مسئولیتهای شیعه بودن
بخش 2
دکتر علی شریعتی
این همه ستایش هنر از جانب مذهبی که آن همه شعر و شاعر را دشنام میگوید، آن هم برای کسی که هنرش فقط و فقط شعر است!؟ در تحلیل چرایی آن تهدید و این تأیید، فقط این را میتوان گفت که پیامبر در برابر شعر غیر مسئول، و شعری که در خدمت هوسهای شخصی و احساسات فردی، و در خدمت اشرافیت است (چنان که شعر جاهلی بود) میایستد و چنان میجنگد که نسلش را قطع میکند. و بعدهاست که خلفا میآیند و دستگاههای دلقک بازی و حاجب سازی و شاعر پروری، آغاز به کار میکند، تا جایی که آدمی مثل سلطان محمود، فقط چهل و پنج هزار رأس شاعر در دربار خویش میپرورد!
و شعری که از حمایت پیامبر و اسلام برخوردار میشود، شعری است مسئول و متعهد که در خدمت هدف و ایده آل مردم و در کار نجات و آگاهی تودههاست. پس، تو به عنوان یک شاعر و هنرمند، باید تکلیف خود و مردم را روشن کنی و مرزهای اعتقادیت را مشخص سازی. که هنرمند آزاد، فریبی بیش نیست، یا باید به خلق بپیوندی و کمر به نجاتشان ببندی، یا به دشمنان خلق و فضیلت و آزادی . . . راه سومی نیست. و ببینید که چه کوششی شده است (و می شود) تا مسئولیت را از دوش نویسنده و هنرمند بردارند. و اگر فرصت تحلیلی میبود میدیدیم که تمامی پریشانیها و بدبختیهامان، اگر مستقیماً به این دلیل نباشد که این قدرتها و اثرهای علمی و هنری در خدمت مردم قرار نگرفته است، لااقل این هست که اگر اینها مسئولیت انسانی میداشتند، سرنوشتمان به گونهای دیگر بود.
اسلام که رفت و فقط مسلمین ماندند، مؤمنین و شخصیتهای دینی ما هم آن روح و جهت بینش اسلام را گم کردند و فقط شعائر را فهمیدند و احکام فردی را. دلشان به این خوش بود که سلطان محمود به جنگ هندویان نامسلمان میرود و سلطان خدابنده شیعه میشود و گوهرشاد خانم ملکه مغولی مسجد می سازد بالاتر از این ها را دیگر نمیفهمیدند. همین قدر که فلان قلدر ستمکار با حفظ رژیم و رویه و زندگی فرعونیش، ختنه بکند و طی تشریفاتی به دین مبین اسلام مشرف شود و به تعظیم شعائر بیضرر بپردازد و اسم غارتهایش را جهاد بگذارد و از یزید بدتر عمل کند و برای حسین، روضه برپا کند، دلهای مؤمنین شاد و اسلام، آباد می شد.
همین قدرتها بودند که منشی و شاعر را به آخور میبستند و میپروردند و ثمرهاش این شد که خروارها قصیده و غزل و قطعه و مثنوی و رباعی و ترجیعبند و مستزاد و غیره که ثمره نبوغ هنری و قدرت زیبا آفرین ادبی این ملت و این فرهنگ است یک پول بدرد مردم نخورَد: یا قصیده باشد در مدح ممدوح و یا غزل در وصف معشوق. آنها هم که دامن از دنیا در کشیدهاند و از دستگاهها بیرون آمدهاند باز به سراغ مردم و درد مردم و نیاز مردم نیامدهاند، به گوشه انزوای "عرفان" و "تقوی" و "زهد" خزیده و با دل خود به گفتگوها! مشغول شده و شبها تا صبح ستاره می شمردهاند و یا بال در بال خلسه، به طیران آدمی، از سطح خاک پرواز کرده و مردم را با دنیای پست خود گذاشته و با معراج روحانی خود، تنهایی، به عالم هورقلیایی میرفتهاند و آنجاها مشغول عملیات میشدهاند.
من به عنوان کسی که از نظر طبقاتی وابسته به توده روستایی این کشور است (یا لااقل بوده است) میدیدم که همان لحظاتی که دهقان، تمامی عمرش را فدای لذت جوییهای ارباب میکرد و ناموسش بازیچه خان و خانزاده بود، و وجودش ابزار دست خان، و شلاق خان، نویسندگان عالی و هنرمندان پر احساس و شعرای حساس ما، در انجمنهای ادبی بسیار موقر و محترم! تهران در کار خلق چه آثار عظیمی بودند! دردشان همه قافیهای بود که درست جا بیفتد و صدای " اَعِد "، " اَعِد " همپالکیها را درآورد. و محققین و دانشمندان بزرگمان (به قول خودشان) در همین عصر، پانزده سال مدام کوشیدند و تمامی متنهای اسلامی و ادبی هزار سال اخیر را زیر و رو کردند و به این نتیجه رسیدند که: کلمه "زلیخا" در هیچ یک از متون قدیمی یافت نشد!! الان هم رسالههای دانشکدههای ادبیات ما را نگاه کنید، هنوز شیوه تحقیق همان است که ادوارد براون و قزوینی تعلیم دادند و روح و بینش از آن هم کهنهتر است، میراث "سیبویه" است که پس از عمری تحقیق در دم احتضار، حسرتش همه این که: "مت و فی قلبی شائبه حتی" (می میرم در حالی که در قلبم این ابهام و شائبه است که آیا کلمه "حتی" حرف جر بود؟ اسم بود؟ چی بود؟)
درد بزرگ ادبیات و تحقیق غیر مسئول را میبینید؟! قدمای سنگین و بیش و کم مذهبی و پایبند مبانی اخلاقی و اصول انسانی و غیره اینها بودند، موج نوییهای مزلف کافه تریاهای جدید را که خودتان میبینید. کار اساسی نیما و انقلابیون ادبی ما در شعر این نبود که وزن را شکستند و سخن را از قید مکرر قافیه ها رها کردند، این بود که روح شعر و جهت نگاه و احساس شاعر را دگرگون ساختند و این زبان خدایی را از قید حصارهای بلند به کوچه آوردند و چنان نیرومند و موفق که گویی اساساً در قالب شعر نیمایی نمیتوان مدیحه سرود! نویسندگان احساساتی و نازکدلی که فرو افتادن برگی (که ستم و تاراج باد خزانی قرار گرفته است) چشمانشان را به اشک می نشاند (چون محمد حجازی و علی دشتی) فقط یک بار گذرشان به ده ما افتاد - اتفاقاً به مزینان - و ما با شگفتی و شادی خبر را استقبال کردیم که نویسندگان و ادبای بزرگ تهرانی قدم از محافل گرم ادبی پا به روستا گذاشتهاند و از چشم "فتنه" و روی "زیبا" و دست و دل ممدوح و غمزه معشوق، لحظهای فراغت یافتهاند و به سراغ ما سوختگان کویر و قربانیان رنج و کار و گرسنگی آمدهاند؟!
اما نه گرسنگیمان را احساس کردند و صدای تازیانه ها را شنیدند و رنجمان را چشیدند، و نه زندگیمان را دیدند، دیدیم که فقط و فقط به جستجوی "زیبا" خانمی آمدهاند که نمیدانم از کجا به ده ما افتاده بود و قصه باز همان قصه اسافل اعضاء زیباست و شیخ حسین مزینانی! ("زیبای" حجازی را بخوانید). این است نویسنده غیر مسئول، و این است فاجعهای که "هنر برای هنر" میسازد، که نه تنها هنر را از خدمت انسان آزاد میکند، بلکه به خدمت ضد انسان و در کار انحطاط و سرگرمی انسانش میگمارد. چنین است که امروز، هنر عبارت شده است از خوراکهایی که هنرمندان، برای کسانی تهیه می کنند که نمیدانند بعد از سیری دیگر چه بخورند و وقتشان را چگونه بگذرانند؟ و نویسندگان، خوراکهای جنسی و پلیسی و سرگرمیهای ذهنی و خیال پردازیهای فکری میسازند، برای کسانی که فارغ از زندگی مادی، در اندیشه اشتغال اوقات فراغتشانند و پر کردن پوچی زندگیشان!
و تحقیقات دانشگاهی علماء با مردم و سرنوشت مردم تماسی ندارد و به خاطر حقیقت علم! بزرگترین ابزارها را به دست دشمنان انسان میدهند. این است که از این همه پیشرفت هنر و نقاشی و موسیقی و علم و شعر و ادب و تکنیک و فیزیک، هیچ کس از توده را بهرهای نیست. گرچه بسیارند کسانی که وضع زندگیشان بهتر شده است، اما اینها مصرفیهایند نه تولیدیها.
"هنر برای هنر"، "علم برای علم"، و "مذهب برای مذهب"، و همچنان که هنر برای هنر، تجلیل از هنر میماند، و علم برای علم، تجلیل از علم، و به خدمت انسان گماردن هنر و علم، تحقیر هنر و علم میماند، مذهب برای مذهب نیز، اصالت دادن به مذهب میشود و به خدمت کمال انسانی درآمدنش، وسیله کردن مذهب و تحقیر مذهب است!!
اما در چنین تجلیلی عامیانه یا عوام فریبانه و در زیر این جلال دروغین، حقیقت و حیات مذهب منجمد و تعطیل میشود. همچنان که حقیقت و حیات هنر و علم. این است که امروز میبینیم، مذهب، شعائر مذهبی، مراسم دینی، عبادات، سنتها و حتی مخارج و ابراز احساسات مذهبی در اسلام، مسیحیت . . . بیشتر از گذشته است، مسجد پیامبر را مقایسه کنید با مساجدی که هر یک شاهکاری از هنر و ذوق و نبوغ و طلا و سرمایه است. این تجلیل از مسجد است، اما در حقیقت خالی کردن مسجد است از محتوی.
مذهب به خاطر مذهب، نماز به خاطر نماز، روزه به خاطر روزه، حبّ علی به خاطر حبّ علی، قرآن به خاطر قرآن... یعنی علی و قرآن و روزه و نماز و تشیع و اسلام را تجلیل کردن، اما از مصرف انداختن. یعنی آنچه را که وسیله نجات است در طاقچه و قاب طلایی گذاشتن و هی در برابرش خم و راست شدن و تعظیم و تجلیل و سجده کردن، بی آن که هیچ دردی دوا شود. این است، مذهب برای مذهب!
مذهب و تمام اصلاحات مشابهی که احساس دینی را در فرهنگ اسلامی و ابراهیمی نشان میدهد (بر خلاف اصطلاح مشابهش در لاتین Religion) به مفهوم راه است. سلک، راههای پیچ و خم دار کوهستانی است - مثل "سانتیه" طریقت، راهی است از منطقهای به منطقهای، مثل راههای سفر. شریعت، راه آب است، راهی که از کناره بلند رودخانه پایین میآید تا سطح آب، تا برداشتن آب ممکن گردد و دست تشنه نیازمندی که در طلب آب آمده است به آب برسد.
صراط، در لغت (به معنی اولیهاش) راهی است که به معبد میرود. مذهب نیز از "ذهب" به معنی رفتن است، یعنی راه و روش، راه رفتن. دین نیز یکی از معانیاش راه است. امت که جامعه اسلامی است از ریشه "ام" به معنی آهنگ و راه است. امامت نیز همریشه امت است، و به معنی راهنمونی و راهبری است و عبادت به معنی هموار شدن و هموار کردن راه است (عبد الطریق). حج به معنی آهنگ و قصد جایی کردن است و طواف بر گرد محوری حرکت کردن. و سعی، از نقطهای به نقطهای، در کوشش برای یافتن مطلوبی، دویدن است. و سبیل، مطلقاً به معنی راه است.....
میبینیم اصطلاحات رایجی که اساسیترین مبانی اسلامی را بیان می کند و حتی اصطلاحاتی که بر خود دین اطلاق میشود در فرهنگ نخستین اسلام، همه به معنی راه و حرکت در راه است و این فلسفه مذهب و همه عقاید و اعمالی را که مذهب مطرح می کند نشان میدهد. یعنی وسیلهای که باید از آن عبور کرد و به مقصدی رسید، نه این که در راه ایستاد و به تجلیلهای بیحقیقت و بیهدف پرداخت. که این بدان میماند که از "راه" نه به عنوان وسیلهای برای رسیدن به مقصود و مقصدی، بلکه برای نفس "راه"، استفاده کنیم و به تزئین کردن و چراغانی کردن و آراستنش بپردازیم. این، یعنی راه برای راه، یعنی رفتن، نه برای رسیدن، بلکه برای قدم زدن، بی هدف، بی دلیل، بی نتیجه. و اگر تمام عمرمان را در راه باشیم اما در آن بایستیم و یا قدم بزنیم و به رفتن و رسیدن نیندیشیم، یک گام هم راه به جایی نمیبریم. همچنان که نبردهایم و این است معنی سخن علیوار علی که: "آن ها که بی دانش و ناآگاه عبادت می کنند همچون خر گردنده خراسند، راه میپیمایند و به جایی نمیرسند، صبح تا شام در حرکتند و در راه، اما در پایان راه به همان نقطه می رسند که آغاز کرده بودند". معنی عبادت برای عبادت، مذهب برای مذهب و راه برای راه این است.
راه نه برای راه، بلکه برای رسیدن به هدف، و مذهب نه برای مذهب بلکه راهی به سوی هدف. اما امروز، مذهب برای مذهب است که ارج دارد، و این است که اعتقاد به مذهب، از معتقد به آن مذهب سلب مسئولیت میکند. آن هم از کدام مذهب؟ از خود اسلام که اصولاً عمیقترین و روشنترین و قاطعترین بیان را برای نشان دادن مسئولیت انسان انتخاب میکند، زیرا وقتی عقاید مذهبی، شعائر مذهبی و احکام مذهبی خود هدف شد، هرکه مذهب داشت به هدف رسیده است و دیگر مسئولیتی بارش نیست. نماز برای نماز به این معنی است که هرکه نماز گذاشت مسئولیتش را انجام داده است اما قرآن که می گوید: "ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر" به این معنی است که نماز وسیله نفی و نهی زشتی و بدی است و اگر نماز کسی چنین نقشی نداشت و این نتیجهها از آن برنیامد، نمازگزار و بینماز یکی است، اتومبیلی که مرا به جایی نبرد با اتومبیل نداشتن یکی است. اتومبیل برای اتومبیل یعنی چه؟؟
ادامه دارد.
پیام امید به روشنفکر مسئول بخش 5-قسمت پایانی دکتر علی شریعتی |
|
فما کان الله، لیظلم هم و لکن کانوا انفسهم یظلمون، خدا نیست که به مردم ستم میکند، بلکه اینها خودشان هستند که به خود ستم میکنند، برای اینکه خدا حتی در جهل و در بدبختی، سرنوشتشان را به خودشان رها نکرد بینهها را آورد و برای آنها پیام فرستاد، پیام امید وآگاهی و روشنایی داد، تا هم قدرتمندان زورگو بفهمند که قدرتشان رو به زوال است و هم تودههای مردم بفهمند که ضعفشان رو به قدرت میتواند رفت، اما آنهایی که باز هم اسیر ظلمند، خودشان به خودشان ظلم کردهاند - و هر کس مظلوم است خودش ظالم را یاری کرده است.
|
شمیم عشق:: سلام این مطالب وبلاگت رو خودت مینویسی؟ خوشحال میشم باهات تبادل لینک داشته باشم . این میتونه آغاز یه همکاری جدید باشه
جواب مدیر مجله آرامش به مدیر سایت شمیم عشق{تبادل لینک...} ::
بنام خدا
با سلام و آرزوی سلامتی همیشگی برای شما دوست عزیز.
1-هموطن گرامی،این وبلاگ بصورت گروهی میباشد،که نویسندگان آن از بستگان و دوستان و...میباشند.
2-مطالب این مجله در دو بخش کلی تهیه و انتشار می یابد.
یک سری مطالب تولیدی است،که توسط آرامش-مدیریت وبلاگ مجله آرامش ، و آقایان امید و علی و ایرانی و خانمها باران و بهار و .....نوشته میشود. + و یک سری مطالب از سایتها و وبلاگهای هموطنان و دوستان باز انتشار میشود،که در انتهای مطلب نام منبع ذکر میشود.
3-نویسندگان وبلاگ مجله آرامش،علاوه بر نگارش مطالب تخصصی و شخصی خود، مسئولیت نظارت بر مطلبهای تولیدی و غیر تولیدی دیگر را دارند.
مثلا،امید،ناظر بخش ادبی مجله آرامش + و یا علی، ناظر بخش مذهبی مجله آرامش ، و یا aramesh=آرامش، مدیر وبلاگ مجله آرامش، مسئولیت نظارت بر تمام مطالب انتشار یافته را دارد-تا اگر احیانا جمله یا مطلبی اشتباه و یا مغایر با قوانین است، حذف شود.
با تشکر.
آرامش، مدیر وبلاگ مجله آرامش.
بنام خدا
بدلیل نزدیک شدن روزهای تاسوعا و عاشورا، و بخاطر احترام به خونهای پاک شهیدان جان برکف کربلا، مطالب شاد و تفریحی همچون فال روزانه و ...تا اطلاع ثانوی در این مجله انتشار نمی یابد.
دوستان و کاربران عزیز، لطفا با پیشنهادات و نظرات خود ما را در نگارش مطالب بهتر یاری رسانید.
عزیزان و عزاداران حسینی:: اگر خدای ناکرده به جمله و یا مطلبی در این مجله برخورد نموده اید-که یا اشتباها انتشار یافته، و یا اشتباه چاپی و یا سندی و تاریخی دارد، و یا مطالبش نادرست میباشد و.....سریعا مدیریت وبلاگ مجله آرامش را از طریق نظرات عمومی و یا خصوصی و یا از طریق ایمیل مجله آرامش مطلع نمایید.متشکریم.
مجله آرامش
پایان.
1-یکى از اعمال مهم ، دعاى اول ماه است . و به جهت اینکه اول این ماه اول سال بوده و از طرف دیگر دعاهاى قبل از وقت نیز تاثیر خاصى در برآورده شدن حاجات و رسیدن به امور مهم دارد، این دعا تاثیر زیادى در سلامتى و دورى از آفات دینى و دنیایى آن سال و بهبودى حال و بدست آوردن نیکیها دارد. و دعایى که براى اول ماه در اقبال روایت شده دعاى بسیار مفیدى براى مطالب مذکور است . 2 – بهتر است در شب اول، بعضى از نمازهایى را که در این شب وارد شده به مقدار حال و توانایى خود خوانده – حداقل دو رکعت نمازى را که شامل حمد و یازده بار “قل هو الله احد” است -، بعد از آن دعایى را که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بعد از این نماز خوانده است و در کتاب اقبال نقل شده بخواند و فرداى آن روز را روزه بگیرد. در روایت آمده است : کسى که چنین عملى را انجام دهد، مانند کسى است که بمدت یک سال کارهاى خوب انجام داده و تا سال آینده محفوظ خواهد بود. 3 – روزه روز سوم، در روایت آمده است: حضرت یوسف علیه السلام در این روز از چاه خارج شد. و اگر کسى این روز را روزه بگیرد، خداوند مشکل او را برطرف نموده و سختیها را بر او آسان مى نماید. 4 – روایت شده: مستحب است تمام ماه را روزه بگیرد. و در مورد روزه روز تاسوعا و عاشورا روایت مخصوص داریم اما احتیاط این است که روز عاشورا را روزه نگیرد ولى از خوردن و آشامیدن تا عصر خوددارى نماید و آنگاه چیزى بخورد یا بیاشامد به جهت این که امام حسین علیه السلام و یاران حضرت در عصر از غصه هاى این دنیاى پست رهایى یافتند و در هنگام عصر سعادتمند شده و به مطلوب خود که عبارت بود از دیدار خداوند بزرگ، رسیدند. و شاید به همین جهت است که دوستان عزادار آن حضرت علیه السلام در عصر این روز غم و غصه آنها کاهش پیدا کرده و از بین مىرود. حضرت یوسف علیه السلام در روز سوم محرم از چاه خارج شد. و اگر کسى این روز را روزه بگیرد، خداوند مشکل او را برطرف نموده و سختیها را بر او آسان مى نماید. دو نکته:: الف- در سایر اعمال شب و روز عاشور، از قبیل نمازها و دعاهاى آن – غیر از زیارتها و نمازهاى آن – اشکالهایى وجود دارد. و ممکن است این اعمال ساخته و پرداخته مخالفین شیعه باشد. مواردى مانند استحباب سرمه کشیدن و غیر آن ؛ و حتى اگر از معصومین علیهم السلام نیز روایت شده باشد، باز هم انجام مراسم عزادارى و صلوات فرستادن بر امام علیه السلام و اصحاب او و لعنت نمودن کشندگان آنها بهتر از انجام چیزهایى است که در آن روایات وارد شده است . زیرا در روایت بر این اعمال نیز تاکید شده است. ب- از چیزهایى که عقل آنها را همراه با زیارت آن حضرت علیه السلام لازم مى داند، زیارت اهل بیت و یاران شهید اوست؛ بخصوص زیارتهایى که وارد شده است. پایان.
سوم محرم؛ روز حضرت رقیه روز سوم ماه محرمالحرام به یاد بزرگ کوچک بانویی، نامگذاری کردهاند که خیل وسیعی از عاشقانش را رهسپار مرقد شریفش میکند، کودکی که سرنوشت غمبارش در کنار حماسه کربلا، دل خون شیعیان میکند، رقیه بابا، فقط سه چهار سال از عمر کوتاه خویش را در ناز و نوازش پدر گذارنده بود و یکباره در روز عاشورا این دختر آل طه، طعم یتیمی را میچشد، خداحافظی سوزناک با پدر، سیلی خوردن از دشمنان، آتش گرفتن خیمهها، فرو رفتن تیغها در پا، فرار از سم اسبان، همه و همه چقدر برای یک دختر بچه قابل تحمل است؟! رقیه: پدرم تشنه است، تا او آب نخورد، آب نمینوشم. فاطمه کفیل استاد تاریخ جامعةالزهرا(س) در خصوص تشنگی حضرت رقیه در روز عاشورا به دو روایت اشاره میکند و میگوید: هنگامی که امام حسین علیهالسلام در لحظات آخر رقیه را در آغوش میگیرد و لبهای خشکیده نازدانهاش را میبوسد، در این هنگام رقیه به پدرش میگوید«العطش العطش، فان الظما قد احرقنی»؛ «بابا بسیار تشنهام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است»، امام حسین (ع) به او فرمود «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم»، آن گاه امام حسین(ع) برخاست تا به سوی میدان برود، باز هم رقیه(س) دامن پدر را گرفت و با گریه گفت «یا ابه این تمضی عنا؟»؛ «بابا جان کجا میروی؟ چرا از ما بریدهای؟»، امام (ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد، این نشان از رابطه عمیق عاطفی بین حضرت رقیه علیهاالسلام و اباعبداللهالحسین علیهالسلام دارد، با توجه به اینکه رقیه مادر نداشت و مادرش از دنیا رفته بود. آن عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمهها هجوم آوردهاند، کودکان اهلبیت علیهمالسلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) میبرند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد. پس از اینکه هیاهو در دشت نینوا به خاموشی میگراید و خاندان آل طه پس از یک روز پر از مصیبت با بدنهای زخمی مدتی کوتاه را به استراحت میگذارند و در شب شام غریبان، حضرت زینب (س) در زیر خیمه نیم سوختهای، خواب بر چشمانش سنگینی میکند، در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را دید، عرض کرد «مادرجان، آیا از حال ما خبر داری؟!»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «تاب شنیدن ندارم»، حضرت زینب (س) عرض کرد «پس شکوهام را به چه کسی بگویم؟»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین (ع) جدا میکردند، حاضر بودم، اکنون برخیز و رقیه (س) را پیدا کن». السلام علیک یا ابناه وامصیبتاه بعد فراقک واغربتاه بعد شهادتک این استاد جامعةالزهرا(س) درباره شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها بیان میکند: آن گونه کامل بهایی نقل میکند که حضرت رقیه خیلی گریه میکردند که از شدت گریه زنان اهل بیت به گریه افتادند بعد میگوید از شدت گریه زنان آل طه، یزید از خواب بیدار میشود و میپرسد که چه شده است، که به او میگویند کودک حسین خیلی بی تابی میکند و یزید دستور میدهد سر مبارک امام حسین را نزد رقیه علیهاالسلام ببرند. کامل بهایی نقل میکند که وقتی سر را به نزد حضرت رقیه آوردند که ایشان بیشتر گریه کردند و ترسیدند و فریاد زدند و طولی نکشید که جان از بدنشان پر کشید. پایان.
رقیه پدر را میخواهد، تاب تحمل دوری از پدر را ندارد، همه اینها بهانه است تا هرچه زودتر به سوی پدر پر کشد و از شر قساوتهای زمانه رهایی یابد، لعنت خدا بر خبیثترین افرادی که حرمت خاندان آل الله را شکستند و دیگر جایی برای بخشش باقی نگذاشتند.
امروز، روز رقیه حسین(ع) است، رقیهای که همراه با برادر کوچکش علی اصغر حماسه بزرگی را در جهان ثبت کردند تا نامشان در صف اول مریدان امامت ثبت شود، درود بیکران خداوند بر کودکی که بدنش در اثر تازیانه کبود شده بود و درود خدا به آن هنگامی که با دیدن پدر جان از بدنش خارج شد.
عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمهها هجوم آوردهاند، کودکان اهلبیت علیهمالسلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) میبرند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد، یکی از سپاهان دشمن پرسید «کجا میروی؟»، حضرت رقیه (س) فرمود «بابایم تشنه بود، میخواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم»، او گفت «آب را خودت بخور، پدرت را با لب تشنه شهید کردند!»، حضرت رقیه (س) در حالی که گریه میکرد، فرمود «پس من هم آب نمیآشامم».
وی درباره روایت دوم، بیان میکند: هلالبن نافع، که از سربازان دشمن بود، میگوید «من جلوی لشکر -دشمن- بودم، دیدم حسین(ع)، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوی میدان میآید، در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهای لرزان، دوان دوان به دنبال او شتافت و خود را به حسین رسانید،آن گاه دامن او را گرفت و صدا زد «یا ابه! انظر الی فانی عطشان»؛ «بابا جان، به من بنگر، من تشنهام»، شنیدن این سخن کوتاه ولی جگر سوز از زبان کودکی تشنهکام، مثل آن بود که بر زخمهای دل داغدار امام حسین(ع) نمک پاشیده باشند، سخن او آن چنان امام حسین(ع) را منقلب ساخت که بیاختیار اشک از دیدگانش جاری شد و با چشمی اشکبار به دخترش فرمود «الله یسقیک فانه وکیلی»، «خدا ترا سیراب میکند؛ زیرا او وکیل و پناهگاه من است»، هلال میگوید «پرسیدم، این دخترک که بود و چه نسبتی با حسین داشت؟»، به من پاسخ دادند «او رقیه دختر سه ساله حسین است».
قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم.
در این هنگام حضرت زینب سراسیمه از خواب برخاست، هر چه صدا زد، حضرت رقیه (س) را نیافت و با خواهرش ام کلثوم(س)، درحالی که گریه میکردند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛ تا اینکه نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند، کنار بدنهای پاره پاره؛ رقیه (س) را دیدند که خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده و درحالی که دستهایش را به سینه پدر چسبانیده است، درد دل میکند، حضرت زینب (س) او را نوازش داد و در این وقت سکینه (س) نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند، در مسیر راه، سکینه (س) از رقیه (س) پرسید «چگونه پیکر پدر را پیدا کردی؟»، او پاسخ داد «آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، من در اینجا هستم».
وی به روایت دیگری اشاره میکند و میگوید: پس از اینکه سر امام حسین علیهالسلام را به حضرت رقیه دادند، چون نظر آن حضرت بر سر مبارک افتاد، پرسید «ماهذا الراس؟»؛ «این سر کیست؟»، گفتند «هذا راس ابیک»؛ «این سر مبارک پدر توست»، پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشته و در بر گرفت و شروع به گریستن کرد و گفت «پدرجان، کاش من فدای تو میشدم، کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم و کاش میمردم و در زیر خاک میبودم و نمیدیدم، محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است»، پس آن قدر گریست که بیهوش شد.
کفیل با اشاره به صحبت کردن سر امام حسین علیهالسلام بر بالای نیزه با دختر سه سالهشان، ابراز میدارد: حارث که یکی از لشگریان یزید بود گفت «یزید دستور داد سه روز اهل بیت را در دم دروازه شام نگهدارند تا چراغانی شهر شام کامل شود، حارث میگوید «شب اول من به شکل خواب بودم، دیدم دختری کوچک بلند شد و نگاهی کرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیدهاند و کسی بیدار نیست، اما فوراً از ترسش بازنشست، باز بلند شد و چند قدم به طرف سر حسین آمد که بر درختی که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود، آری، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت، تا چند مرتبه، آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه کرد، کلماتی فرمود و اشک ریخت، سپس دیدم سر حسین پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت «السلام علیک یا ابناه وامصیبتاه بعد فراقک واغربتاه بعد شهادتک»؛ «سلام بر تو ای بابای من، وای از شدت اندوه بعد از فراق تو، وای از غریبی بعد از شهادت تو».
زیارتنامه حضرت رقیه(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا سیدتنا رقیه علیک تحیة والسلام ورحمة الله وبرکاته السلام علیک یا بنت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب، السلام علیک یا بنت فاطمة الزهراء سیدة نساء العالمین، السلام علیک یا بنت خدیجة الکبری ام المؤمنین و المؤمنات، السلام علیک یا بنت ولی الله، السلام علیک یا اخت ولی الله، السلام علیک یا بنت الحسین الشهید، السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، السلام علیک ایتها الرضیة المرضیة، السلام علیک ایتها التقیة النقیة، السلام علیک ایتها الزکیة الفاضلة، السلام علیک ایتها المظلومة البهیة، صلی الله علیک و علی روحک و بدنک فجعل الله منزلک و ماواک فی الجنة مع ابائک و اجدادک الطیبین الطاهرین المعصومین، السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار و علی الملائکه الحافین حول حرمک الشریف ورحمة الله وبرکاته وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین برحمتک یا ارحم الراحمین»
فال روزانه جمعه 17 آبان 92
امروز بر شما چگونه خواهد گذشت ؟
فروردین: اگرچه شما میتوانید فکرتان را روی جزئیات متمرکز کنید، ولی فعلاً بگذارید که از شما دور باشند. عشق خالصانه شما تاحدودی میتواند برای اینکه هرچیزی در مسیر درست خود قرار بگیرد کافی باشد. به مشکلات فکر نکنید حتی اگر موقتاً به انکار کردن آنها مبادرت میورزید. هر مسأله بحرانی که به وجود بیاید شما میتوانید با آن روبرو شوید، و اگر بحرانی نباشد دست کم روز خوب شما را خراب نخواهد کرد.
اردیبهشت: شما با روشهای انجام دادن کارها که خارج از عادات معمول میباشند به راحتی گیج میشوید، هنوز اعتماد بیش از حد نامعمولتان میتواند دردسر ایجاد کند. حتی اگر که میخواهید به راحتی برای خودتان فرصتی را ایجاد کنید، ممکن است که امری مهم را از دست بدهید و ممکن است مشکلی را که میتواند بدتر شود نادیده بگیرید. تلاش کردن برای داشتن یک دید متعادل مفیدتر از این است که از مشکلات دوری کنیم.
خرداد: زمانی که شما بخش نهفته احساستان را بررسی میکنید، به طور خوشایندی شگفتزده میشوید، برای اینکه آنچه که شما الان یاد میگیرید میتواند تأثیر مثبت فوری روی روابط مهم شما داشته باشد. احتمال دارد که امروز بیشتر به تصورات ذهنی خود بپردازید، اما اکنون زمان مناسبی برای خیالات بی نتیجه نیست. توجهتان را همراه با واقعبینی صرف کار کردن بر روی مهم ترین اولویتها بکنید.
تیر: همچنانکه امروز ستاره ژوپیتر مقابل خورشید قرار گرفته است شما هم میتوانید معاشرتیتر باشید. وقتی که دیگران شما را تشویق میکنند، شاد بودن راحت است، باز هم شما میتوانید احساسی جدی تر به آنچه که انجام میدهید داشته باشید. شم فهم قوی شما از آنچه که اتفاق میافتد میتواند برای شما خوش شانسی بیاورد. بالا را نشانه بگیر و از ریسک کردن نترس.
مرداد: زمان این فرا رسیده تا برروی موجهای خوشی که به زندگی شما جریان دارند سوار شوید. اگرچه شما میتوانی بسیار پرشور و حرارت باشی، ولی به یاد داشته باش افرادی را که این احساساتتان را درک نمیکنند درهم نکوبی. البته شما قصد نداری که بیکار بنشینی برای اینکه مشتاقانه میخواهی آنچه را که در اختیار داری به جهان عرضه کنی. امروز بذرهایت را بکار تا بعداً بهترینها را برداشت کنی.
شهریور: حتی اگر از احساساتت مطمئن نیستی، الان که ماه به برج سنبله بازگشته است بهتره که بهشان اعتماد کنی. حتی اگر با مشکلات جدی روبررو هستی، امروز شاید وقفهای در آنها به وجود آید. شما در مورد چگونگی لذت بردن بیشتر از زندیگتان نظریات جالبی داری. آنچه که دیگران از شما به عنوان خوشبختی میبینند کاملاً نتیجه این است که شما به خوبی مسائل را میفهمی.
مهر: اگر شما به طور طبیعی خلاق هستی، زمان مناسبی است برای اینکه هنرت را نشان دهی، زیرا که با کار کردن میتوانی عمیقترین احساساتت را بیان کنی. اما باید با استعداد و دانشی که داری عمل کنی. آنچه که تا به حال به دست آوردهای نتیجه استفاده درست از استعدادهایت بوده است.
آبان: ممکن است فردی اکنون وارد زندگیتان شود تا شما را با یک تصور جدید روبررو کند و به یک عرصه جدید تفکر هدایت کند. نیرویی که در برابر تغییرات آینده دوام میآورد را هدر نده. حقایقی که کشف میکنی میتواند شما را از موقعیت ناخوشایندی که در آن هستی خارج کند. جریانهای متداول روزمره شما را هدایت خواهد کرد، از اینکه آنها را وارد زندگیت کنی نترس.
آذر: مواظب باش زمانی که در حال تفریح کردن هستی مسئولیتهایت را فراموش نکنی. فکر زیرکانهای است که دلبستگیهای همیشگیات را به عملکردی مثبت تبدیل کنی. هر تغییری را که در نظر داری انجام بده زیرا که ژوپیتر در حال حاضر بر موفقیتهای زمینی اشاره دارد.
دی: شما امروز میتوانید از آمیزه جادویی بینش خلاقانه و آرزوهای دنیویات استفاده کنی. اگرچه شما لزوماً آدم تنبلی نیستی، ولی نمیخواهی برای رسیدن به هدفهایت تلاش بیشتری بکنی. اکنون برای اینکه یک پروژه جدید را تقبل کنی فرصت مناسبی است. هر تصمیمی که بگیری تعهدی برایت به وجود میآورد که باعث میشود روی مهمترین مسائل تمرکز کنی.
بهمن: ستاره ژوپیتر و اورانوس خبرهای خوبی برای دو هفته بعد دارد، درحالیکه امروز حرکت از ژوپیتر به سمت خوشید درک و فهم شما را نسبت به رابطه بین مسئولیتهای احساسی و معنویاتتان افزایش میدهد. یک بینش جدید میتواند شما را به مسیر متفاوت هدایت کند، اما نباید زمانت را هدر بدی. به یاد داشته باش، اکنون زمان مناسب فرا رسیده، فقط باید بیشتر تلاش کنی.
اسفند: ارتباط برقرار کردن با یک گروه هم فکر میتواند امروز برایت جالب باشد. این کار باعث یک رشد خلاقانه در شما شده و فرصتی است تا از زندگیت لذت ببری. شما حتی آمادگی این را داری که کاری را خارج از حیطه کارهای قبلیات انجام دهی. درمورد اینکه دیگران چگونه فکر میکنند نگران نباش، بخشی از فعالیت شما قرار است تغییر کند تا روش زندگیات را بازیابی کنید.
منبع :: سایت تاپ ناز
پایان
مم وقایع روز دوم محرم الحرام, روز دوم محرم وقایع روز دوم محرم الحرام ( روز دوم محرم – سال 61 هجرى قمرى ) ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا. امام حسین علیه السلام پس از آن که با دعوت مردم کوفه و نامه هاى فراوان و پى در پى آنان روبرو شد، تصمیم به هجرت از مکه به سوى کوفه گرفت . با این که برخى از آشنایان و بزرگان مدینه ، مانند محمد حنفیه ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر، آن حضرت را از سفر به کوفه بر حذر کرده بودند و با دلایلى چند، تلاش کردند که وى را منصرف کنند، با این حال امام حسین علیه السلام سفر به کوفه را براى خویش تکلیف فرض کرد و به آن اقدام نمود. امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجه سال 60 قمرى به قصد کوفه ، از مکه خارج گردید. قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق ، در منزلگاه ((شراف )) با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبرد امام حسین علیه السلام ماءموریت یافته بود، مواجه گردید و از آن پس ، مسیر تاریخ به سوى دیگر کشیده شد. حر بن یزید که در پى نامه هاى روزانه عبیدالله ، امام حسین علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ، بنا به فرمان عبیدالله بن زیاد، آن حضرت را از مسیر اصلى به صحراى خشک و غیر آباد کشانید. تا این که در روز پنج شنبه ، دوم ماه محرم سال 61 قمرى در سرزمین کربلا، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد. امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، کربلا است ، فرمود :اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء وقایع روز دوم محرم الحرام, روز دوم محرم در این روز امام علیهالسلام به اهل کوفه نامهای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به “قیس بن مسهّر” دادند تا عازم کوفه شود. اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیهالسلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیهالسلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود: “اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَییءٍ قَدیرٌ؛ خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی.” قال السید رحمه الله فى فلاح السائل کان جدى ورام بن ابى فراس قدس الله جل جلاله روحه ممن یقتدى بفعله و قد اوصى ان یجعل فى فمه بعد وفاته فص عقیق علیه اسماء ائمته صلوات الله علیهم . منابع ::
پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا منزل و محل خیام ما است . این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما. خبر داد مرا جدم رسولخدا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. دستور داد آن جا خیمه گاه و منزلگاه دایمى خویش قرار دهند. چون آن حضرت پیش از این از جدش محمد صلى الله علیه و آله و سلم و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است .
در این روز، سنه 605، به قول ابن اثیر وفات کرد به حله شیخ زاهد عالم ورام بن ابى فراس صاحب تنبیه الخواطر و او از بزرگان علماى امامیه و از احفاد مالک اشتر و جدامى سید ابن طاووس است .
روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى
مـن ز خــــــود هــیچ ندارم که بدان فــــخـــــر کنم.***هر چه دارم همه از آل محمد (صلی الله علیه و آله) دارم.
ای کسانی که ایمان آوردهاید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید! (باید گوهر ایمان را تا پایان عمر، حفظ کنید!) (102)
و همگی به ریسمان خدا ( قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت)، چنگ زنید ، و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهای شما، الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شدید! و شما بر لب حفرهای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد; این چنین، خداوند آیات خود را برای شما آشکار میسازد; شاید پذیرای هدایت شوید. (103)
باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی، و امر به معروف و نهی از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند. (104)
و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند; (آن هم) پس از آنکه نشانههای روشن (پروردگار) به آنان رسید! و آنها عذاب عظیمی دارند. (105)
(آن عذاب عظیم) روزی خواهد بود که چهرههائی سفید، و چهرههائی سیاه میگردد، اما آنها که صورتهایشان سیاه شده، (به آنها گفته میشود:) آیا بعد از ایمان، و (اخوت و برادری در سایه آن،) کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر میورزیدید! (106)
و اما آنها که چهرههایشان سفید شده، در رحمت خداوند خواهند بود; و جاودانه در آن میمانند. (107)
« اینها آیات خداست; که بحق بر تو میخوانیم. و خداوند (هیچ گاه) ستمی برای (احدی از) جهانیان نمیخواهد. (108)
و (چگونه ممکن است خدا ستم کند؟! در حالی که) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، مال اوست; و همه کارها، به سوی او باز میگردد (و به فرمان اوست.) (109)
شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شدهاند; (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب، (به چنین برنامه و آیین درخشانی،) ایمان آورند، برای آنها بهتر است! (ولی تنها) عده کمی از آنها با ایمانند، و بیشتر آنها فاسقند، (و خارج از اطاعت پروردگار) (110)
آنها ( اهل کتاب، مخصوصا» یهود) هرگز نمیتوانند به شما زیان برسانند، جز آزارهای مختصر; و اگر با شما پیکار کنند، به شما پشت خواهند کرد (و شکست میخورند; سپس کسی آنها را یاری نمیکند. (111)
هر جا یافت شوند، مهر ذلت بر آنان خورده است; مگر با ارتباط به خدا، (و تجدید نظر در روش ناپسند خود،) و (یا) با ارتباط به مردم (و وابستگی به این و آن); و به خشم خدا، گرفتار شدهاند; و مهر بیچارگی بر آنها زده شده; چرا که آنها به آیات خدا، کفر می بناحق میکشتند. اینها بخاطر آن است که گناه کردند; و (به حقوق دیگران،) تجاوز مینمودند. (112)
آنها همه یکسان نیستند; از اهل کتاب، جمعیتی هستند که (به حق و ایمان) قیام میکنند; و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را میخوانند; در حالی که سجده مینمایند. (113)
به خدا و روز دیگر ایمان میآورند; امر به معروف و نهی از منکر میکنند; و در انجام کارهای نیک، پیشی میگیرند; و آنها از صالحانند. (114)
و آنچه از اعمال نیک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد! (و پاداش شایسته آن را میبینند.) و خدا از پرهیزکاران، آگاه است. (115)
کسانی که کافر شدند، هرگز نمیتوانند در پناه اموال و فرزندانشان، از مجازات خدا در امان بمانند! آنها اصحاب دوزخند; و جاودانه در آن خواهند ماند. (116)
آنچه آنها در این زندگی پست دنیوی انفاق میکنند، همانند باد سوزانی است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده (و در غیر محل و وقت مناسب، کشت نمودهاند)، بوزد; و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده; بلکه آنها، خودشان به خویشتن ستم میکنند. (117)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! محرم اسراری از غیر خود، انتخاب نکنید! آنها از هرگونه شر و فسادی در باره شما، کوتاهی نمیکنند. آنها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید. (نشانههای) دشمنی از دهان (و کلام)شان آشکار شده; و آنچه در دلهایشان پنهان میدارند، از آن مهمتر است. ما آیات (و راههای پیشگیری از شر آنها) را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید! (118)
شما کسانی هستید که آنها را دوست میدارید; اما آنها شما را دوست ندارند! در حالی که شما به همه کتابهای آسمانی ایمان دارید (و آنها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند). هنگامی که شما را ملاقات میکنند، (به دروغ) میگویند: «ایمان آوردهایم!» اما هنگامی که تنها میشوند، از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان میگزند! بگو: «با همین خشمی که دارید بمیرید! خدا از (اسرار) درون سینهها آگاه است.» (119)
اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت میکند; و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال میشوند. (اما) اگر (در برابرشان) استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشههای (خائنانه) آنان، به شما زیانی نمیرساند; خداوند به آنچه انجام میدهند، احاطه دارد. (120)
ادامه دارد.
جمعی از اهل کتاب (از یهود)، دوست داشتند (و آرزو میکردند) شما را گمراه کنند; (اما آنها باید بدانند که نمیتوانند شما را گمراه سازند،) آنها گمراه نمیکنند مگر خودشان را، و نمیفهمند! (69)
ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر میشوید، در حالی که (به درستی آن) گواهی میدهید؟! (70)
ای اهل کتاب! چرا حق را با باطل (میزمیزید و) مشتبه میکنید (تا دیگران نفهمند و گمراه شوند)، و حقیقت را پوشیده میدارید در حالی که میدانید؟! (71)
و جمعی از اهل کتاب (از یهود) گفتند: «(بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید; و در پایان روز، کافر شوید (و باز گردید)! شاید آنها (از آیین خود) بازگردند! (زیرا شما را، اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانی پیشین میدانند; و این توطئه کافی است که آنها را متزلزل سازد). (72)
و جز به کسی که از آیین شما پیروی میکند، (واقعا) ایمان نیاورید!» بگو: «هدایت، هدایت الهی است! (و این توطئه شما، در برابر آن بی اثر است)»! (سپس اضافه کردند: «تصور نکنید) به کسی همانند شما (کتاب آسمانی) داده میشود، یا اینکه میتوانند در پیشگاه پروردگارتان، با شما بحث و گفتگو کنند، (بلکه نبوت و منطق، هر دو نزد شماست!)» بگو: «فضل (و موهبت نبوت و عقل و منطق، در انحصار کسی نیست; بلکه) به دست خداست; و به هر کس بخواهد (و شایسته بداند،) میدهد; و خداوند، واسع ( دارای مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شایسته آن) است. (73)
هر کس را بخواهد، ویژه رحمت خود میکند; و خداوند، دارای مواهب عظیم است.» (74)
و در میان اهل کتاب، کسانی هستند که اگر ثروت زیادی به رسم امانت به آنها بسپاری، به تو باز میگردانند; و کسانی هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپاری، به تو باز نمیگردانند; مگر تا زمانی که بالای سر آنها ایستاده (و بر آنها مسلط) باشی! این بخاطر آن است که میگویند: «ما در برابر امیین ( غیر یهود)، مسؤول نیستیم.» و بر خدا دروغ میبندند; در حالی که میدانند (این سخن دروغ است). (75)
آری، کسی که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید، (خدا او را دوست میدارد; زیرا) خداوند پرهیزگاران را دوست دارد. (76)
کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود (به نام مقدس او) را به بهای ناچیزی میفروشند، آنها بهرهای در آخرت نخواهند داشت; و خداوند با آنها سخن نمیگوید و به آنان در قیامت نمینگرد و آنها را (از گناه) پاک نمیسازد; و عذاب دردناکی برای آنهاست. (77)
در میان آنها ( یهود) کسانی هستند که به هنگام تلاوت کتاب (خدا)، زبان خود را چنان میگردانند که گمان کنید (آنچه را میخوانند،) از کتاب (خدا) است;در حالی که از کتاب (خدا) نیست! (و با صراحت) میگویند: «آن از طرف خداست!» با اینکه از طرف خدا نیست، و به خدا دروغ میبندند در حالی که میدانند! (78)
برای هیچ بشری سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و حکم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگوید: «غیر از خدا، مرا پرستش کنید!» بلکه (سزاوار مقام او، این است که بگوید:) مردمی الهی باشید، آنگونه که کتاب خدا را میآموختید و درس میخواندید! (و غیر از خدا را پرستش نکنید!) (79)
و نه اینکه به شما دستور دهد که فرشتگان و پیامبران را، پروردگار خود انتخاب کنید. آیا شما را، پس از آنکه مسلمان شدید، به کفر دعوت میکند؟! (80)
و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خداوند، از پیامبران (و پیروان آنها)،پیمان مؤکد گرفت، که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم، سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق میکند، به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید! سپس (خداوند) به آنها گفت: «آیا به این موضوع، اقرار دارید؟ و بر آن، پیمان مؤکد بستید؟» گفتند: «(آری) اقرار داریم!» (خداوند به آنها) گفت: «پس گواه باشید! و من نیز با شما از گواهانم.» (81)
پس کسی که بعد از این (پیمان محکم)، روی گرداند، فاسق است. (82)
آیا آنها غیر از آیین خدا میطلبند؟! (آیین او همین اسلام است;) و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابر (فرمان) او تسلیمند، و همه به سوی او بازگردانده میشوند. (83)
بگو: «به خدا ایمان آوردیم; و (همچنین) به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده; و آنچه به موسی و عیسی و (دیگر) پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است; ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمیگذاریم; و در برابر (فرمان) او تسلیم هستیم.» (84)
و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق،) آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد; و او در آخرت، از زیانکاران است. (85)
« چگونه خداوند جمعیتی را هدایت میکند که بعد از ایمان و گواهی به حقانیت رسول و آمدن نشانههای روشن برای آنها، کافر شدند؟! و خدا، جمعیت ستمکاران را هدایت نخواهد کرد! (86)
کیفر آنها، این است که لعن (و طرد) خداوند و فرشتگان و مردم همگی بر آنهاست. (87)
همواره در این لعن (و طرد و نفرین) میمانند; مجازاتشان تخفیف نمییابد; و به آنها مهلت داده نمیشود. (88)
مگر کسانی که پس از آن، توبه کنند و اصلاح نمایند; (و در مقام جبران گناهان گذشته برآیند، که توبه آنها پذیرفته خواهد شد;) زیرا خداوند، آمرزنده و بخشنده است. (89)
کسانی که پس از ایمان کافر شدند و سپس بر کفر (خود) افزودند، (و در این راه اصرار ورزیدند،) هیچگاه توبه آنان، (که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت میگیرد،) قبول نمیشود; و آنها گمراهان (واقعی)اند (چرا که هم راه خدا را گم کردهاند، و هم راه توبه را!). (90)
کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، اگر چه روی زمین پر از طلا باشد، و آن را بعنوان فدیه (و کفاره اعمال بد خویش) بپردازند، هرگز از هیچیک آنها قبول نخواهد شد; و برای آنان، مجازات دردناک است; و یاورانی ن
هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست میدارید، (در راه خدا) انفاق کنید; و آنچه انفاق میکنید، خداوند از آن آگاه است. (92)
همه غذاها(ی پاک) بر بنی اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب)، پیش از نزول تورات، بر خود تحریم کرده بود; (مانند گوشت شتر که برای او ضرر داشت.) بگو: «اگر راست میگویید تورات را بیاورید و بخوانید! (این نسبتهایی که به پیامبران پیشین میدهید، حتی در تورات تحریف شده شما نیست!)» (93)
بنا بر این، آنها که بعد از این به خدا دروغ میبندند، ستمگرند! (زیرا از روی علم و عمد چنین میکنند). (94)
بگو: «خدا راست گفته (و اینها در آیین پاک ابراهیم نبوده) است. بنا بر این، از آیین ابراهیم پیروی کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود!» (95)
نخستین خانهای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پر برکت، و مایه هدایت جهانیان است. (96)
در آن، نشانههای روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است; و هر کس داخل آن ( خانه خدا) شود; در امان خواهد بود، و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بینیاز است. (97)
بگو: «ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر میورزید؟! و خدا گواه است بر اعمالی که انجام میدهید!» (98)
بگو: «ای اهل کتاب! چرا افرادی را که ایمان آوردهاند، از راه خدا بازمیدارید، و میخواهید این راه را کج سازید؟! در حالی که شما (به درستی این راه) گواه هستید; و خداوند از آنچه انجام میدهید، غافل نیست!» (99)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از گروهی از اهل کتاب، (که کارشان نفاقافکنی و شعلهورساختن آتش کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر بازمیگردانند. (100)
و چگونه ممکن است شما کافر شوید، با اینکه (در دامان وحی قرار گرفتهاید، و) آیات خدا بر شما خوانده میشود، و پیامبر او در میان شماست؟! (بنابر این، به خدا تمسک جویید!) و هر کس به خدا تمسک جوید، به راهی راست، هدایت شده است. (101)
ادامه دارد.