی پایدار تلقی شدهاند.
مثبتاندیشی روابط اجتماعی فرد را متحول و عشق به همنوع و رعایت حقوق دیگران را در وی متجلی میکند. خوشبینی، یکی از مهمترین قابلیتهای مهارتی است که موجب سلامتی بیشتر انسان میشود. یکی از استادان دانشگاه هاروارد به نام جورج وایلانت، قابلیتهایی را مطالعه کرده است که آنها را «دفاع بالغ: mature defenses» نامیده است. اینها شامل فداکاری، آیندهنگری، شوخطبعی و توانایی به تعویق انداختن ارضای غرایز و امیال بوده است. این خصایص در برخی افراد بیشتر و در برخی کمتر به وجود میآید. وی مشاهده کرد افرادی که دارای قابلیتهای دفاع بالغ بودهاند، در زندگی خود از درآمد بهتر، سلامت جسمی بیشتر و شادی افزونتری برخوردار بودهاند. در دانشگاه دیگری، دانشجویان این سوال را مطرح کردند که آیا شادی از طریق مهربانی کردن بهتر از خوشگذراندن حاصل میشود؟ پس از بحث طولانی، دانشجویان به همراه استادشان به این نتیجه رسیدند که برای هفته بعد هرکدام تکلیفی برعهده بگیرند. تکلیف عبارت بود از انجام یک فعالیت لذتبخش و یک فعالیت نوعدوستانه و تدوین و نوشتن نتایج حاصل از این تجربه.
نتایج حاصلشده بسیار جالب بود.
پیامد نهایی فعالیتهای لذتبخش دانشجویان (مانند رفتن به سینما، تماشای فیلم، خوردن بستنی و گردش رفتن با دوستان) در مقایسه با اقدامات مهرپرورانه رنگ میباخت. زمانی که کارهای نوعدوستانه، به صورت خودانگیخته و مبتنی بر قابلیتهای شخصی انجام شده بود، تمام روز در حال و هوای بهتری سپری شده بود. یکی از دانشجویان از تماس تلفنی پسرعمویش برای دریافت کمک در درس ریاضی صحبت کرد. او گفت: «پس از کمک کردن به او با شگفتی متوجه شدم که در بقیه روز بهتر میتوانم به دیگران گوش کنم. شاد و سرحال بودم و بیش از روزهای دیگر محبت دیگران را به خودم احساس میکردم.» نتیجه تمرین دانشجویان این بود که برخلاف لذتهای معمول، مهربانی با دیگران باعث خوشنودی پایدار و رضایتمندی مستمرتری میشود. رویکرد نوین روانشناسی مثبتگرا، برحسب خصلت پستمدرن خود، بسیار به رویکرد «دین»ی نزدیک شده است.
مثبتاندیشی، نگرشمحوری در اندیشه دینی است.
خوشبینی، حق دانستن هستی، باطل را رفتنی (و مانند کف روی آب) دانستن، هدفمند تلقی کردن هستی، حاکمیت عدالت (الهی) در جهان و موقتی بودن سختیها، ترویج نیکوکاری و رسیدگی به همنوعان، ایثار و ازخودگذشتگی، دوست داشتن دیگران، تکریم فضیلتها و ترویج کرامتها و نهایتا امیدوار بودن به آینده و مطمئن از پیروزی نهایی حق و برقراری عدل، ... همه و همه آموزههای دینی هستند که مثبتاندیشی و خوشبینی و امید و نشاط را ترویج میکنند. آموزههای پیامبران الهی و امامان جانشین آنها، به تربیت انسان دینمدار همت میگمارد. انسان دینمدار، خوشبین، بانشاط، امیدوار به آینده، مطمئن از پیروزی نهایی حق بر باطل و برقراری نهایی عدالت است؛ چنین انسانی از سلامت اجتماعی با رویکرد«تعامل سالم با جامعه» برخوردار است.
نویسنده :: محمدرضاواعظ مهدوی
پایان.
در آن روز که پرهیزگاران را به سوی خداوند رحمان (و پاداشهای او) راهنمائی میکنیم. (85) و مجرمان را (همچون شتران تشنهکامی که به سوی آبگاه میروند) به جهنم میرانیم. (86) آنها هرگز مالک شفاعت نیستند مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانی دارد. (87) آنها گفتند خداوند رحمن فرزندی برای خود اختیار کرده! (88) چه سخن زشت و زنندهای آوردید. (89) نزدیک است آسمانها بخاطر این سخن از هم متلاشی گردد، و زمین شکافته شود و کوهها به شدت فرو ریزد! (90) از این رو که برای خداوند رحمن فرزندی ادعا کردند. (91) و هرگز سزاوار نیست که او فرزندی برگزیند. (92) تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند بنده اویند. (93) همه آنها را احصا کرده و دقیقا شمرده است. (94) و همگی روز رستاخیز تک و تنها نزد او حاضر میشوند. (95) کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند خداوند رحمن محبت آنها را در دلها میافکند. (96) ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزکاران را بوسیله آن بشارت دهی و دشمنان سرسخت را انذار کنی. (97) چه بسیار اقوام (بیایمان و گنهکاری) را قبل از آنها هلاک کردیم آیا احدی از آنها را احساس میکنی یا کمترین صدائی از آنان میشنوی.(98) پایان.
ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمی شویم،آنچه پیش ما و پشت سر ما و ما بین این دو میباشد همه از آن او است و پروردگارت هرگز فراموش کار نبوده (و نیست). (64)
همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو قرار دارد، او را پرستش کن، و در راه عبادتش شکیبا باش، آیا مثل و مانندی برای او پیدا میکنی؟! (65)
انسان میگوید: آیا پس از مردن در آینده زنده (از قبر) بیرون خواهم آمد. (66)
آیا انسان به خاطر نمیآورد که ما او را پیش از این آفریدیم در حالی که چیزی نبود. (67)
سوگند به پروردگارت که همه آنها را همراه با شیاطین محشور میکنیم، بعد همه را گرداگرد جهنم در حالی که به زانو در آمدهاند حاضر میسازیم(68)!
سپس از هر گروه و جمعیتی کسانی را که از همه در برابر خداوند رحمان سرکشتر بودهاند جدا میکنیم. (69)
بعد از آن ما به خوبی از کسانی که برای سوختن در آتش اولویت دارند آگاهیم (و آنها را پیش از دیگران مجازات خواهیم کرد). (70)
و همه شما )بدون استثنا) وارد جهنم میشوید، این امری است حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان!! (71)
سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن رهائی میبخشیم، و ظالمان را در حالی که (از ضعف و ذلت) به زانو در آمدهاند در آن رها میکنیم. (72)
و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده میشود کافران به مؤ منان میگویند کدامیک از دو گروه (ما و شما) جایگاهش بهتر و جلسات انس و مشورتش زیباتر و بخشش او بیشتر است؟(73)
اقوام بسیاری را پیش از آنها نابود کردیم که هم مال و ثروتشان از اینها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر! (74)
بگو کسی که در گمراهی است خداوند به او مهلت میدهد تا زمانی که وعده الهی را با چشم خود ببینند: یا عذاب این دنیا یا عذاب آخرت. آنروز است که خواهند دانست چه کسی مکانش بدتر و چه کسی لشکرش ناتوان تر است؟(75)
اما کسانی که در راه هدایت گام نهادند خداوند بر هدایتشان میافزاید، آثار و اعمال صالحی که (از انسان) باقی میماند در پیشگاه پروردگار تو ثوابش بیشتر و عاقبتش ارزشمندتر است. (76)
آیا ندیدی کسی را که آیات ما را انکار کرد و گفت اموال و فرزندان فراوانی نصیبم خواهد شد! (77)
آیا او از اسرار غیب مطلع گشته، یا نزد خدا عهد و پیمانی گرفته است؟ (78)
هرگز چنین نیست ما به زودی آنچه را او میگوید مینویسیم، و عذاب را بر او مستمر خواهیم داشت! (79)
آنچه را او میگوید (از اموال و فرزندان) از او به ارث میبریم و تک و تنها نزد ما خواهد آمد. (80)
آنها غیر از خدا معبودانی برای خود انتخاب کردند تا مایه عزتشان باشد (چه پندار خامی ؟). (81)
هرگز چنین نیست، به زودی معبودها منکر عبادت آنها خواهند شد، بلکه بر ضدشان قیام میکنند. (82)
آیا ندیدی که ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم تا آنها را شدیدا تحریک کنند. (83)
بنابراین در باره آنها عجله مکن ما آنها (و اعمالشان) را دقیقا شماره خواهیم کرد. (84)
در آن روز که پرهیزگاران را به سوی خداوند رحمان (و پاداشهای او) راهنمائی میکنیم. (85)
و مجرمان را (همچون شتران تشنهکامی که به سویآبگاه میروند) به جهنم میرانیم. (86)
آنها هرگز مالک شفاعت نیستند مگر کسی که نزدخداوند رحمان عهد و پیمانی دارد. (87)
آنها گفتند خداوند رحمن فرزندی برای خوداختیار کرده! (88)
چه سخن زشت و زنندهای آوردید. (89)
نزدیک است آسمانها بخاطر اینسخن از هم متلاشی گردد، و زمین شکافته شود و کوهها به شدت فرو ریزد! (90)
از این روکه برای خداوند رحمن فرزندی ادعا کردند. (91)
و هرگز سزاوار نیست که او فرزندیبرگزیند. (92)
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند بنده اویند. (93)
همه آنها رااحصا کرده و دقیقا شمرده است. (94)
و همگی روز رستاخیز تک و تنها نزد او حاضرمیشوند. (95)
ادامه دارد.
سلامت اجتماعی با دو رویکرد
جامعه سالم، راه رسیدن به فرد سالم
سلامت اجتماعی را از دو منظر میتوان مورد بررسی قرار داد.
1- رویکرد اجتماعمحور با تمرکز روی آثار نظام اجتماعی بر رفتار و روحیات انسانها: در این رویکرد بیشتر به نقش روابط اجتماعی در شکلدهی شخصیت و رفتارهای انسانها توجه و تلاش با اصلاح مناسبات اجتماعی، آثار این مناسبات بر رفتارهای فردی و خانوادگی و کنشهای شخصیتی افراد بهبود یابد و بهتبع آن، رفتارهای انسانها منطقی، اجتماعی و نوعدوستانه شود و متعاقبا برآیند این رابطه متقابل فرد و جامعه به سلامت بگراید و «سلامت اجتماعی» محقق شود.
سلامت اجتماعی در این رویکرد به تحقق «جامعه سالم» گرایش مییابد و البته زندگی فرد در چنین جامعهای دستاورد سلامتی بیشتری برای افراد را محقق میکند. این رویکرد، هم حوزههای سختافزاری و ملموس (objective) نظیر «محیطزیست»، «مبلمان شهری»، «محرومیتزدایی» و توسعه زیرساختها را شامل میشود و هم حوزههای نرمافزاری نظیر «عدالت اجتماعی»، «حقوق شهروندی»، «امنیت»، «سرمایه اجتماعی» را در برمیگیرد. جامعهای که آلودهکنندههای زیستمحیطی دایما سلامت اشخاص را به مخاطره میاندازند یا امکان رفتوآمد آسان برای سالمندان یا معلولان وجود ندارد یا فقدان مسکن و مدرسه و بهداشت و درمان مناسب، بهرهمندی از مواهب اجتماعی را برای گروههای وسیعی از اقشار اجتماعی ناممکن کند، جامعهای «ناسالم» است.
همچنین جامعه بیعدالت و دارای تفاوتها و شکافهای طبقاتی چشمگیر، جامعهای که کرامت انسانها در آن پایمال میشود و تحقیر و خردکردن شخصیت افراد در آن رایج است، جامعه ناامن و بیقانون، جامعهای که در آن اعتماد وجود ندارد و افراد به آینده خود اطمینان ندارند و شایستهسالاری و امکانپذیر بودن پیشرفت براساس صلاحیتهای اجتماعی را باور ندارند، جامعهای «بیمار» است. سلامت اجتماعی در این رویکرد، مجموعه اقداماتی را شامل میشود تا چنین جوامع نامتعادل و بیمارگونه را به تعادل باز گرداند و «سالم» کند.
تورم از آنجا که منجر به کاهش قدرت خرید اقشار حقوقبگیر، کارگران، کارمندان، معلمان، پیشهوران جزء و بازنشستگان میشود، یکی از مهمترین عوامل رشد بیعدالتی و تعمیق نابرابریهای اجتماعی تلقی میشود. اقتصاددانان تورم را مالیات فقرا به ثروتمندان تعریف کردهاند و آن را جزو مهمترین عوامل گسترش فقر و بیعدالتی و شکاف طبقاتی دانستهاند. در رویکرد اجتماعمحور سلامت اجتماعی، تورم یکی از مهمترین عوامل آسیبرسان سلامت جامعه تلقی میشود.
تورم امید و اطمینان به آینده را سلب میکند؛ فقرا را در تله فقر درگیر میکند و ثمرات دسترنج کارگران را که همان حقوق و دستمزد آنان است روز به روز بیارزشتر میکند. رشد دایمی قیمتها عدم کفاف درآمدها را به دنبال میآورد و اضطرار، بخشی از فقرا را به جرایم اجتماعی سوق میدهد و کودکانی که به جای تحصیل ناگزیر از مشارکت در کسب درآمد خانواده میشوند و پدیدههایی چون کودکان کار و کودکان خیابانی و متکدیان از کنار آن زاییده میشوند و فحشا فاجعه محتمل اضطرار میشود و چون دستمزد کار شرافتمندانه کفاف هزینههای افزایشیابنده را نمیدهد، رشوه و زورگیری و دزدی مسلحانه رایج میشود و استرس اجتماعی ناشی از بیثباتی و تغییرات روزانه قیمتها، جامعه را آسیبدیده و آسیبپذیر میکند و «سلامت» جامعه را سلب میکند.
طلیعههای نامبارک سیاستی تورمزاست که سلامت اجتماعی را مستقیم و غیرمستقیم در معرض خطر قرار داده است. افزایش هزینه بیمارستانها و مراکز درمانی توسط مسوولان مربوطه 50-30درصد برآورد شده است، قیمت دارو و تجهیزات پزشکی به دلیل افزایش قیمت نهادههای انرژی بالا رفته است و گزارشهای موجود کاهش مصرف لبنیات و گوشت را در سبد غذایی خانوارهای شهری و روستایی نشان میدهند. افزایش سهم هزینههای بهداشتی و درمانی در سبد هزینه خانوار، افزایش سهم پرداخت از جیب (OOP) و افزایش نابرابری در مشارکت مالی خانوارها (FFCI) و افزایش خانوارهای دچار هزینههای کمرشکن (Catastrophic) سلامت که همه توسط گزارشهای رسمی و نمایندگان مجلس و مسوولان مختلف مورد اذعان قرار گرفته است، گویای این آسیبپذیری «سلامت جامعه» از سیاستهای تورمزاست.
شواهد علمی نشان میدهد آسیبهای واردشده به سلامت انسانها در رویکرد اجتماعمحور منحصر به عواقب بیرونی آنها (Externalities) نبوده، بلکه عدم تعادلهای اجتماعی، بیعدالتیها، پایمال شدن حقوق شهروندی و اقتصاد تورمی، منجر به ایجاد سطح پایداری از استرس با منشاء اجتماعی در افراد میشود. این نوع استرس، برخلاف استرسهای بیولوژیک، گذرا و موقتی نیست و بنابراین مکانیسمهای بیولوژیک مقابله با استرس حاد در مقابل آن کارایی ندارند. در استرس اجتماعی (Social Stress) عامل استرسزا استمرار مییابد و به همین دلیل پدیده «استرس مزمن» (Chronic Stress) رخ میدهد. در این حالت گلوکو کورتیکوییدهای مهارکننده استرس در سطح پایداری ترشح میشوند و افزایش طولانیمدت سطح آنها، عوارضی نظیر مصرف طولانیمدت گلوکو کورتیکوییدها را در بدن ایجاد میکند.
این افراد در معرض افزایش دایمی میزان قند خون هستند و در طولانی مدت گرفتار دیابت میشوند. علاوه بر این سیستم ایمنی آنان تحتاثر استروییدهای یادشده مهار میشود و به این لحاظ مستعد ابتلا به انواع بیماریهای عفونی ویروسی و میکروبی خواهند بود. از آنجا نقش سیستم ایمنی در کنترل و مهار موتاسیونهای نابجای سلولی بهخوبی نشان داده شده است و اختلال ایمونومدولاتورهای اینترلوکین1 A و B1 , و TNFα و اینتر لوکین 6 همراه با سرطانهای کبد ناشی از ابتلا به هپاتیت C و B و نیز سرطانهای معده ناشی از ابتلا به هلیکوباکتر مشاهده شده است، استرسهای اجتماعی از طریق ایجاد اختلال در سیستم ایمنی، میتوانند بهعنوان یکی از فاکتورهای مستعدکننده برای ابتلا به انواع سرطانها محسوب شوند. براین اساس سلامت اجتماعی، ارتباطات متقابلی با سلامت فردی برقرار میکند و توجه به آن جزو لاینفکی از برنامهریزیهای نظام سلامت را تشکیل میدهد.
2- رویکرد جامعهپذیری با تمرکز بر مهارتهای فرد برای تعامل سالم با جامعه: در این رویکرد، سلامت فردی دارای ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی تلقی میشود و «سلامت اجتماعی افراد» مورد توجه قرار میگیرد. در این رویکرد همانطور که اختلالات ارگانیک فرد باعث بیماری جسمی میشود و آسیبهای روانی یا اختلالات نوروترانسمیتری افراد باعث فقدان سلامت روان میشود، فقدان مهارت در تعاملات موفق اجتماعی افراد نشانه عدم سلامت اجتماعی آنان تلقی میشود. بر این اساس افرادی که قدرت انعطافپذیری در زندگی خود را ندارند، زود خشمگین میشوند، در برابر ناملایمات کمطاقت هستند، پشتکار و اراده غلبه بر مشکلات را ندارند، سخنچین و دو به هم زن هستند، اهل غیبت و تهمت و دروغ هستند، کینهتوز و بیگذشت هستند، خشونتطلب و بیانصافند یا از فضیلتهای اخلاقی بیبهرهاند یا بهلحاظ اجتماعی منزوی و پرخاشگر و نامنعطف هستند. این افراد به نسبت گرفتاریشان به این صفات و ویژگیها، از نظر اجتماعی «ناسالم» هستند. در این رویکرد، برنامهریزان سلامت، همزمان با برنامهریزی برای سلامت جسم و روان، باید برای تحقق سلامت اجتماعی افراد نیز برنامهریزی کنند و به این منظور باید روی توانمندسازی اجتماعی و ارتقای مهارتهای ارتباطی افراد سرمایهگذاری و آموزشهای اجتماعی را به این جهت هدفگذاری کنند.
بخشی از حیطههای واقع در این رویکرد، بهطور کامل یا نسبی در انحصار حوزه سلامت قرار دارد؛ مهارتهایی نظیر «غلبه بر خشم» و «تابآوری» از این گروه هستند. بخش دیگری از حیطههای مرتبط با این رویکرد، نظیر راستگویی، غیبت نکردن، پرهیز از تهمت، عفو و گذشت، کمک به دیگران و ایثار، به حوزه فرهنگ عمومی مرتبط میشود و برنامهریزیهای آن باید مشترک با اهل فرهنگ و علما و روحانیون صورت پذیرد و یک همکاری بینبخشی گسترده و عمیقی را طلب میکند.
در سالهای اخیر، در برنامهریزی سلامت اجتماعی با رویکرد «تعامل سالم با جامعه»، نگرش روانشناسی مثبتگرا (Positive Psychology) محوریت ویژهای یافته است. این نگرش که دیدگاهی پستمدرن به علم روانشناسی تلقی شده است و بهطور روزافزونی در حال گسترش و کاربردی شدن است؛ میکوشد تا بهجای تمرکز بر بیماریها و اختلالات روانی به شخصیتهای سالم و بانشاط و برخوردار از لذت و شادمانی پایدار بپردازد. در این رویکرد مثبتاندیش؛ امید، توجه به زیباییها، قدردانی و شکرگزاری و... همه ابزارهایی برای دستیابی به شادمانی درونی و خوشنودی پایدار تلقی شدهاند.
مثبتاندیشی روابط اجتماعی فرد را متحول و عشق به همنوع و رعایت حقوق دیگران را در وی متجلی میکند. خوشبینی، یکی از مهمترین قابلیتهای مهارتی است که موجب سلامتی بیشتر انسان میشود. یکی از استادان دانشگاه هاروارد به نام جورج وایلانت، قابلیتهایی را مطالعه کرده است که آنها را «دفاع بالغ: mature defenses» نامیده است. اینها شامل فداکاری، آیندهنگری، شوخطبعی و توانایی به تعویق انداختن ارضای غرایز و امیال بوده است. این خصایص در برخی افراد بیشتر و در برخی کمتر به وجود میآید. وی مشاهده کرد افرادی که دارای قابلیتهای دفاع بالغ بودهاند، در زندگی خود از درآمد بهتر، سلامت جسمی بیشتر و شادی افزونتری برخوردار بودهاند. در دانشگاه دیگری، دانشجویان این سوال را مطرح کردند که آیا شادی از طریق مهربانی کردن بهتر از خوشگذراندن حاصل میشود؟ پس از بحث طولانی، دانشجویان به همراه استادشان به این نتیجه رسیدند که برای هفته بعد هرکدام تکلیفی برعهده بگیرند. تکلیف عبارت بود از انجام یک فعالیت لذتبخش و یک فعالیت نوعدوستانه و تدوین و نوشتن نتایج حاصل از این تجربه.
نتایج حاصلشده بسیار جالب بود. پیامد نهایی فعالیتهای لذتبخش دانشجویان (مانند رفتن به سینما، تماشای فیلم، خوردن بستنی و گردش رفتن با دوستان) در مقایسه با اقدامات مهرپرورانه رنگ میباخت. زمانی که کارهای نوعدوستانه، به صورت خودانگیخته و مبتنی بر قابلیتهای شخصی انجام شده بود، تمام روز در حال و هوای بهتری سپری شده بود.
یکی از دانشجویان از تماس تلفنی پسرعمویش برای دریافت کمک در درس ریاضی صحبت کرد. او گفت: «پس از کمک کردن به او با شگفتی متوجه شدم که در بقیه روز بهتر میتوانم به دیگران گوش کنم. شاد و سرحال بودم و بیش از روزهای دیگر محبت دیگران را به خودم احساس میکردم.» نتیجه تمرین دانشجویان این بود که برخلاف لذتهای معمول، مهربانی با دیگران باعث خوشنودی پایدار و رضایتمندی مستمرتری میشود. رویکرد نوین روانشناسی مثبتگرا، برحسب خصلت پستمدرن خود، بسیار به رویکرد «دین»ی نزدیک شده است.
مثبتاندیشی، نگرشمحوری در اندیشه دینی است. خوشبینی، حق دانستن هستی، باطل را رفتنی (و مانند کف روی آب) دانستن، هدفمند تلقی کردن هستی، حاکمیت عدالت (الهی) در جهان و موقتی بودن سختیها، ترویج نیکوکاری و رسیدگی به همنوعان، ایثار و ازخودگذشتگی، دوست داشتن دیگران، تکریم فضیلتها و ترویج کرامتها و نهایتا امیدوار بودن به آینده و مطمئن از پیروزی نهایی حق و برقراری عدل، ... همه و همه آموزههای دینی هستند که مثبتاندیشی و خوشبینی و امید و نشاط را ترویج میکنند.
آموزههای پیامبران الهی و امامان جانشین آنها، به تربیت انسان دینمدار همت میگمارد. انسان دینمدار، خوشبین، بانشاط، امیدوار به آینده، مطمئن از پیروزی نهایی حق بر باطل و برقراری نهایی عدالت است؛ چنین انسانی از سلامت اجتماعی با رویکرد«تعامل سالم با جامعه» برخوردار است.
نویسنده ::محمدرضا واعظمهدوی استاد دانشگاه
پایان.
ولی الدین ابوزید عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون در سال 732 هجری (1332 مسیحی) در یکی از خانواده های اندلسی که از یمن به تونس کوچیده بودند در شهر تونس زاده شد. وی در سال 808 هجری (1406 میلادی) در قاهره درگذشت. در دوره زندگی ابن خلدون، امپراتوری اسلامی هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ فرهنگی از دوران درخشان خود در قرون سوم و چهارم فاصله گرفته بود و رو به انحطاط پیش می رفت. در این دوره است که ابن خلدون با دیدی باز و عینی و واقع گرا به بررسی و تحلیل علل انحطاط تمدن اسلامی و نقد برخی از اصول تفکر فلسفه اسلامی می پردازد. غدر واقع علم عمران او، بررسی جامعه شناختی انحطاط امپراتوری اسلامی است.
زندگی ابن خلدون بر روی هم شامل سه دوره است؛
1- دوره فعالیت سیاسی در کشورهای غربی عالم اسلام که بیش از بیست سال به طول انجامید.
2- دوره انزوا و تالیف در قلعه ابن سلامه که چهار سال بود.
3- دوره اشتغال به امور قضایی و تدریس و تالیف در مصر که به هجده سال می رسد.
ابن خلدون در شرایط انحطاط امپراتوری اسلامی، دست به تاسیس علم جدیدی به نام «علم عمران» می زند. ابن خلدون میان علم عمران و سیاست مدنی فارابی تمایز قائل می شود و در جایی نیز به بی فایده بودن سیاست مدنی فارابی اشاره ای صریح دارد. اما او بین مباحث مطروحه در سیاست ارسطو و علم عمران خود نزدیکی هایی را احساس می کند. در واقع باید ابن خلدون را به سیاست نامه نویسان که واقعیت های اجتماعی و سیاسی را مورد توجه قرار داده اند، نزدیک تر دانست تا فیلسوفان.
ابن خلدون موضوع اصلی کتاب «مقدمه» که مهم ترین کتاب اوست را تاسیس علم عمران قرار داد و سعی کرد حدود و ویژگی های این دانش جدید را روشن کند. ابن خلدون در مقدمه خود، کوشش می کند مبانی نظری تاسیس تاریخ به عنوان دانشی عقلی را بنیان گذارد و تاسیس علم تاریخ به عنوان دانشی عقلی از طریق شناخت جوامع انسانی که همان عمران عالم است، امکان پذیر می شود. بنابراین ابن خلدون می خواهد ضابطه ای تدوین کند که با بهره گیری از آن بتواند تاریخ را که در دوره اسلامی صبغه ای کلامی داشت، به علمی با روشی برهانی یا عقلی تبدیل کرده و آن را در طبقه بندی دانش های عقلی وارد کند. علم عمران در نظر ابن خلدون به منزله علم اصولً تاریخ است و ویژگی های اجتماعات انسانی را مورد بحث قرار می دهد که در تشخیص درست از نادرست در گزارش های تاریخی به کار می آید.
ابن خلدون به عنوان متفکری مسلمان در راستای یافتن راهکارهای برون رفت از شرایط انحطاط تمدن اسلامی به ناچار مبنای نظری اش، مبانی کلامی سنتی بود که وی درباره برخی از مفردات آن اندکی تردید کرده بود، اما زیر سوال بردن بنیادهای آن برایش امکان پذیر نشده بود. در واقع وی نتوانست خود را از محدوده اندیشه سنت رها کرده و به افق های
بازتاسیس اندیشه دوران جدید رو کند. ابن خلدون در مقدمه به دلیل مبانی سنتی تفکرش، از پردازش مساله ای جدید که قابلیت تبدیل شدن به گفتمان مسلط را داشته باشد عاجز ماند.
در واقع می توان «علم عمران» را مسامحتاً جامعه شناسی انحطاط تمدن اسلامی نامید.
نظریه اجتماعی ابن خلدون
ابن خلدون به پیروی از سخن فیلسوفان، انسان را مدنی بالطبع دانسته و این قول فیلسوفان را به ضروری بودن اجتماع انسانی تفسیر می کند. در واقع بحث مدنی بالطبع بودن انسان از مباحث مطروحه در کتاب سیاست ارسطو است که به فلسفه اسلامی وارد شده ولی در واقع منظور ارسطو مدنی بودن انسان بر حسب طبیعت امور است نه به این معنا که انسان بنا به سرشت، یعنی به ضرورت طبیعت انسانی نیازمند ایجاد اجتماع است. در واقع، نکته مهم این است که فیلسوفان اسلامی برخلاف فیلسوفان یونانی، فیلسوف شهرها یا مدینه های واقعی نبودند و بدین سان به نظر نمی آید که تمایزی اساسی را که فیلسوفان یونانی در مورد دو موضوع متفاوت حیات اجتماعی و مدنی انسان اعمال می کردند، درک کرده باشند.
ابن خلدون اگرچه به تبعیت از فیلسوفان اسلامی، انسان را «مدنی بالطبع» می داند، اما در واقع او در استفاده از این تعبیر به اندیشه های فیلسوفان یونانی چون ارسطو نزدیک است و منظور او از این ترکیب، تاکید بر زندگی اجتماعی است. در واقع او سعی می کند بین حیات اجتماعی- اقتصادی و مباحث مرتبط با دولت پیوندی برقرار کند. صرف نظر از زبان سنتی مقدمه ابن خلدون، مضمونی که او در این کتاب به کار می برد فراتر از زبان متداول فیلسوفان (یعنی زبان فقهی - کلامی دوره اسلامی) است. در واقع، ابن خلدون بر این واقعیت تاکید داشت که «علم مدنی» فیلسوفان در سده های متاخر به بن بستی رانده شده بود که با لوازم و امکانات آن سنت، راه برون رفتی برای آن متصور نبود.
هدف ابن خلدون از طرح علم عمران، تلاش برای فراهم آوردن شالوده ای عقلانی در جهت طرح مشکل انحطاط تمدن و فرهنگ اسلامی بود که علم مدنی فیلسوفان به دلیل اینکه ناظر به مدینه فاضله ای بود که از نظر ابن خلدون غیرواقعی محسوب می شد، نمی توانست او را در تاسیس علم عمران یاری کند.
ابن خلدون نتوانست علم نوبنیاد خود را بر مبنای تدوین مفهوم «واقعیت اجتماعی» استوار کند که به ویژه در نزد امیل دورکیم به عنوان «شیء» مستقل از سایر پدیده ها که موضوع سایر علوم هستند، در نظر گرفته شده است.علمی که ابن خلدون تاسیس کرد به این دلیل که مفهوم عمران در هیچ کجای کتاب مقدمه دارای حدود مشخص و معین نیست و اگر معرفتی معین و محدود نباشد، معرفتی علمی محسوب نمی شود و این نکته که هر گونه تمسک به قواعد بنیادی که خارج از ماهیت موضوع علم مورد نظر قرار گیرد، علم را از استقلال خارج می کند.ابن خلدون همانند حکمای یونانی نقطه عزیمت خود را نظام های سیاسی قرار می دهد، اما سعی می کند علمی را تاسیس کند که ماهیت مناسبات اجتماعی استوار کند اقتصادی را به گونه ای مستقل از حوزه سیاسی بررسی کند.
اینکه چرا آگوست کنت به رغم اینکه اندیشه اش از قدرت تحلیلی - تجربی کمتری نسبت به اندیشه ابن خلدون برخوردار است، به عنوان پدر جامعه شناسی شناخته شده را باید ناشی از مبانی متفاوت این دو دیدگاه دانست. آگوست کنت نظریه اش را در درون نظریه علم جدید که با کپلر، کپرنیک و گالیله آغاز شده و با نیوتن به اوج رسیده بود و همچنین بر پایه اندیشه های فلسفی بیکن، دکارت، لایبنیتس و در نهایت کانت بنا نهاده بود و در واقع جامعه شناسی مورد نظر کنت علمی جدید بود که در نتیجه گسست از فلسفه کهن (فلسفه ارسطویی) شکل گرفته بود. در حالی که در نقطه مقابل ابن خلدون به رغم نقد فلسفه اسلامی به ناچار دیدگاه خود را در چارچوب مقولات و مفاهیم فلسفه ارسطویی طرح کرده.
کلیات عقاید ابن خلدون
در مقدمه همواره به دو کلمه و مفهوم برمی خوریم، عمران و حضارت.
عمران؛ از ریشه «عمر» به معنی ساکن بودن در جایی، معاشرت کردن با کسی، مترقی شدن و کشاورزی است.
به اعتقاد ابن خلدون عمران عبارت است از طرقی که افراد در رسیدن به نیازهای زندگی شان پیش می گیرند و چون در کسب معاش طریقه ها و روش ها مختلف است پس بنابراین عمران ها نیز مختلف است. مثلاً «عمران البدوی» و «عمران الحضری».
حضارت؛ از ریشه «حضر» است که ابن خلدون بیشتر از آن شهری شدن و به تجمل و لوکس خو گرفتن را اراده می کند.
بیشتر تحقیق ابن خلدون در باب تفاوت های عمران بدوی و عمران حضری است و اینکه این شرایط محیط زندگی یا شرایط جغرافیایی و آب و هوایی است که به اعتقاد وی خوی و عادات و رفتارهای این دو جامعه را از هم مجزا می کند.
ابن خلدون اعتقاد دارد با گسترش شهرنشینی و توسعه روزافزون، تمدن به نابودی می گراید زیرا عصبیت از بین می رود، بنابراین به نظر او با از بین رفتن عصبیت و دین، تمدن ها به سمت زوال و نابودی پیش می روند.
به اعتقاد ابن خلدون رئیس قبیله در جوامع بدوی که براساس عصبیت قوی تر و دانایی بیشتر به این عنوان برگزیده می شود با افراد قبیله به شیوه ای دموکراتیک رفتار می کند در صورتی که با شکل گیری شهرها، سلطان مستبد، نظرات خود را با زور تحمیل می کند و بدین صورت عصبیت که لازمه اش دموکراسی و آزادی است از بین می رود.
به اعتقاد ابن خلدون هر سیکل (دوره) دارای 5 مرحله است که همه دولت ها ناگزیر از گذراندن این مراحل هستند؛ 1- تهاجم، 2- اوج، 3- تجمل، 4- استبداد، 5- انحطاط.
عصبیت
عصبیت که یکی از مفاهیم بنیادی نظریه اجتماعی - سیاسی ابن خلدون است در لغت به معنای تعصب است. عصبیت در معنایی که ابن خلدون به کار می برد به معنای «همبستگی گروهی» یا «روحیه جمعی» است که مبتنی بر اشتراکات قومی و خانوادگی و نژادی و دینی است.
ابن خلدون معتقد است که تنها در زندگی بادیه نشینی است که عصبیت کارکرد دارد و می تواند به حیات خود ادامه دهد و در شهر اثری از عصبیت دیده نمی شود زیرا ماهیت زندگی قبیله ای دربردارنده مشقات و دشواری هایی است که اعضای قبیله را به منظور تامین نیازهای فردی شان وادار به وفاداری تام و تمام به قبیله و پیوندهای خونی می کند.
سرچشمه های عصبیت
از نظر ابن خلدون عصبیت دارای منابع و سرچشمه هایی است که عبارتند از؛ 1- فطرت؛ بدویان و بادیه نشینان به دلیل فطرت پاک و دست نخورده ای که دارند بر مبنای اخلاقیات رفتار می کنند و بنابراین دارای عصبیت هستند، پس بین عصبیت و فطرت از دید ابن خلدون رابطه ای مستقیم وجود دارد.
2- حسب و نسب؛ نسب به معنای جد واحد داشتن و اینکه خون یک خاندان با خون خاندان های دیگر آمیخته نشده باشد. حسب نیز به معنای بزرگی انسان در نسب و نژاد است و بنابراین آن را می توان به غرور خانوادگی، قومی و ملی تعبیر کرد. اعراب بادیه نشین به دلیل برخورداری از این دو ویژگی از عصبیت مستحکم تری برخوردارند.
3- دین؛ یکی دیگر از منابع عصبیت دین است. ابن خلدون با استناد به آیات قرآن، این مساله را مطرح می کند که اسلام به جای نابودکردن عصبیت عرب ها و بادیه نشینان، آن را در مسیر درستی هدایت کرد و دامنه تنگ عصبیت قبیله ای را به کل امت اسلامی گسترش داد.
4- محیط و نوع معیشت؛ ابن خلدون اعتقاد دارد که عصبیت تنها در میان بادیه نشینانی که در شرایط سخت جغرافیایی زندگی می کنند و بنابراین همبستگی گروهی و جمعی برای ادامه بقایشان امری ضروری محسوب می شود، کارکرد داشته و می تواند استمرار یابد.
گاستون بوتول در باب منشأ و منبع عصبیت می گوید؛ «قدرت نظامی و توانایی اعراب از پیوند محکم آنان با هم ناشی می شود که این پیوند به واسطه پاکی و خالصی نژاد و تبار آنان است یعنی آنها به واسطه داشتن خون مشترک به هم مرتبط و با هم متحدند.»
انواع عصبیت
1- ولا؛ مقصود از ولا یاری رساندن و همکاری با هم همانند اعضای یک خانواده است.
2- حلف؛ سوگندی است که بدان با هم پیمان دوستی می بندند و به معنی عهد و پیمانی است که قبایل را به یکدیگر نزدیک می کند، هر چند که این قبایل با هم پیوند خانوادگی نداشته باشند.
3- عصبیت رئیس قبیله؛ رئیس قبیله به دلیل اینکه از عصبیت مستحکم تر و قوی تری نسبت به سایر افراد قبیله برخوردار است در کنار ویژگی هایی چون شجاعت و درایت به ریاست قبیله برگزیده می شود.
4- عصبیات مختلف؛ هر قبیله ای با همه تعدد و تنوع عصبیت های داخلی، مجموعاً دارای یک عصبیت کلی و عمومی است که از عصبیات قبایل دیگر مستقل است. غلبه عصبیات یک قبیله یا قوم بر عصبیت قوم یا قبیله ای دیگر بسیار دشوار است. چنانکه ابن خلدون می گوید؛ هرگز بربرهای شمال آفریقا رعیت های تسلیمی برای رومیان نبودند و همواره موجب دردسر آنها می شدند.
ابن خلدون همانند هابز دلیل تشکیل جامعه را نیاز انسان به زندگی جمعی برای تامین نیازهای فردی و حفظ بقای خود می داند.ابن خلدون به تاثیر آب و هوا و شرایط جغرافیایی در اخلاق و روحیه انسان اهمیت فراوانی می دهد. به عقیده او مردم نواحی گرم سبک سر و لاقید و عشرت طلب اند و برعکس مردم نواحی سرد مآل اندیش و جدی هستند و اهالی نواحی معتدل از نظر خوی و عادت به اعتدال نزدیک ترند.
از دیدگاه ابن خلدون ثروت، جمعیت و کار سه فاکتور مهم در توسعه تمدن است. به اعتقاد او بین ثروت و تمدن رابطه مستقیمی وجود دارد، در واقع هرچه ثروت دولتی بیشتر باشد امکان رشد و شکوفایی آن دولت نیز بیشتر است.
تمدن بدون داشتن صنعت ناقص و بیمار است، در واقع علت افتراق فراوان اندیشه ابن خلدون از اندیشه فلاسفه اسلامی به رغم زبان مشترک موجود بین آنها، همین دیدگاه واقع گرایانه (رئالیستی) ابن خلدون نسبت به حیات اجتماعی - اقتصادی اجتماعات انسانی است.
ابن خلدون در واقع در نظر مشابه با نظر دورکیم در باب تقسیم کار اجتماعی منتج از تراکم مادی و اخلاقی است، توسعه صنعت را در جامعه نتیجه افزایش جمعیت و پدید آمدن تحولات فکری در مردم شهرنشین می داند.
وی افزایش جمعیت را موجب توسعه تمدن یک جامعه می داند و در این باره تحلیل هایی دارد؛ 1- کار بیشتر؛ این واقعیت که با افزایش میزان جمعیت فعال و نیروی کار نیز افزایش می یابد، 2- ثروت بیشتر؛ یک جمعیت انبوه فعال می تواند در ایجاد ثروت موثر باشد.
3- افزایش جمعیت موجب سلامت هوا؛ این تحلیل البته بسیار دور از ذهن و عامیانه به نظر می رسد. به اعتقاد ابن خلدون یکی دیگر از فواید ازدیاد جمعیت این است که در شهرهایی که جمعیت کمی دارند هوای شهر تحرک کافی ندارد و در نتیجه فساد هوا موجب ایجاد بسیاری بیماری ها می شود، اما در شهرهای پرجمعیت هیچ گونه بیماری در کار نیست.
فلسفه سیاسی ابن خلدون
به طور کلی فلسفه سیاسی از دو بخش عمده تشکیل می شود؛ مباحث توصیفی و مباحث تجویزی. فلسفه سیاسی عبارت از پژوهش در موضوعات مربوط به زندگی عمومی و پیشبرد کیفیت آن است و حوزه سیاسی را با مصالح عمومی یکسان می شمارد به عبارت دیگر دلنگرانی اخلاقی برای کیفیت زندگی کل جامعه سیاسی ویژگی اصلی فلسفه سیاسی است.
یکی از دیرینه ترین خواست های همه اندیشمندان و فیلسوفان سیاسی، عقلانی کردن سیاست بوده است. در بحث های فلسفه سیاسی عقل در مقابل زور و اجبار، هوا و هوس فردی و نیز شرع و دین به کار رفته است.
در فلسفه سیاسی غرب، عقلی شدن دولت و سیاست در دوره های تاریخی متوالی به سه معنی مطرح شده است؛ 1- جوهر گرایی (افلاطون، روسو، هابز)، 2- نظریه اصحاب اصالت فایده. در این نظریه دولت باید در جهت تامین «بیشترین شادی بیشترین تعداد مردم» بکوشد. (جرمی بنتام، استوارت میل)
3- عقلانیت علمی که عقلانی شدن دولت را در کارایی و پیچیدگی ابزارها و بوروکراسی آن می بیند و به عقلانیت فلسفی یا عقلانی شدن اهداف به معنای افلاطونی توجهی ندارد. (ماکس وبر)
در واقع در فلسفه سیاسی غرب عقلانی شدن فرآیندی جمعی و چندذهنی محسوب می شود و بنابراین نیازمند گسترش حوزه عمومی جامعه است که عرصه ای چندذهنی و محل برخورد اندیشه ها و اذهان گوناگون است.
فلسفه سیاسی اسلام؛ فارابی به عنوان سرآمد فلاسفه سیاسی اسلام در پی تلفیق عقل فلسفی یونانی با وحی و شرع در اسلام بود، اما نهایتاً شرع را به عقل مستولی ساخت و عقل را دینی کرد.
ابن سینا به تعبیری در ترکیب فلسفه عقلی یونان و شریعت اسلامی از فارابی فراتر رفت. ولی دولت آرمانی اسلام را از نوع دولت مثالی افلاطون می دانست. از دید او شریعت قانون کلی و مظهر عقل است. تنها گروهی برگزیده از مردم قادر به درک عقلانی هستند و بقیه از فهم عقلی عاجزند. از دیدگاه او مهم ترین فضیلت این است که به او وحی شده و کسی که به او وحی شده به رب انسانی تبدیل می شود.
اما ابن خلدون که وی را می توان تا حدودی فاقد برخی وجوه مبانی کلامی فلسفه اسلامی دانست، در مقدمه خود برحسب مبنای قوانین از سه نوع حکومت سخن گفته است؛ 1- سیاسته الدینیه یا دولت شرعی که قانون آن مبتنی بر شرع اسلام است. چنین حکومتی از نظر او هم معاش و هم معاد مردم را تامین می کند و بنابراین برترین و بهترین نوع حکومت است، 2- سیاسه العقلیه که قانون آن ناشی از عقل و نظر حکام است. این نوع حکومت به طور کلی در فکر رفاه و معاش دنیاست و به آخرت کاری ندارد، 3- سیاسته المدنیه، به نظر ابن خلدون چنین حکومتی باید سرشتی در مردم به وجود آورد که هرگونه نیاز به قدرت دولتی را زایل سازد. یعنی اینکه حکومت به عقل و توافق و پذیرش عمومی استوار باشد، وی خود این نوع حکومت را ناممکن و متعلق به عالم خیال می دانست. از چنین دیدگاهی ظاهراً شرعی کردن سیاست سهل تر از عقلانی کردن آن است.
به طور کلی عقل در فلسفه اسلامی نهایتاً همان شرع اما در لباسی دیگر است و بدین سان چون دین دارای خصلتی تک ذهنی و غیردموکراتیک است و با کنش کلامی ارتباطی نسبتی ندارد، پس عقل در فلسفه سیاسی اسلام کاملاً تک ذهنی است. فلسفه سیاسی اسلام دین را عقلانی نکرد (چنان که هگل با دین مسیحیت کرد) بلکه عقل را دینی و شرعی ساخت و در نتیجه عقلانی کردن سیاست هم چیزی جز شرعی کردن سیاست نبود.
عقل شرعی قدرتمدار و تک ذهنی است. در واقع فلسفه اسلامی چیزی جز الهیات (Theology) مرسوم در قرون وسطی اروپا نیست.
نویسنده مقاله :: بابک حقیقی راد
پایان.
دکتر مصطفی اقلیما
رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران
آخرین آمار منتشره از سوی سازمانها و دستگاههای دولتی حاکی از این است که 2 میلیون نفر معتاد در کشور وجود دارد این در حالی است که این آمار چندین سال است که تکرار میشود و هیچ تغییری در اعداو ارقام آن به وجود نیامده است.
اعتیاد سن مشخصی ندارد اما اگر بخواهیم دقیقتر بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که هر چقدر جرم در جامعه به صورت آشکار وجود داشته باشد به همان مقدار مجرم نیز به صورت مخفی وجود دارد.
با این حساب تعداد مبتلایان به اعتیاد درکشور در خوشبینانهترین حالت 4 میلیون نفر بر آورد میشود این تعداد اگر درخانوادهای زندگی کنند که هر کدام 4 عضو داشته باشند یعنی 16 میلیون نفر به صورت مستقیم با اعتیاد دست و پنجه نرم میکنند.
از این میزان حدود 2 میلیون کودک با این پدیده مواجه هستند که معلوم نیست سرنوشت آنها پس از رفتن به مدرسه با وجود گذشتهای که همراه با یک معتاد بوده، چگونه خواهد شد.
آمار آسیبهای اجتماعی درکشورمان طی چند سال اخیر بالا رفته. علت این موضوع کاملا مشخص است وقتی تورم در جامعه بالا میرود به تبع آن بیکاری نیز افزایش پیدا میکند و فقر در جامعه زیاد میشود و تعداد زیادی از افرادی که به فقر دچار شدهاند به سمت مواد مخدر گرایش پیدا میکنند.
متاسفانه وقتی بیکاری در جامعه افزایش پیدا میکند شیوع مواد مخدر در بین جوانان بیشتر میشود و در چند سال اخیر نیز به رغم تکذیبیههای آموزش و پرورش ابتلا به اعتیاد در بین دانشآموزان راهنمایی نیز دیده شده.
این در حالی است که در گذشتهای نه چندان دور سن ابتلا به اعتیاد از 16 سال به بالا بود اما با ورود مواد مخدر صنعتی به کشور و شیوع آن بین جوانان و فشارهایی که در اثر بیکاری به افراد وارد میآید سن ابتلا پایین آمده.
از سوی دیگر تعداد زیادی هر ساله حدود 5/ 1 میلیون نفر از دانشگاهها فارغ التحصیل میشوند اما با سیاستهای استخدامی فقط 20 درصد این افراد میتوانند جذب بازار کار شوند و سالی یک میلیون جوان تحصیلکرده بیکار باقی میمانند.
بنابراین وقتی تعداد بیکاران د رجامعه افزایش پیدا کرد متاسفانه باید منتظر بروز چنین آسیبهایی در جامعه باشیم.
با تمام این اوصاف و با وجود تمام برخوردهایی که در زمینه مبارزه با مواد مخدر صورت میگیرد همچنان برای مبارزه با این مشکل با صورت مسئله برخورد میشود و برای از بین بردن علتهای این مشکل گامی جدی برداشته نشده است.
پایان.
از محوریترین نکات در رویکرد به جامعهشناسی مردممدار، دو پرسش اساسی است؛ جامعهشناسی برای چه کسی؟ و جامعهشناسی برای چه؟ درواقع، در پاسخ به این دو پرسش است که بوروی به یک نظام تقسیم کار در جامعهشناسی میرسد و بر این اساس چهار نوع جامعهشناسی حرفهای، سیاستگذار، انتقادی و مردممدار را از هم متمایز میسازد.
مایکل بوراووی، رئیس انجمن بینالمللی جامعهشناسی با طرح جامعهشناسی مردممدار اهالی جامعهشناسی را متوجه نکته مهمی کرد. در کنار جامعهشناسی برخاسته از آکادمی و دانشگاه، در کنار جامعهشناسی انتقادی و روشنفکرانه، در کنار جامعهشناسیای که طرحهای بازار و دولت را پیش میبرد، جای جامعهشناسیای خالی است که مردم را مشاهده کند، هدف را گروههای مردمی دانسته و برای مردم تولید کند. این جامعهشناسی جدید دغدغهاش مردم یا به تعبیری درستتر، گروههای مردمی است.
روند موردنظر جامعهشناسی مردممدار راهی برای شناسایی مسائل و موضوعات جامعهاش است و در برابر دستورکار جامعهشناسی حرفهای قرار میگیرد که مسالهیابی را به خلاقیت و اکتشاف شخصی دانشجویان و پژوهشگران واگذار کردهاست. از اینروست که جامعهشناسی مردممدار طی گفتوگویی دوطرفه با مردم به شناسایی مسائل و موضوعات گروههای مردمی پرداخته و به معنای دقیقتری به «جامعه»شناسی روی میآورد. در مقالهای مهدی حاجیمهریان جامعهشناسی مردممدار را اینگونه مثال میزند که «جامعه همانند پیکری است که پزشکان/ جامعهشناسان با ابزار و سنجشهای مختلف همواره میزان فشار خون، نوار قلب، دمای بدن و وضعیت این پیکر را ارزیابی و رصد میکنند.» جامعهشناسی مردممدار چنین رصدی را طی همین گفتوگوی توامان و دوطرفه با گروههای مردمی انجام میدهد.
دکتر محمدامین قانعیراد در سخنرانی خود درخصوص جامعهشناسی مردممدار میگوید: «جامعهشناسی مردممدار باید در خدمت مردم و جامعه مدنی باشد، مخاطبش را مردم بداند، برای آنان و به کمک آنان به تولید دانش جامعهشناختی بپردازد و مقیاسهایش را نیز متناسب با چنین شرایطی تنظیم کند.» قانعیراد معتقد است بازخوانی مقالات پژوهشی به زبان همهفهم، که البته باید آن را متمایز از عوامانه کردن جامعهشناسی دانست، ازجمله اهدافی است که در قالب جامعهشناسی مردممدار دنبال میشود.
جامعهشناسی مردممدار، همچنان ریشههای خود را در جامعهشناسی حرفهای میبیند و بدون توجه و نگاه به جامعهشناسی حرفهای نمیتواند دوام آورده و بقای خود را تضمین کند. سیرایت میلز که ازجمله متفکرانی است که در سنت جامعهشناسی مردممدار به آن توجه میشود، پیوند میان مسائل شخصی با مسائل عام اجتماعی و رایج کردن چنین باورداشتی را برای مردم از مهمترین اهداف جامعهشناسی مردممدار میداند. جامعهشناسی مردممدار دانش را نه برای آکادمی، نه برای دولتها و بازار و نه برای نقد آثار علمی، بلکه توجهش را مستقیما به گروههای مردمی معطوف میکند. این درحالی است که به باور وی این مواجهه با مردم نه یکسویه بلکه دوطرفه و در قالبی گفتوگویی شکل میگیرد. این در شرایطی است که تصور غالبی که از سنت جامعهشناسی مردممدار وجود دارد، عمدتاً معطوف به نوع «سنتی» آن بوده که قالبی تکگویانه به خود میگیرد، حال آنکه با برداشتی ارگانیک، جامعهشناسان مردممدار از طریق گفتوگو با مردم، توامان از مردم میآموزند و به آنها نیز آموزش میدهند. این نوع جامعهشناسی «روش»، «نظریه» و «تاریخ» خود را دارد. در واقع، جامعهشناسی مردممدار همچون چتری عمل میکند که در آن رویکردهای روششناختی و تئوریکی را که متناسب با پروژهاش است، از دل تاریخ جامعهشناسی بیرون میکشد و برجسته میسازد.
دکتر بهرنگ صدیقی، مدیر کارگروه جامعهشناسی مردممدار در مقالهای که در سایت این انجمن منتشر شده، اهداف جامعهشناسی مردممدار را به چهار مورد، شامل گسترش مخاطبان جامعهشناسی، حفظ شرایط گفتوگویی در تولید دانش جامعهشناسی، رهاییبخشی و گسترش تخیل جامعهشناختی به واسطه پیوند میان گرفتاریهای شخصی با مسائل عام اجتماعی و نیز پیوند میان سرگذشت شخصی و تاریخ اجتماعی تقسیم میکند و پیامد مستقیم این نوع جامعهشناسی را رشد مطالبات اجتماعی گروههای مردمی میداند.
اما هنگامی که صحبت از روشهای جامعهشناسی مردممدار میشود، باید یادمان باشد که صحبت از روشهایی است که برای گفتوگو و ارتباط برقرار کردن با گروههای مردمی به کار میآید و ازجمله به بهرهگیری از ابزارهایی چون سینما و عکاسی و مطبوعات و... اشاره میشود.
دکتر فاضل از اساتید جامعهشناسی دانشگاه تهران نیز سه مولفه اساسی برای جامعهشناسی مردممدار را مطرح میکند؛ دیالوگ، تناسب و دسترسپذیری. «دیالوگ» زمینهساز مشارکت مردم در تولید علم جامعهشناسی، «تناسب» عامل پیوند جامعهشناسی با مسائل مردم و نیز طرح آنها بر بستری تاریخی است و «دسترسپذیری» نیز امکان فهم معرفت جامعهشناختی را برای مردم فراهم میآورد که البته همین امر میتواند دامی پیشروی جامعهشناسی مردممدار نیز باشد.
فاضلی در تشریح نسبت میان جامعهشناسی مردممدار و جامعهشناس مردممدار میگوید که نمیتوان از هر یک از انواع جامعهشناسی پرورش جامعهشناس مردممدار طلب کرد. مردممدار بودن یک جامعهشناس مستلزم برخورداری از نوعی اخلاق است که مختص اینگونه از جامعهشناسی است. در مجموع، به تعبیر بوراووی، باید گفت جامعهشناس مردممدار نوعی خصلت «پارتیزانی» دارد و بر مبنای همین خصلت پارتیزانی است که جامعهشناسی مردممدار با هیچ روش و موضع روششناختی برخوردی جزماندیشانه ندارد. دوری از جزماندیشی در مورد ارزشها نیز صادق است. به عبارتی دیگر، این نوع از جامعهشناسی زمینه بحث در مورد ارزشها را فراهم میکند بدون آنکه هیچ ارزشی را تحمیل کند.
در مجموع، جامعهشناسی مردممدار را گونهای از جامعهشناسی باید دانست که با برخورداری از صراحت مفهومی و دقت روششناختی، داعیههایی به اندازه یافتههای تجربی خود دارد و با خصلتی پارتیزانی به مسائل مردم میپردازد.
اسماعیل حقپرست
پایان.