پیام امید به روشنفکر مسئول بخش 2 دکتر علی شریعتی
|
همه اینها راست است اما همه سخن در سوره روم این نیست - غیب گفتنی که تحقق پیدا کرده است - در این سوره، حقیقت زندهتر و علمیتری وجود دارد که بسیاری از مفسران، ندیدهاند و گذشتهاند.
پیغمبر احساس میکند که عمار در یک حالت ناخودآگاه و بعد از آن منظرهها و شکنجههای مادر و پدرش، دیگر متوجه نشده، چون بالاخره اعصاب او اعصاب یک انسان است، روح او، روح یک انسان، نتوانسته خودآگاهی خودش را حفظ کند و در یک حالت غیر عادی آن کلمهای که ابوجهل دوست داشت و عمار دوست نداشت، از دهانش خارج شده، و آنها هم او را آزاد کردهاند.
و عمار میماند، تا کی؟ از 13 سال قبل از هجرت تا جنگ صفین 40 سال بعد از هجرت تا 53 سال بعد که آنچنان پیر و فرتوت شده که دیگر قدرت جنگ ندارد.
از این روایت به نفع علی استفاده میکند، او میگوید پس من میتوانم خودم را بر شمشیرهای معاویه عرضه کنم و آنها را کشنده خودم بسازم و جهادی بکنم تا شمشیر آنها را بر فرق خودم حس کنم، مردم بدانند که آن گروه ستمکاری که پیغمبر پیش بینی کرد دشمنان علی هستند. این است که در جنگ صفین بیآنکه بتواند کوچکترین شمشیشری بزند شرکت میکند و تنها میجنگد و گروه معاویه همیشه از جلوی این پیرمردی که این همه بر مرگش حریص است، فرار میکنند، کوچه میدهند، اما عمار چنان تلاش میکند تا موفق میشود که کشته شود، و بعد فریاد عمار کشته شد روایت پیغمبر را - که عمار به وسیله گروه ستمکار کشته خواهد شد - تداعی میکند. آن وقت درگیری و تردید در سپاه معاویه و هیجان امید و قاطعیت و ایمان به درستی راه علی، در سپاه علی پیدا میشود و با چنین جهادی که در دنیا منحصر به عمار است، زندگیاش را خاتمه میدهد.
ادامه دارد.
|
امام حسین (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود.
امام حسین مدت شش سال از دوران کودکی خود را در زمان جد بزرگوار خود سپری کرد .
پس از رحلت آن حضرت , مدت سی سال در کنار پدرش حضرت علی زندگی کرد . در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شرکت داشت . پس از شهادت امیر مؤمنان مدت ده سال در صحنه سیاسی و اجتماعی در کنار برادر بزرگوار خویش امام حسن قرار داشت . پس از شهادت امام حسن به مدت ده سال , در اوج قدرت معاویه ,بارها با وی به مخالفت برخاست .پس از مرگ وی نیز در برابر حکومت پسرش یزید قیام کرد .
حضرت امام حسین(ع) سرور و سالار شهیدان و الگو و اسوه آزادگان جهان ، در ماه محرم سال 61هجری در سرزمین کربلا به شهادت رسید.(2)
ابن شهر آشوب ذکر کرده که ولادت آن حضرت بعد از ده ماه و بیست روز از ولادت برادرش امام حسن علیه السّلام بود. آن روز سه شنبه یا پنجشنبه سال چهارم از هجرت بود. در روایت دیگر امده که بین آن حضرت و برادرش فاصله نبود ،مگر به قدر مدّت حمل . مدّت حمل ،شش است. (3)
پی نوشت ها ::
1 . سیره پیشوایان , ص 87?مهدی پیشوایی , قم ،موسسه امام صادق (ع) ،1379 ش ، چاپ 11 .
2 .همان , ص 143 .
3 .منتهی الامال ، ج1 ، ص 522 ،شیخ عباس قمی ،قم ،انشارات هجرت ،1378 ، چاپ سیزدهم .
/6262
پایان.
امام حسن(ع) اسوه ایثار و کرامت
15رمضان سالروز ولادت امام حسن مجتبی و روز اکرام را به همه رهروان راستین راهش تبریک می گوییم.
بی گمان جود و بخشش و انفاق از خصلتهای والای انسانی است که مطلوب همه انسانهاست و موجب ایجاد الفت و همدلی در میان آنها می شود. امامان معصوم(ع) جملگی در کنار سایر خصلتهای اخلاقی و انسانی که داشتند به جود و بخشندگی نیز معروف بودند که امام حسن(ع) نیز در میان آن بزرگواران از این حیث از برجستگی و عظمت خاصی برخوردار است.
مقاله حاضر سعی در معرفی گوشه هایی از سیره عملی امام حسن(ع) در زمینه انفاق و کرم و بخشش و ایثار دارد. با هم آن را از نظر می گذرانیم.
آموزه های کرامت
امام حسن(ع) از همان دوران کودکی به امام ایثار و اسوه، جود و بخشش و الگوی کرامت و بزرگواری معروف و مشهور گردید.
اگر می خوانیم که امام حسن مجتبی در دوران کودکی به انفاق اعضای خانواده اش سه روز تمام، غذای خود را کریمانه در اختیار مسکین و یتیم و اسیر می گذارد و تنها با آب افطار می کند، در دیگر مقاطع زندگی خویش همین روش را انتخاب کرده و سه مرتبه دارایی های خود را با فقرا و مستمندان تقسیم می کند تا بدین وسیله به آیندگان این درس را بدهد که در راه خدا باید از مال و ثروت گذشت و بینوایان را از آن محروم نساخت.
او به آیندگان گفت که لذت دنیا به این نیست که آنچه داری تنها برای خود داشته باشی بلکه باید شادی را با فقرا و مستمندان تقسیم کرد.
تاریخ نمونه های فراوانی از این ایثارها را به ثبت رسانده که بیان هر یک سند افتخاری برای آن امام هدایت می باشد. اما باید توجه داشت که عطاها و بخششهای امام حسن(ع) بی هدف و بی حساب نبود و آن حضرت بدنبال هر کمکی آموزه جدیدی را به نمایش می گذاشت تا درسی برای آیندگان ترسیم کرده باشد. مروری بر این آموزه ها برای همه ما فواید زیادی دربرخواهد داشت.
? تو در راه خدا آزاد هستی
مورخان از انس بن مالک نقل کرده اند که روزی کنیزی شاخه گلی برای امام حسن(ع) هدیه کرد امام به او فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی.
انس گوید من به امام عرض کردم شما به خاطر یک شاخه گل او را آزاد کردی
امام حسن(ع) فرمود :خداوند ما را چنین تربیت کرده است آنجا که می فرماید و اذا حییتم تبحیه فحیوا باحسن منها(1) هرگاه به شما تحیت گفته شد پاسخ آن را بهتر از آن بدهید و نیکوتر از هدیه اش آزادی او در راه خدا بود.(2)
? بیست برابر در مقابل یک هدیه
در تفسیر منسوب به امام حسن عسگری(ع) آمده است: کسی هدیه ای نزد امام حسن مجتبی(ع) آورد. امام به او فرمود: کدام یک را بیشتر دوست داری این که به جای هدیه ات بیست برابر آن به تو بدهم یا دری به رویت بگشایم (دانشی به تو بیاموزم) که در سرزمین خود بر فلان ناصبی غلبه پیدا کنی و ناتوان های آن سامان را نجات بخشی؟
اگر خوب انتخاب کنی هر دو را برایت فراهم کنم وگرنه آن را که خواسته ای.
عرض کرد: ای فرزند رسول خدا آیا پاداش غلبه بر آن ناصبی و نجات آن ناتوان ها به اندازه بیست هزار درهم است؟
فرمود: بلکه بیست هزار هزار مرتبه بیش از همه دنیا می باشد.
عرض کرد: ای فرزند رسول خدا پس چگونه آن را که پست تر است برگزینم؟ من آن سخن و آن دانش را که برتر است و دشمنان خدا را از اولیای خدا دور می کند انتخاب کردم.
امام حسن فرمود: انتخاب خوبی کردی سپس آن دانش را به وی آموخت و بیست هزار درهم نیز به او داد.
آن مرد رفت و بوسیله دانشی که از امام آموخته بود آن ناصبی را سرکوب کرد و خبرش نیز به امام رسید. پس از مدتی بار دیگر که خدمت امام رسید حضرت به او فرمود: ای بنده خدا! کسی بمانند تو سود نبرده و کسی چون تو دوستان با مجتبی پیدا نکرده است تو اولا محبت خدا را به دست آوردی ثانیا محبت رسول خدا و علی را و ثالثا محبت خاندان پاک و معصوم آنان را و رابعا فرشتگان مقرب خدا را و خامسا محبت برادران ایمانی خود را و به شمار هر انسانی پاداش به دست آوردی که هزار بار برتر از دنیا است گوارایت باد گوارایت باد.(3)
? شناسایی فقرا و برآورد نیازها
از دیگر سنت های معصومان این بود که پیشاپیش، افراد را شناسایی می کردند و هر یک به مقدار حاجت و نیازش کمک می کردند.
احسان مرا برنگردانید
ابن عساکر با سند خود نقل کرده است: ابو هارون گفت به قصد حج راه افتادیم و وارد مدینه شدیم باخود گفتیم: ای کاش خدمت فرزند رسول خدا امام حسن مجتبی (ع) رسیده بر او سلام کنیم بدین جهت نزد حضرت رفته و درباره مسافرت و احوال خود با او سخن گفتیم. چون بیرون آمدیم ایشان برای هر یک از ما چهار صد درهم فرستاد.
به فرستاده امام گفتیم: ما نیازی نداریم. او گفت: نیکی امام حسن را بر نگردانید.
به نزد امام (ع) بازگشته و از بی نیازی خود خبر دادیم.
آن حضرت فرمود: احسان مرا برنگردانید ای کاش دستم بازتر بود، چرا که این مقدار برای شما کم است. من به شما توشه ای می دهم و آن توشه این است که در روز عرفه خداوند متعال درمورد بندگان خود به فرشتگان مباهات می کند و می فرماید: بندگانم از هر سو نزد من آمدند تا رحمت مرا بخواهند و من شما را گواه می گیرم که نیکوکارا نشان را بخشیدم و ایشان را شفیع گنهکارانشان قرار دادم.(4)
? ده هزار درهم به فرد نیازمند
همچنین اربلی ازسعید بن عبدالعزیز روایت کرده گفت: امام حسن مجتبی از مردی شنید که از پروردگار خود ده هزار درهم می خواهد. امام که به منزل بازگشت ده هزار درهم برای او فرستاده. (5)
? حفظ آبروی نیازمندان
این روشن است که هر نیازمند آبرومندی در هیچ شرایطی حاضر نیست آبروی خود را با عرض حاجت نزد دیگران ببرد. از اینرو باید هشیار بود که اگر چنین انسانی حاضر شد آبروی خود را نزد شما بریزد راندن چنین فردی جفا خواهد بود.
امام حسن مجتبی (ع) با استقبال از چنین افرادی ضمن برطرف کردن از آنان می خواست در صورت پیش آمدن چنین حالتی، از عرض حاجت مجدد به ایشان دریغ نورزد.
? دشمن تو کیست تا از او انتقام بگیرم
شیخ رضی الدین حلی درکتاب خود می نویسد شخصی به محضر مبارک امام حسن (ع) شرفیاب شد و عرضه کرد: ای فرزند امیر مومنان! تو را سوگند می دهم به کسی که این نعمت را بدون شفاعت کسی به تو عنایت نموده از دشمنم انتقام بگیری چرا که او دشمنی است که به مردم حیله و ستم می کند نه به پیرمرد احترام می کند و نه به کودک شیرخوار ترحم. امام حسن که تکیه زده بود وقتی سخن آن شخص را شنید فورا برخاست و نشست. آنگاه به او فرمود: دشمن توکیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟
گفت فقر و تنگدستی.
امام حسن لحظاتی سر مبارک را به زیر انداخت سپس سر را بلند کرد و به پـیشکار خود فرمود: آنچه از اموال نزد تو هست آن ها را حاضر کن. او رفت و مبلغ پانصد درهم آورد.
امام فرمود: تمام این پول را به این شخص نیازمند بده. آنگاه رو به او کرد و گفت: تو را به حق همان سوگندهایی که به من دادی قسم ات میدهم هرگاه این دشمن به تو روی آورد نزد من بیا و دادخواهی کن. (6)
? هرچه در صندوق هست به او بدهید
ابن شهر آشوب گوید: یکی از بادیه نشینان نزد آن حضرت آمد، پیش از آنکه لب به سخن بگشاید حضرت فرمود: هرچه در صندوق هست به او بدهید موجودی آن صندوق بیست هزار درهم بود که همه اش را دراختیار آن مرد بادیه نشین قراردادند.
او لب به سخن گشود و گفت: مولای من نگذاشتی نیازم را بگویم و زبان به ستایش بازکنم.
امام حسن (ع) ضمن اشعاری به وی فرمود: ما مردمی هستیم که بخشش ما همچون مروارید و برلیان است که درآن امیدها و آرزوهای نیازمندان، خوش می خرامند وجود و دستان ما پیش از درخواست آنان بخشش می کند تا مبادا آبروی کسی که سوال می کند بریزد اگر دریا برتری عطای ما را بداند از لبریزی خود شرم کرده فرو رود. (7)
? نصیحت ضمن بخشش بی منت
برخی از مردم به هنگام انفاق به فقیر یا فقرا فورا منت گذارده او را آزار می دهند درحالی که این روش از نظر قرآن کریم و سنت پیامبر مردود است چنانکه قرآن دراین باره می فرماید. صدقات خود را به وسیله منت گذاری باطل نکنید.
امام حسن مجتبی (ع) با استفاده از این اصل قرآنی ضمن استقبال از نیازمندان و اختصاص مبلغی به آنها، دوستان را نصیحت می کردند که به خدا حسن ظن داشته باشند و به همه فقیران توصیه می کردند که مواظب شخصیت خود بوده و برای اندک فقر و تنگدستی، آبروی خویش را نزد دیگران برند.
? به خدا حسن ظن داشته باش
مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله علیه نقل کرده که مردی خدمت امام حسن مجتبی (ع) رسید و اظهار فقر و پشیمانی کرد. او در این باره دو بیت شعر گفت:
لم یبق لی شیء یباع بدرهم
یکفیک منظر حالتی عن مجزی
الا بقایا ماء وجه صنته
الایباع و قد وجنتک مشتری
در زندگی ام چیزی که دو درهم ارزش داشته باشد ندارم تا آن را بفروشم حال و چهره ام از آنچه که گفتم خبر می دهد. مگر باقی مانده آبرویم که آن را نگه داشتم که فروش نرود ولی دیدم که خریدارش تو می باشی.
امام حسن خازن خویش را طلبید و فرمود: چه مقدار از اموال نزد تو می باشد.
گفت: دوازده هزار درهم.
فرمود: آن را به این مرد بده که من از او خجالت می کشم.
گفت: دیگر چیزی برای نفقه باقی نمی ماند.
فرمود: تو آن را به فقیر بده به خدا حسن ظن داشته باش. حق تعالی جایگزین می فرماید.
پس آن مال را به فرد نیازمند سپرد. حضرت او را طلبید و عذرخواهی کرد و فرمود: ما حق تو را ندادیم اما به مقداری که موجود بود در اختیارات گذاردیم (8)
? درخواست فقط برای قرض سنگین
حلوانی درنزهه الناظر نوشته است: شخصی به نزد امام حسن آمد و چیزی از آن حضرت درخواست کرد. امام به او فرمود: درخواست از دیگران جز در قرض سنگین و کمرشکن یا فقر شدید و با حالت فوق العاده و استثنایی صحیح نمی باشد.
آن مرد عرض کرد: نزد تو نیامدم مگر به خاطر یکی از همین موارد.
امام دستور داد تا یکصد دینار به او بدهند. (9)
آنچه بیان شد تنها مشتی از خروار ایثار وکرم و جود و بخشش امام حسن (ع) بود و به خاطر همین سجایای اخلاقی است که ایشان به کریم اهل بیت شهرت یافته است. باشد که ما نیز به تأسی از آن حضرت روش انفاق و کرم و گشاده دستی را در این ماه شریف پیش گیریم.
پی نوشت ها :
1) سوره نساء ، 86
2) مناقب آل ابی طالب ج 4.ص 18
3) فرهنگ جامع سخنان امام حسن (ع) ص 443
4) تاریخ ابن عساکر.ص 151
5) کشف الغمه ج 1ص 588
6 ) قطره ای از دریای فضائل اهل بیت. ص 460
7 ) فرهنگ جامع سخنان امام حسن (ص) 440
8)منتهی الامال، ص 223
9) نزهه الناظر. ص 63
پایان.
پاسخ اجمالی ::
روایاتی که در باره ضربت خوردن حضرت علی (ع) و حضور امام حسن و امام حسین (ع) وارد شده است،متعدد است. به همین جهت چند احتمال در این بحث تصور می شود ::
1?ضربت خوردن امام علی (ع) در خارج مسجد بوده است.که بنا بر این احتمال می توان گفت اگر امام حسن و امام حسین در آن لحظه در کنار پدر نبوده اند به این دلیل بوده است که امام علی (ع) قبل از امام حسن و امام حسین به سوی مسجد حرکت کرده بودند.
2? ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد و در حین نماز بوده است که روایات متعددی در تأیید این احتمال و نظر وجود دارد. بنا بر صحت این دسته در باره حضور امام حسن و امام حسین دو احتمال وجود دارد:1? امام حسن و امام حسین (ع) در مسجد در هنگام نماز و ضربت خوردن پدر بزرگوارشان حضور داشتند.
2? امام حسن و امام حسین در هنگام نماز و ضربت خوردن پدر بزرگوارشان حضور نداشتند.
در باره احتمال دو م (عدم حضور در موقع نمار و ضربت خوردن ) باید بگوئیم:
اولا: مستند معتبری ندارد تا ما به بحث در آن بپردازیم.
ثانیاً: بسیاری از خطباء روایت می کنند که در موقع ضربت خوردن امام (ع)، حسنین (ع) در مسجد حضور داشتند و ایشان را به منزل آوردند و ام کلثوم با دیدن پدر در آن حالت، گریه و ناله سر داد!.
ثالثاً: شیخ طوسی روایت می کند :” وقتی ابن ملجم می خواست به امام على (ع) ضربه بزند، شخص دیگری با او همدست بود که ضربه اش به دیوار برخورد کرد، امّا ضربه ابن ملجم به آن حضرت اصابت کرد. و در حالی که امام در سجده بود، بر سر آن حضرت فرود آمد. و حسن و حسین آمدند و ابن ملجم را گرفته و در بند کردند.”
بنا بر این ادله باید گفت که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در هنگام ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد بودند.
اما بنا بر این احتمال که امام حسن و امام حسین در هنگام نماز و ضربت خوردن پدر بزرگوارشان حضور نداشتند. ممکن است به این دلیل بوده است که امام علی(ع) هنوز فریضه صبح را شروع نکرده بودند و مشغول نماز مستحبی بوده اند و فرزندان ایشان قصدشان حضور برای فریضه صبح بوده است ولی در همان نماز مستحبی ضربت ابن ملجم بر ایشان وارد شده است.
پاسخ تفصیلی ::
در پیشینه شهادت امام علی (ع) قضیه ای که مسلم است و باید مورد توجه قرار گیرد این است که سه تن از خوارج ( ابن ملجم و همدستانش ) نقشه کشیده و تصمیم گرفتند امام علی(ع) ، معاویه و عمرو عاص را همزمان در شب نوزده ماه مبارک ترور کرده به قتل برسانند.
وقتی به گزارشاتی که متعرض جریان ترور معاویه و عمرو عاص شده اند مراجعه می کنیم در آنها چنین آمده است:
1? ترور معاویه: در حالی که معاویه در سجده بود برک ضربه ای به او وارد کرد و از آن به بعد بود که در هنگام نماز برای خلفاء محافظ می گذاشتند، بعد از این واقعه معاویه به منظور محافظت از خود از “المقصوره”(محراب) استفاده می کرد. ” [1]
2? عمرو بن بکیر (بکر) منتظر عمرو عاص ماند اما او به خاطر درد شکم ، در آن شب از منزلش خارج نشده بود و به جای او خارجة بن حذاقة العدوی با مردم نماز خواند، بکر به گمان اینکه او عمر عاص ایت ضربه را بر او وارد کرد و او را کشت. [2]
3? درباره ضربت خوردن حضرت علی (ع) و حضور امام حسن و امام حسین (ع) وارد شده است، چند احتمال وجود دارد:
احتمال اول: این که ضربت خوردن امام علی (ع) درخارج مسجد بوده است.که بنا بر صحت این احتمال می توان گفت اگر امام حسن و امام حسین در آن لحظه در کنار پدر نبوده اند به این دلیل بوده است که امام علی (ع) قبل از آنان به سوی مسجد حرکت کرده بودند. آنان قصد داشته اند که بعداً برای شرکت در نماز جماعت صبح به مسجد بروند که ابن ملجم مهلت نداده است.
احتمال دوم: ضربت خوردن امام علی (ع)در مسجد و در حین نماز بوده است دلائل و روایات متعددی بر این احتمال تأکید دارند از جمله:
1? امام سجاد (ع) فرمودند: وقتی ابن ملجم می خواست به امام على (ع) ضربه بزند، شخص دیگری با او همدست بود که ضربه اش به دیوار برخورد کرد، امّا ضربه ابن ملجم به آن حضرت اصابت کرد. و در حالی که امام در سجده بود، بر سر آن حضرت (جایى که قبلاً نیز در جنگها زخم برداشته بود.) فرود آمد. در آن هنگام حسن و حسین آمدند و ابن ملجم را گرفتند و در بند کردند.”[3]
2? در کنزالعمال در باب فضائل علی (ع) آمده است: هنگامی که حضرت علی (ع) سر از رکوع برداشت، ابن ملجم (با شمشیر ) ضربه خود را وارد کرد. حضرت به کنار رفت و فرمود: نمازتان را تمام کنید و کسی را مقدم (امام جماعت) نکرد.[4]
3? تاریخ دمشق در شرح حال امام علی(ع)آورده است: عبدالرحمان بن ملجم در حالی که آشفته بود در نماز صبح علی (ع) را به وسیله شمشیری که سمّی بود ضربت زد …[5]
و همچنین گفته است: عبدالرحمان بن ملجم، در نماز صبح علی (ع) را به وسیله شمشیری که سمّی بود، از روی آشفتگی ضربت زد و علی (ع) همان روز از دنیا رفت و در کوفه دفن شد. [6]
4? ابن ابی الدنیا در مقتل امیرالمؤمنین (ع) گفته است: علی (ع) بیرون آمد و تکبیرة الاحرام نماز را گفت، سپس یازده آیه از سوره انبیا را قرائت کرد، سپس ابن ملجم ضربتی را بر وسط سرش زد…[7]
و همچنین می گوید: وقتی که ابن ملجم امام علی (ع) را در در نماز بود، ضربت زد، عقب رفت سپس جعده را به جلو فرستاد و با او (جعده) مردم نماز خواندند…[8]
5? ما روایتی پیدا نکرده ایم که به صراحت شهادت امام علی (ع) را در محراب نفی کند. بلکه نهایت چیری که در روایات آمده است این است که ابن ملجم متعرض امام شد، یا برای آن حضرت کمین کرد و امثال این تعابیر که هیچ تعارضی با روایاتی که دلالت بر شهادت آن حضرت در محراب می کنند، ندارد.
6? روشن است که آن سه نفر شقیّ و سنگدل برای اجرای نقشه خود برنامه ریزی کرده بودند و مناسب ترین حالت را برای عملی کردن این نقشه، اثناء نماز دیدند؛ زیرا اگر فرض کنیم که امام (ع) بعد از خواندن نماز هیچ محافظ و حمایتی نداشت، و ترور آن حضرت آسان بود، ولی درباره معاویه و عمرو عاص این طور نبود که ترور آنها در غیر نماز آسان باشد زیرا معاویه معروف به ترس بود و بسیار احتیاط می کرد. حتی معروف بود به این که مانند امپراطوران و پادشاهان به همراه محافظانش حرکت می کرد، پس کشتنش در غیر نماز آسان نبود.
همچنین عمرو بن عاص هم در محافظت از جان خود بسیار احتیاط می کرد تاجایی که حتی در جنگ صفین برای حفظ خود کشف عورت کرد! پس، ترور او هم در غیر نماز بسیار مشکل بود. این ویژگی ها می تواند دلیل باشد خوارج چاره ای نداشتند جز این که در نماز نقشه خود را عملی سازند.
7? امام علی (ع) در شجاعت شخصیت بی نظیر و شجاعت او زبانزد همه بود و قطعاً این شجاعت از ابن ملجم مخفی و پنهان نبود! بنا بر این شکّی نیست که ابن ملجم چاره ای ندارد جز این که برای قتل علی (ع) در هنگامی که آن حضرت در حال نماز و مناجات با خدا باشد، برنامه ریزی کند تا کشتن آن حضرت بر او آسان باشد.
8? امام علی (ع) به آزمودگی و دور اندیشی معروف بود و کسی بود که در هنگام حرکت به همه اطراف خود توجه کامل داشت واز چیزی غافل نمی شد.. مغازی در این باره می گوید: دختر حارث بن عامر بن نوفل به برده خود وحشى (برخى گفتهاند که برده جبیر بن مطعم بوده است)، گفت: پدر من در بدر کشته شده است، اگر بتوانى یکى از این سه نفر (محمد، حمزة بن عبد المطلب و على بن ابى طالب) به قتل برسانی آزاد خواهى شدو… وحشى به او گفت:” ، تو مىدانى که قتل رسول خدا (ص) برای من ممکن نیست و اصحابش هم او را تسلیم نمی کنند. در مورد حمزه به خدا قسم ، اگر او خواب هم باشد، من از ترس جرأت ندارم نزدیکش شوم و بیدارش کنم! ولى در مورد على امید موفقیت براى خود داشتم. همچنان که بین مردم در جستجوى على بودم، که او متوجه من شد. فهمیدم که مردى کار آزموده و دوراندیش است و همه اطراف خود را زیر نظر دارد، با خود گفتم: این کسى نیست که من در جستجویش باشم. [9]
( توجه بسیار مهم :: با توجه به مطالب بالا اطمینان پیدا می شود که ضربت خوردن امام علی (ع) در محراب بوده است. )
اما نسبت به حضور امام حسن و امام حسین (ع) باید گفت:
اولاً: دلیلی برای گفته مداحان مبنی بر عدم حضور آنان در لحظه بیان نشده است تا مناقشه با آنان، یک مناقشه علمی باشد،بلکه بسیاری از آنان روایت می کنند که در موقع ضربت خوردن امام (ع)، حسنین (ع) در مسجد حضور داشتند و ایشان را به منزل آوردند و ام کلثوم تا حضرت را با آن حالت دید گریه و ناله سر داد!.
ثانیاً: شیخ طوسی روایت می کند :” وقتی ابن ملجم می خواست به امام على (ع) ضربه بزند، شخص دیگری با او همدست بود که ضربه اش به دیوار برخورد کرد، امّا ضربه ابن ملجم به آن حضرت اصابت کرد. و در حالی که امام در سجده بود، بر سر آن حضرت (جایى که قبلاً نیز در جنگها زخم برداشته بود.) فرود آمد. در آن هنگام حسن و حسین آمدند و ابن ملجم را گرفتند و در بند کردند.” [10]
ثالثاً: روشن است که در زمان شهادت امام علی (ع) امام حسن و امام حسین (ع هر دو ازدواج کرده بودند و دارای منزل مستقل بوده اند. بنا براین معنی ندارد که امام علی (ع) نزد آنان آورده شود؟ آیا آن حضرت را به خانه حسن (ع) آوردند یا به خانه حسین (ع)؟ یا به پیش هر دو آوردند؟ روشن است که این فروض صحیح نیست؛ زیرا اگر آن حضرت را به خانه امام حسن (ع) یا امام حسین (ع) برده بودند باید به آن تصریح می شد. بلکه در این گونه حوادث متعارف است که شخص را به خانه خودش می برند و فرزندان و آشنایان در آنجا دور او جمع می شوند و این همان چیزی است که روایات دیگری آن را تأیید می کنند که شیعیان و علاقمندان آن حضرت اطراف منزل امام جمع شدند.
بله ممکن است بگوئیم بسیار طبیعی است امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بعد بعد از وقوع این حادثه بزرگ و زود تر از مردم به منزل رفته باشند تا اهل منزل را برای پذیرش این مصیبت غیر قابل جبران آماده سازند. و کار انتقال امام را به اصحاب بزرگی مانند حجر بن عدی واگذار کرده باشند.
از مجموع این دلائل و روایات می توان نتیجه گرفت که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در هنگام ضربت خوردن امام علی (ع) در مسجد بودند.
اما بنا بر فرض صحّت روایاتی که دلالت دارد که امام حسن و امام حسین (ع) در لحظه ضربت خوردن پدر بزرگوارشان مسجد حضور نداشتند، ممکن است بگوئیم علت عدم حضور آنان این بوده است که امام علی(ع) هنوز فریضه صبح را شروع نکرده بودند و مشغول نماز مستحبی بوده اند و فرزندان ایشان قصدشان حضور برای فریضه صبح بوده است ولی در همان نماز مستحبی ضربت ابن ملجم بر ایشان وارد شده است.
——————————————————————————–
[1] انسابالأشراف،ج2،ص490(چاپزکار،ج3،ص:251).
[2] همان، ص491?
[3] الطوسی، امالی، الجزء الثالث، الحدیث (18)
[4] کنز العمال: ج 15/ 170، ط 2، حدیث: (497)
[5] ابن عساکر، تاریخ دمشق، ترجمة امیر المؤمنین، حدیث (1397)
[6] لأحمد بن حنبل، کتاب الفضائل فضائل امیر المؤمنین، حدیث 63
[7] بر گرفته ار حاشیه انساب الاشراف ، ج2، ص 492،(چاپزکار،ج3،ص:254).
[8] . همان، ص 492 .
[9] . واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق: مارسدن جونس، ج1،ص 285، بیروت، مؤسسة الأعلمى، چاپ سوم، 1409ق.
[10] .شیخ طوسی، الأمالی، ص 365?
/6262
پایان.
محل ضربت خوردن حضرت امام علی(ع) + عکس
عبدالرحمن بن ملجم مرادی همراه با شبیب بن بجره اشجعی در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه کمین کرد و هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) سر بر سجده نهاد، شمشیر زهرآگین خود را فرود آورد، در این هنگام حضرت علی(ع) در محراب مسجد افتاد و فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملّة رسول الله فزت و ربّ الکعبه»، سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم.
امام(ع) در حالی که خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: «هذا ما وعدنا الله و رسوله»، این همان وعدهای است که خداوند متعال و رسولش به من دادهاند، در این زمان چون امام توان برگزاری نماز جماعت را نداشت، به امام حسن(ع) فرمود نماز را ادامه دهد و خود نشسته نماز را اقامه کرد.
نقل شده است که جبرئیل در میان آسمان و زمین ندا داد و گفت: «تهدّمت والله ارکان الهدی وانطمست أعلام التّقی وانفصمت العروه الوثقی قُتل ابن عمّ المصطفی قُتل الوصیّ المجتبی قُتل علیّ المرتضی قَتَله أشقی الْأشقیاء»، سوگند به خدا که ارکان هدایت در هم شکست و ستارههای دانش نبوت تاریک و نشانههای پرهیزکاری بر طرف شد و عروه الوثقی الهی گسیخته شد، زیرا پسر عموی رسول خدا(ص) شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید، وی را سیاه بختترین اشقیاء به شهادت رسانید.
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند اما برای حسینی که آزاده زندگی کرد?میگریند….. دکتر علی شریعتی
—————————————–
آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدیاند…… دکتر علی شریعتی
—————————————–
حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. …..دکتر علی شریعتی
—————————————–
اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا…….. دکتر علی شریعتی
—————————————–
از کودک حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند ……دکتر علی شریعتی
—————————————–
از هنگامی که به جای شیعه علی (ع) بودن و از هنگامی که بهجای شیعه حسین (ع) بودن و شیعه زینب (س) بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شدهاند و بس، در عزای همیشگی ماندهایم!….. دکتر علی شریعتی
—————————————–
این که حسین (ع) فریاد میزند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست……دکتر علی شریعتی
—————————————–
حسین علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید میشود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت میکند …… دکتر علی شریعتی
—————————————–
حسین (ع) یک درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است……دکتر علی شریعتی
—————————————–
مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنهها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آنچنان مردن را، یا اینچنین ماندن را …..دکتر علی شریعتی
—————————————–
امام حسین علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید – حاکم مدینه – که از او بیعت مطالبه مى کرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است……دکتر علی شریعتی
—————————————–
فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست…… دکتر علی شریعتی
—————————————–
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود… آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى شود و حسین «وارث آدم» – که به بنىآدم زیستن داد – و «وارث پیامبران بزرگ» – که به انسان چگونه باید زیست را آموختند ….. دکتر علی شریعتی
—————————————–
مقتدایان امام حسین علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مىکنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بىتاب انسانهاى عاشق، تزریق می کند…… دکتر علی شریعتی
—————————————–
“آنها که تن به هر ذلتى مى دهند تا زنده بمانند، مرده هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند – در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود – توجیه و تأویل نکرده اند و مرده اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده اند؟ …..دکتر علی شریعتی
—————————————–
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رساندهاند. و ما شب شام غریبان میگرییم، و پایانش را اعلام میکنیم و میبینیم چگونه در جامعه گریستن بر حسین (ع)، و عشق به حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟…..دکتر علی شریعتی
پیام امید به روشنفکر مسئول
(تفسیر سوره روم)
بخش 1
دکتر علی شریعتی
به نام خدا، خدای محمد? آخرین پیامبر آزادی، آگاهی و قدرت.
به نام خدای علی(ع)، عدالت مظلوم، مظهر اسلام حق و امام انسان.
به نام خدای خانه فاطمه(س)، که همه عشق و همه آرزو و همه امید نجاتمان این خانه کوچکی است که به اندازه همه جهان بزرگ است و...
به نام خدای ابوذر، خدای مستضعفین، خدای بیچاره شدگان تاریخ و زمان، خدای همه کسانی که از آغاز تا آخرالزمان و قیام قائم عدل گستر جهان شکنجه میدیدند و میبینند، محروم بودند و محرومند و به گونهگون به بیچارگی گرفتار میشدند و میشوند و اما همواره در مسیر ملت ابراهیم و وراثت جهاد آدم تا حسین و حسین تا همیشه برای نجات آدمی در تلاش مدام و دائمیاند و بودهاند و هستند...
به نام خدای شهیدان، شهیدان راه راستی، حق، شهیدان شیعه، شهیدان راه علی درهمه مکانها و در همه زمانها.
خواهران، برادران الان که اینجا نشسته بودم و منتظر آغاز برنامه بودم، برنامه شریفی را گوش میکردم، آن جوانی که برای شما قطعهای را خواند، به این فکر افتادم که این علی چه شعلهای است و ایمان به علی چه آتشی است که حتی در این منجلاب عفنی که نسلهای پوک، پوچ، آلوده و تباه میسازند، اگر جرقهای از آن بر وجدان جوانی بیفتد باز هم در چنین ظلمتی و چنین مردابی، با چنین سرعت و شگفتی او را بر میافروزد و با تمام وجود و هستی تبدیل به عشقش میکند. و این نمونهای است برای همه کسانی که امید و ایمان دارند که با بر افروختن آتش علی، در این شبستان سرد و سیاهی که گرفتارش هستند، بتوانند نجات، آزادی و آگاهی بیایند.
در سراسر جهان همه توطئهها برای نابود کردن نسل جوانی است که میبینیم به جای همه حقها و همه آزادیهایی که در آرزویش هست و نیاز به آن دارد، فقط به او «آزادی جنسی» میدهند، در سراسر جهان دستگاههای تبلیغاتی، مطبوعات، رادیوها، تلویزیونها، هنر، همه در تلاش تامین چنین نیازی برای او هستند، در مقابل از مکتب علی و شعلهای که از خانه متروک و خاموش فاطمه همواره جستن میکند، اگر لیاقت آن را داشته باشیم که از این آتش قبسی بگیریم و ارمغان این نسل کنیم، میتوانیم آتشی برافروزیم و امیدوار باشیم که در این رکود و سکوت و تفرقه، حرکت و امید، هدف و گرما و روشنایی ایجاد کنیم و نسلی بسازیم، درخشان و نیرومند، بر مبنا و اساسی که علی با سکوتش، با جهادش و بارنجش برای ما گذاشته است. این همه امیدی است و همه تلاشی است که در حد خودمان، هر چند اندک، در جستجویش هستیم و امیدواریم که روزی برسد و آن روز خیلی دور نباشد که به جای بدبینیها و به جای بدگوییها و به جای بذرافشانیهای سیاه و بدبینانه - که در میان برادران و همدلان و همدردان و پیروان خانواده علی و فاطمه میافشانند و میکوشند همه را روی در روی هم قراردهند تا روی از دشمن بتابند و به خویش سرگرم شوند - روزی را داشته باشیم که به جای اتهام زدن، کوبیدن، طرد کردن، و لجن مال کردن، به پیروی از علی، از محبت و تفاهم و دوست داشتن یکدیگر لذت ببریم.
امیدوارم چنین روزی بسیار نزدیک باشد!
روزی که دانشجویان ما در کنار طلبه ما و استاد ما در کنار عالم ما و مؤمن ما در کنار روشنفکر ما و جوان ما در کنار پیر ما و متجدد ما در کنار متقدم ما و دختر ما در کنار مادرش و پسر ما درکنار پدرش و همه در یک صف، در کنار خانه فاطمه بایستیم، روی در روی همه توطئههایی که علیه ما میشود. دعا کنید که آن روز زود برسد.
موضوعی که امروز برای سخن گفتن انتخاب کردهام، بر اساس یک هدف و یک شعار کلی است که باید هدف و شعار همه ما بشود. این تنها سندی که داریم و تنها ریسمان استواری که هنوز از آسمان آویخته است و نیز تنها پایگاهی که همه دستهها، شعبهها و فرقههای پراکنده ما میتوانند به آن برگردند و در کنار آن بایستند تا برادری پیشین را تجدید کنند، «قرآن» است.
تنها سندی که نتوانستهاند کوچکترین خدشهای برآن وارد کنند و یا کوچکترین تحریفی چه کم و چه زیاد درآن به وجود آورند.
قدرتهای بزرگ جنایتکار، خلفا، ملوک، علمای سوء و دشمنان داخلی و خارجی که ترس اساسیشان از قرآن بوده است، خوشبختانه، همه کار کردهاند، جز اینکه بتوانند قرآن را نفی و یا نابود کنند، و فقط تلاش کردهاند که قرآن را بد تفهیم کنند، تلاش کردهاند تا قرآن را از مسیر زندگی، تفکر و مطالعه و بینش صحیح و تحصیل مذهبیمان کنار بگذارند، کوشش کردند تا آنجایی هم که قرآن مطرح است فقط به زیبایی تجلید و یا فقط به قرائتش منحصر باشد.
اما به هر حال آنچه که هست، و آنچه که برای همه مسلمانهای جهان وجود دارد، پیر و جوان، تحصیل کرده و عامی، شیعی و غیر شیعی، شرقی و غربی، هرکس، از هر فرقهای و از هر نسلی و با هر بینش و فرهنگی که باشد معتقد است که: «سنگ زیرین اسلام قرآن است».
و قرآن علیرغم تمام توطئههایی که در طول تاریخ شده تا مطرح نشود، محفوظ مانده و مطرح شده و تمام کوشش ما باید این باشد که قرآن را در جامعه مطرح کنیم.
به شما که مرا به عنوان معلم خود قبول دارید (به دانشجویان) عرض میکنم تمام تلاش ما باید این باشد، هر جا که هستیم، هر جا که میتوانیم چند نفرمان جمع شویم، مسجدی داشته باشیم، حسینیهای داشته باشیم، محفل مذهبی یا علمی و یا اخلاقی داشته باشیم، در هر شهری، در هر دهی و در هرمحلهای، در هر ادارهای، در هر کارخانهای که هستیم، بکوشیم تا یک بنیاد قرآنی ایجاد کنیم و برای شروع - در هر سطحی - قابل قبول است. بکوشیم که دو مرتبه همه مسجدیهای ما، همه حسینیههای ما، همه محفلهای دینی ما مسجد و محفل دینی قرآن باشد.
البته برای رسیدن به این هدف همه چیز، حدیث، روایت، تاریخ، سیره پیغمبر و سیره ائمه باید در پیرامون قرآن باشد، زیرا آنها وسیله فهم درست قرآنند، قرآن ما را از آنها بینیاز نمیکند، و برای فهم و راه یافتن درست به قرآن، عترت بهترین راه درست رسیدن به قرآن است، ائمه ما بهترین و مطمئنترین مفسرین قرآنی هستند و علی بهترین کسی است که ما به وسیله او میتوانیم قرآن را درست بخوانیم و بفهمیم، پس قلب باید قرآن باشد و نبض ما با تپش قرآن بزند.
و بدین گونه است که همه پراکندگیها در پیرامون قرآن به وحدت خواهد آمد و همه سوء تفاهمها و بدبینیها - با زبان قرآن، و با میانجیگری قرآن - به تفاهم و وحدت بدل خواهد گشت.
بنابراین، امشب که شب خاصی است و از علی باید سخن گفت و به مسائل اخلاقی پرداخت و سخن خطابی گفت، بر عکس، یک متن خاصی را از قرآن انتخاب کردهام و به عنوان نمونه دادن بیآنکه مدعی مفسر بودن یا عالم بودن قرآن باشم فقط به این عنوان که نشان بدهم، این گفته و ادعای طرفداران قرآن، که قرآن زنده است، یک نوع تبلیغ متعصبین به کتاب آسمانیشان نیست، یک نمونه عینی دارد که هر فرد مسلمان یا غیر مسلمان منصف و آگاه و بیغرض میتواند حسش کند.
درس امشب از یک سوره قرآن است، و نشان دهنده آن است که گویی هم اکنون نازل شده و خطاب به مسلمین هم اکنون دنیاست وشأن نزولش به وضعی است که مسلمانان دنیا در حال حاضر دارند و آن سوره روم است که یک پیام شگفت انگیز زنده و نیرومندی به همه روشنفکران مسئول زمان ماست، روشنفکر مسئول جامعه مسلمانی که میکوشد تا مسلمانان را در این درگیریها و جبهه گیریهای نیرومند جهان راه نجات بیاموزد وآگاهی وآزادی به آنها ارائه دهد؛ مخاطب، چنین مسلمان مسئول وآگاه است.
این است که من از آقایان عذر میخواهم که بر خلاف آنچه که رسم مجالس دینی ما است یک سوره از قرآن را در شکل تفسیری و درسی مطرح میکنم، زیرا که خود شما نشان دهنده وضع حاضر جامعه ما و اذهان عمومی ما هستید و نیاز و حرکت و ضرورت زمان را حس کردهاید و ریشه و علت هر چه که میگذرد و هر چه که هست تشخیص میدهید. همچنان که گفتم سوره روم یکی از نشانههای اثبات این اصل است که قرآن زنده است در حالی که همه چیز در تغییر است، همه چیز میمیرد، میزاید، دردها و نیازها و بینشها و سرنوشت جوامع بشری همیشه در حال تغییرو عوض شدن است، ولی قرآن سخنی است که در همه تحولات و تغییرات ثابت میماند و اثر عملی دارد، و به انسان آگاه در هر شرایطی اعم از سیاسی، فرهنگی، طبقاتی و اجتماعی که گرفتار باشد راه نشان میدهد و او را نجات میبخشد.
سوره روم برای اینکه فرصت کم است متن کامل سوره روم را نمیخوانم؛ بیشتر به آیاتی تکیه میکنم که به آن پیام مربوط است و از آقایان دانشجویان خواهش میکنم بعداً هر گاه فراغتی پیدا کردند، تمام سوره را با روایات و تفاسیری که درباره این سوره آمده است مطالعه و درباره آن تعقل کنید تا محتوای عظیم و غنی این سوره را کشف کنید و نمونهای باشد که چگونه میتوانیم به قرآن برگردیم.
بنابراین هر روشنفکر مسئول امروز که در جامعه اسلامی برای راهیابی، و انجام تعهد و مسئولیتی که در قبال جامعهاش در جستجوی مکتبها و راه حلها و ایدئولوژیها گوناگون دارد، اگر به این کتاب بزرگ برگردد، میتواند برای نجات جامعه مسلمان از وضعی که دارد بهترین آموزشها را از این کتاب برگیرد و معجزه و جاودان بودن این کتاب را عملاً حس کند.
بسم الله الرحمن الرحیم الم غلبت الروم فی ادنی الارض وهم من بعد غلبهم سیغلبون.
روم مغلوب شد در ادنی الارض، در یک زمینی که نزدیکترین زمین است، و این رومیها بعد از اینکه مغلوب شدند غلبه خواهند کرد فی بضع سنین، بعد از مغلوب شدنشان غلبه خواهند کرد فی بضع سنین، در اند سال، بضع یعنی اند، از سه تا نه سال.
لله الامر من قبل و من بعد.
امر از آن خداوند است از پیش و از بعد.
و یومئذ یفرح المومنون.
و در آن روز که رومیها غلبه خواهند کرد در مدتی کهاند سال بیشتر نیست مومنین شاد میشوند، گره کار و پیام در این جاست، در این قسمت مسالهای وجود دارد به نام پیش بینی، خبر از آیندهای که همه کس از آن بیخبر است ولی قرآن خبر میدهد، با آن دقت و قاطعیت اعلام میکند در کی؟ و چه وقت؟ در موقعی که رومیها شکست خوردند، پیغمبر از قول وحی نه از اظهار نظر شخصی، بدون تردید عین آیهای را که به او وحی شده است اعلام میکند که در مدت اند سال دیگر یعنی کمتر از 9 سال حتما رومیهای شکست خورده پیروز خواهند شد، و این یک پیش بینی است که کوچکترین تردیدی در آن نیست، زیرا اگر کوچکترین تردیدی میداشت پیغمبر آن را اعلام نمیکرد. نمیگوید آینده نزدیک یا دور که بشود آن را کش داد، 30 یا صد سال دیگر - که در طول تاریخ یک چشم به هم زدن است - دقیق معین میکند که کمتر از 9 سال دیگر قطعاً رومیهای شکست خورده موفق خواهند شد و بر فاتحین پیروز میگردند، در ادنی الارض شکست خوردند و پس ازاند سال آن شکست را جبران خواهند کرد.
بنابراین برای فهم و درک قرآن گاه جغرافیا لازم است و گاه تاریخ تا قضیه بهتر روشن شود، اول یک پیش بینی مطرح میشود بعد آن پیش بینی درست درآمده، اعتبار این کلام تحقق پیدا میکند، و ما وقتی که این سوره یا متون مشابه آن را میخوانیم بیشتر به این مساله تکیه میکنیم یعنی آنچه را معجزه مینامیم بر خلاف قدرت و بر خلاف تعقل ما است و شعور و عقلمان به آن نمیرسد، ولی بعد که قرآن یا پیامبر آن مفهوم را اعلام میکند و عملی را که دیگران از انجامش عاجزند انجام میدهد، برای مردم ایمان ایجاد میکند و اعتراف بر خارق العاده بودن منشأ قدرت و دانش پیامبر و قرآن میکند.
این را هم عرض کنم که معجزه آنچنان که موسی و یا عیسی و پیغمبر اسلام و یا همه انبیاء داشتهاند برای ایجاد ایمان و یقین و اعتراف به غیبی بودن منشأ قدرت و دانش پیغمبراست، و این یک فرد عامی است که از پیغمبر معجزه میخواهد، عامی است که میگوید: اگر این سنگ ریزه را در دستت تبدیل به طلا کنی میفهمم تو پیامبری، ولی انسان آگاه و حقیقتشناس، پیامبر را با این قبیل معجزهها نمیشناسد، بلکه او را از پیامش میشناسد، قرآن را از معنایش میشناسد و آهنگ و لحن و طرز سخن گفتن را میشناسد که عادی نیست، بشری نیست، ولو آن پیش بینیها را هم نکند و از آینده یا از پشت کوه که مردم اطلاع ندارند خبر ندهد. این است که قرآن بزرگترین معجزه پیامبر و برای آینده است، زیرا که بعد از نبوت پیامبر اسلام، انسان بیشتر آگاهی و رشد عقلی و منطقی خواهد داشت و او است که قرآن را از طرز سخن گفتنش تشخیص میدهد که سخن، خدایی است و پیام محمد(ص) را بزرگترین نشان نبوت او میشناسد.
این است که مسلمانهایی چون علی(ع)، ابوذر، عمار، سلمان، و... از پیغمبر معجزه نخواستند، تا لب به سخن گشود دریافتند که این «او»ست.
ابوذز تا از صحرا آمد و چشمش به پیغمبر افتاد نبوت و رسالت و پیام حضرتش را پرسید و با پاسخ سادهای که شنید، یقین کرد که موعود جانهای زنده، هم اوست، و با تمامی ایمان، عمر و وجود و هستیاش را نثار پیام پیامبر کرد.
علی، جوانی هشت نه ساله است که به دلیل فقر پدر، در خانه پسر عم خویش - محمد? - زندگی میکند و تا پیامبر و خدیجه را میبیند که به سجده میروند و بر میخیزند، علت را میپرسد و پیامبربه سادگی پاسخ میدهد که:
«من از جانب خدا مأمورم که مردم را به این دو اصل دعوت کنم، نخست اینکه خدا یکی است و همه این خدایان، دروغین وساختگیاند و دیگر اینکه من ابلاغ کننده و پیامبر اویم».
علی در اینجا سخن خیلی عجیبی میگوید:
«اجازه بدهید من با پدرم مشورت کنم».
میفرماید، مشورت کن. و علی بلا فاصله به اتاق خودش میرود و شب را تا صبح بیدار میماند، از خود میپرسد این دعوت چیست؟ صبح بدون اینکه از خانه پیغمبر خارج شود و با پدرش مشورت کند برمیگردد و میگوید:
«اسلام را بر من عر ضه کن، دیشب را تا صبح فکر میکردم، گفتم، خداوند برای خلقت من با ابوطالب مشورت نکرد، اکنون من چرا برای پرستیدن او باید با ابوطالب مشورت کنم و اجازه بخواهم، اسلام را عرضه کن.»
پیامبر، اسلام را بر این کودک خردسال عرضه میکند و او میپذیرد، تسلیم میشود، دست بیعت میدهد و به قول کارلایل: این دستکوچک خردسال وقتی در دست بزرگ و نیرومند پیغمبر قرار میگیرد، مسیر تاریخ انسان را تغییر میدهد.
مردم آگاه چنیناند و برای ایمان یافتن نیازمند معجزه نیستند.
بیشتر ذهنها که متوجه این سوره هستند، بیش از هر چیز به این نکته توجه کرهاند که قرآن در یک ظرف زمانی معین و محدود پیروزی رومیها را پیش بینی کرده و بعد هم آینده نشان داده که پیش بینی درست بوده است و رومیها پیروز شدهاند. پس این پیش بینی درست معجزه بزرگی است. خیال کردهاند که گره اساسی و اوج سخن در همین جاست، غیب گویی از آیندهای است که تحقق پیدا کرده و این نشانه نبوت پیغمبر و نشانهای است از کلام خداوند.
ادامه دارد.
فلسفه نیایش دکتر علی شریعتی |
خدایا: "عقیده" مرا از دست "عقدهام" مصون بدار. خدایا: به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن. خدایا: رشد علمی و عقلی مرا از فضیلت "تعصب" و "احساس" و "اشراق" محروم نسازد. خدایا: مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناختن "درست " و "کامل" کسی، یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم. خدایا: جهل آمیخته با خودخواهی و حسد، مرا، رایگان، ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست، نسازد. خدایا: شهرت، منی را که: "می خواهم باشم"، قربانی منی که: "می خواهند باشم" نکند. خدایا: مرا از چهار زندان بزرگ انسان: "طبیعت"، "تاریخ"، "جامعه" و "خویشتن" رها کن، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من، مرا آفریدهای خود آفریدگار خود باشم، نه که همچون حیوان خود را با محیط، که محیط را با خود تطبیق دهم. خدایا: مرا از فقر ترجمه و زبونی تقلید نجات بخش، تا قالبهای بیارزش را بشکنم، تا در برابر " قالب ریزی" غرب! بایستم و تا همچون اینها و آنها دیگران حرف نزنند و من فقط دهانم را تکان دهم. خدایا: مرا یاری ده تا جامعه ام را بر 3 پایه "کتاب، ترازو و آهن" استوار کنم، و دل را از 3 سرچشمه "حقیقت، زیبایی و خیر" سیراب سازم. مذهب بیعوام، ایمان بیریا، خوبی بینمود، گستاخی بیحامی، مناعت بیغرور، عشق بیهوس، تنهایی در انبوه جمعیت، و دوست داشتن بیآنکه دوست بداند، روزی کن.
خدایا: می دانم که اسلام پیامبر تو با "نه" آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با "نه" آغاز شد (نه ای که علی در شورای عمر در پاسخ عبدالرحمن گفت). مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی، به "اسلام آری" و به "تشیع آری" کافر گردان. خدایا: مسئولیتهای شیعه بودن" را که علیوار بودن و علیوار زیستن و علیوار مردن است، و علیوار پرستیدن و علیوار اندیشیدن و علیوار جهاد کردن و علیوار کار کردن و علیوار سخن گفتن و علیوار سکوت کردن است تا آنجا که در توان این بنده ناتوان علی است، همواره فرا یادم آر. خدایا: "اینها" علی را تا خدا بالا می برند، و آنگاه او را در سطح کسی که از ترس، به "خلاف شرع" رای می دهد و با خائن بیعت می کند پایین می آودند! تسبیح گوی ولایت جورند و رجز خوان که: نعمت ولایت علی داریم. خدایا: "اخلاص" و "اخلاص" و "اخلاص" خدایا: در روح من، اختلاف در "انسانیت" را، با اختلاف در "فکر" و اختلاف در "رابطه"، با هم میامیز، آنچنان که نتوانم این سه اقنوم جدا از هم را، باز شناسم. خدایا: مرا بخاطر حسد، کینه و غرض، عملهء آماتور ظلمه مگردان. خدایا: خود خواهی را چنان در من بکش، یا چندان برکش، تا خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم. خدایا: مرا، درایمان، "اطاعت مطلق" بخش تا در جهان "عصیان مطلق" باشم. خدایا: مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان، اضطراب های بزرگ، غمهای ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن. خدایا: اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار، و پلید "شبه آدمهای اندک" را متوجه شوم. خدایا: آتش مقدس "شک" را آنچنان در من بیفروز تا همه "یقین"هایی را که در من نقش کرده اند، بسوزد. و آنگاه از پس توده این خاکستر، لبخند مهراور بر لبهای صبح یقینی، شسته از غبار، طلوع کند. خدایا: مرا ازاین فاجعه پلید "مصلحت پرستی" که چون همه گیر شده، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده که از فرط عمومیتش، هر که از آن سالم مانده، بیمار می نماید مصون بدار، تا: "به رعایت مصلحت، حقیقت را ذبح شرعی نکنم".
خدایا: قناعت، صبر و تحمل را از ملتم باز گیر و به من ارزانی دار. خدایا: این خورده بین حسابگر مصلحت پرست را که بر دو شاه بال "هجرت" از "هست"، و "معراج" به "باشد" م، بندهای بیشمار می زند در زیر گامهای این کاروان شعله های بیقرار شوق، که در من شتابان می گذرد، نابود کن! خدایا: مرا از نکبت دوستی ها و دشمنی های ارواح حقیر در پناه روحهای پرشکوه چون علی و دلهای زیبای همه قرنها - از گیلگوش تا سارتر و از لوپی تا عین القضات، و از مهراوه تا رزاس، پاک گردان. خدایا: تو را همچون فرزند بزرگ حسین بن علی، سپاس می گزارم که دشمنان مرا از میان احمق ها برگزیدی، که چند دشمن ابله، نعمتی است که خداوند تنها به بندگان خاصش عطا می کند. خدایا: مرا هرگز مراد بی شعورها و محبوب نمکهای میوه مگردان. خدایا: بر اراده، دانش، عصیان، بی نیازی، حیرت، لطافت روح، شهامت و تنهاییام بیفزای. خدایا: این کلام مقدسی را که به روسو الهام کرده ای، هرگز از یاد من مبر که: "من دشمن تو و عقاید تو هستم، اما حاضرم جانم را برای تو و عقاید تو فدا کنم". خدایا: "جامعهام" را از بیماری تصوف و معنویت زدگی شفا بخش، تا به زندگی و واقعیت بازگردد، و مرا از ابتذال زندگی و بیماری واقعیت زدگی نجات بخش، تا به آزادی عرفانی و کمال معنوی برسم. خدایا: به روشنفکرانی که اقتصاد را "اصل" می دانند، بیاموز که: اقتصاد "هدف" نیست، و به مذهبی ها که "کمال" را هدف می دانند، بیاموز که: اقتصاد هم "اصل" است. خدایا: این آیه را که بر زبان داستایوسکی رانده ای، بر دلهای روشنفکران فرود آر که: "اگر خدا نباشد، همه چیز مجاز است". جهان فاقد معنی و زندگی فاقد هدف و انسان پوچ است، و انسان فاقد معنی، فاقد مسئولیت نیز هست. خدایا: در برابر هر آن چه انسان ماندن را به تباهی می کشاند، مرا، با "نداشتن" و "نخواستن"، روئین تن کن. خدایا: به مذهبی ها بفهمان که: آدم از خاک است، بگو که: یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده غیبی، در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت. و مذهب، اگر پیش از مرگ، به کار نیاید، پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد. خدایا: کافر کیست؟ مسلمان کیست؟ شیعه کیست؟ سنّی کیست؟ مرزهای درست هر کدام، کدام است؟ خدایا: مگذار که: ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر، مرا با کسبه دین، با حمله تعصب و عمله ارتجاع، هم آواز کند. که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد. که "دینم"، در پس "وجهه دینیام"، دفن شود، که آنچه را "حق میدانم"، بخاطر آنکه "بد میدانند" کتمان نکنم. خدایا:
|
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هزار و سیصد سال پیش یک خبر مهمی بود
بچه ها خوب گوش کنید حواس هاتون را جمع کنید
به صورت قصه می گم
******************
اما این افسانه نیست و قصه نیست شرح فداکاری یک انسان است
که حسینش (ع) نامند
******************
در خوبی و پاکی در صبر و شکیبایی در حسن و جوانمردی
در بندگی وطاعت او را نبود مانند
******************
پدرش شیر خدا، مادرش فاطمه ی زهرا بود راه او راه خدا، خوبی از چهره ی او پیدا بود
******************
به دعوت مردم شهر کوفه با دوستان و خویشان با یاران و فرزندان
به سوی آن شهر رفت
******************
بهر سوی آن ناکسان مردم نااهل رفت
آن کوفیان نادان بستند ره برآنان با یاران و فرزندان از غفلت و گمراهی
******************
یک باره یادشان رفت پروردگار خود را
غرقه به خون نمودند کودک شش ماهه اش قطعه به قطعه کردند اکبر مردانه اش
******************
به ظهر روز دهم به دست مردی پلید به نام شمر لعین جدا شد از تن سرش
برآسمان غلغله فتاده از این ستم
******************
من چه بگویم چه شد؟ یک سره تاریک شد جهان، زمین، آسمان
خاک به رنگ خون شد از ستم ظالمان ای دوستان خوبم شما این را بدانید:
******************
حق تا ابد پاینده است باطل همیشه مرده است راه حسین(ع) راه ماست
شیوه ی او کارماست
******************
درود ما بر حضرت امام حسین(ع) سردار ، سرور و سالار شهیدان و آزادگان جهان بشریت لعنت ما بر یزید و لعنت ما بر پدرش معاویه و لعنت ما بر پدربزرگش ابوسفیان بن حرب بن امیه و لعنت همگی ما شیعیان علوی بر مادربزرگ فاسد یزید>هند جگرخوار-لعنت ما بر شمر و سنان-لعنت-لعنت و صد هزار لعنت خدا بر قوم ظالمین.
(لعنت الله علی القوم الظالمین.)
گزیده ای از پیام های این آیات شریفه : ? سنت خداوند در عذاب کافران هم فکر، یکسان است. ? تهدید الهی را جدی بگیریم. ? از تاریخ عبرت بگیرید. ? هیچ عملی محو نمی شود. ? ثبت اعمال، مایه دلگرمی متقین، دلهره مجرمان و باز دارنده انسان از کفر و گناه است. ? گناهان صغیره، مقدمه گناهان کبیره اند. ? اعمال ثبت شده در کتاب، منظم است. ? محاکمه مردم در قیامت، براساس مدارک مکتوب است. ? متقین، هم از نظر مادی کامیاب خواهند شد و هم از نظر معنوی. ? خداوند، هم در قهر مقتدر است، هم در مهر. ? خداوند، اولین معلم قرآن است. ? شریعت، براساس رحمت است. ? شبهات را باید پاسخ داد. ? تعلیم قرآن به انسان، جلوه ای از رحمت الهی است. ? معلمی، شأن خداوند است. ? کار تعلیم و تعلم، باید براساس محبت و رحمت باشد. ? قرآن، قابل درک و شناخت برای بشر است. ? خلقت انسان، جلوه ای از رحمت الهی است. ? انسان، در سایه فراگیری قرآن، به کمال خلقتش دست می یابد. ? علم، برترین کمالی است که خداوند به انسان عطا کرده است. ? زبان و لغت خاص مهم نیست، اصل قدرت بیان مهم است. ? زبان، وسلیه بیان است، اصل بیان هدیه الهی است. ? پدر و مادر، قوه سخن گفتن را که خداوند در نهاد هر نوزادی نهفته است، آشکار می کنند و به فعلیت می رسانند. ? آفرینش انسان در میان دو تعلیم الهی قرار گرفته است. ? قدرت بیان، جلوه ای از رحمت الهی است. ? کسانی که توانایی سخن گفتن به چند زبان را دارند، هنر خود را از خدا بدانند. ? علمی مورد ستایش است که بیان شود. ? زمین و آسمان، تحت یک نظام، اداره می شوند. ? گیاهان زمینی، حیات و رویش خود را مرهون خورشید و ماه آسمانی اند. ? هستی، تسلیم نظام از پیش تعیین شده الهی است. ? جایگاه آسمان و زمین تصادفی نیست. برافراشتگی آسمان و حجم و اندازه و فاصله ستارگان، حکیمانه و جلوه ای از رحمت الهی است. ? عدالت مثل نماز است و باید آن را در جامعه به پا داشت. ? میزان باید عادلانه باشد، مورد وزن هر چه می خواهد باشد. ? نظام هستی بر پایه میزان است. زندگی ما نیز باید بر مدار میزان باشد. ? عدل و میزان، هم در آسمان عامل ثبات و پایداری است، هم در زمین و هم در جامعه. ? راه رسیدن به عدالت، عمل به قرآن است. ? در کارها، نه افراط و نه تفریط. ? تمام هستی یک مدبر دارد، نه آن گونه که بعضی مشرکان برای هر یک از آسمان زمین یک مدبر خاص می پنداشتند. ? زمین برای کامیابی و بهره برداری همه موجودات زمینی و از جمله انسان است. ? قرآن، ابتدا نعمت های معنوی و سپس نعمت های مادی را شمارش می کند. ? میوه، نقش مهمی در تغذیه انسان دارد. بعد از آفرینش زمین، نام میوه آمده است. ? در میان میوه ها، ارزش خرما از بقیه جداست. ? پوسته و حتی غلاف دور نباتات، نعمت است. ? بوی خوش گیاهان، یکی از نعمت های الهی است. ? تکذیب آیات الهی، سرزنش را به دنبال دارد. ? جن نیز مثل انسان، مسئول، مکلف و بهره مند از نعمت های زمین است. ? خداوند نعمت ها را برای رشد و تربیت همه جانبه انسان و جن آفریده است. ? نگاه به گذشته، سبب شکوفایی ایمان و تواضع بشر می گردد.